راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سفر نامه شاملو از لس آنجلس- 6

"فارانگلیسی

" لس انجلسی ها

 

   

فرمایشات در باب فقه اللغه ی پاره یی اسامی خاص

 

از جمله چیزهایی که گاه سخت اسباب حیرت می شود اسامی بعض منازل سر راه است که آشکارا از نفوذ عمیق رعایای ما تا هم فیها خالدون این خطه خبر می دهد.

از آن جمله یکی نام بلده ی ترک نشین "موراگا" است که همان مراغه ی خودمان است و سبیلش را دود می دهیم که شک بیاورد. به میر کوتاه خفیه نویس امر فرمودیم برای اطلاع ما اسم منافقین را محرمانه یادداشت کند.

دیگر محال ارمنی نشین کالباسی است که به وضوح تمام نام نامی کل عباس را بر آن گذاشته اند تا خاطره ی سوزناک عباس سبیل کبیر تا دنیا دنیاست باقی بماند. برای بسط اطلاعات تاریخی بعضی از نوکرها ضمن فرمایشاتی که با آن ها داشتیم فرمودیم عباس سبیل، پادشاه مورچه خورت و توابع، به قصد تخم کشی از عیال پادشاه جمجاه ارمنستان، قزلباشیه را بر سر آن بیچاره برد و چون از ضعیفه آبی گرم نشد به رعایای بی تقصیر ارمنیه تاخت و به نیت خیر بسط صنعت و تجارت و این جور حرف ها جمعی از آن طایفه را خانه خراب کرد و به آوارگی جلفا انداخت.

 

نیت خیر مگردان که مبارک فالی ست!

 

دیگر شهر کرمان بود که ذکرش پیش از این رفت و جای چون و چرا باقی نمی گذارد: در عالم یک کرمان که بیشتر نداریم. داریم؟

دیگر بلده ی ونتورا است که معنی اش "بادخیز" است و ما یک لحظه هم تردید نفرمودیم که ترجمه ی ناشیانه یی است از بادکوبه ی خود خودمان که پطرس شاه ارس – سلطان نامرد پطرزبورغ – به امانت برد و دیگر پس نداد.

میرزا طویل باغ بیشه یی در سبب تسمیه ی این بلده به اصرار تمام می گفت که روزگاری سردار نکره یی از قشن مغزیغ به نام ندید بدیدی آنتونیو گابری یل خوزه آلوارز کارلاتا مارتی نز کارلوس امیلیانو خوآن سانچز رامون مونتس که در پشت جبهه ی جنگ ابیات حشری وحشتناکی گل هم می بسته و معلوم نیست عیالش چی به خورد او داده بود که به آ.آ.گ.خ (الخ) ذله ی دوشیدونی تخلص می کرده، در معرکه ی جنگ آلاباما بر اثر بیماری عربی سلسله الریغ به عارضه ی سیکیم خیاری نفخ ترکیده و این نقطه به همین جهت به بادخیز بودن متهم شده است.

ضمنا میرزا برای این که در حرفش جای تردید باقی نگذاشته باشد به جقه ی ما قسم یاد کرد که این بیت از اشعار پراکنده ی آن لندهور است و نکته ی جالب این که آن را جواسیس روسیه ثبت کرده اند:

 

خواهم که بر تو دندان بفشارم

نوشم ز خون گرم گنهکارت!

 

و با انواع قسم و آیه گفت که می گویند نشمه ی مربوط به مجرد شنیدن این بیت از فرط وحشت با سپور محله به نقطه ی ناشناسی گریخته.

علت آلاباما نام گرفتن آن جنگ را استفسار فرمودیم، گفتند اصلش "... با ماست" بوده که ... اللهی های مغزیغ در جنگ با جماعت ارنعوت یانکی گو هوم برای فتح و فیروزی شعار خود کرده بودند. اما عین الباشای مازندری که از مشایخ درجه ی اول فرقه ی خام علفخواران جدیدالایمان است به سند معتبر ثابت کرد که در ایضاح این نکته راس عالمان با ماتحت ایشان نون بیار کباب ببر بازی کرده. زیرا در این جمله کلمه ی "علی" تلفظ ناشیانه ی "عالی" است و آن اشاره ی مقرط است به علفی که نزد خود ما به چرس معروف است و به اتفاق آراء حکیمان و از آن جمله حکیم یعقوب بولاغ از مردم نمسه، خوردن آن با ماست، هم سبب انبساط خاطر می شود هم رفع انسداد روده یی و تشدید حرکات دوده یی و توسعه ی معابر می کند.

دیگر نام بلده ی آسوزا است که به وضوح تصحیف احمقانه ی شوش است. و بالاخره از همه گویاتر منزل کینگ سیتی است که ترجمه ی درست درمان شاه آباد خودمان باشد. حتی شنیدیم در اقصای شرقی قاره هم دارالعلمی را پرینستون نام گذاشته اند که تقلید وقیحانه ی امیرآباد ما است.

از پاسو روبلس هم که ترجمه اش "گذرگاه گردنه گیرها" باشد استنباط شخص همایون ما این است که خواسته اند طعنه یی به دربار خاقانی زده باشند. گمان می کنیم بل یقین کامل داریم که این ناحیه ی خبیثه بابی نشین است. پیش از این هم از نقاط دیگری گذشته بودیم که اسامی عبرت انگیز داشت. از آن میان یکی خرپول سر بود که خبر از اجتماع نوکیسه ها می داد و دیگر دیوث آباد که خودشان به تصحیف و تلخیص دیویث می گویند. اهالیش باید از قلتبانان سنتی باشند.

 از راست ی "وات" هم عبور فرمودیم که مجسمه ی رشید وطواط را در فلکه میدانش قرار داده اند 

هر چند قیافه اش به جیمز وات سیمکش شبیه تر بود.

یک از شب گذشته در قنبریه به شام افتادیم. گفتند این شهر را هیات عزاداران قنبر وفادار – غلام حضرت، صلوات الله و سلامه علیه – بنا نهاده اند. چون تاریک بود جایی را ندیدیم اما از قراری که شنیدیم تکیه ها و حسینیه های جادار بزرگ دارد با نخل و علم و کتل و دیگ های امام حسینی و سماورهای خیر ببینی که قوری های چینی عتیقه اش را بابی ها دزدیده اند. همچنین خبر دادند از بادیه های مسی بزرگش هم که مخصوص اطعام مساکین و ابن سبیل بوده چند تایی سفره خانه ی همایون خودمان بشود، که چراغ خانه روا به مسجد حرام است.

مطلبی که نگفته گذاشتیم و گذشتیم عمل حاکم این اطراف است که هر که باشد به او قاورنر صاحب می گویند. از هر کجا عبور فرمودیم دیدیم به قصد خوشخدمتی متملقانه داده است چاله چوله های شوارع کالسکه رو را به ملغمه یی از قیر و ماسه ی وافی پوشیده اند و ماله ی کافی کشیده اند که – زبان دیلماج باشی لال! – نکند به ذات اقدس شهریاری ما صدمه یی وارد شود. مردکه ی نادان به خیال تیغیدن ما عشوه های عجیبی ظاهر می کند. نمی داند که اولا ما خودمان تیغنده ی اکبریم و در ثانی افتادن چرخ کالسکه در چوله چاله، لامحاله کوکی است به هضم نواله.

 

ذکر معصومعلی یار یار، آبدار حضور لاکردار

 

معصومعلی یار یار آبدار و سفره دار سفر است و خفت عقل دارد.

از این شخص حکایت غریب داریم:

تا بیست و پنج سالگی در رختخواب می شاشید و تا سنین بلوغ زبانش باز نشده بود. گور به گوری، مادرش، سال ها کله گنجشک در شکمبه اش جا کرد تا به هزار جان کندن زبان وا کرد. اما لغلغه ی لسانش اشکال حقیقی است و سخن گفتنش داستان عجیبی است:

حرف نون را لام می گوید حرف میم را ب: انگار چایمان کرده نادانسته آش سرکه خورده باشد. یک روز شنیدیم داد می زند: "به بولا بیام بیزلب داغولت بیکولب." – استفسار شد که چه بلغور می کند؟ - به عرض رسید دارد مهترش را خوف می دهد که: "به مولا میام داغونت می کنم"! – القصه.

 

گاو در فهم لغات معروف

شیر در صنعت تعویض حروف

 

و با این فصاحت در سخندانی و سخنرانی، حروف بی ربطی هم به دنبال پاره یی کلمات می چسباند که طبعا او را در این کار از خود اراده و اختیار نیست. از آن جمله یکی حرف "با" است که به دنبال فعل اول شخص مفرد می آورند، مانند گفتمب به جای گفتم: و دیگر نونی است که به فعل اول شخص جمع اضافه می کند مثل بیاریمن به جای بیاریم. و ضمن سخن گفتن هم اصواتی اضافی از او صادر می شود که نه قابل تشخیص است و نه مفهوم است، نه منشاش به درستی معلوم است... شنیدیم عبدالرسول کالسکه چی باشی به میر کوتاه خفیه نویس گفته است: "دهن میرمعصوم به حرفش می گوزد." – الحق مردکه ی جواکی (آن که "جوک" بسیار گوید. و جوک به لسان انگریزی لطیفه باشد.) است، افسوس که جان به جانش کنی قاطرچی است. مخلص کلام این که معصومعلی در این سفر بس که یاوه چپانمان کرد به واقع سیر از جان مان کرد.

چون همه جا از کنار دریا می راندیم یک بار از دهن ما پرید که: - این دریا ما را به یاد کویر لوت خودمان می اندازد. کارهای خداوند عالم هم همه اش افراط و تفریط است، بی جهت نیست که ما را سایه ی او می دانند.

به مجرد استماع افاضات ما ناگهان معصومعلی مثل گاری شکسته یی که به سرازیری سنگلاخ بیفتد به سرو صدا و قار و قور افتاد و با خس خس و فس فس بسیار مطالب مبسوطی از لحاظ ما گذراند به این خاصه که چطور است امر فرماییم رعایای ممالک محروسه که غالبا غله کارند و در فصل زمستان بیکارند سال دیگر بیایند از این جا کنار هم صف بکشند سطل ها را از دریا پر کنند و دست به دست به ولایت برسانند تا به سلامتی زیر نظر جناب مهندس الممالک در کویر لوت خالی بشود...

به این جا که رسید دیگر آن روی سگ ما بالا آمد. فرمودیم: "خدا مرگت بدهد معصومعلی! اصلا از خیر سفره داریت گذشتیم. برو به جهنم!" – و دادیم همان میان راه با تو سری از کالسکه انداختندش پایین چوب مفصلی به پاهایش زدند جوری که فریاد "قبله ی عالمن! آی قبله عالمن! غلط کردیمن و شکر خوردیمن" او به گنبد دوار رسید. امر فرمودیم همان جا به امان خدا رهایش کنند.

اما بعد از آن که باز به راه افتادیم، دریا را که نگاه کردیم دیدیم فی الواقع معصومعلی بینوا آن قدرها هم پرت نگفته فقط بی جهت پهنای کار را قدری زیاد گرفته: اگر به جای دریای قالی قورنیا سطل ها را از دریای بندرعباس خودمان که زیر گوش کویر لوت است پر کنیم به حول و قوه الاهی می شود یک ساله کویر را آباد کرد، در دریایش به تکثیر ماهی شور پرداخت و خاک پر نمکش را تمام زیر کشت خیار شور برد و منافع کلی به دست آورد.

فورا منشی حضور را که چرت بی موقع می زد لگدی حواله کرده فرمودیم در حال فرمان جهان مطاع ما را به صدراعظم تلغراف کند تا انشاء الله در بازگشت ما نصف تا دو ثلث و بلکه تمام کار به انجام رسیده باشد.

 

چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار!

 

فقط به صراحت توصیه فرمودیم که الحذر از بی گدار به آب زدن! – حکما باید پیش از شروع به کار بدهد به نام نامی خود ما عمق دریای بندرعباس را با شاقول مدرج اندازه بزنند ببینند آبش کفاف کویر را می دهد یا نه. اگر داد که فبها، اگر نداد یک صف از رعایای سطل به دست هم از جزیره ی عبادان ترتیب بدهد شاید هم از جاهای دیگر (آخر ما که اسم همه ی دهکوره های ممالک محروسه را نمی دانیم. خدا نکرده پادشاهیم ما، جن گیر و غیبگو و جغرافی دان که نیستیم.) این را هم به صورت تلغرات اضافه فرمودیم که چون با سفر میمنت اثر ما به این صفحات بعیده البته کفگیر خزانه ی عامره به فلان و بهمان جای دیگ رسیده رعایا باید یوفاناج سطل را از خرج جیب خود کارسازی نمایند.

 

دولت آن است که بی بودجه آید به کنار

ورنه با خرج طلا باغ کویر این همه نیست.

 

بعد هم در حاشیه ی فرمان این فقره را محض تاکید به خط خود رقم زدیم:

"صدراعظم! الحال که ما در مملکت تشریف نداریم بر عهده شناسند که هیچ احدی بر احدی ظلم نکند تا خود ما برگردیم."

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 701 - 10 مرداد ماه 1398

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت