ورود جهان به عرصه نوین را درک نکنیم عقب می مانیم! |
چین امروز به لحاظ معیارهای تولید واقعی، بزرگترین قدرت اقتصادی جهان و در مقامی بالاتر از ایالات متحده امریکاست. در کنار آن روسیه نیز در جریان جنگ یک تنه با ناتو در اوکراین، هم قدرت نظامی و هم قدرت اقتصادی خود را نشان داد و هم به افسانه پردازی های غربی درباره برتری نظامی آمریکا و مقایسه و برآورد اقتصاد روسیه در حد تگزاس یا اسپانیا از سوی رسانه های غربی خاتمه بخشید. هم در ایران و هم در اروپا راستگرایان و طرفداران غرب و حامیان ادامه سیادت آمریکا بر جهان و هم بخشی از چپ نماها که با همان محافل در ارتباط هستند این برآمد چین و روسیه را اینگونه ارزیابی می کنند که گویا "امپریالیسم" مهاجم و تازه ای در حال ظهور است. البته بخشی از نیروهای مترقی و ملی در دو جبهه چپ و گاه جبهه راست نیز در این زمینه دچار پرسشها و نگرانی هایی هستند که هدف از این نوشته گفتگو با گروه اخیر است. در واقع این ادعا که چین و روسیه در حال تبدیل شدن به یک امپریالیسم تازه نفس هستند برخاسته از این درک از تحولات جهانی است که آنچه می گذرد فقط بحران کارایی امپریالیسم اروپایی و آمریکایی است و نه بحران سیستم سرمایه داری و نظام امپریالیستی. سیستم سرمایه داری و تسلط امپریالیستی ابدی و جاودان است و هیچوقت از بین نمی رود، حداکثر یک امپریالیسم می رود و دیگری جای آن را می گیرد. در حالیکه اگر بحران آمریکا و اروپا و کلا جهان غرب را نه بحران این یا آن کشور یا منطقه بلکه بازتابی از بحران نظام امپریالیستی بدانیم - که چنین است- این نظام امپریالیستی است که به مرزهای پایانی خود رسیده و بنابراین هیچ امپریالیسم یا قدرت هژمون دیگری هم جانشین آن نخواهد شد و نمی تواند بشود. برای درک بهتر این مسئله باید به تاریخ نگاه کرد. تاریخ نشان داده که وقتی یک نظم اقتصادی و اجتماعی و سیاسی به پایان خود نزدیک می شود برآمد هیچ قدرت تازه ای نمی تواند آن نظم را ادامه دهد. همانطور که زمانی که دولت برده داری رم سقوط کرد همراه با آن نظام برده داری سقوط کرد نه اینکه فاتحان رم خود به برده داران جدید تبدیل شوند. این برده داری بود که به پایان خود رسیده بود و نه رم که مثلا "واندال" ها و یا "هون" ها جای رم را بگیرند و دولت برده داری تشکیل دهند. در واقع شکل گیری برده داری رمی محصول یک "محیط تاریخی" بود که ویژگی آن رشد سریع و جهش وار اقوام دارای تمدن آهن گدازی مرزهای شرقی در نتیجه تبادل و وام گیری اقتصادی و فرهنگی آنها از دستاوردهای اقتصادی و اجتماعی و علمی و فنی بود که تمدن های شرق و یونان در طی سده ها و هزاره ها انباشته بودند. این اقوام دستاوردهای شرق را گرفتند، بدون آنکه خود آن مراحل طولانی و گام به گام رشد شرق را طی کنند. در نتیجه میان آنها و اقوام در مجاورت آنها که از مسیر مبادله با شرق دور بودند ناگهان فاصله زیادی ایجاد شد. کنار رم هنوز مردمانی زندگی می کردند که در مراحل جامعه اشتراکی نخستین قرار داشتند و بنابراین این امکان وجود داشت که توسط رم مقهور و به برده تبدیل شوند. در حالیکه محیط تاریخی دوران سقوط امپراتوری رم به کلی متفاوت بود. همه آن اقوام عقب مانده اکنون خود در نتیجه جنگ و تبادل و حتی تجارت یا خدمت در رم به سطحی از آگاهی و دانش فنی دست یافته و تبدیل به قدرت های مستقلی شدند که هرچند با قدرت رم برابر نبود ولی آنقدر بود که رم باید با آنها کنار می آمد و می توانستند مانع از برده شدن خود شوند. در نهایت متحد شدن آنها به سقوط امپراتوری برده داری رم انجامید، بدون آنکه امکان تکرار آن یا تبدیل شدن یکی از آن اقوام به قدرت هژمون یا برده دار دیگر وجود داشته باشد. بویژه آنکه برده داری هم از نظر ایدئولوژیک و اخلاقی و هم از نظر کارایی اقتصادی کلا زیر سوال رفته بود. وضع کنونی هم بنوعی به همان شکل است. محیط تاریخی که در آن استعمار و امپریالیسم شکل گرفت اصلا با محیط تاریخی کنونی قابل مقایسه و نتیجه آن قابل تکرار نیست. آن محیط حاصل گذار جهان از سیستم تولید برای مازاد به سیستم تولید برای سود بود که کشورهای شرق، آسیا و جنوب اروپا را که زودتر وارد سیستم تولید برای سود شده بودند دچار بحران و انحطاط کرد و کشورهایی که عقب مانده تر بودند و دیرتر وارد این سیستم شدند برنده آن شدند. در آن شرایط، ادامه رشد ناموزون موجب پیدایش شماری قدرت های برتر در کنار کشورهای در حال انحطاط گردیدند که پیدایش آن قدرت ها عامل تشدید انحطاط اینها شد که سرانجام به برقراری سیستم استعماری و امپریالیستی انجامید. محیط تاریخی کنونی به کلی با محیطی که به شکل گیری استعمار و امپریالیسم انجامید متفاوت است. یکی از دلایل بحران سیستم امپریالیستی همین برآمد قدرت های مستقل کوچک است که هرچند قدرت آمریکا را ندارند ولی آنقدر قدرت دارند که از خودشان در برابر تهاجم محافظت کنند و به آن کشور ضربه وارد کنند. اینکه امروز سیزده کشور افریقایی به قطعنامه محکومیت روسیه در اوکراین رای نمی دهند خود نشان از این تغییر وضع دارد. اینها کشورهایی بودند که تا دیروز با یک اشاره آمریکا یا فرانسه یا انگلستان حکومت هایشان سرنگون می شدند و جز اطاعت راهی نداشتند. برتری ایدئولوژیک چین و روسیه نسبت به غرب، آمریکا و اروپا درست در همینجاست که برخلاف غرب واقعیت کنونی جهان را فهمیده اند و می خواهند خودشان را با آن انطباق دهند. آنها فهمیده اند که هر کشوری که دنبال هژمونی باشد سرنوشتی بهتر از آمریکا و اروپا نخواهد داشت برای آنکه این جهان دیگر هژمونی را تحمل نمی کند و نه فقط هژمونی غرب را، بلکه هژمونی هیچ قدرتی را. به این ترتیب ما به سمت جهانی در حرکتیم که در آن دیگر جایی برای قدرت هژمون و سلطه گر وجود ندارد. می خواهد آمریکا باشد یا اروپا، چین باشد یا روسیه. قدرت های بزرگ و کوچک هنوز برای مدتی وجود خواهند داشت که باید همدیگر را تحمل و در کنار هم زندگی کنند و بتدریج به سمت همکاری اقتصادی برای حل مشکلات بقای کره زمین و طبیعت و میلیاردها ساکن آن حرکت کنند. این جهان در حال شکل گیری از قدرت هایی که نمی توانند بر دیگری هژمونی و سلطه داشته باشند حامل چشم انداز فروپاشی سیستم تولید برای سود و نظام سرمایه داری و امپریالیستی حاصل از آن است، نظامی که فقط براساس سلطه و در مبادله میان قدرت های نابرابر می تواند به حیات خود ادامه دهد. بنا بر همه این دلایل، چین و روسیه صرفنظر از اینکه چه داوری درباره نظام اقتصادی و اجتماعی کنونی داخلی آنها داشته باشیم و صرفنظر از آنکه خود آنها چه درکی از نقش خود داشته باشند، حاملین امکان برقراری یک نظم نوین و در نهایت "سوسیالیسم" در جهان هستند، نظمی که خود آن کشورها نیز از نظر داخلی روز بروز بیش از گذشته ناگزیر می شوند در جهت آن گام بردارند. تبدیل شدن چین و روسیه به "امپریالیست های تازه نفس" افسانه کسانی است که می کوشند بر بحران مرحله پایانی سیستم سرمایه داری و امپریالیستی سرپوش بگذارند و تداوم جاودانه این سیستم توسط قدرت های تازه و در شکل های تازه را تبلیغ کنند.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 873 - 17 اسفند1401