در مقابله با کرونا آشکارتر شد نگاهی تئوریک به پیشی گرفتن چین و عقب ماندگی امریکا دکترسروش سهرابی |
سرعت و قدرت خیره کننده چین در مهار شیوع ویروس کرونا با قرنطینه کردن ووهان و چندین شهر بزرگ آن کشور، و در مقابل ضعف آشکار اروپا و بویژه ایالات متحده در این مبارزه بر آن گرایشی که از دو دهه پیش دیده می شد مهر تایید زد و برتری چین نسبت به قدرتمندترین کشورهای سرمایه داری را به اثبات رساند. این برتری یک پرسش قدیمی را به میان می کشد و آن پرسش عقب ماندن و عقب ماندگی است: چرا اروپا و آمریکا عقب ماندند و چین پیش می رود؟ این پرسش تا به امروز به شکل معکوس مطرح شده است. از همان سدههای هیجدهم و نوزدهم که بتدریج برتری اروپا بر آسیا و افریقا و دیگر نقاط جهان قطعی می شد، پرسش دلایل این برتری نیز در همانجا شکل گرفت و تحریف شد. نظریات اولیه بیشتر جنبه مذهبی و نژادی داشت. مشیت خدای مسیحیان بر این قرار گرفته که آنان بر کافران سلطه داشته باشند و آنها را برده و بنده و مستعمره خود سازند. همه جهان کافر باید کار کند تا مسیحیان خوشبخت باشند و البته بخشی از مسیحیان یعنی طبقه حاکم آنها. بعدها نظریات نژادی نیز به اینها افزوده شد. شرقیان مردمانی اصولا فاقد اعتدال و یا بقول ماکس وبر، جامعه شناس بزرگ آلمانی، فاقد عقلانیت معرفی شدند. در واقع با ماکس وبر بررسی دلایل پیشرفت غرب و عقب ماندگی شرق گامهای بزرگی به پیش گذاشت و در عین حال درک دلایل عمیق آن ناممکن شد. وبر با موشکافی و تیزبینی بسیار کوشید و توانست ریشههای عقب ماندگی را از چارچوبهای صرفا مذهبی و نژادی خارج کند و پایههای علمی به آن بدهد. او تقریبا همه تفاوتهایی را که می شد میان شرق و غرب تشخیص داد یافت و بر روی آنها انگشت گذاشت. مشکل در بود و نبود این تفاوتها و تمایزهای در تاریخ شرق و غرب نبود، مسئله این بود که وبر هر تفاوتی را دلیل عقب ماندگی یکی و پیشرفت دیگری به حساب می آورد. همه این تفاوتها سرانجام تا آنجا که به شرق و غرب مربوط می شد تبدیل شد به مفهوم "عقلانیت" که ظاهرا شرق فاقد آن بوده است. عقلانیتی که چون وبر نتوانست دلیلی برای آن پیدا کند نهایتا چارهای نداشت تا آن را به عوامل نژادی مربوط بداند. نظریات وبر در اساس با نظرات نژادپرستانه خالص تفاوت دارد و در واقع نژادپرستانه نیست، ولی نتیجه آن در نهایت جز با پذیرش تفاوت های نژادی قابل توضیح نیست. وبر تمایز در درون اروپای مسیحی را هم با تکیه بر "پروتستانتیسم" توضیح داد که گویا نوع خاصی از عقلانیت سرمایه داری با اهمیت دادن به تجارت و صرفه جویی و جنبه مذهبی آن موجب پیشرفت کشورهای پروتستان شد. تقریبا همزمان با وبر سنت لنین در پژوهشهای اجتماعی شکل گرفت که بر نظریه امپریالیسم قرار داشت. بنظر لنین دلیل عقب ماندگی کشورها در سازوکار سرمایه داری و امپریالیسم قرار دارد. هیچ چیز غیرتاریخی در بنیان عقب ماندگی کشورها وجود ندارد بلکه این امپریالیسم است که به شکل مانع توسعه عمل می کند. لنین البته از علوم اجتماعی غرب حذف شد و نفوذ او بیشتر در میان مخالفان با استعمار و امپریالیسم و جنبش های آزادیبخش ملی بسیار چشمگیر و تعیین کننده شد. با اینحال نظریه لنین با وبر از این نظر تفاوت داشت که لنین در پی کشف و توضیح دلایل عقب ماندگی تاریخی کشورها نبود، بلکه در پی تحلیل شرایط روز جهان و چشماندازهای آن بود. برخی از جملات لنین درباره روسها و آنچه "بربریت آسیایی روس" می نامید نشان می داد که خود لنین هم برکنار از تاثیر ایدئولوژیهای حاکم زمانه خود نبود. تغییر خط جمهوریهای آسیایی شوروی از خط فارسی – عربی به خط سیریلیک که گمان می شد آن خط یکی از دلایل عقب ماندگی جمهوریهای آسیایی شوروی است نشان می دهد که تا چهاندازه خود بلشویکها نیز در این زمینه زیر تاثیر تبلیغات و ایدئولوژی حاکم جهانی بودند. همین مسئله خط را می دانیم که در آن زمان بعنوان یکی از عمده ترین دلایل عقب ماندگی عنوان می کردند. بسیاری از روشنفکران ایران مانند میرزا فتحعلی آخوندزاده همین عقیده را داشتند. می گفتند خط فارسی مانع آموزش کودکان است و به همین دلیل موجب عقب ماندگی کشورهای شرق اسلامی شده است! عدهای از روشنفکران آن زمان در عثمانی ترتیب خط تازهای را می دادند. سرانجام هم در ترکیه تغییر خط انجام شد و البته هیچ تاثیری در پیشرفت ترکیه باقی نگذاشت، اگر نگوییم آن کشور را از بهره گیری از میراث تاریخی خود جدا و محروم کرد و یکی از فاسدترین و عقب مانده ترین کشورهای جهان را تا دهه هشتاد میلادی رقم زد. علوم اجتماعی غرب تا همین اواخر در ادامه سنت وبر و عقب تر از او با شدت می کوشید عقب ماندگی شرق و آسیا را با دلایل غیرتاریخی توجیه کند. آثاری نظیر "معجزه اروپایی" نوشته اریک جونز، "توسعه اروپایی" از مایکل مان، "قدرتها و آزادیها :دلایل و پیامدهای عروج غرب" از جانهال، "ثروت و فقر ملتها، چرا برخی اینچنین ثروتمند و برخی اینچنین فقیر هستند"از دیوید لاند و ... از جمله مهمترین آثاری است که در چند دهه اخیر در این زمینه منتشر شدهاند. در غالب آنها نوعی نگاه جغرافیایی با عوامل فرهنگی و تاریخی ترکیب شده تا ثابت کنند که شرق اصولا و همیشه از غرب عقب مانده بوده است. جالب اینجاست که بسیاری از این آثار اروپامحورانه مستقیما یا بطور عمده به شکل مقایسه اروپا با چین قرار دارند. در بسیاری از آنها کوشش می شود تا اثبات شود چرا چین بالضروه و بدلایل عقلانی و فرهنگی و سیاسی باید عقب می ماند. به همین دلیل و درست در همین نقطه است که تبدیل شدن چین به برترین قدرت جهانی نه تنها یک چالش سیاسی دربرابر غرب است، بلکه یک چالش وحشتناک علمی نیز هست. تمام علوم اجتماعی غرب و دستیاران داخلی و مرعوب آنها در همه کشورها و از جمله ایران که جمع شدهاند تا حقارت چین و شرق و نداشتن عقلانیت و روح پرسشگری و کاوشگری و فرهنگ را به خود آنها بقبولاند اکنون دربرابر این پرسش قرار دارد که دلایل عقب ماندن کنونی اروپا از چین را هم به همان شکل حاضرند توضیح دهند؟ آیا می گویند عقب ماندن اروپا از چین نشانه نداشتن عقلانیت اروپایی هاست، یا آنها نژاد پست تری هستند یا شاید خط و زبان چینی برتری زیادی به خط و زبان اروپاییها دارد، یا محیط جغرافیایی آن عامل این پیشرفت است و ...؟ ما در کشور خودمان در یکی دو دهه اخیر آثار متعددی داشتیم که در چارچوبی اروپامحورانه می کوشید دلایل پیشرفت غرب و عقب ماندگی شرق را توضیح دهد. "ما چگونه ما شدیم" و بویژه "غرب چگونه غرب شد" از صادق زیبا کلام و "چرا اروپا پیش رفت و ایران عقب ماند؟" از کاظم علمداری مهمترین نمونههای این آثار هستند. در آنها کوشش شده تا دلایل پیشرفت غرب و عقب ماندن ایران را به دلایل غیرتاریخی یا گذشتههای دور برگردانند و همه عواملی را که بتوان از طریق آن ایران و مردم ایران را تحقیر کرد برجسته سازند. اکنون که دلایل پیشرفت چین باید تبیین شود ما یقین داریم همه چیز جابجا خواهد شد. اکنون انساندوستی و دموکراسی و فرهنگ برتر و عقلانیت غیرمادی و توجه به انسانها و ... ادعاهای پوچ دیگری از این دست زمینه اعلام دلایل عقب ماند اروپا شمرده می شود. به همین دلیل است که همه نظریه پردازان عقب ماندگی ایران، چین ستیزان حرفهای هم هستند. هیچکدام از آنهایی که می گفتند باید از اروپا تقلید کرد تا مدرن و پیشرفته شد نمی گویند از چین و نظام اجتماعی و سیاسی آن باید یاد گرفت تا از اروپا و آمریکا هم پیشرفته تر شد و مدرنیته آنها را نیز پشت سر گذاشت. نظریه نبرد سنت با مدرنیته با گذار چین از غرب و تبدیل شدن آن کشور به نماد پیشرفته ترین شکل توسعه اقتصادی و اجتماعی وارد شرایطی جدید و بحرانی خواهد شد. ویروس کرونا نشان داد که پیشرفت چین و عقب ماندن اروپا و امریکا فقط از نظر اقتصادی نیست، بلکه از نظر اخلاقی و معیارهای سیاسی و اجتماعی نیز هست. چین برتری خود را در مهمترین عرصه مربوط به زندگی مردم یعنی در حفظ سلامت جامعه و برتری دادن آن به سودآوری نشان داد، عرصهای که غرب سرمایه داری در آن کلا شکست خورد. آغاز پایان اروپا محوری و علوم اجتماعی آن در همین تجربه رقم می خورد.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 734 - 28 فروردین 1399