راه توده                                                                                                                                                        بازگشت

 

 

تجربه 28 مرداد           ف. م. جوانشیر

 

فصل سوم

 

درس های 28 مرداد

قیام 30 تیر

نقش حزب توده ایران

در بازگشت مصدق

به نخست وزیری

  

4. قیام سی ام تیر

    در آغاز سال 1331 وضع مصدق "به استحکام سابق" نبود. ترکیب مجلس هفدهم به شدت به زیان او بود، بخش بزرگی از متحدین سابق در جبهه ملی او را ترک می گفتند. کوشش های نفاق افکنانه توطئه گران نیز که می کوشیدند آیت الله کاشانی را از مصدق جدا کنند رفته رفته به ثمر می نشست و این دو رهبر از هم فاصله می گرفتند.

    از میان قشرهای اجتماعی که پایگاه مصدق بودند ـ به طور عمده بازار و کسبه صداهای مخالف شنیده می شد، محافل آمریکایی نیز با صراحت روز افزونی عدم رضایت خود را از روش مصدق اعلام می داشتند. از جمله در مساله بسیار مهم و حساسی نظیر "کمک" اقتصادی که مصدق آن همه به آن دل بسته و به صورت بهترین ارمغان سفر آمریکا عرضه کرده بود، پس از رد پیشنهادهای بانک بین المللی محافل رسمی آمریکا آشکارا موضع مخالف گرفتند. وزارت خارجه آمریکا در یک اعلامیه رسمی نوشت:

    "دولت ایران چند بار کتبا و شفاها از کشورهای متحده آمریکا درخواست وام و کمک مالی مستقیم کرده است که مشکلات ناشی از قطع عواید نفت را حل کند..

    دولت آمریکا نمی تواند مادام که برای ایران مقدور است درآمد شایسته ای از صنعت نفت خود... به دست آورد این نوع کمک را وجه سازد.[1] "

این اعلامیه وزارت خارجه آمریکا نقض صریح تعهداتی بود که ظاهرا" مقامات رسمی آمریکا و از جمله شخص ترومن به مصدق داده بودند. نقض این تعهد:

اولا"، موقعیت مصدق را در میان وابستگان به آمریکا متزلزل تر می کرد،

ثانیا"، محافل بورژوایی و اصناف را که به درآمد نفت و دلارهای آمریکایی چشم دوخته بودند دچار تردید می نمود.

    مجلس هفدهم در اردیبهشت ماه رسما افتتاح شد. اکثر حوزه های انتخاباتی وکیلی در مجلس نداشتند. جلسه مجلس از همان آغاز دچار تشنج بود در تهران حکومت نظامی اعلام شده بود و دربار از این فرصت برای تقویت مواضع خود استفاده می کرد. در چنین جوی مجلس هفدهم از همان ابتدا بالقوه آمادگی داشت که جانشین برای مصدق پیدا کند. ولی محافل امپریالیستی هنوز موقع را مناسب نمی دانستند و می خواستند مصدق منفردتر شود. ایدن می گفت "عجله کارشیطان است.[2] " او حساب می کرد که زمان به سودش کار می کند.

    تا مجلس اعتبارنامه ها را تصویب کرده و به طور کامل آماده کار شود موعد اجلاس دادگاه لاهه رسید که می بایست به شکایت انگلیس علیه ملی کردن نفت ایران رسیدگی کند. مصدق برای جلب افکار عمومی و تحکیم موقعیت خویش، شخصا روانه لاهه شد تا از حقوق ایران دفاع کند. او هفتم خردادماه ایران را ترک گفت و سوم تیرماه به کشور بازگشت. به عبارت دیگر قریب یک ماه از کشور دور بود. در این مدت آرایش قوای داخلی مجلس شورا و سنا به زیان مصدق و نهضت ملی ایران به پایان رسیده و شرایط برای مقابله با مصدق فراهم شده بود. به این ترتیب که اولا تعداد قابل ملاحظه ای از نمایندگان مجلس آشکارا در صف دربار و مخالف مصدق بودند و ثانیا" که مهم تر است شکاف درونی جبهه ملی باز شده و نمایندگان وابسته به آن به دو جناح تقسیم شده بودند. این امر در جریان انتخاب رئیس مجلس برملا شد. جبهه ملی نتوانست نامزد واحد معرفی کند.

جناح راست جبهه ملی دکتر معظمی را نامزد کرد و جناح چپ دکتر شایگان را، در نتیجه امامی نامزد دربار شانس بیشتری کسب کرد. از 73 نماینده مجلس که در رای گیری شرکت کردند 33 نفر به امامی رای دادند، 17 نفر به معظمی و 16 نفر به شایگان. در دور دوم، با آن که شایگان اجبارا به سود معظمی کنار رفت، امامی برنده شد.

    زور آزمایی در موقع انتخاب ریاست مجلس چند نکته را روشن می کرد: نخست این که موقعیت مصدق در مجلس حتی بیش از آن ضعیف است که در آغاز به نظر می رسید. تقسیم آشکار نمایندگان جبهه ملی به دو جناح که جناح راست آن مخالف مصدق بود هواداران واقعی مصدق را به حدود 15 تا 16 نفر تقلیل می داد. دیگر این که با وجود چنین ضعفی در درون مجلس، مصدق و یارانش هنوز آمادگی داشتند که به طور جدی مقاومت و مقابله کنند. نامزد کردن شایگان به ریاست مجلس، با آن که پیش نرفت، نشانه ای است از این آمادگی. سوم این که نتیجه آرای مجلس در انتخاب ریاست مجلس به دربار امید می داد که می تواند با رای پارلمان و به طور "قانونی" مصدق را بردارد و فرد دیگری را به جای او بنشاند.

    با توجه به این امکان، اشرف پهلوی که چند ماه پیش از کشور اخراج شده بود در نیمه تیر به تهران بازگشت و در تدارک جانشینی قوام به جای مصدق فعالانه شرکت نمود. طبق سنن پارلمانی مصدق می بایست پس از اعلام آمادگی مجلس به آغاز کار، استعفا دهد.

    روز 14 تیرماه مجلس اعلام آمادگی کرد. همان روز نیز مصدق استعفا داد. برای تعیین نخست وزیر رای تمایل گرفته شد. معلوم شد در مجلس و به ویژه سنا که شاه آن را از عمال اجانب پرکرده بود جبهه محکم مخالفت با مصدق موجود است. از 36 سناتور فقط 14 نفر به نخست وزیری مصدق اظهار تمایل کردند. اکثریت رای سفید داد. با این حال مصدق روز 19 تیرماه نخست وزیری را پذیرفت و سه روز بعد تقاضا کرد که وزیر جنگ کابینه را هم خودش تعیین کند. توضیح این که تا آن وقت وزیر جنگ و همه مقامات عالی نظامی و پلیس را شخص شاه منصوب می کرد. به علاوه مصدق خواستار اختیارات بود. با این پیشنهاد او می خواست موقعیت خود را در آن واحد هم در برابر دربار و هم در برابر مجلس و سنا تقویت کند و اختیار امور را چه قانونگذاری و چه اجرایی در دست خود متمرکز نماید. بعدها مصدق افشا کرد که یک کودتای نظامی در شرف تکوین بود.

    "من برای آن پست وزارت جنگ را خواستم که می دانستم کودتایی در شرف تکوین است. با تصدی وزارت جنگ نیروهای متمرکز در مرکز را متلاشی نمودم. و نطفه کودتا را در جنین خفه کردم.[3] "

    به نظر می رسد که شاه تقاضای اختیارات از جانب مصدق را فرصت مناسبی برای سرنگونی او یافت. برای مخالفت با اختیارات ممکن بود تعداد به مراتب بیشتری از نمایندگان مجلس را تجهیز کرد و در افکار عمومی نیز چنین جلوه داد که مصدق تقاضایی خلاف قانونی اساسی و موازین دموکراتیک داشته که شاه نتوانسته است آن را بپذیرد. در واقع نیز چنین شد. شاه تقاضای مصدق را دایر به تصدی مقام وزارت جنگ توسط خود مصدق نپذیرفت. و او 25 تیر ماه استعفا داد. فردای آن روز اکثریت مجلس (42 نفر از 76 نفر حاضر در تهران) جلسه جداگانه ای تشکیل داد و نسبت به نخست وزیری قوام اظهار تمایل کردند. این تعداد رای برای نخست وزیری کافی نبود. ولی شاه بلافاصله فرمان به نام قوام نوشت و او نیز بلافاصله اعلامیه گستاخانه و تندی علیه مردم منتشر کرد و مدعی شد:

    "کشتی بان را سیاستی دگرآمد"

    در این اعلامیه قوام با شدیدترین لحن مردم را تهدید می کرد و می نوشت:

"وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال نمایند... آشوب گران با شدیدترین عکس العمل من رو به رو خواهند شد... کیفر اعمالشان را در کنارشان می گذارم.. ممکن است تا جایی بروم که دست به تشکیل محاکم انقلابی {!!} زده روزی صدها تبه کار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی شفقت قانون قرین تیره روزی سازم."

    صدای قوام از جای گرمی می آمد. حتی نزدیکان او گمان می کردند که قوام با اختیارات کاملی آمده و قادر است مجلس را منحل کرده و تهدیدهای خود را عملی سازد. حسن ارسنجانی که در این روزها از همکاران نزدیک قوام بود در این باره می نویسد که هنوز قبل از صدور فرمان نخست وزیری قوام خیلی "محکم" حرف می زد و به طوری که نیک پور گفت:

    "یاور خیلی محکم حرف می زند" گفتم لابد حساب هایی کرده و بی خود حرف نمی زند... نیک پور گفت:

    "دیروز قوام السلطنه پیش والاحضرت اشرف بود حتما امروز هم در شمیران کسی را دیده که این طور محکم حرف می زند."

    گفتم لابد.[4] "

    ارسنجانی به رابطه مستقیمی که میان قوام و سفارت خانه های آمریکا و انگلیس وجود داشته و او مراوده میان آنان را به چشم دیده اشاره می کند و می نویسد:

    "خواستم با قوام صحبت کنم. گفتند الان مهبد پیش اوست. پرسیدم مهبد کیست. گفتند سابقا کنسول ایران در نیویورک بوده ... از سفارت آمریکا پیغام می آورد.

    چند دقیقه بعد جوانکی که صبح آمده بود بازهم آمد. اسدی گفت:

    او از طرف انگلیسی ها پیغام می آورد. گفتم این چه مطالبی است که پیغام آورش این شخص است ... گفت: " نه! پیغام های مهم می آورد."

    پیشخدمت آمد و پاکتی به دست قوام السلطنه داد. پاکت مارک والاحضرت اشرف پهلوی را داشت. پاکت را باز کرد. چهار صفحه پشت و رو نامه والاحضرت اشرف به خط خودشان نوشته شده بود...

    قوام السلطنه منتظر هندرسن سفیر آمریکا بود... مذاکرات یک ساعت طوراه تودهل کشید... روی هم رفته ملاقات رضایت بخش بود. هندرسن اطمینان داده بود که دولت آمریکا مبلغ قابل توجهی کمک بلاعوض خواهد کرد...[5] "

    به این ترتیب قوام السلطنه با این اطمینان روی کار آمد که چون حمایت مراکز قدرت داخلی و خارجی را دارد و با پایداری چندانی از طرف مردم رو به رو نخواهد شد و اگر هم شد با قدرت خواهد شکست. ظاهرا" شاه به قوام قول انحلال مجلس و واگذاری اختیارات وسیع را داده بود. روز 28 تیرماه قوام به نزدیکانش می گفت:

    "اعلیحضرت با پیشنهاد من موافقت فرموده و پیغام داده است که صدور فرمان انحلال مانعی ندارد... در این صورت تسلط بر اوضاع کاری بسیار ساده است. فورا اقدام خواهم کرد.[6] "

    اما تسلط بر اوضاع برخلاف تصور قوام کار ساده ای نبود و با گذشت زمان و با شرکت هرچه وسیع تر مردم در مبارزه ضد دولتی این کار دشوار و دشوارتر می شد.

    پایداری مردم آرام آغاز شد. در روزهای 26 تا 28 تیرماه در تهران و برخی شهرها بخشی از بازار و دکان ها تعطیل ولی پایداری اوجی نداشت. سران بازار می کوشیدند مساله را در پیوند و همکاری با شاه حل کنند. صحبت از این بود که گروهی از بازاریان در دربار متحصن شوند[7].

    پایداری در مجلس به هیچ وجه قوی نبود. فراکسیون وطن (جبهه ملی) به زحمت توانست 28 نماینده را به خود همراه  کند در حالی که مجموع آرای جناح راست و چپ جبهه ملی دو هفته پیش از آن موقع انتخاب رئیس مجلس به 35 نفر می رسید. این احساس بیش از پیش تقویت می شد که جبهه ملی از درون آب می شود و قشرهای تازه ای از آن به اردوی دشمن می پیوندد. خبرهای موثقی می رسید دایر بر این که برخی از رهبران جبهه ملی با دربار وارد معامله شده اند تا دکتر معظمی را به جای قوام و مصدق به نخست وزیری برسانند. لذا مقاومت 28 نفری فراکسیون وطن در قبال قوام هنوز به معنای دفاع قاطع از مصدق نبود. نصف این گروه راه معامله را باز گذاشته بودند. رابطه میان این فراکسیون و شاه منظم بود. آنان مدام مردم را دعوت به آرامش می کردند.

    اگر کار به همین منوال پیش می رفت کاملا محتمل بود که قوام بر اوضاع مسلط شود. اما در همان دو سه روز اول نخست وزیری قوام حوادثی چه در "بالا" و چه در "پایین" گذشت که حساب ها را به هم زد.

    خبرهایی که از حوادث پشت پرده در بالا می رسید، حکایت از آن می کرد که هنوز تضاد آمریکا و انگلیس به طور کامل حل نشده و گروه های متضاد و متناقض هیات حاکمه و اربابانش بر سر قوام و وظایفی که در پیش دارد به توافق کامل نرسیده اند و لذا شاه آماده نیست که اختیارات کامل را که قوام بدان نیاز دارد، به او واگذار کند.

    از جانب دیگر مقاومت مردم ادامه می یافت، نضج می گرفت و تشدید می شد. عصر 28 تیرماه با ورود حزب توده ایران به صحنه نبرد، اوضاع در پایین عمیقا تغییر کرد و چنان وضعی ایجاد شد که هیچ کس از قبل، پیش بینی و یا تصور آن را نکرده بود.

    در صفوف حزب توده ایران، چنان که در صفحات پیش گفتیم برخورد دوگانه ای نسبت به حکومت مصدق وجود داشت. از یک سو عدم قاطعیت مصدق، بازی مداوم و پایان ناپذیر او با آمریکا، گذشت فراوانش به شاه، بی توجهی مطلقش به نیازهای اجتماعی توده زحمتکش، حزب را از مصدق دور می کرد و از سوی دیگر مقاومتش در امر ملی شدن نفت و طرد انحصارهای نفتی زمینه ای برای اتحاد فراهم می آورد. در چند ماهه انتخابات مجلس هفدهم و ماه های پس از آن به دلایلی که ذکر شد جانب نخست تشدید شده و مناسبات حزب توده ایران با مصدق رو به سردی رفته بود. حزب توده ایران در پیدایش چنان مجلسی مصدق را هم گناهکار می دانست که عمدا" و به زور از ورود نمایندگان حزب توده ایران به مجلس جلوگیری کرد. به علاوه حزب توده ایران تمدید قرارداد نظامی ایران و آمریکا را که مصدق ولو با کمی مقاومت بدان تن در داد ضربه سنگینی به نهضت ملی ایران می دانست. محافل خرابکار و جناح راست جبهه ملی ایران نیز که در لباس دوستی ظاهری با مصدق کودتای ضد مصدقی را تدارک می دیدند بر این سردی مناسبات می افزودند. در آستانه حوادث تیر ماه فشار این محافل به حزب توده ایران بسیار شدت گرفت. روزنامه های وابسته به این جناح و اظهارات رهبران آن در این ماه ها پر از بدترین دشنام ها به حزب توده ایران بود. امروز می توان با صراحت گفت که این حملات به حزب ما جزئی از نقشه کودتا بود تا تشکیل جبهه واحد ملی را نامقدور کنند مصدق را تنها بگذارند و بکوبند.

    با وجود همه این ها وقتی لحظه خطر و حساس رسید مشی سالم انقلابی در حزب توده ایران بر همه سوء تفاهمات فائق آمد. حزب تصمیم به دفاع از مصدق و مقابله با قوام گرفت و نخستین تماس ها با حزب ایران و جناح مصدق جبهه ملی از27 تیرماه برقرار شد و عصر 28 تیر به نتیجه رسید.

 

    صبح 29 تیر "جمعیت ملی مبارزه با استعمار" طی اعلامیه ای:

    "از کلیه احزاب، سازمان ها، جمعیت ها و شخصیت های ضد استعمار، از دکتر مصدق، آیت الله کاشانی، جبهه ملی و سازمان های وابسته به آن برای تشکیل یک جبهه واحد ضد استعمار [8]" دعوت به عمل آورد.

    در اتخاذ این تصمیم درست، توده مردم زحمتکش و بدنه حزب به رهبری کمک فراوان کرد. شم انقلابی توده ها به آنان هشدار می داد که علی رغم همه کاستی ها که مصدق دارد، در قبال مزدوران شناخته شده ای چون قوام باید از او حمایت کرد. توده مردم علی رغم توصیه های رهبران جبهه ملی که از آن ها می خواستند:

    "با نهایت آرامش و متانت در این جنبش مقدس ملی شرکت فرمایند.[9] "

    به روش های قاطع و انقلابی روی می آوردند. تعطیل بازار وسعت می یافت و با تظاهرات توده ای در می آمیخت. این روح انقلابی در تصمیم رهبری حزب ما منعکس شد.

    آیت الله کاشانی که قبل از تیرماه از مصدق فاصله گرفته بود و جناح راست جبهه ملی می کوشید او را به سوی خود جلب کند در مورد نخست وزیری قوام موضع درستی اتخاذ کرد و علیه او برخاست. خود قوام نیز به این امر کمک کرد. در اعلامیه ای که قوام صادر کرد حمله های آشکاری به شخص کاشانی و جناح او وجود داشت.

    قوام اعلام می کرد:

    "در محافل مذهبی از ریا و سالوس منزجرم... ارتجاع سیاه لطمه شدیدی به آزادی وارد ساخته و زحمات بانیان مشروطیت را ... به هدر داده است ... دیانت را از سیاست دور نگاه خواهد داشت.[10]"

    آیت الله کاشانی متقابلا"، با قاطعیت بیشتری به میدان آمد و در پیامی خطاب به سربازان و افسران نوشت:

    "امروز جنگ جدل بین دو صف حق و باطل است. اعمال احمد قوام که تنها برای جاه طلبی و برگشت انگلیسی ها و استعمار است نباید به دست شما انجام و شما را در مقابل خون ها و حق کشی ها مسئول کند.[11] "

کاشانی در اعلامیه دیگری خطاب به مردم تاکید کرد:

     "بر عموم برادران مسلمان لازم است که در راه این جهاد اکبر کمرهمت محکم بربسته و ... ثابت کنند... که ملت ایران به هیچ یک به بیگانگان اجازه نخواهند داد که به دست مزدوران آزمایش شده استقلال آن ها را پایمال نمایند.[12] "

    در پشت پرده کوشش هایی از طرف محافل ارتجاعی و خیانت پیشه انجام گرفت تا شاید قوام و کاشانی را به هم نزدیک کنند اما نتیجه ای حاصل نشد. آیت الله کاشانی به جای پذیرش سازش با قوام دعوت حزب توده ایران را برای وحدت پذیرفت و طی یک مصاحبه مطبوعاتی گفت:

    "امروز روزی است که این ملت از مرد و زن و هر جمعیت باید همدست و همداستان باشند. در مبارزه با اجنبی باید همه یک رنگ باشیم... امروز ملت ایران تمام افراد از زن و مرد و بزرگ و کوچک در تمام احزاب در این مقصد مقدس، هم مقصد هستند. هر جمعیتی در این باب قیام کند ما به صمیم قلب می پذیریم.[13] "

    حزب ایران نیز اتحاد با حزب توده ایران را درچارچوب معینی پذیرفت.

    در چنین وضعی بود که مقاومت در برابر حکومت قوام به یک نبرد وسیع توده ای بدل شد. ابتدا کارگران نفت آبادان به میدان آمدند. روز 29 تیر ماه، زمانی که موضع قاطع حزب

توده ایران اعلام شد و اعضا و هواداران حزب همه نیروی خود را به کار انداختند، در آبادان تظاهرات وسیعی به وقوع پیوست. پلیس و ارتش به مقابله برخاستند. چندین نفر کشته و زخمی شدند. اما مقاومت مردم نشکست بلکه برعکس تشدید شد.

    کارگران تهران نیز زیر رهبری حزب توده ایران به وسعت وارد نبرد شدند. زیر رهبری جبهه ملی فقط بازار و دکان ها تعطیل می کردند. با پیوستن حزب توده ایران اعتصاب سیاسی تمام کارخانه ها و موسسات تولیدی را فرا گرفت. ترکیب طبقاتی جبهه پایداری به طور کیفی تغییر کرد و به همین نسبت شعارهای مبارزه و خواست مبارزین نیز تکامل یافت.

  اوج مقاومت روز سی ام تیر بود که از دو روز پیش تعطیل عمومی اعلام شده بود. در این روز توده مردم به کوچه و خیابان ریختند. موتور واقعی و سازمانده اصلی نبرد اعضا و فعالین حزب توده ایران بودند. آنان:

    اولا"، با تعطیل کارخانه ها و دانشگاه ها ده ها هزارکارگر و دانشجو و جوان مبارز را به میدان آورده بودند.

    ثانیا"، چنان روح پیکار جوی انقلابی به جنبش می دمیدند که در فعالیت های هواداران مصدق چه قبل و چه بعد از سی ام تیر هرگز وجود نداشت،

    ثالثا"، از لحاظ فنی به نبرد خیابانی و سازماندهی انقلابی آشنایی داشتند و می توانستند به مقابله نیروهای مسلح بروند. و سرانجام این که با ورود حزب توده ایران به صحنه نبرد نخستین آثار تزلزل در صفوف ارتش راه یافت. اعضا و هواداران حزب توده ایران (سازمان افسری حزب) کار تبلیغی و عملی وسیعی را در درون ارتش آغازکردند. بهترین تجلی این کار پرثمر پیوستن واحد تانک سرهنگ حبیب پرمان به تظاهرکنندگان بود. این افسر توده ای در سی ام تیر 1331 همان راهی را رفت که برادرش هدایت حاتمی 6 سال پیش از آن رفته و به فرمان حزب توده ایران به قیام مردم آذربایجان پیوسته بود.(هدایت حاتمی بعداز انقلاب به ایران بازگشت و در جریان یورش به حزب توده ایران دستگیر و اعدام شد!) پرمان از تانک بیرون آمد، سردوشی های شاهنشاهی را کند و به مردم پیوست و با این اقدام متهورانه و قهرمانانه ولوله در کاخ سلطنتی انداخت و درباریان را نسبت به وفاداری ارتش در صورت ادامه نبرد دچار تردید کرد و به عقب نشینی واداشت.

    خبرهایی که بعدها منتشر شد، نشان داد که پس از ورود حزب توده ایران به نبرد آشکار ضد قوام عناصر سازشکار و خائنی که در میان هواداران مصدق جا گرفته بودند بیش از پیش به تکاپو افتاده و با قوام و دربار برای سازش هر چه سریع تر و سرکوب قاطع تظاهرات مردم وارد مذاکره شدند.

    حزب زحمتکشان بقایی همان روز 29 تیرماه دکتر عیسی سپهبدی را محرمانه به ملاقات قوام فرستاد[14]. این حزب که با توصیه، تصویب و پول ماموران جاسوس آمریکا تشکیل شده بود:

    "تنها سازمان متشکل در جبهه ملی آن روز بود که صریحا و با دلایل مسلم و متقن پیشنهاد کمونیست ها را رد کرد... ما از همان اول گفتیم که کسانی که دستورالعمل خود را از بیگانه می گیرند نمی توانیم به آنان اجازه دهیم با ما ائتلاف کنند.[15] "

    "حزب زحمتکشان" که در واقع شعبه ای از سازمان جاسوسی آمریکا در ایران بود، بهانه می تراشید که با احزابی که "وابسته" بیگانه اند!! نمی تواند ائتلاف کند.

    با وجود تلاش همه جانبه ضد انقلاب، قیام مردم گسترش یافت. شرکت حزب توده ایران در مبارزه و وسعت تظاهرات مردم محافل ضدانقلابی را چنان غافل گیر کرد که فرصتی برای تفکر و تصمیم گیری نداشتند:

    "قوام خیلی خسته و ناتوان به نظر می رسید. حالش به قدری بد بود که زیر بغلش را می گرفتند... با آمپول کمی حالش بهتر شد... خبرهای ضد و نقیضی می رسید. واقعا" گیج کننده بود... ناصر ذوالفقاری عرق ریزان از شهر رسید. گفت شهر شلوغ شده  است... ما با همه چیز خودمان بازی کرده ایم. این که کار نمی شود اگر قرار باشد با سهل انگاری کار صورت دیگری پیدا کند وضع ما به خطر خواهد افتاد .... باید از دربار تقاضا کنیم کار یکسره شود.

قوام السلطنه در تمام این مدت در حال اغما بود... ضربان قلبش نامنظم و ضعف فوق العاده بر او مستولی بود به طوری که کسی موفق نمی شد جریانات شهر را به اطلاع او برساند... علا وزیر دربار و یزدان پناه آمدند. ساعت 5/2 بعد از ظهر... علا گفت:

    قربان نزدیک پانصد نفر کشته شده اند. شهر خیلی شلوغ و خطرناک است... در تهران جوی خون جاری شده است. زد و خورد شدید بوده، وضع شهر انقلابی و خیلی وخیم است و باید چاره ای کرد.[16] "

    ساعت 5 بعد ازظهر سی ام تیر خبر استعفای قوام از رادیو خوانده شد. قیام سی ام تیر پیروز شد. مصدق با رای مردم مجددا" به نخست وزیری رسید.

    فردای  آن روز، سی و یکم تیرماه خبر رای دادگاه بین المللی لاهه به تهران رسید. دادگاه به نفع ایران رای داده و عدم صلاحیت خود را برای رسیدگی به اختلاف ایران و شرکت سابق نفت اعلام کرده بود.

 


 ادامه داردراه توده

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                                        بازگشت

 

 

 فواد روحانی، تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران،تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی، صفحه 257.[1]

 خاطرات ایدن، ترجمه کاوه دهگان، تهران، نشر اندیشه ، صفحه 291[2]

 سخنان مصدق خطاب به فراکسیون نهضت ملی در مجلس، نقل از بانک مردم به جای بسوی آینده، 28 اسفند ماه 1331[3]

 خاطرات حسن ارسنجانی، خواندنیها، شماره 87، 30 تیرماه 1341[4]

 همانجا [5]

 همان جا [6]

 روزنامه کیهان، 27 تیرماه 1331[7]

 روزنامه کیهان، 29 تیرماه 1331[8]

 روزنامه کیهان، 28 تیرماه 1331[9]

 اعلامیه قوام، روزنامه کیهان، 26 تیرماه 1331[10]

 روزنامه کیهان، 28 تیرماه 1331[11]

 همان جا [12]

 روزنامه کیهان، 30 تیرماه 1331[13]

 بحث های درون حزب زحمتکشان، روزنامه کیهان، 22 مهرماه 1331[14]

 دفاع دکتر مظفر بقایی در دادگاه روزنامه اطلاعات 30 آذرماه 1340[15]

  خاطرات ارسنجانی، خواندنیها، شماره 90 سال 1341[16]