راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

سرمقاله 676

سرانجام مقابله با اعتراض ها

و اعتصاب ها، جنگ داخلی است!

 

نامه اسماعیل بخشی، کارگر شرکت ورشکسته شده هفت تپه، درباره شکنجه وی در بازداشتگاه، بازتاب وسیعی در میان مردم و حتی پاره‌‌ای نمایندگان مجلس بوجود آورد بنحوی که آیت الله لاریجانی رئیس قوه قضاییه ناگزیر شد شخصا برای به هم آوردن سر و ته آن وارد میدان شود.

هیات رئیسه فراکسیون امید مجلس با بخشی گفتگو کرد و وزیر اطلاعات نیز گزارش خود درباره رسیدگی به این نامه را در اختیار رئیس جمهور قرار داد. هنوز معلوم نیست وزارت اطلاعات در ماجرای دستگیری و ضرب و شتم بخشی دخیل بوده یا نه و بخشی در دیدارهائی که با نمایندگان مجلس داشته چه گفته است. رئیس دفتر روحانی گفته که ادعای بخشی درست نبوده اما مشخص نکرده که منظور از ادعا "مقصر بودن و نقش داشتن وزارت اطلاعات در این ماجراست" و یا ضرب و شتم بخشی در طول بازداشت. همه چیز در هاله ای از ابهام نگهداشته شده و گزارش کامل تحقیقات منتشر نشده است. این درحالی است که گفته می شود در روزهای گذشته با تهدید خانواده بخشی تلاش شده تا او شکنجه خود را انکار کند! در اینجا نیز معلوم نیست آنها که با خانواده بخشی و شخص او تماس گرفته اند وابسته به کدام نهاد بوده اند.

دو موضوع در اینجا مطرح است. نخست بازداشت و شکنجه که دیگر ممکن نیست مانند گذشته این نوع اقدامات و فشارهای سیاسی پنهان بماند و دوم وضع کارخانه های خصوصی شده.

هیچکس نمی داند جرم اسماعیل بخشی و دهها کارگر دیگر هفته تپه و دیگر کارخانه‌های خصوصی سازی شده یا معلمان و پرستاران امثال آنها چیست؟ آیا اعتراض کردن و حق کار و نانی را که در قانون اساسی همین جمهوری اسلامی نیز بر آن تاکید شده و انقلاب برای تامین آنها شده طلب کردن جرم محسوب می شود؟

مسئله تنها بازداشت یا شکنجه اسماعیل بخشی نیست. مسئله بسیار فراتر و پردامنه تر از این است. مسئله کوشش برای بستن راه اعتراض و اعتصاب مسالمت آمیز و جلوگیری از شکل گیری نهادهای سندیکایی و مدنی مسئول و هدایت کننده آنهاست. مسئله باز کردن راه‌های دیگر و خشونت آمیز و کشاندن کشور به سمت شکلگیری دستجات مسلح است. در این زمینه آیا تجربه جنبش‌هایی که کمتر از یک دهه پیش در همین منطقه خاورمیانه به راه افتاد را فراموش کرده ایم؟ جنبش‌هایی که از تونس آغاز شد و به مصر و یمن و بحرین و لیبی و سوریه کشید. در آن زمان پس از "انقلاب یاسمن" در تونس که به خلع بن علی از قدرت منجر شد مردم مصر نیز موفق شدند در یک روند نسبتا مسالمت آمیز حسنی مبارک را از قدرت برکنار سازند. در آن زمان "بدون رهبری"‌ بودن این قیام‌ها ستایش می شد و گفته می‌شد که بشارت دهنده نمونه‌ای از انقلاب مسالمت آمیز و بدون ایدئولوژی و الگویی نوین برای بشریت هستند. برخی‌ها حتی در آن زمان این قیام‌ها و انقلاب‌های مردم منطقه را بعنوان یک "نمونه موفق" دربرابر انقلاب 57 ایران قرار می‌دادند چرا که توانسته‌اند از خشونت و خونریزی اجتناب کنند.

امروز همه سرنوشت آن جنبش‌های بدون رهبری و گویا موفق و غیرخشونت آمیز را می دانیم. در مصر پس از یک دوران طولانی بی ثباتی و خشونت انتخابات مجلس باطل شد و انتخابات ریاست جمهوری زیر سایه نظامیان و رقابت با اخوان المسلمین انجام شد. اوضاع در دیگر کشورها بدتر از مصر شد. کار در یمن به جنگی کشیده که به ویرانی آن کشور و گرسنگی و قحطی مردم انجامیده است. سقوط قذافی در لیبی با دخالت نیروهای خارجی و با تلفاتی به مراتب وحشتناک تر انجام شد. پیامد این دخالت بصورت استقرار یک سلسله گروه‌های مسلح افراطی و سلفی در مرزهای لیبی و همسایگان آن از جمله "مالی" در آمد که حتی کوشیدند بناهای تاریخی غیرمسلمانان "مالی" را ویران کنند. در سوریه جای انقلاب مردمی و تظاهرات مسالمت آمیز را درگیری‌های مسلحانه گروه‌های خارجی و داعش و استفاده از نارنجک و مسلسل و توپ و تانک و کشتار گرفته است بنحوی که بسیاری از شهرهای تاریخی آن کشور مانند حلب به ویرانه‌‌ای تبدیل شد.

این جنبش‌ها که با تظاهرات مسالمت آمیز مردم آغاز شد، بدلیل آنکه فاقد رهبری و نهادهای مدنی مسئول و هدایت کننده آن بود، با مقاومت حکومت‌ها و دخالت خارجی بتدریج به حذف مردم از روند جنبش انجامید و بجای آنکه جنبش‌های مردم به یک انقلاب فرا بروید به صورت مداخله مستقیم خارجی و جنگ میان حکومت و گروه‌های مسلحی درآمد که از خارج پشتیبانی می‌شدند.

سخن اکنون بر سر جنبه سیاسی این تحولات و دست‌هایی که جنبش‌های بحق مردم منطقه را به انحراف کشاندند نیست. سخن بر سر درس‌های وارونه‌ای هم نیست که از جنبش‌های منطقه گرفته می‌شد و آن را بعنوان الگوی مسالمت در مقابل خشونت انقلاب ایران و دیگر انقلاب‌های تاریخ قرار می‌دادند. سخن بر سر بستن راه مردم و جلوگیری از هدایت اعتراض‌ها و جنبش‌ها و شورش‌های آنان است که می تواند کشورها را به ویرانی سوق دهد. قیام‌های منطقه این واقعیت را نشان داد که در جنبش‌ها و انقلاب‌ها، این مردم نیستند که زاینده خشونت هستند، ناتمام ماندن انقلاب‌ها، برکنار کردن مردم از روندهاست که خشونت و عصیان زاست. در هر کجا که جلوی حضور مستقیم مردم گرفته می شود، در هر کجا که جنبش‌های مسالمت آمیز مردم سرکوب می شوند، در هرکجا که ضدانقلاب در برابر انقلاب می‌ایستد، در هر کجا که توده مردم از روند تحولات برکنار می‌شوند، در هرکجا که می‌خواهند تحولات را نیمه کاره و ناتمام بگذارند، بذرهای خشونت کاشته می‌شود.

حکومت ایران در حالی که خودش مانع از بروز جنبش‌های مسالمت آمیز مردم می شود، در حالیکه هر نوع نهاد مدنی و سیاسی را که بتواند جنبش مردم را در راستایی مسالمت آمیز رهبری کند سرکوب می کند، آنها را از انقلاب می ترساند. در حالیکه انقلاب آن چیزی نیست که می‌خواهند به ما معرفی کنند. انقلاب اعتصاب کارگران نفت است، تظاهرات میلیونی عاشورا و تاسوعا 57 یا 25 خرداد 88 است، انقلاب رای 20 میلیونی در دوم خرداد است. مردم بلد نیستند خمپاره شلیک کنند یا توپ و تانک را راه بیاندازند، ولی می‌توانند رای بدهند، تظاهرات کنند، اعتصاب کنند. اگر این را از آنها بگیریم، راه را برای بیرون کردن مردم، برای به راه افتادن توپ و تانک‌ها باز کرده ایم.

مقابله امروز حکومت با اعتراض‌ها و اعتصاب‌های کارگری، دستگیری فعالان مدنی و محیط زیست، بازداشت معلمان، جلوگیری از فعالیت‌های سندیکایی، جلوگیری از حضور احزاب و تشکلها، جلوگیری از شکل گیری هر نوع رهبری که بتواند مردم را در سمتی مسالمت آمیز هدایت کنند، یورش حکومت به تظاهرات مردم و ... زاینده خشونت و ویرانی است. آنان که از هم اکنون از "فتنه 98" سخن می گویند یعنی از هم اکنون برای تبدیل کردن جنبش مسالمت آمیز مردم به خشونت برنامه ریزی می کنند. و این یعنی کشاندن ایران به جنگ داخلی، یعنی سپردن سرنوشت ایران به دست گروه‌های مسلح و قدرت‌های خارجی. حکومت با سرکوب مردم عملا کشور را به سرنوشت یمن و بحرین و لیبی و سوریه سوق می‌دهد. در حالیکه حکومتی که کمترین احساس مسئولیتی نسبت به آینده کشور داشته باشد باید از مشارکت مردم در انتخابات، از تظاهرات مسالمت آمیز آنان، از مطبوعات آزاد، از طرح خواست‌های مردم استقبال کند. در حالیکه حکومت برعکس در حال بستن همه راه‌های تحول مسالمت آمیز، حتی همان انتخابات نیم بند زیر سایه شورای نگهبان است. جلوگیری از اعتراض‌ها و سرکوب اعتصاب‌ها و بازداشت و شکنجه امثال اسماعیل بخشی جزیی از همان طرح سوریه‌‌ای کردن ایران است که حکومت کنونی کشور ما را بدان سمت سوق می دهد. مخالفت و جلوگیری و مقابله با این روشهای حکومتی، مفهومی بیش از دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان جامعه و این یا آن فرد دارد، بلکه به معنای کوشش برای تضمین تحولات مسالمت آمیز در ایران است. 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 676  راه توده -  20 دیماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت