خاطرات بزرگان تئاتر ایران از "نوشین" |
"نوشین" پدر تئاتر نوین ایران
بيشتر هنرپيشگان آن روزهاي تئاترهاي فردوسي و سعدي از ميان ما رفتهاند، هرچند كه يادشان باقي است، پيشكسوتان هنر تئاتر اين مرز و بوم، چهرههايي مثل عبدالحسين نوشين، لرتا، حسين خيرخواه، حسن خاشع، محمدعلي جعفري، عطاءالله زاهد، محمدتقي كهنمويي، تقي مينا، رضا مينا، منوچهر كيمرام، رضا رخشاني و... اما هنوز هستند تعدادي از آن ياران ديروز كه حضورشان غنيمتي است، اگر بهايشان را بدانيم: نصراالله كريمي، مهدي اميني، توران مهرزاد، ايران عاصمي و فلور انتظامي به سراغشان رفتيم تا روايت آنها را هم از آن روزها بشنويم. توران مهرزاد كه نوشين را افتخار نمايش ايران و بهترين استاد تئاتر و نيز شاگردانش را جزء بهترينها ميداند، معتقد است: «كه خودش الفباي تئاتر را از او ياد گرفته است.» نام واقعي من فاطمه بزرگمهر است كه در خانه همه مرا توران صدا ميكردند. روزي استادم از من پرسيد: «متولد چه روزي هستي»، گفتم: «ده مهر.» آن روز استادم، نوشين نام مرا مهرزاد گذاشت و از آن به بعد همه مرا توران مهرزاد صدا كردند. يك شب در تئاتر سعدي يكي از بچهها كه مرا ميشناخت آمد و به من گفت: «شب، چه ساعتي به خانهات ميروي؟» گفتم: «ساعت نه». گفت: «ساعت نه و نيم در خانهات را باز بگذار كه يكي از دوستان عزيز ميآيد.» اسمش را نگفت. نميدانيد وقتي كه ديدمش چه حالي داشتم، نوشين بود. همان شب از زندان فرار كرده بود. چند روزي پيش ما بود كه بعد بردنش جايي ديگر، كه ما اول نفهميديم كجا رفته است. ولي بعد، يك روز فلور همسر آقاي انتظامي ما را براي ناهار دعوت كرد كه با همسرم خاشع آنجا رفتيم. آقاي نوشين هم آنجا بودند و من آن روز فهميدم كه مخفيگاه نوشين منزل آقاي انتظامي بوده است. بعدها هم شنيدم كه نوشين از مرز خارج شده. ولي اينكه چند وقت در منزل آقاي انتظامي بوده و كي رفته دقيقاً نميدانم. آن موقع نوشين فراري بود و مخفي. نميشد زياد رفت و آمد كنيم... ايرن زازيانس (عاصمي)، هنرمندي كه از تئاتر سعدي وارد اين گروه شد، ميگويد: «براي افتتاح تئاتر سعدي قرار بود خانم لرتا «بادبزن خانم ويندرمير» را به روي صحنه ببرد. براي نقش «خانم ويندرمير» مرا انتخاب كردند. ولي خانم مهرزاد توقع داشت با توجه به سابقهاش اين نقش را به او بدهند نه به من كه يك دختر جوان تازه از راه رسيده بودم. بعد خانم لرتا با آقاي نوشين كه در زندان بود صحبت كردند و جريان را گفتند. آقاي نوشين خواسته بودند مرا ببينند. به همين دليل من به همراه خانم لرتا به زندان قصر رفتم. اولين بار بود كه آقاي نوشين را ملاقات ميكردم؛ آن هم در دفتر زندان. نوشين از من خواست كه از روي ميز يك كتاب بياورم. شايد ميخواست به اين بهانه راه رفتن مرا ببيند. در حقيقت آن روز در زندان قصر من اولين تست بازيگريام را دادم. كلي با هم حرف زديم. بعد با خانم لرتا به زبان فرانسه صحبت كرد و گفت كه اين نقش را به من بدهند. فكر ميكنم هنگام اجراي همين نمايش بود كه ميديدم در پشت صحنه خانم لرتا اشك به چشمان داشت و ناراحت بود. بعد بچهها گفتند: «اعضاي كميته مركزي حزب توده از زندان فرار كردهاند كه نوشين هم يكي از آنها بود، چند وقت بعد متوجه شدم كه نوشين در منزل آقاي انتظامي مخفي شده است. به هر صورت هر زنداني سياسي كه فرار ميكرد در خانه كسي مخفي ميشد؛ ولي اين گونه نبود كه هر كسي به ديدن آن فرد فراري برود. به غير از همسر و پسرش، فقط كساني ميتوانستند به ملاقاتش بروند كه از دوستان قديمي تئاترياش بودند و آشناييشان برميگشت به سالهاي گذشته، سالهاي تئاتر فردوسي؛ يا آدمهاي حزبي بودند كه گاهي پيام حزبي هم داشتند. و من دختر جوان نوزده سالهاي كه تازه وارد گروه شده بودم و حزبي هم كه نبودم، ديگر دليلي وجود نداشت كه به من بگويند بيا اينجا نوشين را ببين. بنابراين هيچ وقت فرصت و موردي پيش نيامد بروم منزل آقاي انتظامي كه ايشان را ببينم. فلور انتظامي (فاطمه روستا) همسر عزتالله انتظامي كه در تئاتر سعدي در نمايشهاي «شنلقرمز»، «تارتوف»، «از طبح خارج شده» و «مونتسرا» ايفاي نقش داشته است و همچنين پنجاه و هفت سال در صحنه زندگي همراه و همدوش انتظامي بوده، از آن روزها ميگويد: «پنجاه و هفت سال زندگي مشترك با يك هنرمند طبيعتاً خاطرات زيادي را به همراه دارد. آن زمان كه آقاي نوشين منزل ما مخفي بود، شب بايد خيلي زود خودم را به منزل ميرساندم تا غذا را تهيه و آماده كنم. بعضي از بچهها براي تمرين خانه ما ميآمدند؛ مرحوم خاشع، مرحوم خيرخواه، مرحوم تقي مينا، لرتا همسر آقاي نوشين، همچنين آقاي نصرت كريمي، خانم توران مهرزاد، ولي بقيه هنرپيشگان اجازه نداشتند بيايند. روزهاي خيلي سختي بود. ما با هيچ كدام از اقوام رفت و آمد نداشتيم. تا جايي كه يادم ميآيد حدودا نزديك به هفده يا هجده ماه آقاي نوشين با ما زندگي ميكردند كه در تمام اين مدت من با ترس و نگراني زندگي ميكردم. نصرتالله كريمي هم از معدود افرادي است كه در مدت مخفي بودن نوشين، به خانه انتظامي رفت و آمد داشته، چنين ميگويد: «با دوست ديرين و هنرمندم عزتالله انتظامي، در كلاس اول هنرستان صنعتي آشنا شدم. هر دو از شاگردان سيد عبدالحسين نوشين بوديم و در تئاترهاي فرهنگ، فردوسي و سعدي همكاري هنري داشتيم و در گروه تئاترال سيار به كارگرداني حسين خيرخواه، در اغلب شهرستانهاي ايران نمايش اجرا كرديم. دو دوست يكرنگ و همكار در فعاليتهاي هنري بوديم. اين دوستي هنوز هم ادامه دارد. هنگامي كه نوشين نمايشنامه «خروس سحر» را كه خود نوشته بود، تمرين ميكرد، نقش بزرگي به انتظامي محول كرده بود. وقتي بعضي از همكاران با حيرت و شايد هم باانگيزة حسادت از استاد پرسيدند: «چرا اين نقش بزرگ را به انتظامي تازهكار داده است»، استاد نوشين پاسخ داد: «اين انتظامي تيپهاي عامي جامعه ايران را ميشناسد. او بهتر از من ميداند يك قهوهچي چگونه پاشنه گيوه را ور ميكشد و تلوتلوخوران راه ميرود.» نوشين پس از يك ماه تمرين، نمايشنامهاي را كه خود نوشته بود، ضعيف تشخيص داد و از اجراي آن صرفنظر كرد. هنگامي كه نوشين همراه ديگر رهبران حزب توده ناخواسته از زندان گريخت. در خانه دوستان و همكارانش مخفيانه زندگي ميكرد. او قبل از پناهندگي به شوروي سابق، در حدود يك سال و نيم در خانه انتظامي مخفي بود. اعضاي گروه پنج نفري كه مسئول اداره امور هنري تئاتر سعدي بودند، گاهبهگاه براي دريافت رهنمودهاي هنري يا حل اختلاف بازيگران در مورد تقسيم نقش يا پايه حقوق مادي كه بيشتر اوقات به علت خودخواهيهاي بعضي از بازيگران بروز ميكرد، در آن خانه با نوشين ملاقات ميكردند. نوشين فقط به سه سال حبس محكوم شده بود و هنگام فرار، در حدود يك سال از محكوميت او باقي بود. اصرار متعصبانه رهبري حزب توده بر اينكه همه با هم فرار كنند. موجب شد كه او را هم با خود ببرند. اگر نميرفت ميتوانست خدمات شايستهاي به تئاتر معاصر ايران ارائه دهد. پس از نمايش، چراغ گاز، در تئاتر سعدي، گويا كيانوري با كمك چند نفر از پرقيچيهاي خود شايع كرده بود كه نوشين از نظر ايدئولوژي مسئلهدار است. نميدانم اين شايعه از كجا به گوش محمدعلي جعفري رسيده بود. يك شب هنگامي كه پس از نمايش، تئاتر را ترك ميكرديم، من و صادق شباويز و جعفري چون راهمان يكي بود. از بهارستان عبور ميكرديم. جعفري مسئلهدار بودن نوشين را با ما در ميان گذاشت بدون اينكه بگويد از چه كسي شنيده است. صادق كه صادقانه رابطه مريد و مرادي با نوشين داشت، گفته جعفري را به گوش نوشين رساند و نوشين كه سخت عصباني شده بود، نامه اعتراضآميزي گويا به كميته مركزي نوشته بود. از پراكندن اين گونه شايعات شكايت كرده بود. رهبري حزب براي اينكه پاي كيانوري به ميان نيايد، دستور داده بود براي رسيدگي به اين شايعه، جلسة محاكمه حزبي تشكيل شود. اين جلسه با هيئت پنج نفري در حضور نوشين، در خانة انتظامي تشكيل شد كه تا نيمة شب ادامه داشت. من هم در اين جلسه حضور داشتم. زندهياد جعفري به عنوان سپرِ بلاي كيانوري محكوم شد و به اين طريق غائله هم ظاهراً ختم شد. اين اختلافِ نظر در تمام دوران مهاجرت هم گويا بين نوشين و گروه طرفداران كيانوري ادامه داشته است، زيرا نوشين به طور غير رسمي خود را از جلسات هفتگي هيئت رهبري كنار كشيد و اواخر عمر به طور پيگير به پژوهش در شاهنامة فردوسي پرداخت. مهدي اميني كارگردان، بازيگر و مترجم تئاترهاي فردوسي و سعدي هم در اين باره گفت: تا آنجا كه به ياد دارم در آن زمان من هم مانند بسياري ديگر اطلاع دقيقي نداشتم كه آقاي نوشين كجاست و ظاهراً تصور ميشد، كه ايشان به اتفاق ساير زندانيها بلافاصله از ايران خارج شده است. در سالهاي بعد كه نوشين ديگر در ايران نبود من از همكار خودم آقاي خيرخواه شنيدم كه آقاي نوشين قبل از خروج از ايران مدتي در خانة آقاي عزتالله انتظامي به طور مخفي زندگي ميكرده است. و اينك مروري بر شرح حال نوشين به قلم احسان طبري (برگرفته از مجلة آرمان، دوره دوم، سال اول، شماره 12، 8 ارديبهشت 1358): عبدالحسين نوشين فرزند محمدباقر نوشين در سال 1284 شمسي (1905 ميلادي) در مشهد متولد شد، وي در كودكي يتيم شد، لذا دايي او كه زندگي مرفهي داشت، تربيتش را به عهده گرفت. نوشين در اوان جواني به جنبشي كه كلنل محمدتقيخان پسيان بر رأس آن قرار داشت، علاقهمند شد و حتي گويا در سازمان ژاندارمري نام نوشت. بعدها نوشين در تهران وارد مدرسه نظام گرديد. او را به بهانة نقض انضباط و نافرماني ولي، در واقع به علت آنكه زير اطاعت كوركورانه و زورگويي نميرفت از مدرسة نظام اخراج كردند. از آن پس او تحصيل متوسطه خود را در دارالفنون دنبال كرد. در سال 1307 كه نخستين گروه محصلين ايراني به اروپا اعزام شد، نوشين در ميان آنها بود. در جريان تحصيل نوشين در اواسط تحصيل خود يك بار به تهران آمد و در كلوپ ايران جوان پيسهايي را كه خود وي يا ديگران ترجمه كرده بودند به صحنه گذاشت. پس از يك دوران فعاليت كوتاه تئاتري نوشين يك بار ديگر براي تكميل تحصيل به اروپا بازگشت. سرانجام در سال 1311 نوشين از فرانسه به ايران مراجعت كرد. شخصيت هنري نوشين به ويژه در دوران هزارة فردوسي بروز ميكند. در دوران اين جشنها خاورشناسان از اكناف جهان به تهران آمدند. در اين ايام نوشين به همراهي آهنگساز، مينباشيان، سه قطعه از شاهنامة فردوسي يعني «رستم و تهمينه»، «زال و رودابه»، «رستم و كيقباد» را به صحنه ميگذارد. در قطعه اول و سوم نوشين خود نقش رستم را ايفا ميكرده است. در اين ايام است، همكاري او با لرتا همسر آيندهاش كه از چند سال پيشتر شروع شده بود، بيش از بيش بسط مييابد و سرانجام منجر به زندگي مشترك و فعاليت مشترك هنري ميشود. در همين ايام است كه آشنايي با دكتر تقي اراني شروع ميشود. اراني در آن ايام سرگرم فعاليتهاي سياسي و انقلابي بود و مجله دنيا را انتشار ميداد. نوشين پيوسته خاطرات نيرومند اين آشنايي و همكاري را با خود داشت. پس از دستگيري دكتر تقي اراني و گروه پنجاهوسه نفره در سال 1316 نوشين بنا به دعوتي كه شده بود به همراهي لرتا و حسين خيرخواه هنرپيشه براي شركت در فستيوال تئاتري شوروي به مسكو رفت. نوشين در مسكو با فعاليت خلاق تئاتري كساني مانند «استانيسلاوسكي» و «ميرهلد» آشنا ميشود و از آنها عميقاً فيض ميگيرد. خاطرات اين سفر نيز در ضمير نوشين به شكل عميقي حك شده بود. نوشين از آنجا به فرانسه مراجعت ميكند. در فرانسه جهانبيني انقلابي ماركسيستي ـ لنينيستي نوشين شكل گرفت. پس از بازگشت به ايران، نوشين به انواع فعاليتهاي تئاتري و ادبي پرداخت و دست به ترجمة برخي آثار شكسپير زد. وي همراه روشنفكران ديگر مانند صادق هدايت، فضلالله صبحي مهتدي، نيما يوشيج و ديگران در «مجله موسيقي» كه تحت نظر آهنگساز مينباشيان نشر مييافت مشغول كار شد. در همين سالهاست كه همراه بعضي از هنرپيشگان تئاتر، «هنرستان هنرپيشگي تهران» را در سال 1318 تأسيس ميكند. ولي نوشين در امور اين هنرستان بعدها دخالتي نداشت و حتي به آن با نظر انتقادي مينگريست. دوران پس از شهريور سال1320 (سپتامبر 1941) براي نوشين دوران فعاليت وسيع اجتماعي، هنري و ادبي است. نوشين به همراه رفقاي آزادشده از زندان يا بازگشته از تبعيد در تأسيس حزب تودة ايران شركت مؤثر ورزديد. در مهر ماه سال 1321 در نخستين كنفرانس تهران به عضويت كميته ايالتي تهران كه در آن ايام نقش كميته مركزي را ايفا مينمود انتخاب شد و از آن تاريخ تا پايان عمر در سمت عضو دستگاه رهبري مركزي حزب باقي ماند. در سال 1323 (1944) نوشين تئاتر فرهنگ را بنياد ميگذارد. اين نخستين مؤسسه تئاترال جدي در تاريخ تكامل تئاتر ايران است. نوشين به همراه همسرش لرتا و هنرپيشگان حسين خيرخواه، حسن خاشع، صادق شباويز، جلال رياحي، توران مهرزاد، نصرتالله كريمي، مهين و مصطفي اسكويي، جعفري، بهرامي، كهنمويي، اميني و ديگران برخي آثاري را كه ترجمه كرده بود به صحنه ميآورد. از آن جمله است «تپاز» يا «مردم» اثر دراماتورگ فرانسوي «مارسل پانيول» كه نوشين قبل از آن نيز آن را چند بار به صحنه آورده بود. «ولپن» اثر دراماتورگ كلاسيك انگليسي «بنجانسن» (به تنظيم رومن رولان نويسنده فرانسوي و استفان تسوايك يك نويسنده آلماني) كه براي اولين بار به صحنه ميآمد، و نيز «وزيرخان لنكران» اثر «ميرزا فتحعلي آخوندف» كه نوشين آن را به عنوان نمايش ايراني و ملي به صحنه آورد. بعدها كار او را در اين تئاتر همكاران او دنبال كردند. در آن دوران كه نوشين نقش خود را در تكامل تئاتر كشوري بازي ميكرد، به تدريج هنر نمايشي سنتي ايران كه متعلق به جامعه فئودال ما بود، به سوي زوال ميرفت. سياست مدرنيزاسيون سطحي و عاميانهاي كه در زمان رضاشاه دنبال ميشد به اين زوال هنر سنتي كمك كرد. هنرهاي نمايشي از قبيل «شبيهخواني يا تعزيهگرداني»، «بقالبازي»، «تقليدهاي روحوضي»، «خيمه شب بازي»، «معركه گيري و مناقبخواني»، «نقالي و سخنوري»، «حاج فيروز» و امثال آن از رواج افتاده بود. پس از انقلاب مشروطيت تكان نيرومندي در شئون زندگي معنوي ما پديد آمد و از آن جمله گامهايي براي تقليد هنر نمايشي و دراماتورژي غربي به عمل آمد و مفاهيم و مقولات اين هنر مانند: «پيس»، «دكور»، «گريم»، «آكتور»، «صحنه»، «پرده»، «تراژدي»، «كمدي» و غيره در ايران رخنه كرد. قبل از نوشين كساني مانند محمودآقا ظهيرالديني مؤسس «كمدي اخوان» (١٣٠٣) و ميريوسفالدين كرمانشاهي مؤسس استوديوي درام كرمانشاهي (1311 ـ 1312) دست به كوششهاي ارزندهاي براي اعتلاي هنر نمايشي در ايران زدند. به تدريج كلوپها و مؤسسات تئاتري مانند «كلوپ موزيكال»، «جامعه باربد»، «تئاتر نكيسا»، «تئاتر هنر» و غيره به وجود آمد، ولي هيچ يك از اين مؤسسات و كارگردانان، هنرپيشگان و مديراني كه در آن به نوبه خود مساعي متعددي براي تئاتر ايران به كار بردند، موفق نشدند براي تئاتر آن جاذبه، نفوذ و اتوريتهاي را ايجاد كنند كه نوشين توانست. اين تحول كيفي به قدري بارز و محسوس بود كه همه حتي كساني كه با نوشين رقابت ميكردند، به آن اعتراف داشتند و دارند. نوشين پس از آن كه در مرداد ماه سال 1323 در نخستين كنگره حزب توده ايران به عنوان عضو كميسيون تفتيش كل انتخاب شد، براي انجام كار حزبي به خراسان رفت و مسئوليت كميته ايالتي حزب توده ايران در خراسان را متعهد گرديد. سالهاي 1324 و 1325 را نوشين در مشهد گذراند. سپس به تهران بازگشت. اين بار نوشين «تئاتر فردوسي» را در سال 1325 (1946) بنياد گذاشت و آثاري مانند «مستنطق»، اثر ج. پريستلي دراماتورگ انگليسي ترجمه بزرگ علوي: «پرنده آبي»، اثر موريس مترلينگ نويسنده بلژيكي ترجمه خود نوشين»، «سه دزد»، يك پيس ايتاليايي ترجمه خود نوشين و غيره را به صحنه ميگذارد. همكاران نوشين در تئاتر فردوسي همان همكاران او در تئاتر فرهنگ بودند. اين تئاتر نيز اهميت و شهرت و محبوبيت بزرگي كسب كرد. در همين سال نوشين در نخستين كنگره نويسندگان ايراني شركت جست و در بحثهاي كنگره شركت فعال ورزيد. در سال 1326 نوشين مهمترين درام خود را به نام «خروس سحر» در مجله «مردم» منتشر ساخت. در ارديبهشت سال 1327 دومين كنگره حزب توده ايران تشكيل شد. نوشين در اين كنگره به عضويت كميته مركزي انتخاب گرديد. چنانچه ميدانيم پس از كنگره حزب به سوي تحكيم سازماني خود ميرفت. ولي در بهمن سال 1327 ارتجاع ايران با بهانة قرار دادن سوءقصد ناصر فخرآرائي به جان شاه، حزب ما را غيرقانوني اعلام كرد و دست به توقيف رهبران و فعالان حزب زد. نوشين در اين ايام بازداشت شد. و در ايام بازداشت او، با همكاري و راهنماييهاي وي از زندان و تحتِ نظر مستقيم لرتا همسر وي، تئاتر سعدي تأسيس گرديد. در اين تئاتر نيز دوستان و شاگردان هنري نوشين از تئاترهاي فرهنگ و فردوسي مانند خيرخواه، خاشع، شباويز، رياحي، جعفري، توران مهرزاد و ديگران فعاليت داشتند. اين تئاتر بيش از دو ماه قبل خود موفقيت يافت و با به صحنه آوردن پيسهايي مانند، «چراغ گاز» (اثر پتريك هاميلتون دراماتورگ انگليسي)، «بادبزن خانم ويندرمير» (اثر اسكار وايلد ترجمه شخصي به نام مسعودي با تنقيح و تصحيح نوشين)، «شنل قرمز» (اثر اژن بريو ترجمه نوشين) و غيره توانست شهرت و اتوريته هنري بزرگي كسب كند. در ايام زندان نوشين اثر مهم خود را تحت عنوان «هنر تئاتر» كه قبلاً تهيه كرده بود تكميل كرد. اين كتاب كه نوشين آن را به لرتا تقديم داشته است با تصريح آنكه در زندان قصر نوشتهشده تاكنون دو بار در ايران به چاپ رسيده و كماكان بهترين درسنامه تئاتري است كه به زبان فارسي نوشته شده است. نوشين كليه تجارب غني خود را به عنوان كارگردان و هنرپيشه در اين كتاب جالب و پُرمحتوي منعكس كرده است. در 25 آذر سال 1329 نوشين همراه نه تن ديگر از رهبران حزب و از آن جمله رفيق شهيد خسرو روزبه كه با نوشين دوستي و آميزش نزديك داشت موفق به فرار از زندان ميشود. يك سال بعد نوشين به مهاجرت ميرود و بيست و يك سال آخر زندگي او در مهاجرت ـ در اتحاد شوروي ميگذرد. كار بزرگ و پرارزش نوشين در مهاجرت شركت در تصحيح شاهنامه اثر بزرگ حماسي فردوسي و انتشار متن انتقادي دقيقي است كه تاكنون هشت جلد آن نشر يافته است. نوشين در عين حال واژهنامه دقيقي درباره اين اثر و پژوهش در اطراف داستانهاي اساطيري شاهنامه دست زد. در جريان اين فعاليت بزرگ و پردامنه نوشين سناريوهايي براي فيلم و تئاتر از شاهنامه تهيه كرده است. تمام كساني كه با نوشين كار كردهاند به نقش درجه اول او در انجام كار پُرمسئوليت و خطير تصحيح شاهنامه نوشين اذعان دارند. نوشين در زمينة تحقيق ادبي و تاريخي از خود شخصيتي نشان داد كه ميتوان براي آن ارزش عالي قائل شد. يكي از فعاليتهاي مهم ادبي نوشين در دوران مهاجرت ترجمة آثار هنري از روسي به فارسي بود. ترجمههاي متعدد نوشين از چخوف، تورگينف نويسندگان روس، يوري ناگيبين، چنگيز آيتماتف، نويسندگان معاصر شوروي چاپ شده است. اصولاً ترجمه آثار هنري از فرانسه و روسي به فارسي در فعاليت ادبي نوشين پيوسته جاي مهمي داشته است. نوشين ترجمه «پرنده آبي»، اثر مترلينگ اتللو اثر شكسپير را به ترتيب در سالهاي 1318 و 1319 در مجله موسيقي نشر داد. بعدها ترجمه پيس معروف گوركي «در اعماق اجتماع» را در مجله پيام نو منتشر كرد. ترجمه «هياهوي بسيار براي هيچ» اثر شكسپير را در سال 1329 نشر داد. در ايام مهاجرت همچنين به نوشتن داستانهاي بزرگ و كوچك مانند «خان و ديگران»، «لاله»، «آدم بزرگ»، «شغال بيشه مازندران»، و غيره دست زد، برخي از اين نوشتهها در شمارههاي مجله دنيا منتشر شده است. داستان «خان و ديگران» نيز به وسيله دايره نشريات حزب ما، طبع و نشر گرديده است. برخي از داستانهاي نوشين و از آن جمله «خان و ديگران» به زبانهاي روسي و آلماني ترجمه شده است. و اينك كه از داستاننويسي نوشين سخن ميگوييم خوب است يادآوري كنيم كه در ايام توقف در ايران نيز نوشين داستانهايي نوشته است. از جمله: «ميرزا محسن» و «استكان شكسته». داستان كوچك اخير در مجله «مردم» ارگان تئوريك و سياسي حزب نشر يافته بود. رفيق عبدالحسين نوشين در روز يكشنبه 12 ارديبهشت سال 1350 پس از يك سال بيماري دشوار در سن 66 سالگي درگذشت. رفيق و دوست گرانمايه و هنرمند از جمع ما رفت. قلبي پرهيجان و بشردوست كه عواطف اصيل زندگي و رنجهاي آن را شناخته بود از تپيدن باز ايستاد، ولي خاطره اين دوست زوالناپذير است. بيشك فرهنگ ايران نام او را در كنار نام خادمان ارزنده خود قرار خواهد داد و اين خود پيروزي بزرگي براي يك انسان است.
آنچه را خوانید وبلاگ "بیدار شهر" منتشر کرده است.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 708 - 28 شهریور ماه 1398