راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

تغییر قانون اساسی

مشکلی از مشکلات

را حل نمی کند

 

   

آقای حسین مرعشی از رهبران حزب کارگزاران سازندگی اعلام کرده کسانی که می خواهند رئیس جمور شوند باید بدانند با همین رهبری و قوه قضائیه و سپاه و مجلس باید کشور را اداره کنند. بنابراین بهتر است قانون اساسی تغییر کند و خود رهبر نخست وزیر تعیین کند. (نقل به مضمون)

در واقع آقای مرعشی به زبان بی زبانی می خواهد بگوید که نه با این رهبر کسی می تواند کار کند، و نه رهبر می تواند با کسی کار کند. چنانکه در مورد احمدی نژاد هم دیدیم با آنکه او را با یک کودتا بر سر کار آورد، با خود احمدی نژاد هم نتوانست کنار بیاید. در خاطرات اسدالله علم از قول شاه گفته می شود که: "من به نخست وزیری احتیاج دارم که مسؤولیت همه کارها را به گردن بگیرد، اما هیچ کاره باشد. برای همین هویدا را انتخاب کردم." مشکل اینکه کسی با آقای خامنه‌‌ای نمی تواند کار کند و او هم با کسی در همین است که او یک رئیس جمهور مثل هویدا می خواهد: کسی که هیچ کاره باشد و مسئولیت‌ها را وقتی خراب شد برعهده بگیرد.

ولی تفاوت با زمان شاه در کجاست؟ تفاوت در اینجاست که در ایران یک انقلاب شده و مردم هستند که رئیس جمهور را انتخاب می کنند و مردم "هویدا" انتخاب نمی کنند. ضمن اینکه در همه انتخابات‌ها نشان داده‌اند کسی را انتخاب می کنند که حاضر نیست نوکر آقای خامنه‌‌ای باشد و حاضر هم نیست مسئولیت خطاهای او را برعهده بگیرد. نتیجه شده حاکمیت دوگانه و بلبشوی کنونی در کشور. آقای خامنه‌‌ای می خواهد در همه کار دخالت کند و بعد آن را به گردن دولت و رئیس جمهور و در واقع خود مردم بیاندازد که گویا درست و مطابق "منویات ملوکانه" ایشان انتخاب نکرده‌اند و از عهده این کار بر نیآمده اند.

این یک بخش از دشواری است. یعنی ایشان که زیر فشار پیامدهای یک انقلاب و مبارزه و خواست و مطالبات سنگین مردم است راه فرار را در مسئولیت ناپذیری یافته که به نتیجه هم نمی رسد. بخش دوم مشکل کار در اینجاست که اصولا درایت لازم برای رهبری را ندارد. این را ظاهرا زودتر از همه آقای خمینی فهمید که در دعوای میان ایشان بعنوان رئیس جمهور با میرحسین موسوی بعنوان نخست وزیر همواره طرف موسوی را گرفت و استدلالش هم این بود که مخالفان موسوی "توان اداره یک نانوایی را هم ندارند". تجربه نشان داد که چندان اشتباه نمی کرد. کافیست نگاهی به کسانی بیاندازیم که آقای خامنه‌‌ای در دوروبر خود جمع کرده، بعنوان امام جمعه منصوب کرده یا در نهادهای انتصابی وارد کرده است. همه زباله‌های انقلاب در دور و بر ایشان پرسه می زنند. کافیست نگاهی بیاندازیم به ترکیب شورای نگهبان یا مجمع تشخیص مصلحت، یا عمده فرماندهان سپاه، یا حتی بیت رهبر و امثال وحید حقانی و دیگران. هر کدام از آنها دو جمله که سخن می گویند تازه معلوم می شود در چنته شان هیچ نیست.

به این مشکلات شخصیتی ایشان، یعنی دو روئی و ناتوانی در تصمیم گیری و پریدن از این ستون به آن ستون و کشاندن کشور از این بحران به آن بحران دیگر را هم باید افزود. شالوده حکومتداری ایشان یک نوع درک قاجاری از سیاست است که بنیاد آن بر گذاشتن این در برابر آن و ایجاد نهادهای موازی قدرت که همدیگر را خنثی می کنند قرار دارد. بجای آنکه بعنوان رهبر و مدیر نهادهای کشور را همسو کند که با همدیگر بتوانند یک سیاست یگانه را پیش برده و کشور را جلو ببرند، کوشش ایشان در ایجاد نهادهای موازی با هم است که همدیگر را خنثی کنند تا ایشان بتواند بعنوان "فصل الخطاب" وارد میدان شود و قدرتش به خطر نیفتد. این هم برآمده از ضعف بالاست یعنی ناتوانی در اداره امور و رهبری واقعی.

به همه اینها یک دشواری دیگر افزوده می شود و آن بیگانگی ایشان با مردم است. در واقع معضل اصلی آقای خامنه‌‌ای و کشور در اینجاست که خط و نظر و سیاست ایشان از همان زمان رئیس جمهوری در دهه شصت تا به امروز علیه خط مردم و خواست‌های استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی انقلاب 57 است. به همین دلیل بود که در دهه شصت همه روحانیان ارتجاعی و مخالفان انقلاب 57 دور ایشان جمع شدند و در مجلس خبرگان هم به همین دلیل رای آورد و به رهبری برگزیده شد. اگر ایشان با مردم هماهنگ بود می توانست با رئیس جمهورهای منتخب هماهنگ شود و کار کشور به دوگانگی و چندگانگی نهادهای قدرت کشیده نشود که چنین نیست.

امروز به فرض اینکه قانون اساسی هم اصلاح شود و نخست وزیر تعیین شود، مشکل حل نخواهد شد زیرا ایشان همان مسئله‌‌ای که اکنون با رئیس جمهورها دارد با نخست وزیر بعدی پیدا خواهد کرد. در حالیکه نه جامعه ایران، جامعه دوران شاه است، نه ایشان می تواند شاه شود، نه کسی دیگر مانند هویدا پیدا می شود، نه اگر پیدا شد تن می دهد که گناهان را به گردن او بیاندازند و آخر سر هم اعدام شود.

باید به آقای خامنه‌‌ای همواره یاداوری کرد که یا از دخالت در امور دست بردارد یا مسئولیت آن را بپذیرد. مهم این نیست که ایشان می پذیرد یا نه مهم این است که مردم آگاه تر و مستقیم تر از اکنون متوجه می شوند امور در اختیار کیست.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 696  - 27تیر ماه 1398

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت