بازگشت  

 واژه نامه سیاسی

 

37 ـ جنبش آزادیبخش ملی و همزیستی مسالمت آمیز

        

استراتژی احزاب کمونیست و کارگری در مورد جنگ آنست که حتی در دوران کنونی یعنی با وجود آن که امپریالیسم هنوز از بین نرفته وهنوز نیرومند است جامعه بشری را از بلیه یک جنگ جهانی جدید برهانند و به عبارت دیگر اجازه ندهند که حل تضادها واختلافات از طریق توسل به جنگ جهانی صورت گیرد یا به دیگر سخن اصول همزیستی مسالمت آمیز را به کشورهای سرمایه داری تحمیل نمایند. از جانب دیگر خلق هایی هستند که هنوز استقلال سیاسی خود را به دست نیاورده اند و بسیار دیگر خلق ها هستند که از استقلال اقتصادی نصیبی ندارند و مسئله اصلی جامعه آن ها ریشه کن کردن نفوذ امپریالیسم و سلطه انحصارات بیگانه و سرنگون کردن حکام دست نشانده و دنباله روی امپریالیست هاست. درتمام این کشورهاست که جنبش عظیم و خروشان آزادیبخش ملی ـ یکی از سه جریان عمده ضد امپریالیستی دوران معاصر ـ در کار پیکار است. در مورد رابطه این جنبش با سیاست همزیستی مسالمت آمیز در سالیان اخیر سفسطه های چپ نمایانه بسیار صورت می گیرد. انقلابی نمایان ظاهر الصلاحی پیدا شده اند که ادعا می کنند چه از نظر تئوریک و چه از نظر علمی بین سیاست همزیستی مسالمت آمیز و جنبش رهايي بخش ملي تضاد موجود است. ادعا مي كنند كه مخالفين يك جنگ جهاني گويا با مبارزه ملل در راه استقلال و آزادي مخالفند. آن ها مبارزه در راه همزيستي مسالمت آميز را عملي غير انقلابي و حتي همدستي با سرمايه داري به قلم مي دهند. اين يك سفسطه عاميانه و موذيانه است كه با درك تضادهاي واقعي جهان امروز و تشخيص نيورهاي ضد امپرياليستي و شيوه و سياست امپرياليست ها بي پايگي آن به آساني معلوم مي شود .

         همزيستي مسالمت آميز مربوط است به نحوه مناسبات بين كشورهايي كه دول آن ها داراي سيستم هاي اجتماعي و سياسي مختلف هستند به معناي آنست كه اسلحه متجاوز و توسل به جنگ از چنگ امپرياليست ها به در آورده شود و نقشه هاي استراژيك آن ها عقيم گذاشته شود. بر خلاف ادعاي مدعيان چپ نما مبارزه در راه همزيستي مسالمت آميز از همان آغاز تشكيل نخستين دولت سوسياليستي شروع شد و نخستين منشوري كه لنين به نام حكومت شوراها امضاء كرد منشور معروف صلح بود كه حاوي اصول سياست همزيستي مسالمت آميز است. يادآوري اين نكته مهم تاريخي بي فايده نيست كه در مقابل سياست لنيني استقرار مناسبات عادي صلح آميز بين دول داراي سيستم هاي اجتماعي مختلف در آن هنگام دول امپرياليستي سياست مداخله، لشكر كشي ضد انقلابي را به كار بردند و اين تنها پس از شكست مداخله دول 14 گانه امپرياليستي بود كه آن ها مجبور شدند به نوعي همزيستي مسالمت آميز تن در دهند و دولت شوروي را به رسميت بشناسند و با آن رابطه برقرار كنند و قراردادهاي مختلف امضاء نمايند. اين يك پيروزي سوسياليسم بود و امروز هم تحميل اين سياست به امپرياليسم كه هرگز ماهيت جنگ طلبانه و تجاوز كارانه خود را از دست نداده چيزي جز يك پيروزي نيروهاي مترقي و ضد امپرياليستي در نتيجه مبارزه اي مداوم و پي گير نيست. به عبارت  ديگر همزيستي مسالمت آميز تنها و تنها ثمره مبارزه طبقاتي در مقياس بين المللي عليه امپرياليسم و در زمينه روابط بين دول است. كمونيست ها هميشه اين مفهوم همزيستي مسالمت آميز را خاطر نشان مي سازند و اين مبارزه، مبارزه براي تحميل اصول همزيستي مسالمت آميز هرگز با پيكار خلق ها به خاطر استقلال و آزادي مغاير نيست، بلكه برعكس دست در دست آن عليه امپرياليسم متوجه است وجز اين هم نمي تواند مفهومي داشته باشد. همزيستي مسالمت آميز امكانات مناسبي را هم براي توسعه مبارزه طبقاتي در كشورهاي امپرياليستي و هم براي نهضت آزاديبخش ملي در كشورهاي مستعمره و وابسته ايجاد مي نمايد و به نوبه خود موفقيت ها و پيروزي هاي مبارزه آزاديبخش ملي به تحكيم اصل همزيستي مسالمت آميز كمك مي كند. اينست رابطه ديالكتيكي بين نهضت آزاديبخش ملي و سياست همزيستي مسالمت آميز. احترام به اصول اساسي همزيستی مسالمت آميز براي كشورهاي نوخاسته ملي به معناي احترام كامل به حق حاكميت آنهاست. استعمار و ستم ملي به هر شكلي كه باشد با اصول همزيستي مسالمت آميز مباينت دارد و به معناي تجاوز و تعرض مستمر به حقوق ملل است. بنابر اين مبارزه ملي كه براي آزادي خود قيام كرده است مبارزه اي عادلانه بوده و در اين مبارزه از هر وسيله اي كه اين ملت صلاح بداند مي تواند استفاده كند. جنگ عادلانه خلق ويتنام اكنون به همه جهانيان نشان مي دهد كه اجراي سياست لنيني همزيستي مسالمت آميز از طرف كشورهاي سوسياليستي به هيچ وجه مانع آن نيست كه اين كشورها با تمام قوا و به همه اشكال از خلق ويتنام دفاع كنند و به وي كمك همه جانبه نمايند.

         سياست همزيستي مسالمت آميز مغاير با جنبش آزاديبخش ملي نيست برعكس همبستگي و عمل مشترك كشورهاي سوسياليستي و جنبش رهايي بخش ملي و نهضت كارگري كشورهاي سرمايه داري ( سه نيروي عمده انقلاب عصر ما ) براي جلوگيري از يك جنگ جهان گير بهترين شرايط را براي لگام زدن بر امپرياليست ها و موفقيت نهضت هاي استقلال طلبانه و آزادي جويانه ملي فراهم مي سازد. آيا بايد اين نكته را هم تكرار كرد كه يك جنگ جهاني كه مسلماً جنگي هسته اي خواهد بود زيان هاي عظيم و پيش بيني ناپذيري به تمدن انساني وارد خواهد ساخت كه براي جبران آن زمان هاي طولاني ضرور است. همزيستي مسالمت آميز به معناي حفظ وضع سياسي موجود و حفظ مناسبات اجتماعي موجود در كشورهاي سرمايه داري به معناي حفظ استعمار و نو استعمار و يا هر نوع عقب نشيني و گذشت ايدئولوژيك و طبقاتي نيست، برعكس كمكي است براي گسترش مبارزه طبقاتي درمقياس ملي و بين المللي، مانعي است بر سر راه كوشش امپرياليسم به رفع تضادهاي دروني خويش از طريق تشديد وخامت وايجاد كانونهاي خطر جنگ، دريك كلمه در زمينه مبارزه طبقاتي در جوامع سرمايه داري و در زمينه مبارزه ايدئولوژيك همزيستي وجود ندارد وممكن نيست.        

         همزيستي مسالمت آميز يعني رعايت اصول حق حاكميت، برابري حقوق، مصونيت و تماميت ارضي هر كشور بزرگ يا كوچك، عدم مداخله درامور داخلي ديگر كشورها، احترام به حق كليه خلق ها درانتخاب آزاد نظام اجتماعي ـ اقتصادي و سياسي خويش، حل و فصل مسائل بين المللي حل نشده از طريق سياسي و به وسيله مذاكرات. سياست همزيستي مسالمت آميز با حق خلق ها در انتخاب راه مبارزه اي كه براي رهايي خويش لازم مي شمرند اعم از اين كه مسلحانه يا غير مسلحانه باشد تباين ندارد و نيز ابداً به معناي پشتيباني از رژيم هاي ارتجاعي نيست. همزيستي مسالمت آميز مبارزه ايست عظيم كه در آن هر سه نيروي عمده ضد امپرياليستي جهان معاصرذي نفعند. 

 

38 ـ جنگ

        

جنگ يعني مبارزه مسلحانه بين كشورها يا بين طبقات كه به خاطر اجراي هدف هاي سياسي و اقتصادي صورت مي گیرد. جنگ يك پديده اجتماعي تاريخي است. يعني در جامعه بشري در مرحله معيني از تكامل تاريخ به وجود آمد و وابسته به شرايط گذراي حيات اجتماعي بوده و در مرحله معيني از تكامل تاريخ، از حيات بشري حذف مي گردد. از نظر تاريخي لزوم ايجاد نخستين دسته هاي مسلح يا ارتش هم زمان با پيدايش مالكيت فردي و پيدايش طبقات و  دولت پديد گشت و آن هنگام درجوامع منقسم به طبقات، جنگ به طور عمده به وسيله اي براي تحكيم تسلط طبقات استعمارگر و اشغال سرزمين هاي غير و سيطره جويي بر سايرخلق ها بدل شد.

         در عصر كنوني سرچشمه اساسي جنگ ها نظام سرمايه داري و تضادهاي آنست كه در مرحله امپرياليسم به منتهاي حدت خود مي رسد. لنين بر اساس تجزيه و تحليل تاريخ جنگ ها و به ويژه جنگ هاي دوران امپرياليسم، جنگ ها را به طور علمي طبقه بندي كرده و انواع آن را تعيين كرد. تئوري ماركسيستي – لنينيستي درباره جنگ نشان مي دهد كه دو نوع اساسي جنگ وجود دارد: جنگ عادلانه و جنگ غير عادلانه.

         جنگ عادلانه جنگي است كه به خاطر اشغال سرزمين هاي ديگران و تسلط بر ملل ديگر صورت نمي گيرد بلكه جنگي است آزاديبخش به خاطر دفاع از ميهن و دست آوردهاي زحمتكشان عليه استعمارگران و استيلاگران، عليه اشغالگران و متجاوزان خارجي، عليه بندگي استعماري يا يوغ طبقات بهره كش.

         جنگ غير عادلانه جنگي است تجاوزكارانه براي برده كردن ساير خلق هاي ملل، براي سركوب زحمتكشان، براي توسعه طلبي. به عنوان مثال هم اكنون در ويتنام جنگي عظيم جريان دارد: در اين جنگ يك سو امپرياليست هاي امريكايي و نوكران محلي آن ها قرار دارند و در سوي ديگر خلق ويتنام. جنگي كه آمريكا انجام مي دهد جنگي است تجاوزكارانه و اسارت آور. جنگي كه خلق ويتنام با آن همه قهرماني انجام مي دهد جنگي است عادلانه به خاطر كسب استقلال و آزادي و وحدت ملي. اخيراً اين جنگ به جنگ عادلانه تمام خلق هاي هند و چين بدل شده است. به همين جهت است كه هر فرد شرافتمند با تجاوز امريكا كه با وحشي گري هاي بي سابقه مي خواهد نظم استعماري و آزادي كش خود را مستقر سازد مخالف است و در مقابل از جان و دل با ملت قهرمان ويتنام كه مي خواهد در ميهن خود آزاد و مستقل زندگي كند ابراز همبستگي مي كند. ماركسيسم ـ لنينيسم مخالف جنگ غير عادلانه تجاوز كارانه و مدافع جنگ عادلانه و توده ايست.

         يكي از انواع جنگ هاي عادلانه جنگ هاي پارتيزاني خلقي است كه عبارتست از جنگ  دسته جات مسلح نامنظم خلق در پشت جبهه دشمن، درقلب نواحي تحت اشغال ـ جنگي است كه توده هاي مردم با استفاده از اشكال مختلف مبارزه انجام مي دهند. البته اين شكل جنگ تازگي ندارد. جنگ پارتيزاني خلق اسپانيا عليه اشغالگران فرانسوي در زمان ناپلئون در 160سال پيش، جنگ مردم روسيه در زمان حمله ناپلئون در همان موقع جنگ ميهن پرستان ايتاليايي به فرماندهي گاربيالدي در 120 سال پيش، جنگ فرانسويان عليه اشغالگران آلماني در 90 سال  پيش از نمونه هاي جنگ پارتيزاني به شمار مي رود. همچنين است مبارزه مسلحانه دستجات پارتيزاني هنگام جنگ داخلي و جنگ دوم جهاني در اتحاد شوروي و طي همين جنگ جهانگير دوم در فرانسه و ايتاليا و يوگوسلاوي و لهستان و بلغارستان و چكسلواكي و يونان وچين و كره و ويتنام و فيليپين وغيره از اين قبيل است.

         هم اكنون جبهه ملي آزاديبخش ويتنام جنوبي از شكل جنگ پارتيزاني نيز در كنار واحدهاي منظم ارتش آزاديبخش به طور وسيع و موثر استفاده مي كند. در اين بحث پيرامون مسئله جنگ بايد مطلب ديگري را نيز روشن كرد و آن مبارزه براي صلح و جلوگيري از جنگ تجاوزكارانه امپرياليستي است. گفتيم كه سرچشمه اساسي جنگ ها نظام سرمايه داريست ولي اين بدان معنا نيست كه تا هنگامي كه در تمام كشورها سوسياليسم به پيروزي كامل و قطعي نرسيده بروز جنگ داراي خصلت ناگزير و اجتناب ناپذير است و امكاني براي جلوگيري ازآن وجود ندارد و بنابر اين بايد دست روي دست گذاشت و در مقابل خطر يك فاجعه جهاني اقدامي نكرد. اكنون آن چنان قواي اجتماعي وسياسي پديد آمده كه داراي چنان قدرت و وسائلي هستند كه بتوانند جلو بروز جنگ را از جانب امپرياليست ها بگيرند. در اعلاميه 81 حزب كمونيست و كارگري در سال 1960 گفته مي شود:

« زماني فرا رسيده است كه مي توان كوشش تجاوزكاران امپرياليستي را براي آغاز جنگ جهاني عقيم گذاشت. »

         در جلسه مشورتي استراتژي اين احزاب در مورد جنگ چنين تعيین شد كه « جامعه بشري را حتي در دوران كنوني از كابوس يك جنگ جهاني جديد برهاند ». آن نيروهايي كه مي توانند اين حكم را عملي سازند سه نيروي عمده اجتماعي كنوني: سيستم سوسياليستي جهاني، جنبش ملي ضد امپرياليستي و جنبش كارگري انقلابي در كشورهاي سرمايه داري هستند.

         هم اكنون خصلت تجاوزكارانه امپرياليسم شكل خطرناك تازه اي به خود گرفته است و دراين شرايط تعيين طرق و وسائل جلوگيري از جنگ تجاوزكارانه امپرياليستي با حدت بيشتري مطرح مي شود. مبارزه با خطر جنگ سهل و ساده نيست. برخي ها مي گويند بروز جنگ جهاني به يك امر كاملا اجتناب ناپذير مبدل شده و در مقابل سير حوادث نمي توان كاري كرد. اين طفره رفتن از مسئله است. كساني نيز مدعيند كه به علت وجود سلاح هاي مدرن و بسيار خطرناك خلع سلاح توده ها در مبارزه به خاطر صلح و تاييد عملي مسابقه تسليحاتي منجر مي شود. تاييد مي كنيم كه احزاب كمونيست در اسناد خود از امكان جلوگيري از جنگ  جهاني سخن گفته اند، ولي هرگز مدعي نشده اند كه اين كار به خودي خود انجام پذير است. وظيفه كنوني عبارتست از يافتن شيوه هايي كه به اين امكان تحقق بخشد، آن هم در شرايطي كه امپرياليسم مي كوشد ضعف خود را با اقدامات تجاوزكارانه و ماجرا جويانه جبران نمايد.

         اكنون يكي از شيوه هاي عمده امپرياليست ها ايجاد جنگ هاي موضعي و محلي است. هدف آن ها وارد ساختن ضربه به مواضع سوسياليسم و جنبش آزاديبخش ملي است. اين شيوه هم آشكار و هم با مانورهاي ماهرانه صورت مي گيرد. اين مانور گاهي شامل اقداماتي مي شود كه توسط دست نشاندگان امپرياليسم صورت مي گيرد (مثل تجاوز اسرائيل) يا از طريق توطئه و هدف كودتا (مثل كودتاي سرهنگ ها دريونان) و همچنين از طريق تحريكات آگاهانه عليه كشورهاي سوسياليستي (مثل حادثه كشتي جاسوسي امريكايي پوئنلو عليه جمهوري توده اي كره). در اين شرايط وظيفه مهمي و عمده و تاريخي دوران ما عبارتست از عقيم گذاردن نقشه هاي تجاوزكارانه پيش از آن كه كار به جنگ بيانجامد. اين وظيفه مي تواند فقط بر پايه همكاري جمعي سه نيروي عمده ترقيخواه و ضد امپرياليستي دوران ما (يعني سيستم جهاني سوسياليسم، جنبش آزاديبخش ملي و جنبش كارگري كشورهاي سرمايه داري پيشرفته) انجام گيرد.

         بنابر اين از نظر مبارزه در راه صلح و عليه نقشه هاي جنگ طلبانه امپرياليستي نيز همكاري اين سه نيرو و درك مسئوليت مشترك آن ها مهم ترين مسئله سياسي كنوني است.

         پيروزي اين استراتژي يعني تحميل اصول اساسي همزيستي مسالمت آميز به كشورهاي سرمايه داري كه خود نوعي و شكلي از مبارزه طبقاتيست، به سود هر سه اين نيروهاست به سود كشورهاي سوسياليستي است زيرا كه مي تواند به رشد خود و اثبات برتري سيستم سوسياليستي و كمك به ساير ملل جهان ادامه دهد. به سود جنبش آزاديبخش ملي است زيرا همزيستي مسالمت آميز احترام به حق حاكميت ملل را  ايجاب مي كند. با استعمار ملي به هر شكلي مباينت دارد و مبارزه عادلانه ملل را براي استقلال و آزادي در بر مي گيرد، به سود زحمتكشان كشورهاي سرمايه داريست زيرا اين خلق ها فداي كار وهدفي كه مربوط به آنها نيست نخواهند شد و دچار تضييقات مادي و معنوي ناشي ازتداركات جنگي نخواهند گشت.

         اين استراتژي و پيروزي صلح و جنگ، پيروزي همزيستي مسالمت آميز بر تجاوز و ماجراجويي، پيروزي استقلال بر استعمار كاريست كه تنها از طريق استفاده از تمام وسائل و امكانات تحت اختيار نيروهاي ضد امپرياليستي مي تواند انجام پذيرد. اين پيروزي بر ببر كاغذي نيست، بر درنده مكاريست كه دندان هاي تيز دارد و اگر به وي امكان داده شود مي تواند زيان هاي سنگيني وارد سازد.

 

39 ـ  جنگ سرد

        

مقصود از اين عبارت رايج وضع بسيار وخيم بين المللي و تشديد اين وخامت در روابط بين كشورهاي سوسياليستي و كشورهاي سرمايه داريست.  اين اصطلاح پس از جنگ دوم جهاني به وجود آمد، هنگامي كه بر اثر سياست دول امپرياليستي موسوم به سياست از موضع قدرت روش تجاوزكارانه و خرابكارانه جلوگيري از هر نوع مناسبات عادي و مسالمت آميز بين دول تحريك عليه كشورهاي سوسياليستي و مداخلات استعمارگرانه براي سركوب نهضت هاي ملي آزاديبخش گسترش فراوان يافت. اين اصطلاح حالتي را در روابط بين المللي نشان مي دهد كه جنگ با اسلحه گرم و برخورد ارتش ها وجود ندارد ولي وخامت  اوضاع جهان زياد مي شود و روابط بين دول تيره مي گردد و انواع حملات و تحريكات و اقدامات مغاير با روابط عادي زمان صلح انجام مي گيرد و انواع حملات و تحريكات و اقدامات مغاير با روابط عادي زمان صلح انجام مي گيرد. محافل امپرياليستي براي مقاصد استعمارگران و تحكيم تسلط خود به جنگ سرد دامن مي زنند و آن را به عبارت معروف خود تا حد بند بازي بر لب پرتگاه جنگ مي كشانند.  دكترين « جنگ سرد» پس از جنگ جهاني دوم به وسيله وينستون چرچيل در فولتن بيان شد و امپرياليسم امريكا آن را سياست رسمي خود قرار داد. هدف سياست همزيستي مسالمت آميز كه از طرف كشورهاي سوسياليستي تعقييق مي شود خاتمه دادن به جنگ سرد است كه مشكلات فراوان در سر راه تكامل خلق ها و رهايي آن ها ايجاد مي كند. سياست جنگ سرد بيش از پيش دچارناكامي مي گردد و به انفراد امپرياليسم امريكا منجر شده است. شكست قطعي اين سياست پيروزي سياست صلح و همزيستي مسالمت آميز حتمي است.

 

40 ـ جهان بینی

 

عبارتست از سيستم نظريات، مفاهيم و تصورات درباره جهان. اين واژه در معناي وسيع خود كليه نظريات انسان را درباره جهاني كه ما را احاطه كرده در بر مي گيرد از نظريات و عقايد فلسفي و اجتماعي و سياسي گرفته تا اخلاقي و هنري و مسائل مربوط به علوم طبيعي و غيره مفهوم محدودتر واژه جهان بيني و هسته مركزي آن عبارتست از نظريات و عقايد فلسفي.

         مسئله مهم جهان بيني همان مسئله اساسي فلسفه است و بنا بر پاسخي كه به اين مسئله داده شود به طور كلي انواع جهان بيني ها را مي توان به دو دسته تقسيم كرد: ماترياليستي و ايده آليستي. جهان بيني انعكاسي است از هستي اجتماعي و وابسته است به سطح معرفت و آگاهي هاي بشر در هر مرحله معين تاريخي و همچنين وابسته است به نظام اجتماعي مربوطه.

         در جامعه طبقاتي جهان بيني ماهيتي طبقاتي دارد. قاعدتاً جهان بيني طبقه حاكم در هر جامعه اي جهان بيني حاكم است. جهان بيني داراي اهميت عظيم پراتيك است، زيرا كه مناسبات انسان را با جهان و واقعيت موجود تعيين مي كند و معياري براي نحوه عمل و برخورد با اين جهانست. جهان بيني علمي، از آنجا كه قوانين عيني طبيعت و جامعه كشف و به كار بستن آن ها را شالوده خود قرار مي دهد و از آنجا كه بيانگر منافع نيروهاي ترقي خواه است به رشد و پيشرفت كمك مي كند. جهان بيني غير عملي و ارتجاعي در خدمت طبقات و نيروهاي مي رنده قرار دارد، مانعي در راه تكامل جامعه است. از منافع طبقات استثمار گر دفاع مي كند و زحمتكشان را از پيكار براي رهايي خود باز مي دارد.

         جهان بيني كمونيستي ـ ماركسيسم لنينيسم ـ به شكل پي گير و جامعي يك جهان بيني علمي است. اين جهان بيني علمي بيانگر منافع پرولتاريا و همه زحمتكشان است با قوانين عيني رشد جامعه مطابقت دارد و در جامعه سوسياليستي به جهان بيني همه خلق بدل مي گردد. حقيقت و علميت جهان بيني ماركسيستي ـ لنينيستي را تمام تاريخ پراتيك بشريت، زندگي، و كليه دستاوردها و دانش انساني ثابت مي كند.

 

        

  مقاله در فرمات PDF :                                                                                               بازگشت