راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

رئیس جمهور هائیتی

چرا باید کشته می شد؟

ریانووستی

گزینش و ترجمه-  آزاده اسفندیاری

 

  

ترور "جوونل مویس"، رئیس جمهور هائیتی و همسر وی خبر اصلی روزهای آغازین ماه ژولای شد. با این حال باید اذعان کرد که این عمل جنایت کارانه، تعجب خاصی را بر نیانگیخت. همینطور حضور دو مامور آمریکایی در حمله مسلحانه به رئیس جمهور، عجیب به نظر نمی رسید. واقعیت هرج و مرج در هائیتی و عدم توانایی مقامات مخالف مویس برای تسلط بر اوضاع، راه حل را توسل به نیروهای امنیتی آمریکا یافتند. هائیتی و ایالات متحده رابطه طولانی و خونباری را تا به حال پشت سر گذاشته اند.

«جزیره نگون بخت» سال‌هاست که نمونه ای کلاسیک از یک کشور شکست خورده است. رهبران هائیتی به تکرار با کودتاهای نظامی سرنگون می شدند و نفر دیگری جای آن‌ها را می گرفت. سنگ بنای این سنت جنایتکارانه و تراژیک، در سال 1806 با اولین رئیس جمهوراین کشور آغاز گشت. او کمتر از دو سال پس از به قدرت رسیدن، با شورش شهروندان، از کرسی ریاست جمهوری به زیر کشیده شد.

مسائل اقتصادی، سیاسی و آشوب های اجتماعی، قریب دویست سال است که کشور را در گرداب فاجعه دائم قرار داده است. هنگام تماشای عکس های هائیتی، همه جا میتوان زباله ها و ویرانی یک کشور ورشکسته را مشاهده کرد. فقر و درماندگی به حدی است که حتی دیگر کشورهای فقیر نیز باید به مردم آنجا کمک کنند. ونزوئلا بنزین ارسال می‌کند و کوبا برای مداوای مردم دردمند پزشگ می فرستد. با وجود این، جمعیت کشور بیمار است و از گرسنگی باید مرگ را به انتظار بنشینند. چرا چنین شرایطی پیش آمده است؟

تاریخ گذشته هائیتی مجموعه ای است از تجاوزات نظامی، کودتا و جنگ های داخلی. در ابتدا بومیان (سرخپوستان) توسط مهاجمان فرانسوی به طور کامل نابود شدند. سپس مردم محلی فرانسوی ها را بیرون راندند و جمعیت سفیدپوست جزیره قتل عام شدند. سراسر قرن 19 میلادی بدون وقفه با جنگهای داخلی گذشت و طی آن سیاه پوستان نخبه های پولدار را قتل عام کردند. ثروتمندان با امکانات مالی خود، نیروهای سیاهپوست را استخدام کرده و آنها برادران خود را در مسابقه آدم کشی ذبح می کردند.

در سال 1915 نیروهای نظامی آمریکا قلمرو هائیتی را تحت کنترل خود درآوردند. کشاورزان محلی به دلیل هراس از دست دادن زمین‌های خود دست به شورش میزدند. در پاسخ، نظامیان آمریکایی با کشتن هزاران نفر از کشاورزان، کشور را به خون کشیدند و در ادامه سرکوب، شارلومن پرالت، رهبر محبوب مردم را اعدام کردند و فرد دست نشانده ای را منصوب و زمین‌های دهقانان را تصاحب کردند.

نیروهای آمریکایی در سال 1934از هائیتی عقب نشینی کردند اما با نفوذ خود، به انتصاب و برکناری رؤسا و مقامات این کشور ادامه دادند تا از منافع واشنگتن محافظت شود.

طی چندین دهه با وجود وحشیگری های بی حساب، سلسله افسانه ای Duvalier با تکیه بر سرنیزه های آمریکا حکومت کرد. پاپا داک و پسرش بیبی داک، یک نسل کشی واقعی را علیه هموطنان خود اجرا کردند و همواره، منافع تجاری شرکت های آمریکایی را تأمین می کردند.

مردم هائیتی در سال 1991 تن به ریاست جمهوری فردی سادیستی و مردم آزار دیگری، بنام ژان برتراند آریستید، دادند. باز هم اعدام و شکنجه، کشتار غیرقانونی مخالفان و جنگ علیه مردم خودی ادامه پیدا کرد. بارها تلاش اهالی که با نا امیدی سعی در براندازی رئیس جمهور داشتند بی ثمر می ماند، زیرا نیروهای ویژه آمریکایی هر بار برای نجات وی به این کشور پرواز می کردند.

آریستید، در سال 2004 سعی کرد از دستورات واشنگتن سر پیچی کند. مجدداً چتربازان آمریکایی به پرواز درآمدند و این بار او را از کشور خارج و به جمهوری آفریقای مرکزی تبعید کردند. جمهوری هائیتی بیش از صد سال است که به همین سبک مدیریت می شود.

بهر صورت، قتل رئیس جمهور مویس، بسیار غم انگیز به نظر می رسد اما افسوس که حوادثی از این دست در هائیتی طبیعی است. این سرنوشت بسیاری از کشورهایی است که انتخابات دارند و به ظاهر حاکمیت دست خودی ها است، لذا در واقع تحت الحمایه ایالات متحده قرار دارند.

جوونل مویس، مدت کمی قبل از ترور، با مقامات آمریکایی درگیر شد. واشنگتن خواستار استعفای او در اسرع وقت شد. مویس، استدلال می کرد، دوره ریاست جمهوری وی هنوز به اتمام نرسیده است. رئیس جمهور در ژانویه سال 2020 با تلاش زیاد پارلمان را منحل کرد و طی یک سال و نیم گذشته کشور را بدون پارلمان اداره کرد. قانون اساسی هائیتی که توسط آمریکا دیکته شده است، بالا ترین اختیارات و قدرت تصمیم گیری این کشور را به پارلمان داده است. مویس، قصد داشت در پاییز آینده قانون اساسی را اصلاح کرده و اختیارات رئیس جمهور را اضافه کند.

طی یک سال گذشته، سیاستمداران برجسته آمریکایی از جوونل مویس، خواسته بودند تا ریاست جمهوری و پارلمان را منحل اعلام کرده و قدرت را تسلیم کند. در پی نا فرمانی وی از دستورات، رسانه های همگانی آمریکایی او را دیکتاتور خطاب کردند. سر انجام، در شب 7 ژوئیه، مردان مسلح در« بالکلاوا» به محل اقامت رئیس جمهور هائیتی حمله کردند و برق آسا و بسیار حرفه ای وی و همسرش را به گلوله بستند.

رد مسیر قاتلان بلافاصله شناسایی شد چرا که مهاجمان به زبان اسپانیایی صحبت می کردند (زبان مردم هائیتی فرانسوی است). در جریان دستگیری ها 7 نفر از افراد مسلح به ضرب گلوله کشته و نوزده نفر بازداشت شدند. در میان دستگیر شدگان دو نفر شهروند آمریکایی و همرنگ هائیتی ها بود.

گفته شده است، قاتلان می توانستند به محل اقامت رئیس جمهور راه پیدا کرده و خود را به عنوان کارمند آژانس آمریکایی برای مبارزه با مواد مخدر جا بزنند.

مقامات هائیتی زندگی نامه جیمز سولاژ، یکی از بازداشت شدگان را منتشر کردند. شغل‌های این شهروند آمریکایی هم لوله کش، برق کار و هم یک سرباز حرفه ای بود که در پلیس نظامی خدمت می کرد. وی چندی به عنوان نگهبان امنیتی در سفارت کانادا در پورتو پرنس، مشغول به کار بود. سپس مدافع حقوق کودکان شد و یک سازمان خیریه در فلوریدا تأسیس کرد.

هر چند رئیس جمهورهائیتی در داخل دشمنان زیادی داشت اما بدون تردید مسئولیت هرج و مرج در هائیتی (فقیرترین کشور جهان) مستقیماً به گردن ایالات متحده آمریکا است. روشن است که هائیتی برای بیش از یک قرن منطقه نفوذ آنها بوده است. بدون اجازه آمریکا دولت این کشورنمی تواند یک سیاست مستقل را در پیش بگیرد. صد البته استقلال خوب است اما چه نوع استقلالی؟ بیاد بیاوریم که «استقلال» کرزوو(بخشی از یوگسلاوی سابق) با هفت گلوله به رهبر آن در سارایوو پایتخت این کشور به دست آمد!(با اراده فرماندهان سازمان ناتو)

جرم و جنایت در هائیتی در نمودارها نمی گنجند و فقر شگفت آور است. تنها منبع درآمد مردم، پولی است که یک میلیون نفر در خارج مشغول به کارند و بخشی از حاصل کار خود را به کشور خود می رسانند. حیرت آور است که برخی از دیگر کشورها نیز، مانند اکراین، دچار چنین سرنوشت غمباری شده اند.

هر چند ما درباره هائیتی صحبت می کنیم اما بسیاری از کشور ها باید به تجربه فاجعه بار این کشور توجه کنند. همه کشورهایی که حاکمیت و عنان خود را به آمریکایی ها تسلیم می کنند، آرزو دارند، ایالات متحده آنها را به ویترین کشورهای خوشبخت تبدیل کند. اوکراین، گرجستان و کشورهای بالتیک، امیدوارند  صاحب همه چیز مانند آلمان غربی بعد از جنگ دوم جهانی باشند. طرح مارشال، شکلات آمریکایی و سینمای آمریکا، مسکن ارزان، شغل فراوان و بازار آمریکا برای کالاهای این کشورها...

مقامات این کشورها واقعیت‌های تلخ امروز را نمی خواهند درک کنند که زمان ویترین رنگین مغازه ها مدت ها پیش سپری شده است. هر حکومتی که گردن به فرامین واشنگتن نگذارد لاجرم سرنوشت هائیتی را باید انتظار داشته باشد. یعنی اجرای دستورات سفرای ایالات متحده برای گذاشتن منصوبان خود در این کشورها و سرانجام فقر و نا امیدی، جنایت و ناهنجاری‌های اجتماعی است.

کافی است نگاهی به آلبانی، مقدونیه، گرجستان، رومانی و در ادامه به اکراین انداخته شود تا عمق فاجعه را دریابیم. این کشورها همه مطابق سناریوی آمریکای لاتین هدایت شده اند. بدین ترتیب جوامع آن‌ها به هرج و مرج کشیده و تنها فقر بین اهالی کشور شان تقسیم شده است.

معنی این تغییر و تحول ها کاملاً واضح است. واشنگتن در نظر دارد از شهروندان جمهوری های پسا اتحاد شوروی به عنوان گوشت دم توپ استفاده کند. اگر اهالی این کشورها چیزی برای خوردن، نوشیدن و پوشیدن داشته باشند انتظار می رود علیه روسیه بجنگند. با این حساب، چه کسانی با ذهن به هم ریخته و پریشان خود به حلقوم جنگ خواهد رفت؟ بله! این بدان معناست، زمانی که جمعیت به سمت فقر، نا امیدی و بی پناهی سوق داده شود حتی جنگ، بنظر شان راه چاره‌ ای برای خروج از بن بستهای ایجاد شده مقبول می آید.

هائیتی الگوی نا مناسبی است از برداشت‌های سیاسی و کپی‌ برداری از آن، فجایعی غیر قابل تصور را در پی خواهد داشت. سرنوشت غم انگیز رئیس جمهور هائیتی، هشداری است قابل توجه برای رهبران کشورهایی که استقلال خود را به قیمت ارزان به واشنگتن می فروشند.

https://ria.ru/20210711/gaiti-1740741485.html

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

 

 

 




 



 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 796  - 6 مرداد 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت