راه توده                                                                                                                                                        بازگشت

 

 

تجربه 28 مرداد           ف. م. جوانشیر

 

فصل سوم

 

خیانت و پلیدی

شاخه های درخت

جبهه و جنبش ملی نفت

 

 

ث - انتخابات مجلس هفدهم

    مصدق بلافاصله پس از بازگشت از آمریکا انتخابات مجلس را پیش کشید. موافق قانون می بایست انتخابات 26 آذرماه آغاز شود. هواداران شرکت نفت انگلیس و دربار خواستار تعویق انتخابات بودند تا نیروی خود را بهتر تجهیز کنند ولی مصدق گمان می برد که لحظه به سود اوست. لذا اصرار داشت که انتخابات به موقع انجام شود.

    اما در واقع امر لحظه به سود مصدق نبود. زیرا پس از سفر بی نتیجه وی به آمریکا و پس از توافق کلی و پنهانی آمریکا و انگلیس برای تقسیم نفت ایران جناح راست جبهه ملی بسیار فعال شده و سهم مهمی از امکانات را به خود اختصاص داده بود. بین این جناح و ارتجاع رسمی درباری تماس ها و همکاری های پنهانی جریان داشت. سیاست اقتصاد بدون نفت که مصدق پس از بازگشت از آمریکا به طور روز افزونی به فکر اجرای آن بود بخش بزرگی از پایگاه اجتماعی مصدق را از او جدا کرده و یا دچار تردید کرده بود.

    تنها امید مصدق می توانست این باشد که پایگاه او از سمت توده های مردم گسترش پیدا کند و احتمالا" نوعی همکاری میان او و حزب توده ایران برقرار شود. زمینه چنین همکاری

اگر چه وسیع نبود ولی وجود داشت.

    حزب توده ایران با وجود ضربه 23 تیر از بسیاری اقدامات مصدق در تابستان و پاییز 1330 حمایت کرده بود. از جمله اخراج کارمندان انگلیسی از آبادان، دفاع از منافع ایران در شورای امنیت و مبارزه با اقلیت مجلس که هوادار دربار و انگلیس بودند، مورد حمایت حزب ما قرارگرفت.

    به علاوه مصدق به هر صورت در آمریکا تسلیم انحصارات آمریکایی نشده و دست خالی برگشته بود. می شد امکان همکاری دو نیروی اساسی جنبش را تصور کرد. در حزب توده ایران علایم آشکاری از تفاهم با مصدق به چشم می خورد.راه توده

    برای این که این پل احتمالی همکاری که به زحمت بسته می شد در همان آغاز بشکند، نیروهای خرابکار درباری و سازشکاران و خائنین عضو جبهه ملی نقشه مشترکی نظیر نقشه 23 تیر طرح کردند. این نقشه روز 14 آذر پیاده شد. دستاویز آن تظاهراتی بود که دانشجویان دانشگاه تهران در این روز برپا کردند.

    چاقوکشان حزب زحمتکشان بقایی، حزب پان ایرانیست، حزب ایران، مجمع مسلمانان مجاهد و سومکا نه فقط به تظاهرکنندگان یورش بردند بلکه به هجوم وحشیانه ای علیه سازمان های علنی حزب توده ایران، مطبوعات حزب و سازمان های دمکراتیک پرداختند. پلیس و ارتش به طور کامل از این چاقوکشان حمایت می کرد.

    گزارش هیات ویژه دولتی مامور رسیدگی به این جنایت حاکی است:

    "دسته های مخالف میتینگ دهندگان از ساعت 11 تا 5/5 بعد از ظهر با آزادی کامل در شهر گشته و با نظارت پلیس مشغول غارت بوده اند...

    پلیس ناظر جریان بوده و یا با اطلاع از جریان از حضور در محل خودداری کرده است. خلاصه این که در مدت 5/6 ساعت حتی یک تصادم بین این غارت گران و پلیس روی نداده است. مقامات پلیس حاضر نشده اند اسامی غارت گران را اگر چه به صورت دسته جمعی حرکت می کرده اند و پلیس آن ها را می شناخته به هیات بازرسی {مقام رسمی دولتی} بدهند. اما از اشخاص ضرر دیده اسامی افراد زیر شنیده شده است:

  شعبان جعفری{بی مخ}، عشقی، عباس کاوسی، حسن عرب، شهمیرزادی، حسین نافی و...[1]"

    این چاقوکشان درست همان هایی هستند که در کودتای بعدی و از جمله نهم اسفند و 28 مرداد نیز نقش اصلی را بازی کردند. به عبارت دیگر حمله به سازمان های علنی حزب توده ایران در 14 آذر 1330 از طرف همان مقامات و محافلی تدارک و اجرا شد که کودتای 28 مرداد را تدارک کرده و به انجام رسانیدند.

حزب توده ایران در برابر توطئه 14 آذر نسبت به توطئه 23 تیر هشیاری به مراتب بیشتری نشان داد. با وجود این که در مطبوعات حزبی شاید بتوان جملات تندی خطاب به مصدق پیدا کرد، ولی مجموع سیاست حزب آرام تر بود. حزب دریافت که سرنخ جای دیگری است. بحث تند و داغی که از یک سال پیش در رهبری حزب درباره مشی حزب جریان داشت و بر اثر حادثه 23 تیر از مسیرسالم منحرف شده بود اینک به تفوق نظریات درست تر می انجامید.

    سیاست حزب در جهت اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی استوارتر و پی گیرتر می شد. شایان ذکر است که اقلیت ضد مصدقی مجلس به بهانه حادثه 14 آذر که در واقع خود این اقلیت از رهبران توطئه بود در مجلس تحصن کرد و کوشید از این توطئه هر چه بیشتر بهره برداری کند و آن را به حساب مصدق بگذارد. اما حزب در این دام نیفتاد. "بسوی آینده" در این باره نوشت:

    "پس از 14 آذر اقلیت در مجلس متحصن شده علی دشتی عامل سرشناس انگلیس در جریان تحصن دخالت دارد. علا وزیر دربار اقلیت را تقویت می کند و به طور دایمی با جمال امامی در ارتباط است. شاه و مادرش علیه دولت مصدق تحریک می کنند. سفیر انگلیس پی در پی با شاه و علا ملاقات می کند.[2] "

    دولت مصدق نیز در برابر دخالت های علنی دولت انگلیس در امور داخلی ایران یادداشت اعتراضی فرستاد و چون مورد توجه قرار نگرفت، دستور داد که تمام نمایندگی های کنسولی انگلیس در خاک ایران منحل شود[3]. اما نسبت به امپریالیسم آمریکا مماشات همچنان ادامه داشت.

    خشم مصدق از کنسول گری های انگلیس مستقیما" مربوط به جریان انتخابات مجلس هفدهم بود. این کنسول گری ها در شهرستان ها آشکارا در انتخابات دخالت می کردند و دولت مصدق آن چنان مسلط بر اوضاع نبود که جلوی آن ها را بگیرد.

متاسفانه محافل نزدیک به مصدق در جبهه ملی از توطئه های امپریالیستی درباری نظیر 14 آذر نتایج لازم را نگرفتند. برعکس زیر فشار این توطئه گری مرعوب شده و از ترس این که متهم به همکاری با کمونیسم شوند در برابر جناح سازشکار عقب نشستند و میدان را برای این خائنین بازگذاشتند. آنان با وجود اختلاف آشکاری که با جناح سازشکار جبهه ملی داشتند حاضر شدند در جریان انتخابات زیر پرچم دشمنی با حزب توده ایران با این جناح و همه احزاب و سازمان های مدعی همکاری با جبهه ملی متحد شوند و نامزدهای مشترک بدهند. این نامزدها به طور عمده وابسته به جناح سازشکار و در اکثر موارد آشکارا همکار دربار و امپریالیسم بودند.

    در تهران سازمان های وابسته به جبهه ملی فهرست 15 نفری دادند که از این عده لااقل 10 نفر آن ها کسانی بودند که به منافع ایران خیانت کرده و در تدارک کودتای 28 مرداد شرکت نمودند. در شهرستان ها وضع از تهران هم بدتر بود. اکثریت قاطع نامزدها وابسته به دربار و یا از جناح سازشکار خیانت پیشه بودند. جبهه ملی و دولت مصدق تمام نیروی خود را در این جهت به کار انداخته بودند که هیچ یک از نامزدهای حزب توده ایران به مجلس راه نیابند. آن ها هم از قدرت حزب و هم از سرزنش امپریالیسم آمریکا می ترسیدند. نتیجه دشمنی آنان با نامزدهای حزب ما سبب شد که هر جا امکان پیروزی ما بود انتخابات متوقف ماند.

    اگر با تجربه امروز به حوادث آن روز بنگریم شاید به این نتیجه برسیم که لااقل در برخی از حوزه های انتخاباتی صلاح در این بود که حزب ما به نامزد جبهه ملی رای دهد. ولی صادقانه بگوییم که اکثریت نامزدهای جبهه ملی چنان شخصیت ناسالمی داشتند که رای دادن به آنان بسیار دشوار بود. اغلب آنان وقتی به مجلس راه یافتند از پشت به نهضت خنجر زدند. پذیرش مسئولیت انتخاب آنان آسان نبود.[4]

 

باری مصدق موفق نشد انتخابات مجلس را در سرتاسر کشور انجام دهد. مجلس ناقص به طور رسمی در هفتم اردیبهشت 1331 آغاز به کار کرد و با آن که مصدق در آغاز گفته بود 80% نمایندگان ملی هستند در کمتر از یک ماه بعد مجبور شد اعتراف کند:

    "بعضی اشخاص عنوان نمایندگی بر خود بستند که یا معروفیت محلی نداشتند و هیچکس به هیچ عنوان نمی تواند آنان را به حوزه ای  که مدعی نمایندگی آن هستند ارتباط دهد و یا دارای چنان سوابقی هستند که مردم نه فقط راضی به نمایندگی آنان نیستند بلکه از نتیجه این انتخابات چند چیز دارند.[5] "

    انتخابات مجلس هفدهم زورآزمایی بسیاربزرگی بود که ضعف درونی جنبش ملی ایران را آشکارا نشان داد. از نتیجه این انتخابات چند چیز مسلم می شد:

1 ـ مصدق دارای نفوذ زیادی در دستگاه دولت و به ویژه در شهرستان ها نیست و دربار با در دست داشتن نیروهای مسلح بیش از مصدق بر اوضاع مسلط است.

2 ـ جبهه ملی از درون پوسیده و بخش اصلی رهبری آن آشکار و نهان به دشمن پیوسته است.

3 ـ تفرقه نیروهای ملی، دشمنی با حزب توده ایران و متقابلا" مخالفت حزب توده ایران با مصدق تنها به سود ارتجاع و امپریالیسم است.

متاسفانه نیروهای صدیق ملی از این انتخابات نتایج لازم را نگرفتند.

 

مصدق و یارانش با وجود تجربه طولانی و تلخی که از دخالت امپریالیسم آمریکا در امور ایران داشتند از استراتژی عمومی خود که پیشرفت به اتکای آمریکا بود دست برنداشتند و "خطر کمونیسم" را به عنوان تنها برگ برنده حفظ کردند. حزب توده ایران نیز هنوز آن دقت نظری را که برای جدا کردن جناح های مختلف جبهه ملی لازم بود کسب نکرد.

    با وجود این، در روش حزب توده ایران علائم واقع بینی و ضرورت کمک به نگاهداری حکومت مصدق علی رغم نقایص جدی آن روزافزون بود. گرایش به سوی سیاست پخته تر و حساب شده تر در رهبری حزب تشدید می شد و حزب ضمن کوشش برای بسیج توده ها معایب زیاده روی در تظاهرات را که بهانه ای برای حادثه آفرینی به دست ارتجاع می داد، بیش از پیش درک می کرد. به همین دلیل بود که تظاهرات 8 فروردین 1331 سازمان جوانان در تهران که منجر به زد و خورد و قتل قریب 20 نفر از مبارزین جوان شد، مورد تایید رهبری حزب قرار نگرفت و به دنبال آن اقدامات کم و بیش جدی تری برای کنترل دقیق سازمان جوانان به عمل آمد.

 

    ضرورت استقرار کنترل هر چه بیشتر حزب بر سازمان جوانان از مدت ها پیش احساس می شد. زیرا جوانان طبعا" به سوی اقدامات تند بیشتر گرایش دارند و پذیرش مشی پخته بغرنج برای آنان دشوارتر است. به عبارت دیگر جوانان آسان تر به "بیماری کودکی" دچار می شوند و همین امر زمینه ای فراهم می آورد که سازمان جوانان در بحث درون حزبی بیشتر آن جانبی را بگیرد که دچار چپ روی است. متقابلا" آن دسته از رهبران حزبی هم که چنین روش چپ روی است می توانند رهبری سازمان جوانان را با خود همراه سازند. در آن سال ها این وضع در حزب ما تا حد یک بیماری وجود داشت و لذا برای تامین مشی درست کنترل سازمان جوانان ضرور بود.

 

    متاسفانه تلاش حزب برای کنترل دقیق تر سازمان جوانان چندان موفقیت آمیز نبود و مرکز ثقل نظریات چپ روانه بیش از پیش به رهبری سازمان جوانان منتقل می شد و این سازمان را در بسیاری مواقع در برابر حزب می گذاشت. با این حال نفس آغاز اقدامات جدی علیه این پدیده نشانه آشکاری بود از دقیق تر شدن و پخته تر شدن مشی حزب.

 

ج.-  شکست مذاکرات با بانک بین المللی توسعه و ترمیم.

    ما در این کتاب به بررسی مذاکرات و پیشنهادهای گوناگون انحصارات بین المللی از جمله شرکت سابق برای "حل" مساله نفت ایران نپرداخته ایم. چنین کاری در وظیفه این کتاب نیست. ولی به مذاکرات مصدق با بانک بین المللی به دلیل تاثیری که در آرایش نیروهای سیاسی و تدارک توطئه تیرماه 1331 داشت باید اشاره ای بکنیم.

    مصدق، زمانی که در آمریکا بود، با وجودی که به ماهیت سیاست امپریالیسم آمریکا در عرصه نفت تا حدود زیادی آشنا شد، برای این که رشته الفت را قطع نکند موافقت کرد که هیاتی از بانک بین المللی توسعه و ترمیم را در ایران بپذیرد و با این هیات برای اداره تاسیسات نفت ایران قرار و مداری بگذارد و ...

    نخستین تماس ها در تهران اول دی ماه 1331 گرفته شد وسپس نامه نگاری ها، ارائه پیشنهادهای متقابل و آمد و رفت هیات ها و نمایندگی ها آغاز شد و بیش از سه ماه ادامه یافت بدون این که کم ترین نتیجه مثبتی از آن حاصل آید. این سه ماه درست مصادف است با انتخابات مجلس هفدهم و به نظر ما مذاکرات با بانک بین المللی در نتایج انتخابات اثر مستقیمی داشت چرا که علاوه بر مخالفین سنتی مصدق، به سرمایه داران و قشرهای فرصت طلبی که هر لحظه منتظر درآمد نفت بودند، نشان داد که پول نفت به این آسانی ها به جیب آن ها سرازیر نخواهد شد.

    در جریان مذاکرات با بانک بین المللی، جناح سازشکار حبهه ملی و متحدین آن ها از گروه مذهبی، مواضع خود را با صراحت زیادی اعلام داشتند. آن ها به مصدق فشار می آوردند که این پیشنهادها را بپذیرد و نمایندگان بانک بین المللی را دست خالی برنگردانند.

    روزنامه شاهد که سخنگوی جناح بقایی ـ مکی بود با این بهانه:

    " فروش مقادیری از نفت ایران به قیمت عادله، کمک بزرگی به نهضت است.[6]"

    اصرار می کرد که دولت مقادیری نفت به بانک بین المللی بفروشد. این روزنامه از همان زمان هوادار سیاست "گام به گام" بود و ادعا می کرد که نفت را یک سره نمی توان ملی کرد. باید گام به گام پیش رفت:

    "ملی کردن صنعت نفت مراحل مختلف دارد که بعضی طی شده و بعضی دیگر باید طی شود.[7] "

    به نظر این گروه یکی از این "مراحل" ملی کردن کنار آمدن با بانک بین المللی بود. به قول این روزنامه چون "همه نفت یک جا قابل فروش نیست" پس باید مقداری به بانک بین المللی بفروشیم.[8]

    صراحت این محافل تصادفی نبود. پس از توافق کلی بر سر تقسیم نفت ایران که در آبان ماه 1330 میان ایدن و هریمن انجام شده بود، وابستگان به سیاست های انگلیس و آمریکا با وجود تضادهای شدیدی که داشتند روز به روز به هم نزدیک تر می شدند اندیشه تشکیل کنسرسیوم – هم کنسرسیوم بین المللی نفت و هم "کنسرسیوم" سیاسی روز به روز قوت بیشتری می گرفت. به ویژه پس از ملاقات چرچیل و ترومن و اعلامیه مشترکی که صادر کردند نزدیکی محافل ضد ملی و همکاری آن ها علیه مردم آشکارتر شد.

    چرچیل هشتم دی ماه به سوی آمریکا حرکت کرد. و همان وقت باختر امروز با احساس خطر نوشت:

    "اگر آمریکا با نظریات استعماری چرچیل موافقت کند شرق به آتش و خون کشیده خواهد شد.[9] "

ولی این تهدیدهای توخالی امپریالیسم آمریکا را نمی ترسانید. اگر درنگی در کار بود مربوط به نوع تقسیم نفت ایران بود که در مذاکرات پشت پرده آمریکا و انگلیس حل می شد.

نمایندگان بانک بین المللی برمبنای موافقت پنهانی آمریکا و انگلیس بر سر تقسیم نفت ایران به کشور ما آمده بودند. به گفته ایدن:

    "من معتقد بودم که سهیم شدن آمریکایی ها در نفت ایران تنها راه حل مساله است ... موافقت کردیم که به اتفاق آمریکا این فکر را دنبال کنیم که به وسیله "بانک بین المللی" ترتیبی برای نفت ایران داده شود.[10] "

    چرچیل و ترومن هم در اعلامیه مشترکی که صادر کردند حمایت خود را از وساطت بانک بین المللی ابراز داشتند.

    انعکاس این توافق و هماهنگی نسبی آمریکا و انگلیس بود که در تهران به صورت توافق دربار و اقلیت انگلیسی مجلس با جناح سازشکار و خائن جبهه ملی تجلی می کرد و هر روز اظهار نظرهای صریح تری از جانب آنان علیه مصدق شنیده می شد.

    در همین زمان بود که خبرهای مربوط به تدارک کودتای نظامی علیه حکومت ملی مصدق به گوش می رسید. حزب توده ایران به اتکای خبرهای موثقی که در اختیار داشت دهم بهمن 1330 نامه سرگشاده ای خطاب به مصدق نوشت و در آن خبر کودتا را داد و مصدق را به مقابله با توطئه های دربار دعوت می کرد. متاسفانه این هشدار اثر نکرد. مصدق از راهی رفت که خواه ناخواه به سقوط او منجر می شد.

    و اما در مورد مذاکرات با بانک بین المللی، مصدق علی رغم فشارهایی که از طرف آمریکا و انگلیس و عمال ایرانی شان وارد می شد نمی توانست پیشنهادهای این بانک را بپذیرد زیرا موضع شرکت سابق نفت انگلیس پس از توافق کلی با انحصارات آمریکایی سخت تر شده بود تا جایی که پیشنهادهای بانک بین المللی نسبت به پیشنهادهایی که قبل از آن به ایران رسیده بود گامی به عقب بود. بانک بین المللی حتی حاضر نشد قبول کند که اداره نفت ایران را موقتا" از جانب شرکت ملی نفت ایران و دولت ایران به دست گیرد و ادعا می کرد که مالکیت این صنایع و این که نفت ایران متعلق به شرکت سابق نفت انگلیس است و یا متعلق به دولت ایران هنوز حل شده و معلوم نیست.

باوجود این جناح سازشکار جبهه ملی و جناحی از محافل روحانی نما می خواستند مساله نفت با همین بانک به نوعی "حل" شود. این محافل در میان بازاریان و اصناف به شدت مشغول تحریک بودند و چنین می نمایاندند که پول نفت دم دست است، اما مصدق منفی بافی می کند. در اسفند ماه 1330 نخستین خبرها دایر به وجود تزلزل در بازار تهران و مخالفت گروه هایی از سرمایه داران و اصناف با حکومت مصدق در مطبوعات درج گردید.

    در همین زمان بود که سفیر شاه در لندن (علی سهیلی) که به قول ایدن از "دوستان ثابت قدم قدیمی" بریتانیا بود درباره اوضاع ایران پس از دخالت بانک بین المللی به ایدن گفته بود:

    "وضع دکتر مصدق به استحکام سابق نیست... این خبر بدی نیست... بدبختانه نخست وزیر کنونی ایران از لحاظ خصوصیات روحی و فکری و اخلاقی اساسا" و ذاتا" منفی است.[11] "

    درجریان مذاکرات با بانک بین المللی توسعه و ترمیم و انتخابات مجلس هفدهم بود که دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجه و همکار نزدیک مصدق ترور شد. روز 24 بهمن ماه 1330 یکی از وابستگان فداییان اسلام اعلام می کرد فاطمی را تیر زد و به شدت زخمی نمود.(عبدخدائی که اکنون رهبر فدائیان اسلام درجمهوری اسلامی است و برادرش رئیس سازمان گردشگری در ج. ا است.) فاطمی کاملا" تصادفی جان سالم به در برد ولی به هر صورت چندین ماه بیمار شد و از صحنه سیاست به دور ماند.

این ترور از عمق تضاد در رهبری جبهه ملی و دشمنی محافل وابسته دربار و امپریالیسم با مصدق حکایت می کرد. خائنین به نهضت می خواستند مصدق را از هر سو تضعیف کنند.


 ادامه داردراه توده

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                                        بازگشت

 

 


 باختر امروز، 9 دی ماه 1330[1]

 بسوی آینده ، 22 دی ماه 1330[2]

 بسوی آینده، 23 دی ماه 1330 – نامه وزارت خارجه مورخ 21 دی ماه است [3]

 دکترشاپور بختیار کاندیدای جبهه ملی از آبادان بود و در برابر علی امید کارگر زحمتکش و کاندیدای حزب توده ایران قرار داشت و چون زمینه امید به طور آشکاری بهتر از بختیار بود انتخابات آن حوزه تعطیل شد. روزنامه های حزب توده ایران درباره خیانت و جاسوسی بختیار هشدار دادند اما جبهه ملی توجه نکرد و چند ماه بعد مهرماه 31 شاپوربختیار معاون وزیرکار در کابینه مصدق شد و به رغم تذکرات مکرر حزب ما در جبهه ملی بالا رفت تا به این جا رسید که می دانیم.[4]

 بسوی آینده ، 14 اردیبهشت ماه 1331[5]

 شاهد، 10 اسفند ماه 1330[6]

 همان جا [7]

 شاهد، 16 اسفند ماه 1330[8]

 باختر امروز ، 9 دی ماه 1330[9]

 خاطرات ایدن، ترجمه کاوه دهگان، تهران، نشر اندیشه، صفحه 289[10]

 خاطرات ایدن، ترجمه کاوه دهگان، تهران، نشراندیشه، صفحه 291[11]