راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

اولین کودتای نظامی ها درایران-3

رضاخان سردار سپه

با هوشیاری احمدشاه را فریب داد

در جریان جنگ جهانی اول که بیشتر مردم و نیمی از رجال معروف ایران به منظور حمایت از آلمانی ها و عثمانی ها از ایران مهاجرت کرده بودند و تمام روزنامه ها از آلمانی ها دفاع می کردند، سید ضیاء تنها روزنامه نویس معروف ایران بود که از انگلیسی ها حمایت می کرد. اما انگلیس ها خیلی زود رضاخان را که فردی باهوش ارزیابی کرده بودند دست از حمایت سید ضیاء کشید و از رضاخان حمایت کردند. ضمنا سید ضیاء پس از نخست وزیری با روسیه بلشویک قرار داد منعقد کرد و از چشم انگلیس ها افتاده بود. احمد شاه نیز از ترس ماجراجوئی های سید ضیاء به رضاخان که خود را غلام شاه معرفی می کرد پناه برد و او را جانشین سیدضیاء کرد.

 

 

سابقه حکومتگران در ایران نشان داده بود که حاکمان زمانه برای حفظ خویش خیلی بیشتر از این ها را هم به راحتی از میان بر می دارند.

احمدشاه از روز پیروزی کودتا تا آخرین روز نخست وزیری سید ضیاء هیچگاه نسبت به او نظر مساعدی نداشت. او می دانست بدون تحریک و تشویق این روزنامه نگار ماجراجو محال بود یک عده سرباز شکست خورده، گرسنه و بی پول جرات قیام علیه دولت مرکزی و سلطنت 150 ساله قاجاریان را داشته باشند. در مورد سید هم مطمئن بود او با پشتگرمی و حمایت انگلیسی ها دست به این کار زده است.

سوابق سید ضیاء بر همه روشن بود. در جریان جنگ جهانی اول که بیشتر مردم و نیمی از رجال معروف ایران به منظور حمایت از آلمانی ها و عثمانی ها از ایران مهاجرت کرده بودند و تمام روزنامه ها از آلمانی ها دفاع می کردند، سید ضیاء تنها روزنامه نویس معروف ایران بود که از انگلیسی ها حمایت می کرد. اما انگلیسی ها هم به این سادگی دستشان را جلو شاه و مردم ایران باز نمی کردند. آن ها اول با رواج شایعه کودتای نصرت الدوله و پشتیبانی لرُد کرزن وزیر امور خارجه انگلستان از او، وانمود کردند که شاهزاده نصرالدوله از سوی انگلیسی ها مامور انجام کودتا شده، ولی به سبب چند روز تاخیر، سید ضیاء الدین طباطبایی از فرصت استفاده کرد و دست به کودتا زد!

وقتی مدتی از کودتا گذشت، انگلیسی ها متوجه شدند سید مرد مورد نظر آن ها نیست، و چون بزودی گمشده خود را در وجود سردار سپه یافتند، از حمایت سید ضیاء دست کشیدند و او را در برابر شاه و سردار سپه تنها و بدون حامی گذاشتند.

روز اول که خبر حرکت قزاق ها از قزوین به تهران رسید، احمدشاه که همواره از یک قیام بلشویکی درایران وحشت داشت و می ترسید به سرنوشت نیکلای دوم امپراتور روسیه و خانواده اش دچار شود، تصمیم گرفت تهران را ترک کند، ولی وقتی دانست قزاق ها نسبت به او نظر مخالفی ندارند، ماندگار شد.

احمدشاه روز چهارم اسفند نماینده قزاق ها را به حضور پذیرفت و نظرش را در باره نخست وزیر آینده پرسید. سرهنگ باقرخان- نماینده قزاق ها- به عرض رساند که قزاق ها به آقا میرزا ضیاء الدین نظر دارند. شاه موافقت کرد، ولی وقتی شنید سید میل دارد شاه در فرمان خود به او لقب «دیکتاتور ایران» بدهد مخالفت کرد. او گفت: «وقتی پادشاه مملکت مشروطه است چطور ممکن است رئیس الوزراء دیکتاتور باشد؟»

آنگاه دستور داد دستخط زیر را به حکام ایالات و ولایات مخابره کنند:

«نظر به اعتمادی که به حسن کفایت و خدمتگزاری جناب میرزا سید ضیاء الدین دارم معزی الیه را به مقام ریاست وزراء برقرار و منصوب فرموده و اختیارات تامه را برای انجام وظایف ریاست وزرایی به معزی الیه مرحمت فرمودیم. جمادی الاخری 1339.»

 

تقاضای دیگر نماینده قزاق ها اعطای لقب سردار سپهی و عنوان ریاست دیویزیون قزاق از سوی شاه به رضاخان بود. سید قبلا این عناوین را به رضاخان داده بود. اکنون می خواستند آن را رسمی و قانونی کنند. احمد شاه ناچار آن را هم پذیرفت.

دستخط شاه به حکام ایالات و ولایات از سوی حکام با سکوت و رضا روبرو شد. دکتر محمد مصدق حاکم فارس نسبت به آن اعتراض کرد. چون سید ضیاء در پاسخ مصدق او را به «قشون» تحت فرمان خود تهدید کرد، استعفا داد و از شیراز خارج شد.

سردار سپه به خاطر خصلت سربازی یا اعتقاد شخصی از همان آغاز کار نسبت به احمد شاه ارادت نشان می داد. او با آن که عملا فرمانده کل قوا شده بود، حکم شاه را در باره لقب سردار سپهی خود این طور منعکس کرد:

«حکم نمره 19 مورخ به برج حوت 1299 مبنی بر منصب سرداری میرپنج رضاخان: این جانب از طرف قرین الشرف اعلیحضرت شاهنشاهی به منصب سرداری و لقب سردار سپه مفتخر و سرافراز گردیده تشکرات غلامانه خود را به خاکپای مهر اعتلای ملوکانه تقدیم و از درگاه حضرت احدیت توفیق و استمداد می جویم که با تمام قوا از عهده هر گونه خدمت گزاری و جانفشانی برآمده پاس و حق شناسی را به جای آورم. امضا.»

اما طرز کار و رفتار سید ضیاء برخلاف سردار سپه بود. او از همان روز اول کودتا عده ای از شاهزادگان درجه اول قاجار را که همه از خویشاوندان نزدیک احمد شاه بودند به زندان انداخت. غیر از آن هم، همیشه به احمد شاه بی اعتنایی می کرد. احمد شاه گله مند بود که گاهی سید ضیاء نیمه شب به کاخ می رفت و تقاضای ملاقات می کرد تا در باره «مسائل مهم»، «راپرت» بدهد. در این موارد اغلب سیگار زیر لب می گذاشت و در حضور شاه روی صندلی می نشست. چون شاه دستور داد صندلی ها را از دفترش بردارند، سید کنار پنجره روی ایوان می نشست!

احمد شاه از این کارهای سید ناراحت می شد و چون سردار سپه را مطیع خود می دید، به او نزدیک شد. سید ماجراجو هم که به وسیله خبرچین های خود از روابط احمد شاه و سردار سپه آگاه شده بود، تصمیم گرفت با کمک ولیعهد، احمدشاه را برکنار کند و محمد حسن میرزا ولیعهد را به جای او به تخت بنشاند. آن گاه خلع محمد حسن میرزا آسان بود و خودش می توانست راحت تر قدرت را در دست بگیرد.

اختلاف سید ضیاء با احمدشاه به همین موارد ختم نمی شد. در مورد زندانی ها هم اختلاف داشتند؛ برای مثال وقتی سید ضیاء دانست از طریق مسالمت آمیز نمی تواند از ثروتمندان زندانی پولی به دست آورد، نقشه دیگری کشید. او که دید آن ها زندان را تحمل می کنند ولی حاضر نمی شوند پولی بدهند (فقط یکی دو نفر مختصر پولی پرداختند)، شایع کرد قصد دارد روز بعد عده ای از زندانیان را در باغشاه به دار بیاویزد. شماره کسانی که قرار بود اعدام شوند 16 نفر اعلام شده بود. زندانی ها با آن که از شنیدن خبر وحشت کرده بودند، این کار را غیر ممکن می دانستند. ولی سابقه حکومتگران در ایران نشان داده بود که حاکمان زمانه برای حفظ خویش خیلی بیشتر از این ها را هم به راحتی از میان بر می دارند. خانواده زندانی ها که بیشترشان شاهزاده و از وابستگان خاندان سلطنت بودند از این خبر وحشت کردند و به احمد شاه متوسل شدند. احمد شاه وقتی سخنان آن ها را شنید، خیلی جدی گفت:

- این غیر ممکن است. «قانون» چنین اجازه ای نمی دهد! در یک مملکت مشروطه کسی «حق» ندارد بدون حکم محکمه عده ای را اعدام کند!

شاه جوان قاجار اعتقاد زیادی به «قانون» داشت، به این جهت بلافاصله سردار سپه را احضار کرد و جریان را با او در میان گذاشت و ضمن گله گذاری از رفتار و کارها و بی اعتنایی های سید ضیاء از او خواست در این باره اقدام کند. سردار سپه که انتظار داشت شاه از او تقاضایی بکند، بلافاصله به زندانبان ها دستور داد اگر کسانی از سوی رئیس دولت برای بردن زندانی ها مراجعه کردند آن را تحویل ندهند.

تهدید سید یک «بلوف» بود؛ کسی مراجعه نکرد تا روزی که سید رفت و آن ها آزاد شدند.

سردار سپه که دانست احمد شاه نسبت به سید ضیاء نظر خوبی ندارد، اطلاعاتی را که از روابط او و محمد حسن میرزا ولیعهد به دست آورده بود، به آگاهی شاه رساند. احمد شاه فهمید که برای حفظ تاج و تخت خود باید پیشدستی کند. اول تصمیم گرفت برادرش را به عنوان معالجه به اروپا بفرستد. بعد سید ضیاء را برکنار کند. برای این کار احتیاج به حمایت انگلیسی ها داشت.

 

در آن زمان دولت و دربار ایران برای مخارج روزمره احتیاج به کمک انگلیسی ها داشتند که هر ماه مبلغ معینی به شاه و دولت می پرداختند. انگلیسی ها که بعد از سقوط حکومت تزارها در روسیه در ایران یکه تاز شده بودند، از این وضع برای فشار آوردن به دولت و شاه نهایت استفاده را می کردند. آوردن و بردن دولت ها با نظر موافق یا مخالف آن ها انجام می گرفت، به این جهت وقتی احمد شاه نظر خود را درباره برکناری «سید ضیاء» با «مستر نریمان» وزیر مختار انگلیس در میان گذاشتند، فورا پذیرفتند. آن ها از مدتی قبل متوجه شده بودند این روزنامه نویس سرکش و ماجراجو که کارهایش غیر قابل پیش بینی است، آن کسی نیست که در جستجویش بودند. به این سبب به شاه اطمینان دادند که از سید حمایت نمی کنند. ضمنا انگلیس از نزدیک شدن سید به روسیه شوروی و انعقاد قرارداد با آن کشور راضی نبود. از این ها گذشته، آن ها گمشده خود را در وجود آن سرباز بلند قامت و باهوش که در میان زیردستان خود نفوذ زیادی داشت یافته بودند و کسانی مانند ژنرال «آیرن ساید» و «سر پرستی سایکس» هم رضا خان را تائید کرده بودند.

احمدشاه به سید ضیاء الدین طباطبایی تکلیف کرد استعفا بدهد. او زیر بار نرفت و شاه با یک دستخط در چهارم خرداد 1300 او را از ریاست وزراء عزل کرد.

«نظر به مصالح مملکتی میرزا سید ضیاءالدین طباطبایی را از ریاست وزراء منفصل فرمودیم و مشغول تشکیل دولت جدید هستیم. باید کمال مراقبت را در حفظ انتظامات به عمل آورید و مطالب مهمه را مستقیما به عرض برسانید- شاه- چهارم جوزدا»

لینکهای شماره های گذشته:

1 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2020/febrye/728/kodata.html

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2020/febrye/729/kudata.html

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 


 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 730 -  15 اسفند 1398

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت