راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

خيانت به سوسياليسم

نقش شخصيت

در فروپاشي اتحاد شوروی

 

پس پرده فروپاشي اتحاد شوروی

روجرکيران- توماس کني

1991- 1917

ترجمه محمد علي عمويي

 

به رغم سياست های پريشان و ناکارآمد خروشچف و اکراه برژنف از پرداختن به مشکلات، اقتصاد شوروی همچنان سر زندگي بيشتری نشان مي داد. در دهه 1950 اقتصاد شوروی با رشدی در برابرنرخ رشد پيشترفته ترين کشورها پيش رفت. در فاصله سال های 1950و 1975 شاخص توليدات صنعتي شوروی 85/9 بار) براساس آمار شوروی(  با 77/6 بار (به موجب آمار سيا) افزايش يافت، در حالي که شاخص توليدات صنعتي ايالات متحده 62/2 افزايش يافت. اتحاد شوروی يک چهارم دانشمندان جهان را به خدمت گرفت، و پرتاب اسپوتينک نماد دستاوردهای علمي اش بود. مزد و استانداردهای زندگي به طور پيوسته بالا رفت. برای بيشتر مشاغل ساعت کار چهل ساعت و برای کارهای سخت سي و پنج ساعت در هفته مقرر گرديد، نظام بازنشستگي همگاني به وجود آمد. کالاهاي مصرفي به طور فزاينده قابل دسترس شد، و «شکاف بين اتحاد شوروی و ايالات متحده در زمينه سطح پيشرفت اقتصادی و اجتماعي به سرعت در حال از بين رفتن بود.» در ميان دهه 1980 اتحاد شوروی 20 درصد کالاهای صنعتي جهان را توليد مي کرد، بسيار بيشتر از4 درصد کل توليد به مراتب کمتر جهان در زمان انقلاب اتحاد شوروی در توليد نفت، گاز، فلزات آهني، کاني ها، تراکتور، بتن آرمه، پارچه های پشمي، کفش، چغندرقند، سيب زميني، شير، تخم مرغ و ديگر محصولات در راس قرار گرفت. توليد برق آبي، محصولات شيميايي، ماشين آلات، سيمان و پنبه پس از ايالات متحده در مقام دوم بود. نرخ رشد سالانه بهره وری صنعتي از7/4 درصد در65 - 1960 به 8/5 درصد در70- 1965 و به 6 درصد در75- 1970 رسيد.

دستاوردهای اقتصادی، به ميزان زيادی ثمره سرمايه گذاری متمرکز منابع طبيعي و صنايع سنگين بود، که نخستين بار به وسيله استالين بکار گرفته شد. بي ترديد، اين رشد ناشي از امکان دسترسي به منابع طبيعي فراوان و ارزان، چون نفت، گاز، زغال سنگ، و سنگ آهن نيز بود. با اين همه، در سال های دهه 1970 مشکلات عيني و ذهني، هر دو، وضع اقتصادی را دستخوش فرسودگي کرد. سه مشکل عيني سر برآورده بود: نخست تحليل رفتن نسبي منابع طبيعي، که استخراج گاز، نفت و ذغال را گرانتر کرد، دوم، پيامدهای جمعيتي جنگ دوم جهاني که به نحو وخيمي شمار نيروی کار را کاهش داده بود، سوم، چالش ناشي از پذيرفتن تکنولوژی نوين کامپيوتر، به ويژه در مورد چيپس های کامپيوتری ناقصي که ايالات متحده به عمد به اتحاد شوروی فروخته بود. مشکلات ذهني حتي مهمتر از اين مشکلات عيني بود: مشکلات ناشي از سياست گذاری، به ويژه انتقال سرمايه گذاری از صنايع سنگين به کالاهای مصرفي؛ هم سطح سازی دستمزدها؛ وفقدان توجه کافي به مسائل برنامه ريزی وانگيزه ها در آخرين سال های برژنف. در نتيجه، در حالي که نرخ رشد سالانه توليد صنعتي بين سال های 1973 و 1985 همچنان مثبت باقي ماند ) و به موجب برخي منابع، حتي بيشتر از نرخ رشد ايالات متحده 6/4 در صد در قياس با 3/2 درصد( نشانه های دردسر نمايان شد. در فاصله سال های 82- 1979 توليد کالای صنعتي بالغ بر40 درصد کاهش داشت. محصولات کشاورزی در اين دوره به سطح 1978 نرسيد. «شاخص های کارآيي در توليد اجتماعي فرو کاست.» در دوران 85- 1978، از استخراج نفت در ولگا کاسته شد، همان گونه که استخراج زغال در معادل زغال دن، الوار در اورال، و نيکل در شبه جزيره کولا. به گفته برخي استاندارد زندگي نيز از پيشرفت باز ماند.

سياست و رفتار برژنف در مورد مسئله ملي منعکس کننده موضع ميانه روی او بود. در مواردی برژنف بي اساس چهره ای از نوع خروشچف بروز مي داد. برژنف ساخت و آبادی جمهوری های واپس مانده و تشويق «ميهن دوستي کشور شوراها» را ستايش مي کرد. او اعلام داشت: «ملت های شوروی اکنون بيش از هر زمان متحدند.» دبيرکل، به وضوح روش عاری از برخورد با بسياری از جمهوری ها را اتخاذ کرد، چنانکه اجازه داد فساد و نپ گرايي به وفور جريان يابد. به طور مثال، در ازبکستان، رهبر حزب چهارده تن از خويشانش را در دستگاه حزبي بکار گرفته و رشوه، خود رايي، بي عدالتي و «نقض فجيع قانون» شايع بود.

در مواردی ديگر، برخورد برژنف شبيه به تمايل لنين واستالين به برخورد شديد با ناسيوناليست های واپس گرا بود، در حالي که برای دستيابي ديگر ملل به سوسياليسم تلاش مي شد. به طور مثال، برژنف رهبران اوکراين و گرجستان را که احساسات ناسيوناليستي و ضد روسي را دامن مي زدند تغيير داد. او همچنين آن چه را که ايژاک برودني «سياست های شمول» ناميده در مورد ناسيوناليست هاي روسي اختيار کرد. در حالي که برخي اين سياست را ابزار غيرمارکسيستي زشتي در جهت شوونيسم روسيه بزرگ مي دانستند، ديگر متفکران آن را کوشش به حقي مي دانستند برای تحصيل پشتيباني برخي روشنفکران ناسيوناليست روسي برپايه نفرت مشترکشان از ليبراليسم خروشچفي و رفورم های بازار، و دخالت نفوذ غرب. اين ابتکار شبيه کوششي بود که استالين برای گسترده و ژرف کردن پشتيباني از جنگ از راه توسل به ميهن دوستي روسي به کار برد. برودني نتيجه مي گيرد که سياست ادغام و اشتمال برژنف سرانجام نتوانست حمايت ماندگاری را فراهم کند زيرا او کوشيد «بدون ارضای علايق اصلي ) ايدئولوژيک( روشنفکران ناسيوناليست، مختصر مزيتي مادی در نظام به آن ها بدهد.» بدين ترتيب، سياست های ملي برژنف و نتايج آن انبان مخلوطي از کار درآمد. اين نتايج، در بهترين حالت، تمايلي را برای پرداختن به ناسيوناليست ها، اعم از مبارزه با احساسات ملي واپس گرا يا تلاش برای جذب روشنفکران ناسيوناليست روسي، نشان مي داد - چيزی که بوخارين، خروشچف و بعدها گورباچف فاقد آن بودند.

افزون بر آن، سياست های برژنف، هر چند معيوب، هرگز به جنگ قومي آشکاری که در زمان گورباچف رخ داد، منجر نشد.

در سال های پاياني دوران برژنف، مشکلات اقتصادی، اجتماعي، سياسي و ايدئولوژيک بسياری بر روی هم انباشته شده بود. با اين همه، ترسيم اوضاع به اين صورت که در سويي اصلاح طلبان بودند که مشکلات را مي ديدند و مي فهميدند و در ديگر سو «محافظه کاران» برژنف که نمي فهميدند، خطا و گمراه کننده است. گرچه همگان وزن يکساني برای مشکلات قائل نبودند، اما در بين رهبران حزب و کارشناسان بيرون يک توافق همگاني وجود داشت که مي پذيرفتند بهروری و رشد اقتصادی موضوعات مورد توجه عمومي است. رهبری برژنف در پايان دهمين برنامه پنج ساله در1979 اين مسائل را مطرح کرد.

بازشناسي مشکلات از يک سو و توضيح منشاء و تدبير راه حل آن ها از ديگر سو البته دو مطلب کاملا متفاوتند، مطالبي که کمونيست ها بر سر آن توافق نداشتند. تحليل مشکلات اقتصادی، به طور کلي، به دو اردوگاه سنتي تقسيم شد: اردوگاهي با پيوندی ايدئولوژيک به بوخارين و خروشچف و اردوگاهي با پيوندهايي ايدئولوژيک به لنين و استالين. اولي مشکلات را ناشي از افراط در تمرکز مي ديد و از اين رو راه حل را تمرکز زدايي، استفاده از مکانيسم های بازار، و مجاز شناختن اشکال معيني از بنگاه های خصوصي مي دانست.

موشه لوين در نوشته اش در1975 گفت: «کشف اين حقيقت که چقدر انديشه های ضد استاليني بوخارين در برنامه 29- 1928 بوسيله رفورميست های کنوني پذيرفته شد، سخت حيرت انگيز است.» اقتصادداناني که اين گونه مي انديشيدند در شوروی تنها يک اقليت ناچيز بودند، اما بر سه چهارم موسسات آکادميک تسلط داشتند. يکي از اقتصاددانان برجسته اين اردوگاه آبل آگانبگيان بود، که بعدها مشاور اصلي گورباچف شد.

اکثر اقتصاددانان به اصلاح و مدرنيزه کردن نظام برنامه ريزی متمرکزعقيده داشتند. به نظرآن ها مشکل رشد و بهروری از عدم همخواني شيوه های برنامه ريزی ومديريت با پيشرفت نيروهای توليدی ناشي مي شد. در مواردی مشکلات نه از بابت تمرکز، که ناشي از تمرکز ناکافي بود. برای مثال، در حوزه ساختمان به اين علت که برنامه ريزان مرکزی فاقد اقتدارلازم نسبت به مقامات محلي بودند و منابع ناکافي موجود پاسخگوی زمان تکميل پروژه نبود، وفور پروژه های ناتمام پيش مي آمد و پايان يافتن هر پروژه نياز به زمان بيشتری مي يافت. عدم همکاری کافي بين مهندسين، کارخانجات و سازندگان نيزاتمام پروژه ها را به تاخير مي انداخت.

بهره وری به سبب شيوه های مديريت و نظام پرداخت کهنه و منسوخ آسيب مي ديد. برخي اقتصاددان های اصلي برای بالا بردن بهره وری خواستار استفاده ازانگيزه های مادي بودند. از نظر آنها، کنايه رايج شوروی «آن ها وانمود مي کنند به ما مي پردازند و ما وانمود مي کنيم کار مي کنيم» حاصل نظام انگيزه ای استالين، که در آن کارگران مولد مي توانستند دريافت های بيشتری داشته باشند نبود، بلکه ناشي از هم سطح سازی دستمزدهای اخير بود. در1980 ويکتور و الن پرول ديگر بحث های اقتصاددانان اصلي شوروی را درباره راه های افزايش توليد و بهره وری توضيح دادند. برادران پرول، پس از اين ياد آوری که اتحاد شوروی بلافاصله پس از خروشچف با افت بهره وری و غلبه بر آن مواجه شده بود، مي گويند: «بار ديگر، همچون اوايل دهه 1960، بحث های گسترده ای در اتحاد شوروی جريان دارد که متوجه مدرنيراسيون بيشتر و ايجاد بهبود در شيوه های مديريت و برنامه ريزی اقتصادی است... تجربه گذشته دليلي منطقي بر اين باور است که مشکلات روياروی اقتصاد شوروی حل خواهد شد.»

 

پس از درگذشت برژنف اتحاد شوروی برای پرداختن به اين مشکلات از فرصتي عالي برخوردار شد و آن انتخاب يوری آندروپف به دبيرکلي ح.ک.ا.ش بود. آندروپف خصوصيات شخصي تحسين برانگيز، پايه ای مستحکم در تئوري مارکسيستي- لنينيستي، تجربه غني در امور رهبري، اشراف کامل به مشکلات شوروی، و نظراتي استوار درباره اصلاحات داشت. آن چه آندروپف نداشت فرصت و زمان بود. سه ماه پس از در دست گرفتن زمام امور گرفتار مشکلات جدی کليوی شد، و پس از پانزده ماه درگذشت. با اين حال، «سال آندروپف» 1983 راه اصلاحي اميد بخشي را نمايان ساخت که با راه مصيبت بار منتخب گورباچف به کلي متفاوت بود.

آندروپف به سال 1914 در ستاوروپل زاده شد. پدرش کارگر راه آهن بود. آندروپف در شانزده سالگي مدرسه را ترک کرد و بعنوان تلگرافچي و قايق ران ولگا به کار پرداخت. او که در1936 به عضويت کومسومل درآمد بتدريج پست هايي در آن سازمان احراز کرد تا آن که به دبيراولي کومسومل در جمهوری خود مختار کارلو فينيش در مرز فنلاند انتخاب شد. در جريان جنگ، نظاميان آلمان کارليا را اشغال کردند، و آندوپف بر عليه آن ها به جنبش پارتيزاني پيوست. پس از جنگ، دبير دوم حزب کمونيست کارليا شد. در1951 برای کار در کميته مرکزی به مسکو رفت. در1953، رايزن سفارت در مجارستان و در1954 سفير شوروی در آن کشور شد. از1957 تا 1962مسئوليت دپارتمان امور خارجه کميته مرکزی را به عهده داشت، پستي که با ديگر کشورهای کمونيستي سر و کار پيدا مي کرد. در 1962 دبيرکميته مرکزی شد. در1967 به رياست  KGB، پستي که به مدت پانزده سال داشت، بر گزيده شد.

وصف تفصيلي سوابق آندروپف به مراتب احساس برانگيزتر از خلاصه بالاست. آندروپف، در مسيرارتقاء با سه چهره برجسته و مهم ح.ک.ا.ش کار کرد. در سال های اقامت در جمهوری کارلو- فينيش زير نظر اتوکوسينين، بالشويک قديمي رشد يافت. کوسينين يکي از همرزمان لنين از سال 1905، بنيانگذار حزب کمونيست فنلاند و دبيراول حزب کمونيست کارليا همزمان با دبيردومي آندروپف در آن حزب بود. کوسينين، که تا لحظه مرگش در 1964 يکي از چهره های برجسته ح.ک.ا.ش باقي ماند، بي ترديد به نمايان ساختن توانمندی های آندروپف کمک موثری کرد. آندروپف، در پست سفير مجارستان زير نظر مولوتف، وزير امور خارجه، و بالشويک قديمي بود. به هنگام تصدی سفارت مجارستان رابطه تنگاتنگي نيز با ميخائيل سوسلف، که پس از کوسينين مربي او شد، برقرار کرد. سابقه فعاليت سوسلف در حزب به 1918، زماني که به کمونيست های جوان پيوسته بود، برمي گشت. سوسلف پژوهنده سخت کوش مارکسيسم - لنينيسم و نظريه پرداز ممتازحزب در زمان استالين، خروشچف و برژنف بود. برخي مفسران عقيده داشتند که آندروپف او را مدل خود قرار داده بود، زيرا ساده زيستي افراطي، روشنفکری واخلاق کاری آندروپف شباهت زيادی به اين خصوصيات سوسلف پير داشت. زماني که سوسلف در 1982 درگذشت، آندروپف به عنوان نظريه پردازاصلي حزب جانشين او شد.

 

در موقعيت هايي که شجاعت، خونسردی، و توان فکر منطقي وعاری از احساسات مورد نياز بود، سابقه کاری آندروپف با درخشش خاصي مورد توجه قرارمي گرفت. نخست تجربه جنگي او به عنوان يک پارتيزان و پس از آن سابقه سفارتش در مجارستان بود. البته اقدامات او در مجارستان تا حدودی ناروشن و به گواهي ديگران اغلب متناقص است. با اين حال روشن است که او در آن آب های به شدت توفاني، سفينه ديپلماسي را با موفقيت هدايت کرده است. حزب کمونيست مجارستان مي کوشيد سوسياليسم را در کشوری با جمعيت عمدتا روستايي و کاتوليک بنا سازد که به تازگي از بيست و پنج سال ديکتاتوری فاشيستي و متحد آلمان نازی در جنگ دوم جهاني سر برآورده بود. به هنگام ورود آندروپف در1954 کمونيستهای مجاری با مشکلات پر شماری، از جمله، تفرقه داخلي و ناآرامي های همگاني رو در رو بودند. در پايان اکتبر1956 طغيان مردم مجار رخ داد و در آن آشفتگي دار و دسته های فاشيست با بهره گيريي از نارضايي عمومي دست به کشتار، ضرب و جرح و لينچ کمونيست ها وهوادارانشان زدند. تنها زماني اين فجايع پايان گرفت که نظاميان شوروی در اوايل نوامبر مداخله کردند.

در اوج بحران، آندروپف از سفارتخانه شوروی در بوداپست، همراه با نمايندگان اعزامي مسکو، آناستاس ميکويان و سوسلف وارد عمل شدند. اين سه مرد، همراه با مارشال گيورگي ژوکوف، عکس العمل شوروی، راهنمايي کمونيستهای مجار و سرانجام هدايت واحدهای نظامي شوروی را به دست گرفتند. در جريان بحران، از آن رو که جناح بندی ها، وحدت حزب را از بين برده بود نخست وزير ايمرناگي به طور فزاينده ای تسليم فشار جناح راست مي شد، آندروپف، ظاهرا، يانوش کادار، کمونيست سرشناس را به پذيرش رهبری حزب کمونيست مجارستان قانع کرد. يانوش کادار در دو دهه پس از آن به صورت اصلاح گراترين رهبر در اروپاي شرقي درآمد. او تمرکز زدايي، سهيم شدن در سود و مزارع تعاوني را رواج داد، انواع گوناگون بنگاه های خصوصي را مجاز دانست و بار ديگراعتماد عمومي را نسبت به حزب برقرار ساخت. اين مسئله که آندروپف، که مجارستان را در مارس 1957 ترک گفت، اصلاحات مجارستان را چگونه ارزيابي مي کرد، به صورت راز و معمايي باقي مانده است. با اين همه، ذکاوت آندروپف، در حمايت از کادار در گرماگرم بحران و خونسرديش در زير آن آتش، ظاهرا تحسين سوسلف را فزوني بخشيد.

آندروپف پس از مجارستان به انجام ماموريت های دشوار ديگری پرداخت. در 1963 به هيئت نمايندگي ای به رياست سوسلف پيوست که در کوششي ناموفق برای پايان بخشيدن به شکاف اخير بين احزاب چين و شوروی مذاکرات سخت و پرتنشي را انجام مي داد. سپس، به عنوان رئيس KGB، مسئوليت مقابله با روشنفکران ناراضي، همچون سولژنيتسين را به عهده گرفت. تمايل آندروپف به دفاع آشکار از اين اقدامات و مقاومت و مقابله با مفسران غربي و روشنفکراني چون يوگني يوشنکو دليل محکمي است بر اين که آندروپف از آن خطای بزرگ گورباچف مبني بر چرخش رسانه ها به سوی ضد سوسياليستي پرهيز مي کرد. همچنين، او در مقام صدرKGB با بازرسي و پيگيری فساد در مقامات بالا جرات و اعتقادش را نشان داد. در نتيجه گزارش ديده بان KGB، تمامي پرزيديوم حزب و حکومت آذربايجان به سبب فساد، رشوه، اختلاس و دزدی از کار برکنار شدند. بعلاوه، در1981، نمايندگان آندروپف گروه های «غارتگران بازار سياه به نام Dilce Vita ( زندگي شيرين(» را که دختر و داماد برژنف را نيز شامل مي شد، کشف و بازداشت کردند. حتي تعقيب و بازرسي جرم خانواده دبير کل مانع از بروز شجاعت آندروپف نشد.

آندروپف از خصوصيات شخصي ديگری به همين اندازه اثر گذار و تحسين برانگيز برخورداربود. گرچه تحصيلات رسمي آندروپف از گذراندن دوره مدرسه فني ريبينکس و مدرسه عالي حزبي فراتر نمي رفت، بي ترديد دارای توان ذهني درجه اولي بود که با مطالعه وسيع و ذوق فرهنگي همه جانبه پربار شده بود. به هنگام سفارتش در مجارستان زبان مجاری را فراگرفت و به تحصيل تاريخ و فرهنگ مجارستان پرداخت، کارهای چشمگيری که او را نزد ميزبانانش سخت عزيز کرد. هرچند دخترش ايرينا، که همسر هنرپيشه مشهور تئاتر مسکو، آلکساندر فيليپف بود و دختر ديگرش عضو تحريريه يک مجله موسيقي بود، آندروپف، خود با دنيای هنرمندان و بازيگران ارتباط داشت. او زبان انگليسي را فرا گرفت، روزنامه ها، مجلات و داستان های امريکايي را مي خواند و گلن ميلر و مايلز ديويس را دوست داشت. درعرصه سفر، در حالي که گورباچف غرب را ترجيح مي داد، آندروپف ديدارهايش را به کشورهای سوسياليستي - مجارستان، ويتنام، کره شمالي، مغولستان خارجي، يوگسلاوي، چين و آلباني منحصر کرد. در قلمرو عادات و رفتار، آندروپف اعتماد آفرين بود. آرام، خوش سخن، نسبتا ساکت، خوددار و بسيار صميمي بود. افزون بر اين، در دوران برژنف، زماني که کهن سالي، ناتواني و سستي و بي حالي «معيارهای لنينيستي» را در بين بسياری از سران کشور فرسوده بود، آندروپف زندگي فروتنانه ای داشت و به «شيفته کار» شهرت يافته بود.

 

کمونيست ها به محول شدن حل مشکلات به آندروپف، به نظرات اصلاحي او و تحقق قطعي تغييرات اميد بستند. استفن کوهن، دانشمند امريکايي بر آن بود که آندروپف «اصلاح طلب ترين» و يگانه عضو پوليت بوروی برژنف بود که کمونيست های ارتدوکس برای پرداختن به اصلاحاتي عاقلانه و هشيارانه، به او اعتماد داشتند. يگورليگاچف گفت: «آندروپف از آن موهبت نادر و حقيقي رهبری برخوردار بود که وظايف کلي به زبان کاربردي مشخص برمي گرداند.» ليگاچف بر آن بود که آندروپف «ديد روشني» از چشم انداز تحولات کشور داشت و برخلاف گورباچف «از سرهم بندي کردن و کارهای اتفاقي بيزار بود.» در همين حال، او «با درک ضرورت پاره ای تغييرات کيفي و عميق، نوسازی سوسياليسم را طراحي کرد.»

تحليل های آندروپف از مشکلات اتحاد شوروی و سياست پيشنهادی او در سه سخنراني که در نوامبر و دسامبر1982 و ژوئن 1983 در برابر کميته مرکزی ايراد کرد و در مقاله ای که به مناسبت يکصدمين سال درگذشت مارکس در 1983 به رشته تحرير درآورد انعکاس يافت. شگفتي آور نبود که آندروپف بر مسائل اقتصادی تمرکز يافته بود. سال 1982 نه تنها بدترين شاخص بهره وری کار و رشد اقتصادی را در تاريخ شوروي به ثبت رساند، که چهارمين سال پياپي کاهش در محصولات کشاورزي را به نمايش گذاشت. آندروپف در نخسيتن بياناتش به عنوان دبيرکل، خطاب به کميته مرکزی، طرح اصلاحاتي را ارائه داد که مي بايست راهنمای دوران کوتاه تصديش مي بود. سخنان او با عنوان «هر چه بهتر کار کنيم، بهتر خواهيم زيست» مشکلات عمده ای را که در برابر کشوربود به اختصار مطرح ساخت: ناکار آمدی، ضايعات، بهره وری ضعيف، فقدان انضباط در کار، رشد کند در شاخص های زندگي، و ناکافي بودن کمي و کيفي برخي کالاهای مصرفي و خدمات - به ويژه مسکن، غذا و مراقبت های بهداشتي. او در تعريف مشکل مواد مصرفي تلقي اش را از نگرش خروشچف متمايز ساخت. آندروپف تاکيد داشت که استانداردهای زندگي به رقابت ساده با غرب در درآمد های بالاتر و اشيای مادی بيشتر خلاصه نمي شوند. بلکه شاخص های زيستي سوسياليستي مفهومي به مراتب فراتر از آن دارد: «رشد آگاهي و سطح فرهنگي»، «مصرف معقول»، «رژيم غذايي عاقلانه»، خدمات عمومي با کيفيت، و استفاده مناسب از اوقات فراغت، هم از نظر اخلاقي و هم زيبا شناختي.»

به باور آندروپف برنامه ريزی ضعيف، مديريت قديمي و منسوخ، کوتاهي در بکارگيری نوآوری های علمي و فني، تکيه بيشتر بر شيوه های توليد گسترده Extensive تا شيوه توليد فشرده Intencive، و فقدان انضبات در کار موجب نارسايي و کمبودهای اقتصادی شد. آندروپف همه را به «شتاب بخشيدن ) اوسکرنيه Uskorenie ( پيشرفت علمي و فناوری» فرا خواند. تصويری از مدرنيزاسيون توليد از راه به کارگيری تکنولوژی کامپيوتر به دست داد. در کنار اين، کميسيون های موظف و ثابتي را برای انرژی پيشنهاد کرد تا به تصحيح «استفاده غيراقتصادی منابع» اقدام کنند.

آندروپف همچنين از هجوم به مشکلات اقتصادی از راه «بهبود راديکال برنامه ريزی و مديريت» در سطوح بالای جامعه شوروی و بهبود انظباط وانگيزه ها در سطوح پايين جانبداری مي کرد. در موارد بسياری، ضرورت داشت مديريت کوچکتر و ساده تر شود.

از آنجا که انتخاب شيوه های توليد نو مي توانست تحقق يک طرح صنعتي را به تاخير اندازد، آندروپف تشخيص داد که برنامه ريزی و مديريت جاری، اغلب، بکارگيری وکارآيي کامپيوترها، روبوت ها، و تکنولوژی انعطاف پذير را مختل مي سازد. تغييری در«شيوه های برنامه ريزی» و «انگيزه های مادی» مي بايست تضمين کند «آنهايي که جسورانه تکنولوژی نوين را به خدمت مي گيرند خود را متضرر نيابند.» آندروپف متوجه شد که بعضي کارشناسان برآنند که مشکلات اقتصادی به سبب تمرکز بيش از حد رخ داده است و حل آن ها اعطای استقلال بيشتر به بنگاه ها، مزارع اشتراکي و دولتي را طلب مي کرد.

او بر اساس تجربه شخصي در مورد تمرکززدايي دوران خروشچف و کادار، مي دانست که اين کار مي توانست به تنگ نظری [ خود بيني محلي] و نابرابری منجر شود. آندروپف اساس تمرکززدايي را رد نمي کرد، اما روندی را که بعدا گورباچف در پيش گرفت، يعني با غرق شدن شتابزده در تمرکززدايي مخالف بود. آندروپف مي گفت لازم بود «با احتياط عمل شود، در صورت لزوم امتحان شود، و تجربه کشورهای برادر مورد توجه قرار گرفته، سنگين و سبک شود، از همه مهمتر، هرگونه بسط و گسترش استقلال بايد با «مسئوليت بيشتر و توجه به منافع تمامي خلق» همراه و ترکيب باشد.

آندروپف به منظور بهبود بهره وری و کميت و کيفيت کالاها و خدمات، انضباط و برانگيزاننده های بيشتر را پيشنهاد داد. او، بويژه، پيکاری را به ضد کار کم مايه، غيبت و فرار از کار، مستي، قاچاق و بي مسئوليتي به اجرا گذارد. کساني که مرتکب چنين جرايمي مي شدند مي بايست با از دست دادن مزد، تنزل مقام، و کاهش «پرستيژ اخلاقي» هزينه آن را «بصورتي مستقيم و سخت» بپردازند. سال 1983، در «عمليات تراول» [شکار متخلفان] مقامات مسئول، کارگران غايب در محل کار را در فروشگاه ها، بارها و حمام های بخار غافلگير کردند. رسانه ها به پيکار برای نظم و انظباط بيشتر پيوستند، و آندروپف شخصا به اجرای اين پيکاردر يک فروشگاه ماشين آلات مسکو پرداخت. آندروپف، برای مستي در مکان های عمومي و خلاف هايي چون ترک کار و رفتن به فروشگاه ها يا حمام ها، تنبيه هايي را پيشنهاد کرد. به گفته ژورس مدودوف، تلاش های آندروپف، بويژه در زمينه کاهش اتلاف مواد، نتايج «فوری وچشمگير» به بارآورد. مطبوعات انتقاد آشکار و ناکارآيي مزارع و بي لياقتي در صنايع غذايي را شروع کردند.

آندروپف با هم سطح سازی دستمزد، آن گونه که در زمان خروشچف رخ داد، همچون نقض اصلي بنيادين سوسياليستي «به هرکس به اندازه کارش» به شدت مخالفت کرد. او عقيده داشت که دستمزدهای بالا، بدون افزايش بهره وری، تقاضايي را موجب مي شود که نمي تواند تحقق يابد و بدين ترتيب کمبودها و ديگر«عوارض زشت»، چون بازار سياه را پديد مي آورد. به درستي برآن بود که ايجاد انگيزه ها بيش از پاداش مي توانستند کار ساز شوند؛ آن ها برانگيزاننده کار کيفي و هم پيوندی فعاليت ها و طرح های جمعي و تمامي خلق مي شوند.

در امور خارجي، آندروپف هيچ ميانه ای با آن نوع عقب نشيني ها و امتياز دهي های يک طرفه ای، که مشخصه سياست خارجي گورباچف بود، نداشت. آندروپف سياست هم زيستي مسالمت آميز و پرهيز از جنگ را تائيد مي کرد، اما بر تداوم فراگير و بين المللي اصل مبارزه طبقاتي پای مي فشرد. در دهه 1970 بارها هشدارداد که امپرياليست ها با عنوان کردن مسئله «ناراضيان» و «حقوق بشر» و افزايش برنامه های راديو اروپای آزاد و راديو آزادی عملا کارزار ايدئولوژيک و سايکولوژيک به ضد اتحاد شوروی را شدت بخشيده اند. آندروپف در نخستين سخنراني اش در مقام دبيرکل اعلام داشت که سياست خارجي اتحاد شوروی «درست به همان گونه که بود» باقي خواهد ماند. در آن زمان، افغانستان نقطه مرکزی مبارزه بين المللي بود، و در اين موضوع، آندروپف تزلزلي نداشت. ماه ها پيش از دبيرکل شدن، اعلام داشت که ح.ک.ا.ش به وظيفه انترناسيوناليستي خود وفاداراست و برای تقويت «همبستگي و همکاری با برادران هم طبقه خارجي اش» هر آن چه بتواند انجام خواهد داد. در روزهای انتخاب شدن به دبيرکلي، آندروپف به رئيس جمهور پاکستان اخطار داد از تظاهر به اين که در جنگ به ضد افغانستان همکار ايالات متحده نيست دست بردارد و به او اطمينان داد که «اتحاد شوروي در کنار افغانستان باقي خواهد ماند.»

آندروپف کوشيد تا چشم انداز صلح با ايالات متحده را بهبود بخشد، اما جای چنداني برای ابتکارات تازه منظور نکرد. او در پايين ترين حد روابط شوروی - آمريکا، زماني بر سر کار آمد که سفير شوروی در امريکا، آناتولي دوبرينين آن را «جنگ سرد نوين» ناميد، امری که با کارتر آغاز و در زمان ريگان بدتر شد. پس از آن که ريگان اتحاد شوروی را «امپراطوری شر» ناميد و طرح هايي را برای ابتکار دفاع استراتژيک اعلام کرد، مناسبات شوروی - امريکا به حالتي رسيد که آندروپف «رودررويي بي سابقه» اش ناميد. تلقي آندروپف از ايالات متحده را اين باورشکل داد که «صلح نمي تواند با تکدی از امپرياليست ها بدست آيد. تنها با تکيه بر قدرت شکست ناپذيرنيروهای مسلح شوروی مي تواند برپا شود.» در نتيجه، آندروپف پيشنهاد بي تناسب «گزينه صفر» ريگان را رد کرد، گزينه ای، که به موجب آن هر گاه اتحاد شوروی کليه موشک های با برد متوسط مستقر در اروپا را برمي چيد، ايالات متحده از استقرارموشک های با برد متوسط در اروپا خودداری مي کرد، اما موشک های با برد متوسط اروپای غربي باقي مي ماند )که بعدها گورباچف به آن تن در داد( آندروپف به آن چه مصالحه يک طرفه اش مي دانست هيچ ميانه ای نداشت. آندروپف مي گفت: «تمامي تجربيات» اتحاد شوروی نشان داده است که «نمي توان به اميد دستيابي به صلح، کلاه در دست به سوی امپرياليست ها رفت.» در مقابل، آندروپف پيشنهادات خلع سلاح متعددی براساس برابری دقيق ارائه داد، و کاملا روشن ساخت که اتحاد شوروی به هيچ چيز کمتر از آن تن نخواهد داد.

آندروپف، در همان دوره کوتاه رهبری اش، در برخورد با ايالات متحده انعطاف و ابتکار مناسبي نشان داد. در پي نزديک به دو سال قطع مذاکرات، او آغاز دوباره مذاکرات با واشنگتن در سطوح بالا را ترتيب داد. زماني که ريگان نخستين بار با دوبرينين ديدار کرد و يگانه مسئله اصلي اش، تقاضای ويزای خروج برای پنته کستال را که در سفارت امريکا در مسکو پناهنده شده بود، مطرح کرد، آندروپف موافقت کرد و اجازه داد پنته کستال شوروی را ترک کند. با آن که آندروپف بر اين باور بود که ريگان در پي برتری نظامي و حتي به فکر نخستين ضربه هسته ای است، رهبر شوروی به مذاکره کنندگان نظامي اش توصيه کرد که از تهديد به ترک مذاکرات دست بکشند، و خود کانال های ارتباطي محرمانه ای را که از دوران کارتر مسدود شده بود از نو گشود. همچنين به دوربرينين توصيه کرد نسبت به هر نشانه ای از تمايل ريگان بر اين بهبود مناسبات گوش به زنگ و هشيار باشد. در پايان، تلاش های آندروپف برای گشودن باب مذاکره با ايالات متحده، به نتيجه چنداني نرسيد.

در سپتامبر1983، زماني که يک هواپيمای شوروی به اشتباه يک هواپيمای مسافربری کره ای را ساقط کرد و سخنگوی ريگان با جنجالي پر سروصدا واکنش نشان داد، هرگونه شانس بهبود مناسبات از بين رفت.

آندروپف در دوران تصدی کوتاه مدتش به مسايل مربوط به معيارهای حزبي، پرسنل، دموکراسي، ايدئولوژی، و مسئله ملي نيز پرداخت. او برای همگان روشن ساخت که حزب فساد، رشوه يا اختلاس را تحمل نخواهد کرد. بر باز آفريني «معيارهای لنينيستي» تاکيد کرد. به گفته ليگاچف، پس از دبيرکلي آندروپف «کار روزانه مختصر هر کس به کار روزانه بلند مدت تر تبديل شد.» او، همچنين، سياست «ثبات کادرها»ی برژنف را لغو کرد و سالخوردگان و نالايق ها را از کار برکنار و کارمندان جديد و کارآمد حزبي را به کار گمارد. يکي از نخستين اقدامات او تعويض وزير ترابري بود، که منشاء موانع مبرم اقتصاد شده بود. برای بهبود دموکراسي، آندروپوف بر فرماليسم افراطي گردهمايي های حزبي به شدت تاخت و خواستار پايان بخشيدن به خصلت قالبي آن ها شد. او خواهان رفع موانع خلاقيت ها در کارگاه را پيشنهاد کرد، و به گفته ليگاچف «برگزاری جلسات بحثهای مقدماتي در مورد تصميمات حزب و دولت را در کارخانه ها و کلکتيوها» رايج کرد. در ژوئن 1983 اجلاس پلنوم کميته مرکزی را به بحث درباره بهبود کارايدئولوژيک اختصاص داد.

بي ترديد، آندروپف مشکلات اتحاد شوروی و ح.ک.ا.ش را دريافت و اصلاحاتي جدی را به عهده گرفت. نويسندگاني در غرب او را يک ليبرال پنهان معرفي کردند، اما در واقع، آن ها آرزو داشتند او را اين چنين سازند. هيچ يک ازگفته ها يا اقدامات آندروپف کمترين نشان از راهي که گورباچف پس از1987 در پيش گرفت نداشت. کار او جز نقل از مارکس و لنين، و پيروی ازخط مشي حزب نبود. حزب هم چيزی کمتر از آن از هيچ رهبر حزبي انتظار نداشت. آندروپف، چنان که سخنراني هايش بين سال های 1964 و 1983 نشان مي دهد خود را با بکارگيری خلاق انديشه های مارکسيستي - لنينيستي برای مسايل روز، دفاع جسورانه از سياست های دشوار و توانايي رد هشيارانه و قدرتمند انتقادات غرب مشخص و نمايان کرد. دقيقا در آن عرصه هايي که گورباچف بيشترين تزلزل را به نمايش مي گذارد، آندروپف توانمند ترين استواری را نشان مي داد.

به همين ترتيب، آندروپف در مقايسه با گورباچف نسبت به دموکراسي سوسياليستي، ناسيوناليسم و اقتصاد ثانوی رويکردی روشن و با ثبات داشت. او نقض قانون سوسياليستي و دموکراسي حزبي توسط استالين را در کارنامه اش منظور مي کرد، اما حق انقلاب و ضرورت دفاع با قدرت از خود را اعلام داشت. آندروپف به هيچ صورت علاقه ای به مظاهر اقتصاد ثانوی نيز نداشت. هيچ يک از وجوه زندگي شوروی بيش از «مال اندوزی»،  «غارت ثروت مردم» و استفاده از موقعيت های اجتماعي به منظور «ثروت شخصي» انتقاد و ايراد آندوپف را برنيانگيخت. آزمندی وطمع کاری نمي توانست به سود سوسياليسم مهار يا تشويق شود. اين خصيصه بازتابي از ارزش های بورژوايي بود که سوسياليسم مي بايست فراتر از آن مي رفت. در مقاله ای که احتمالا آخرين کارش بود، آندروپف مي گويد: «تبديل «مال من به مال ما»... روندی بلند مدت و چند وجهي است که نبايد ساده انگاشته شود. حتي زماني که مناسبات سوسياليستي به طور قطعي استقرار يافت کساني همچنان عادت های انديويدواليستي، تلاش برا  ثروتمند کردن خود با هزينه ديگران و به حساب و هزينه جامعه را حفظ و حتي بازتوليد خواهند کرد.

در قلمرو مسئله ملي، آندروپف رويه ای متفاوت از خوش بيني و آسوده خاطری دبيرکل های پيشين و بي تفاوتي بعدی گورباچف اتخاذ کرد. او بر کنار از اين تصور که سوسياليسم اين مسايل را حل کرده است، تاکيد کرد که تمايزات ملي به مراتب پيش تر از تفاوت های طبقاتي دوام آورده و خود آگاهي ملي با پيشرفت اقتصادي و فرهنگي عملا افزايش يافته است. او مي گفت که مسايل ملي «هنوز از جمله مسايل مورد بحث و در دستور کار سوسياليسم تکامل يافته است.» اوخواستار تصحيح سياست هايي شد که در گذشته و حال به حساسيت های ملي آسيب رساند اما بر عدم تحمل تعصب، غرور و خودبيني ملي اصرار ورزيد. آندروپف به ويژه نوعي «اقدام مثبت» برای «تضمين حضور شايسته نمايندگان کليه مليت ها» در تمامي ارکان حزب و دولت را طلب کرد. چنين فراخواني توسط يک رهبر کمونيست ممکن است کاملا عادی به نظر رسد، اما اين فراخوان در نقطه مقابل گيجي و بي لياقتي گورباچف درباره مسائل ملي قرار داشت. در حقيقت، فوران احساسات ناسيوناليستي که در ميان دهه 1980 رخ داد به همان ميزان که دانش و درايت آندروپف را نشان داد نشانگر نابينايي گورباچف بود.

دلايل بسياری براي اين فکر وجود دارد که تلقي آندروپف از اصلاحات مي توانست کارآمد باشد. او بعنوان يک رهبر کمونيست همه چيز را برای پيشبرد نظراتش در اختيار داشت بجز سلامتي تن. بدبين هايي چون ديميتری ولکوگونف )مورخ( بر آن بودند که دوران آندروپف چندان «تاثيرگذارنبود.» با اين همه، آندروپف در آن پانزده ماه زمامداری اش کار بسيار انجام داد، که به هر حال فرصت کوتاهي بود تا اصلاحات را در سراسر جامعه به ثمر رساند. با توجه به اينکه بيماری، او را در نيمي از دوران زمامداری اش روانه بيمارستان کرد دست آوردهايش در مجموع بسيار موثر بود و جانشين او فاقد توان و ظرفيتي بود که آن چه آندروپف آغاز کرد ادامه دهد. ولکوگونف اذعان دارد که دبيرکل بعدی، کنستانتين چرنينکو «شخصيتي متوسط، نه چندان تحصيل کرده، فاقد ديد لازم برای يک رهبر حزب و دولت» بود.

پاره ای از تجربيات اقتصادی آندروپف پس از او ادامه يافت، اما انديشه های اصلاحي ديگر او همچنان بر روی ميز باقي ماند. ديگران نيز به ندرت گامي به پيش گذاردند. اکثر آنان در زمامداری دو ساله چرنينکو منفعل و مايوس شدند. در نتيجه بسياری مشکلات اقتصادی، حزبي، و مناسبات خارجي که در دوران برژنف بدتر شده بود، همچنان پا برجا ماند. آن گاه که گورباچف دبيرکلي را به عهده گرفت 1985، ديگر کمونيست ها مي دانستند او هوادار اصلاحات است اما راهي که گورباچف برمي گزيد، حتي به احتمال زياد برای شخص دبير کل جديد نيز مبهم ماند.

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                      بازگشت