راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سرنوشت

ج. اسلامی

چه خواهد شد؟

 

   

سرنوشت جمهوری اسلامی چه خواهد شد؟ پاسخ به این پرسش بنظر دشوار می رسد. نزدیک تر بیاییم. سرنوشت انتخابات 1400 ریاست جمهوری چه خواهد بود؟ باز هم نزدیک تر: دونالد ترامپ اگر در انتخابات چند ماه دیگر ایالات متحده پیروز شود سرنوشت برجام چه خواهد شد؟

بنظر می رسد هر چه حادثه ای دورتر است، پیش بینی آن هم دشوارتر است ولی در عمل معمولا برعکس است. کسانی چهل یا سی سال قبل پیش بینی کرده اند که جمهوری اسلامی سرنگون خواهد شد یا ولایت فقیه طرد خواهد شد و مدعی اند که حوادث سی سال گذشته "صحت پیش بینی" آنها را اثبات می کند! از همانها اگر درباره انتخابات 1400 پرسش شود کمی بیشتر تامل می کنند و احتمالا می گویند مردم در آن شرکت نخواهند کرد. درباره انتخاب دوباره دونالد ترامپ و سرنوشت برجام هم که چند ماه دیگر است احتمالا سکوت می کنند.

دلیل این رفتار معکوس در پیش بینی رویدادها در آنجاست که سرنوشت حوادث نزدیک بسیار زود روشن میشود و کمتر کسی در این زمینه خطر می کند. ولی دلیل علمی آن ناتوانی در تفکیک سرنوشت روندهای قطعی و دترمینستی از سیری است که این روند طی می کند. مثلا اگر گفته شود آقای خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی روزی خواهد مرُد هیچکس این را به حساب "پیش بینی" ‌نمی گذارد. این امری قطعی است که برای همه رخ می دهد و برای ایشان هم رخ خواهد داد. مضحک تر این است که کسی چنین مرگی را پیش بینی کند و پیر شدن تدریجی را هم به حساب روشن شدن "صحت پیش بینی" های خود بگذارد! این کار مضحک را ولی در سیاست انجام می دهند. مثلا عده ای دهه هاست پیش بینی کرده اند جمهوری اسلامی سرنگون می شود یا ولایت فقیه طرد خواهد شد و با گذشت زمان مدعی هستند که صحت پیش بینی آنها دارد اثبات می شود، در حالیکه این سیستم است که دارد پیر می شود.

به همان اندازه که پیش بینی روندهای قطعی اصلا پیش بینی محسوب نمی شود، پیش بینی شکل و سیر این روندها نیز از بنیان ناممکن است. در واقع ما با یک پدیده متضاد مواجه هستیم. یعنی روندهای قطعی و پیش بینی پذیر از درون سیری غیرقطعی و پیش بینی ناپذیر عبور می کنند. این همان چیزی است که امروز بدان نظریه "کائوس" یا آشفتگی یا آشوب می گویند که براساس آن نحوه تحول یک روند و عبور از یک نظم به نظمی دیگر قابل پیش بینی نیست. در قالب یک استعاره معروف گفته می شود عواملی که بر سیر یک پدیده اثر می گذارند آنقدر متنوع هستند و تصادفات در آنها نقش بازی می کنند که مثلا به هم خوردن بال یک پروانه در برزیل می تواند در منشا ایجاد یک توفان در ایالات متحده شود.

جالب اینجاست که این نظریه که روزبروز بیشتر در شاخه های مختلف علمی راهگشا و اثبات می شود برای نخستین بار در ایران حدود 60 سال پیش در مطبوعات حزب توده ایران توسط احسان طبری تحت عنوان "هباء" مطرح شد و راهنمای سیاست و شعارهای حزب گردید. البته منظور این نیست که حزب توده ایران کاشف یا واضع این نظریه بود. منظور سابقه طرح آن در ایران است.

برای نخستین بار احسان طبری در دهه 40 خورشیدی یعنی بلافاصله پس از طرح آن توسط ادوارد لورنتس این نظریه را در مقاله "واحد، سیستم، تشکل" مطرح کرد و نوشت: " سیر یک سیستم متشکل به مرحلهٔ عالی تر و بغرنج تر از دالان هباء (Chaos) میگذرد... سیر از هر نظمی به نظمی نتیجهٔ سیر از درون هباء و کائوس است. نظم و هباء زوج متضاد دیالکتیکی است که در عین حال با یکدیگر وحدت دارند."

طبری در مقاله ای دیگر مسئله را بدین شکل مطرح می کند: "سیر تمدن را جنبش پیچیده و در هم دهها و صدها هزار عامل خرد و کلان معین میکند. این شطرنجی است با میلیونها مهره، میلیونها خانه. کدام شطرنج باز چیره دست و چالاک اندیشی است که بتواند حرکت بغرنج این مهره ها را از پیش به درستی ببیند و دربارهٔ نتیجهٔ رقص مغشوش تصادفات غیب گویی کند." این جملات که در ظاهر استعاری یا ادبی می نماید در واقع همان بیان علمی نظریه کائوس در عرصه تاریخ است یعنی "رقص مغشوش تصادفات" در صفحه  "شطرنجی با میلیون ها مهره" که جامعه انسانی است.

همین درک از پیش بینی ناپذیری "سیر از یک نظم به نظمی دیگر" بود که موجب شد بعدها حزب توده ایران زیربار پیش بینی اینکه سرنوشت رژیم شاه به چه شکل پایان خواهد یافت نرود. در یک شاهکار سیاسی تکرارناپذیر که بیشتر به ناسزا و بعدها چوبه دار برای طراحان آن انجامید حزب توده ایران سرنوشت رژیم را در "سرنگونی سلطنت استبدادی شاه" پیش بینی کرد که هرچند به لحاظ بسیج سیاسی حامل یک خواست روشن بود ولی در عمل حامل چندین احتمال بود: رفتن شاه و باقی ماندن سلطنت استبدادی. پایان استبداد و باقی ماندن سلطنت شاه. پایان استبداد و ماندن سلطنت بدون شاه. این شکل طرح مسئله یک بازی سیاسی برای گریز از دست زدن به پیش بینی ناممکن آینده نبود، بلکه حامل پیوند زدن درک از پیش بینی ناپذیری سیر رویدادها با هدف نهایی و خواست حزب توده ایران از یکسو، در گشودن راه اتحاد با نیروهای رادیکال چپ از سوی دیگر، و بالاخره باز گذاشتن راه برای ایجاد یک جبهه با طرفداران سلطنت بدون شاه، یا طرفداران شاه غیرمستبد، نیز بود یعنی همان جبهه متحد خلق.  

این نکته نیز مهم است که احسان طبری در مقاله نامبرده و مقالات دیگر مسئله کائوس یا آشوب را در چارچوب سیستم های دینامیک قطعی و دترمینیستی طرح می کند نه صرفا در سیستم های دینامیک غیرخطی موسوم به آشوبی یا آشفته که از اساس نسبت به شرایط اولیه حساس هستند. در این سیستم ها اختلاف بسیار اندک در نقطه آغاز می تواند به نتایجی بسیار بزرگ در پایان بیانجامد. این نکته ایست که در جامعه نیز بعنوان پیچیده‌ترین سیستم دینامیکی که می شناسیم باید در نظر گرفت. پدیده های منفی کوچک، به صرف یقین به نتیجه نهایی مثبت درازمدت قابل صرفنظر کردن نیست. یک پدیده منفی در آغاز کوچک می تواند نقطه عزیمت فاجعه ای بزرگ شود. برخی بر این اساس که چون به این نتیجه رسیده اند یا پیش بینی کرده اند که جمهوری اسلامی سرنگون می شود یا ولایت فقیه طرد می شود پس اینکه چه کسی می رود و چه کسی می آید و چه کسی رئیس جمهور می شود یا نمی شود بنظر آنها مهم نیست، در حالیکه هر کدام از آنها می تواند منشا فاجعه ای بزرگ باشند همانطور که در دوران احمدی نژاد شد و ما همچنان در ادامه آن فاجعه زندگی می کنیم.

این تفکیک روندهای قطعی و قابل پیش بینی از سیر تحقق آشفته و غیرقابل پیش بینی آنها در همینجا بیشترین اهمیت خود را پیدا می کند. اینکه مثلا جمهوری اسلامی مثل هر نظام اجتماعی دیگر روزی آمده و روزی می رود قابل پیش بینی است، نه اصلا به معنای آن است که سیر این روند هم قابل پیش بینی است و نه به معنای آن است که آنچه در این میان و در این سیر رخ می دهد بی اهمیت یا کم اهمیت است. هر نقطه عزیمت اولیه، هر تصادف، هر حادثه کوچکی می تواند بر سرنوشت این روند اثر بگذارد و آن را در این یا آن جهت سوق دهد. کسانی که آنچه امروز در ایران حاکم شده را به انقلاب 57 ربط می دهند در واقع نقش صدها و هزاران عوامل تصادفی، هزاران و میلیون‌ها وزش بال پروانه، که برهم اثر گذاشته و سرنوشت امروز ما را ساخته نادیده می گیرند. بررسی این عوامل نقش و میزان مسئولیت ها را نیز در وضع امروز نشان می دهد. و این شاید دلیل دیگریست برای نادیده گرفتن آن.    

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 



 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 752 - 6 مرداد ماه  1399

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت