راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

مارکسیسم و شرق - 16

ناموزونی رشد

و رشد ناموزون

 

   بحث عمده در این سلسله مقالات چنانکه پیشتر هم گفته‌ایم بررسی دلایل ناموزونی رشد و تغییرات است. منظور از اصطلاح "رشد ناموزون" از یکسو آن است که رشد و تغییرات، خود ناموزون است یعنی همیشه در یک جنبه یا بخش یا گروه به زیان جنبه و بخش و گروه دیگر صورت گرفته است. از سوی دیگر خود این ناموزونی رشد هم ناموزون است یعنی در ارگانیسم‌هایی که در ارتباط با یکدیگر هستند ممکن نیست که یک گروه یا بخش یا یک پاره همواره رشد کند و بخش‌ها و پاره‌های دیگر همواره رشدنایافته باقی بمانند. مثلا در قلمرو اجتماعی رشد در پاره ای کشورها، قلمروها، یا تمدن‌ها همواره به زیان کشورها و قلمروهای دیگر بوده است. ولی از سوی دیگر ممکن نیست که قلمروها و تمدن هایی مدام پیشرفت کنند و قلمروها و تمدن یا خلق‌هایی که در کنار و در ارتباط با آن قرار دارند مدام درجه دوم و غیرپیشرفته بمانند. در یک مرحله، رشد یکجانبه و به حساب عقب ماندگی دیگران متوقف می شود و قلمرو و تمدن پیشرو، عقب می ماند و آنکه عقب مانده پیش می رود تا تعادلی نسبی و موقت برقرار شود. ناموزونی رشد و رشد ناموزون بدینسان توازنی موقت برقرار می کند تا دوباره عدم تعادلی تازه و تعادلی دیگر برقرار شود.

این درک در واقع سیر تاریخ را نه به شکل یک خط ممتند و مستقیم بلکه به شکل نوعی مارپیچ می بیند که نقاط چرخش و پیچ در واقع همان نقاط گسست ها و تعادل‌هاست. تاریخنگاری بورژوایی معاصر دو شکل عمده برای حرکت تاریخ قائل است. یا آن را بصورت یک خط مستقیم مدام پیشرونده می بیند. یا به شکل تکرار و حرکت دَوَرانی تمدن‌ها یعنی تکرار و بازگشت مداوم به گذشته و آغازی دوباره. نگاه اول سرمایه داری را افق عبورناپذیر بشریت تصویر می کند. نگاه دوم وعده بازگشت به بربریت را در صورت عدم پذیرش وضع موجود می دهد. در مقابل تاریخنگاری مارکسیستی به سیر مارپیچی تاریخ معتقد است یعنی سیری پیشرونده که در هر مرحله توام با چرخش‌ها و گسست‌هاست. این پیچ‌ها و چرخش‌ها و انقلاب‌ها لحظه ایجاد تعادل‌ها هستند. تعادل‌هایی که برای یک بخش می‌تواند به معنای ویرانی و عقبگرد باشد و برای عده‌‌ای دیگر به معنای پیشرفت. بشریت امروز نیز در تنگنای یکی از همین پیچ‌ها قرار گرفته است. همانطور که احسان طبری می گوید: "ما در سرآغاز یکی از پیچ‌های عظیم جاده تاریخ ایستاده ایم که تعیین کنندهٔ چهرهٔ تمدن انسانی برای چند قرن آتی است و سپس پیچ‌های دیگردر خواهد رسید و جاده مارپیچی که ما در آن هستیم از نظرها محو خواهد شد."

دیدگاه تکامل گرایانه که رشد تاریخ را به شکلی موزون و مستقیم درک می کند مربوط به دوران خوش بینی بورژازی نوپا بود که بعدا بصورت ایدئولوژی توجیه کننده سرمایه داری و برتری اروپایی درآمد. همانطور که ی. کاسمینسکی تاریخنگار برجسته اتحاد شوروی می گوید: "ماتریالیسم تاریخی، ایده غیرعلمی تکرار دَوَرانی تمدن‌ها را رد می کند؛ همچنین ایده پیشرفت صعودی مستقیم الخط را که ایدئولوگهای بورژوایی در زمانی که بورژوازی، طبقه‌‌ای در حال رشد بود مطرح ساختند، مردود می شمارد. تاریخ شکل بندی‌های اجتماعی متضاد که هر یک جایگزین یکدیگر شده‌اند و هریک دوران پیدایش، رشد، زوال و مرگ را تجربه کرده‌اند در میزان جهانی بمثابه خط "مارپیچی" بالارونده ی پیچیده ایست که از کمون اولیه تا سوسیالیسم و کمونیسم ممتد است."

دکتر هوشنگ تیزابی - بنیانگذار نشریه "بسوی حزب" که در زندان رژیم گذشته براثر شکنجه جان باخت - در توضیح سیر مارپیچی تاریخ می نویسد: "نظریه تکامل پیشرونده مارپیچی همانا تئوری مارکسیستی درباره شکل تکامل جامعه‌های انسانی است. این نظریه بطلان تئوری منکران تکامل اجتماعی یعنی تئوری سیر جامعه‌ها در محنی‌های مسدود و همانند (اشپنگلر، توین بی و غیره) و نیز بطلان تئوری ارتجاعی پسرفت یا تنزل اجتماعی (اینگه و امثال او) را ثابت می کند؛ بعلاوه، تئوری خوشبیینانه تئوریسین‌های بورژازی رشد یابنده‌ی قرون پیش را که معتقد بودند تکامل در یک خط مستقیم و بدون وقفه و پسرفت صورت می گیرد نیز مردود می شمارد."

به گفته تیزابی: "برطبق نظریه تکامل پیشرونده مارپیچی، مسیر تکامل را می توان بصورت یک مارپیچ رسم کرد که اگر چه هر حلقه به حلقه‌های پیشین شبیه است ولی در سطح بالاتری قرار دارد و واجد عناصر جدیدی است. بعبارت دیگر بنابراین نظریه، مسیر تکامل تاریخ، خطی غیرمستقیم است که در عین پیچ و تاب و شکستگی، محوری استوار دارد که از پائین به بالا ممتد است."

آیا می توان از این سیر مارپیچی تاریخ گریخت؟ یعنی آیا می توان رشدی موزون و هماهنگ را تصور کرد که پیچ‌های تاریخ دیگر برآمده از تضادهای حاد و بنیانکن نباشد و رشدی هماهنگ یا چرخش‌ها و جهش‌هایی آرام را تجربه کند؟ در این مورد دیدگاه‌ها میان مارکسیست‌ها متفاوت است. مثلا نیکلای کنراد تاریخنگار شهیر اتحاد شوروی که در گذشته به دیدگاه‌های او اشاره کردیم نگاهی بدبینانه دارد و می نویسد:

"پس از آنکه جنگ و استثمار انسان توسط انسان، این سرچشمه‌های شر که تا این‌اندازه رنج و حرمان بوجود آورده و همچنان بوجود می آورد از میان برداشته شد، پس از آنکه علوم طبیعی انسانی شد، جامعه خواهد توانست تکامل تاریخ را با حرکت مقولات اخلاقی برآمده از تفکر، و از جمله مقوله انسانگرایی تلفیق کند. آیا چنین تلفیقی با هماهنگی بیشتر و مداوم مقولات اخلاقی و بیش از همه انسانگرایی خواهد توانست به معیار رفتار انسانی و حتی همه زندگی سیاسی و اجتماعی تبدیل شود؟ همه تاریخ گذشته انسان و واقعیت امروزین ما این را طلب می کند. ما همه امیدواریم که چنان خواهد شد. ولی آیا این نهایت کار است؟ آیا قله جنبش پیشرونده انسان خواهد بود؟ ... پاسخ هم مثبت و هم منفی است. منفی از این جهت که پس از اینکه شر کنونی از بین رفت ما نمی توانیم پیش بینی کنیم که کدام شکل و نوع از شر در آینده سربرخواهد آورد ..."

در این دیدگاه وجود و بازگشت "شر" اجتناب ناپذیر و تنها راه حرکت در جهت پیشروی تصور می شود. در حالیکه بنظر می رسد آنچه موجب پیدایش "شر" شده و می شود، آنچه رشد را ناموزون و سیر تاریخ را "مارپیچی"‌ کرده است عامل دیگری است و آن محدودیت منابع و نزاع برسر بهره‌ گیری از آنهاست. از آنجایی که منابع طبیعت و امکان انسانی برای برداشت از آن نامحدود نیست، مسئله تملک و تخصیص و نحوه توزیع آن مسئله‌‌ای اساسی است که منشا شر و همه درگیری‌های گذشته و دشواری‌های آینده خواهد بود. احسان طبری مسئله هماهنگی و موزونی را به شکلی دیگر مطرح می کند و به آن پاسخ می دهد. به گفته وی:

"وجود تضاد مخالف وجود هماهنگی نیست. هماهنگی خاصیت سیستم‌های پویا (دینامیک) است که در آن وحدت و مبارزه متقابلا نه تنها به انشعاب کیفی و سیستمی نکشد، بلکه گاه موجب درآمیزی و سازش کامل دو قطب می شود. یک علت این وضع می تواند ثبات نسبی منابع و اهرم‌های تکاملی سیستم‌های معین باشد که بدون نیاز به انقسام و انشعاب، بتواند پویایی خود را حفظ کند."

در آنچه به بحث ما مربوط می شود بنظر طبری اگر ثبات نسبی منابع وجود داشته باشد امکان ایجاد اهرم‌های تکاملی مبتنی بر یک رشد موزون و هماهنگ نیز وجود خواهد داشت. طبعا مثال وی برای امکان چنین رشدی جامعه انسانی آینده است و می نویسد: "پرورش و گسترش حاد و شدید جهات و ماهیت آفرینش گر انسان در یک جامعه رها از بهره کشی (که در ان تکامل هر فرد شرط تکامل اجتماع است) آنچنان اهرم تکاملی ایجاد می کند که شکل تضادی تکامل را به شکل هماهنگ سازی آن مبدل می نماید."

بعبارت دیگر در یک جامعه سوسیالیستی رشد ناموزون می تواند و باید به رشد موزون تبدیل شود ولی رسیدن به چنین هدفی مستلزم صرفه جویی عظیم در منابع، و یک فرهنگ و اخلاق و شیوه تازه زندگی است که به شیوه کنونی اتلاف منابع انسانی و طبیعی خاتمه دهد. در این چارچوب تمدن سوسیالیستی آینده را نمی توان به شکل پشت سرگذاشتن و فراتر رفتن از سطح زندگی که سرمایه داری امروز برای یک اقلیت ایجاد کرده درک کرد، بلکه آن را باید به شکل برقراری یک تعادل دید و فهمید. سطح زندگی که اکنون سرمایه داری برای بخشی از انسان‌ها بوجود آورده و به آن افتخار می کند و نشانه خردمندی و "عقلانیت" خود می داند به بهای فقر اکثریت عظیم بشریت، تحمیل استثمار و کار بی‌اندازه و نابودی منابع طبیعی نسل‌های آینده حاصل شده است. سرمایه داری برای حفظ خود و برای توجیه خود نه تنها انسان و منابع انسانی موجود، بلکه منابع طبیعی نسل‌های آینده را نیز می رود که نابود کند. این نظام و این شیوه‌ی تولید و برطرف کردن نیازهای انسانی به غیرعقلانی ترین نظامی تبدیل شده که بشریت در تاریخ خود تا به امروز دیده است. هیچ نظمی در تاریخ بشریت تا به امروز این چنین بهایی سنگین به انسان‌ها و به طبیعت برای حفظ سطح زندگی یک اقلیت و پاسخ به حداقل نیازهای اکثریت تحمیل نکرده است. حتی برده داری باستان هم گرچه منابع انسانی را – در مقیاسی به مراتب کمتر- تلف می کرد ولی طبیعت را به این شکل وحشیانه و پرشتاب نابود نمی کرد.

اشاره به این موضوع مهم است زیرا این یکی دیگر از کاستی‌های ایدئولوژیک سوسیالیسم اتحاد شوروی در این بود که به مردم خود توضیح نمی داد که نظام سوسیالیستی که بر مبنای عدم استثمار انسان و صرفه جویی در منابع طبیعت و حفظ آن برای نسل‌های آینده مبتنی است نمی تواند سطح زندگی یک اقلیت در غرب را که به بهای نابودی همه اینها حاصل شده فراهم آورد. برعکس رهبران شوروی تصور می کردند و وعده می دانند که می توانند سطح زندگی اقلیتی در کشورهای سرمایه داری را برای همه مردم خود فراهم کنند. وعده‌‌ای که نه تنها برای دیروز پوچ بود، بلکه برای فردا و آینده قابل پیش بینی هم پوچ است. وظیفه تمدن سوسیالیستی در حال حاضر ایجاد تعادل در هر کشور و در کل جهان است، تعادلی که به استثمار انسان و ویرانی طبیعت خاتمه دهد تا شرایط برای رشد معجزه آسای نیروهای مولده در چارچوبی انسانی فراهم شود. تا آن زمان سوسیالیسم می کوشد به استثمار خاتمه دهد، ساعات کار انسانی را کاهش و ساعات فراغت وی برای پرداختن به دانش و هنر و فرهنگ و ورزش و تفریح را افزایش دهد و زندگی بی دغدغه و شرافتمندانه‌‌ای برای همه بشریت فراهم کند و کوه‌ها و جنگل‌ها و دریاها و رودخانه‌ها و معادن و ذخایر طبیعت را برای نسل‌های آینده حفظ کند. بحث بر سر یک فرماسیون تازه که می تواند یا می خواهد از سرمایه داری بیشتر تولید کند نیست، سخن بر سر یک تمدن، فرهنگ و اخلاق تازه است.

احسان طبری دقیق همین موضوع را مطرح می کند و می گوید:

"ما در عصری گام هشته‌ایم که اگر به استفادهٔ خردمندانه از نتایج انقلاب علمی و فنی معاصر و دستاوردهای شگرف آن در تمدن انسانی موفق نشویم، میتوانیم خود را اسیر اجانینی سازیم که از شیشهٔ جادویی رها ساخته‌ایم. نظام تبهکار سرمایه داری با تحمیل مسابقهٔ تسلیحاتی، با تحمیل همچشمی ناسالم و عنان گسسته، محیطی آشفته و آزارنده پدید آورده و نه تنها طبیعت، بلکه علم و فن، این محصولات خرد و خادمان وفادار انسان را، همه جا به دشمنی با وی و زندگی روزمره اش برانگیخته است. پس از رهایی از این نظام، نیازی به آهنگ شتاب زده در باز تولید و دگرگون سازی کورکورانهٔ منظرهٔ زندگی نیست. میتوان سکان سفینهٔ ترقی علمی و فنی و پیشرفت اقتصادی را با قدرت و تدبیر در دست گرفت و آن را چنان راند که منجر به سیطرهٔ اشیاء بر ارواح نشود، بلکه بر عکس.

"تردیدی نیست که کوشش مستمر برای کشف رازهای طبیعت و جامعه باید در مقیاس جهانی با دقت ادامه یابد و اختراعات و نوآوریها در همهٔ رشته‌های معرفت انسانی بی توقف دنبال شود و تکنولوژی نو مستمراً جای تکنولوژی کهنه را بگیرد. ولی بسط علوم و معارف انسانی، رشد تجربه و فن چیزی است و کار بست شتاب زده و سودگرانهٔ آن در زندگی روزمره چیز دیگر."

طبری در ادامه می گوید: "تصور نگارنده چنین است که در جهان وارستهٔ آینده، تعمیم نتایج دستاوردهای نوین علم و فن در زمینه‌های تولید و توزیع و خدمات تنها زمانی انجام میگیرد که این امر یک بهبود کیفی تکامل مهار شده و حساب شده را ایجاد کند، نه آنکه در حرص سود و قدرت و برتری جویی ملی، بی گدار به آب زده و بی حساب خود را تسلیم جریانهای ناشناس بکنیم. از این قرار طی هر چند سال، که پژوهشهای علمی و آزمونهای فنی به نقطه‌‌ای رسید که دیگر میتوان "خانه تکانی" کرد، آن گاه موافق نقشهٔ سنجیده‌ای، اقتصاد چهره‌‌ای نو و زندگی روزمره سیمایی تازه میگیرد و شط تکامل اجتماعی عمیقتر ولی با متانت و آرامش بیشتری حرکت میکند و مصرف پرستی و تازه پرستی سودگرانه و بی مغز سرمایه داری جای خود را به نوسازی منطقی و ضرور هر چندی یک بارسراپای زندگی میدهد."

دشواری‌های در پیش گرفتن یک راه رشد موزون و هماهنگ، در سطح هر کشور و در کل جهان، حتی زمانی که انسان از شر سرمایه داری و استثمار و جنگ آزاد شده باشد، نشان می دهد که ناموزونی رشد تا چه‌اندازه قاعده‌‌ای بوده که به بشریت در تاریخ چند هزار ساله آن تحمیل شده است. 

--------------------------------------------------------------------------------

زیرنویس‌ها :

*

احسان طبری : منبع 1-10 ؛ کاسمینسکی : منبع 2-6 ؛ کنراد : منبع 1-6 ؛ تیزابی : منبع 2-6

---------------------------------------------------------------------------------------------

**

طبری در مقاله "شهر خورشید" محدودیتهای جامعه سوسیالیستی در اتحاد شوروی را به درستی چنین تصویر می کند :

"روشن است که جامعه سوسیالیستی حتی در رشد یافته ترین شکل خود هنوز نمیتواند، چنانکه در پیش نیز یاد کرده ایم، بر «افق حقوق بورژوایی » غلبه کند. پول، بازار، بوروکراسی، سود، واحدهای ملی، شیوه تفکر خرافی، دولت و دستگاههای تضییقی آن، اگر چه برپایهٔ منافع اکثریت مردم، ولی به هر جهت باقی است و این خود الگوی سنتی روانی را تا حد زیادی حفظ میکند. با آنکه ما به تاثیر فراوان تدابیر تربیتی، مبارزات اخلاقی، نقادی و خود نقادی علیه بورکراسی باور داریم و در ضرورت حاد آنها ابدا تردید به خود راه نمیدهیم، ولی در عین حال از محدودیت اثر بخشی این تدابیر نیک باخبریم. برای دگرگونی الگوی روانی و سیمای اخلاقی بشر هنوز باید در راه تحولات اجتماعی  اقتصادی، علمی- فنی، فرهنگی- معنوی بسیاری سالیان دراز کوشش کرد." (منبع 1-10)

بنظر ما یکی از دلایل این وضع آن بود و آن است که تفاوت میان تمدن سوسیالیستی که وظیفه آن در شرایط جهان نابرابر کنونی فعلا پایان دادن به رشد ناموزون و ایجاد تعادل در سطح جهان است، با فرماسیون سوسیالیستی که هدف آن فراتر رفتن از سرمایه داری در زمینه رشد نیروهای مولده است بدرستی بررسی نشد. یک دوران طولانی ایجاد تعادل لازم است تا بتوان بدون توسل به استثمار و بدون ویرانی بیشتر طبیعت ابتدا زندگی انسانی اولیه را برای همه بشریت فراهم کرد تا سپس بتوان از سطح زندگی کنونی که سرمایه داری به بهای فقر و استثمار و طبیعت زدایی فراهم کرده فراتر رفت.

------------------------------------------------------------------------------------------

***

برای بحث درباره سیستم های دینامیک پویا نگاه کنید به :

16 -1

طبری، احسان؛ دانش و بینش- درباره تئوری سیستم ها، سمیوتیک، سیبرنتیک، هوريستیک و ارزش فلسفی و اسلوبی آنها، انتشارات حزب توده ایران، تهران، 1360

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetude

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 693  - 9 خرداد ماه 1398

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت