راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 برخی بررسی ها درباره جهان بینی ها

و جنبش های اجتماعی در ایران

 

اسلام ستم ستیزی

که خلفای آن، ستمکار شدند

احسان طبری

 

 

ویژگی های جامعه ایران پس از اسلام

                                         

1

         اگر حمله تازیان مسلمان و چیرگی آنان و مذهب اسلام را بر ایران، چنان که سزاست محوری بگیریم که از آن پس تحول کیفی مهمی در جامعه ایران از جهت نظام اجتماعی و نهاد معنوی روی می دهد، در آن صورت تقسیم تاریخ کشور به دوران پیش و پس از اسلام تقسیم عبثی نیست.

دوران آریایی پیش از اسلام 1500 سال طول کشید، اعراب از همان آغاز پذیرش آئین محمد با پادگان ها و سپاهیان شاهنشاهی ساسانی وارد تصادماتی می شدند که از زمان عمر خلیفه دوم به تصادماتی مهم و قاطع مبدل شد. این نبردها، که مهم ترین آن ها عبارتند از نبردهای قادسیه، مداین، شوشتر، جلولاو و فتح الفتوح نهاوند، به تدریج کار ایران را ساخت. از میان آن هان نبرد قادسیه ( سال 13 هجری ) که در آن « گَند شهنشاه » به فرماندهی رستم فرخزاد شکست خورد و سپس نبرد نهاوند ( سال 21-22 هجری ) برای واژگونی سلطنت یزدگرد و دگرگونی جامعه ما قبل ایران حوادثی قاطع است. با این حال مبارزه تازیان مسلمان برای تصرف ایران رویهم 20 سال به طول انجامد و زد وخوردهای محلی برای اشغال سراسر ایران و گاه تصرف مکرر در مکرر برخی نقاط که دست به طغیان می زدند تمام دوران خلافت عمر، عثمان و معاویه را در بر می گیرد. عرب سرداران معتبر خود مانند سعدبن ابی وقاص، جریربن عبدا...، عتبه بن فرقد، مغیره بن شعبه، ابوموسی اشعری عمار یاسر، نعمان بن مقرن، عثمان بن ابی العاص و برادرش حکم، عبدا... بن عامر، احنف بن قیس، مهلب بن ابی صفره قتیبه بن مسلم باهلی را در این دوران طولانی مأمور تصرف ایران می کند. از سرداران ایرانی که تا آخرین نبرد بزرگ( نهاوند ) به مقابله عرب شتافتند اسامی مهران مهر ویبه، رستم فرخزاد، خره زاد فرخ، هرمز برادرش، مهران رازی، هرمزان، سیاه دیلمی ( که خیانت کرده تسلیم شد و به یاری عرب شتافت ) فیروزان مردان شاه در تواریخ آمده است.

 

         فتوحات مسلمانان تازی نتیجه پنج عامل بود:

 

1-       نخست آن که نظام دمکراتیک قبیله ای، مساوات در لباس، رفتار، ظواهر زندگی بین بزرگان عرب و سپاهیان ساده که ناشی از مختصات زندگی بدوی بود، در قیاس با نظام اشرافی پوسیده ساسانی، گر چه از جهت محتوی تاریخی عقب ولی از لحاظ جاذبه اجتماعی جلو تر بود. طبری در حوادث سنه 24 نقل می کند که سردار عرب مغیره بن شعبه به رستم فرخزاد گفت:

« از ما تازیان هیچ کس دیگری را بنده نیست. گمان کردم شما نیز چنین باشید. بهتر آن بود که از اول می گفتید که برخی از شما بندگان دیگرید، ازرفتار شما دانستم که کار ملک شما بشد. ملک با چنین شیوه و آئین نماند».

 

2-       ایده ئولوژی مذهبی تازه شور و شوق و وحدتی معنوی در میان قبایل عرب ولو برای دورانی موقت پدید آورده بود و حال آن که جامعه ایران را نبرد عقاید زرتشتی، مانوی، مزدکی، زروانی، عیسوی، یهودی، شمنی و غیره از هم می درید. بی باوری و تردید حکم روایی داشت.

3-      درباریان و اشراف « زرینه کفش» که بر ایران حکم می راندند سخت در عیش و فساد فرو رفته بودند. فاصله آن ها و مؤبدان حامی آن ها با مردم بسیار بود. مردم از آنان بیزار و به ستوه بودند و سقوط آنان را با چشم رضا می نگریستند.

4-      بارها خیانت هایی رخ داد. از آن جمله در نبرد مدائن ( تیسفون ) و در نبرد شوشتر سیاه دیلمی نیز که از سرداران ایرانی بود داوطلبانه تسلیم عرب شد و به پشتیبانی آن ها پرداخت. داستان ماهوی سوری و یزدگرد نیز که در شاهنامه آمده معروف است. این اشراف ایرانی به جای کمک به نجات ایران از چنگ عرب، به طمع تخت و تاج، باقی مانده سپاه ایران را با تحریک یک جنگ محلی به کشتن دادند.

5-      اعراب با نخستین فتوحات خود ایرانیان را مرعوب کردند. آن ها مردمی را که دینشان را نمی پذیرفتند و یا خود جزیه نمی پرداختند و لذا از « اهل ذمه » نیز نمی شدند بی پروا می کشتند. غارتگری، ویرانگری و قتل عام سبیل بود. همین غارت یک کشور ثروتمند بعدها نظام دمکراسی قبیله ای عرب را خورد کرد و اشرافیت اموی و عباسی را که مانند اشرافیت ساسانی فاسد و تجمل پرست، از مردم به دور و منفور بود پدید آورد و مایه انحطاط سیطره عرب شد.

تسلط عرب و دین تازه تأثیرات عمیقی در جامعه ایران گذاشت. زبان و خط پهلوی عملا متروک شد، دین زرتشتی از صحنه رانده گردیده، اشراف(وزرگان، آزادان، اشوان (روحانیان) دبیران و غیره ) از صحنه رانده شدند. طوایف متعدد عرب به نواحی مختلف ایران کوچانده شدند و در آمیختگی نژادی وسیعی انجام گرفت، اسامی متداول دگر شد. حتی ایرانیان به سرعت اسامی خود را به اسامی عرب بدل کردند. مثلا « بزیست پیروزان ها»  نام خود را به « یحیی بن منصور» ترجمه کردند. دین تازه دیوار طبقاتی را فرو شکست و تبدلی عمیق در توزیع قدرت و مالکیت و ثروت به وجود آورد. این یک جراحی بسیار بزرگ و عمیق در پیکره جامعه بود که نه تنها جسم بلکه روحش را به کلی تغییر می داد. البته ایرانیان با تمام قوا کوشیدند به سنن خود بازگردند و در کالبد نو، رسوم و عادات و آداب و عقاید و در یک کلمه روح کهن را احیاء کنند و در این کار به مقدار زیادی نیز موفق شدند ولی به هر حال جامعه پس از اسلام با جامعه پیش از اسلام تفاوت های عمیق دارد.

         با آن که دمیدن روح کهن در کالبد نو از تلاش های آگاهانه یا غیر آگاهانه ایرانیان پس از سلطه عرب و اسلام است با این حال باید گفت که سیطره معنوی اسلام گسستی محسوس بین گذشته و آینده ایجاد می کند و چنان مردم ایران به موازین تازه دل می بندند و از گذشته دور می شوند که از این جهت نیز نمونه های شگرفی می توان ذکر کرد. مثلا غزالی طوسی در « کیمیای سعادت » برای آن که با همه مآثر گبران مبارزه کند می نویسد:

         « شب سده چراغ نباید کرد تا اصلا آتش نبینند و محققان گفته اند که روزه داشتن این روز هم ذکر این بود و نشاید که خود نام روزه برند به هیچ وجه (!) بلکه با روزهای دیگر باید داشت و شب سده همچنین، چنان که از آن نام و نشان نماند!».

         یا مثلا جاراله زمخشری ایرانی چنان عرب ماب می شود که در مقدمه کتاب خود موسوم به « مفصل » چنین می نویسد:

         « الله احمد علی ان جعلنی من علماء العربیه و جبلنی علی الغضب للعرب و العصیبه و ابی ان انفرد عن صمیم انصارهم و امتاز وانضوی الی لفیف الشعوبیه و انجاز و عصمننی عن مذهبهم الذی لم یجد علیهم الا لرشق بالسنه الاعنین و المشق بالسنه الطاعنین.· 

ولی حکم روایان عرب با روش خشن خود کشتار جمعی به ویژه کشتار سرشناسان، کتاب سوزی، غارتگری، ویران سازی، به خصوص مناسک مقدس و بناهای مهم، تحقیر، شکنجه و فساد و قساوت و نشان دادن سطح نازل فرهنگی، به تدریج ایرانیان که با مقاومت کمی تسلیم شده بودن، به مقاومت بسیار واداشتند. در این زمینه مثالی بیاوریم. شادروان قزوینی در جلد اول، « بیست مقاله » (صفحات 107- 108) به نقل از « تاریخ بلخ » می نویسد:

         « فتیبه بن مسلم باهلی سردار معروف حجاج چندین هزار نفر از ایرانیان را در خراسان و ماوراء النهر کشتار کرد و در یکی از جنگ ها به سبب سوگندی که خورده بود این قدر از ایرانیان کشت که به تمام معنی کلمه از خون آن ها آسیاب رون گردانید و گندم آرد کرد و از آن آرد نان پخته تناول نمود. زن ها و دخترهای آنها را در حضور آن ها به لشکر عرب قسمت کرد.»

و شادروان قزوینی با نهایت تأسف می افزاید:

         « آن گاه قبر این شقی ازل و ابد پس از کشته شدنش زیارتگاه قرار داده شد و همواره برای تقرب به خدا و قضای حاجات تربت آن « شهید » را زیارت می کردند».

         کشته شدن عمر دو سال  پس از فتح نهاوند به دست فیروز ابولؤلؤ نهاوندی فعالیت «موالی» ایرانی نژاد یا بندگان ایرانی آزاد شده که با خواجگان عرب روابط «موالات» داشته اند در مبارزه موسوم به جنبش « توابان» که از شرکت در قتل حسین بن علی پشیمان شده در صدد جبران آن بودند و سپس قیام مختار علیه ابن زیاد، عامل یزید و قیام عبدالرحمن بن محمد بن اشعث علیه حجاج با شرکت ایرانیان و موالی، نخستین نمونه های واکنش ایرانی است. با قیام سیاه جامگان خراسان به سرداری ابومسلم و سقوط بنی امیه( سال 130 هجری) ایرانیان نخستین کامیابی خود را به دست می آورند. لذا تسلط مطلق عرب بر ایران قریب 111 سال طول کشید. در دوران خلافت عباسی رخنه ایرانیان در امور بیش تر شد. خلافت عباسی تقلید عربی سلطنت اشرافی ساسانیان است. هیئت حاکمه عرب تا آن موقع وقت کرده بود که به ثروت و تجمل و عیش و فساد و دستگاه منظم و بغرنج ستمگری و فرمان روایی از نوع ساسانی دست یابد و آن را فرا گیرد. درباره تجمل پرستی افراطی خلفاء عباسی امثله فراوان می توان آورد. از آن جمله چنان که طبری گوید ( جلد دهم – صفحه 272) مأمون در شب زفاف با پوراندخت دختر حسن بن سهل هزار دانه الماس تابناک نثار کرد و چهل من شمع عنبرین سوزاند و سی میلیون درهم انفاق نمود. همو گوید ( جلد 10 – صفحه 124) در خزانه هارون الرشید نه میلیون دینار طلا بود!

         در دوران عباسی رجال و خاندان های ایرانی مانند افشین خیدر، برمکیان و نوبختیان در امور خلافت صاحب نفوذ می شدند ولی پایداری ایرانیان به تدریج بر ضد اعراب بالا می گیرد. غدر عباسیان و کشتن بومسلم موجی از نهضت مسلحانه مقاومت را برمی انگیزد. مانند قیام به آفرید زوزنی، شورش راوندیان، قیام سنباد مجوس، استاد سیس، اسحق ترک، هاشم بن حکیم معروف به مقنع یا نقاب دار خراسان، حمزه پسر آذرک معروف به حمزه خارجی، بابک خرم دین، مازیار بن قارن، افشین خیدر، صاحب الزنج و دیگران که هر کدام از آن ها دارای داستان شور انگیز جداگانه اند و می توانند در عین حال الهام بخش پژوهندگان افکار، مورخین و هنرمندان و مجاهدان انقلابی شوند.

         این مقاومت مسلح که غالبا در نواحی دور از مرکز خلافت می گذشت با مقاومت معنوی شدیدی در شهرها تا خود بغداد همراه بود. باورمندان وفادار به دنیای کهن مزده یسنی، مانوی، مزدکی، زروانی، زنادقه آزاد اندیش، موالی ایرانی نژاد شعوبی مسلک که به گذشته میهن خود می نازیدند، اصحاب رأی، معتقدان به جب، معتزله، شیعیان، خوارج، معتقدان به علم و فلسفه و عرفان و صوفیگری به تدریج عرصه را بر قشریون مسلمان تنگ کردند و قرآن و حدیث و حامیان آن ها را در مقابل هزاران پرسش قرار دادند. هیئت حاکمه عرب هر بار جمعی از آن ها را می کشت ولی در مقابل خاطر کنجکاو نمی توانست سد بکشد.

درباره این جریان شورانگیز مقاومت مختلف الشکل ایرانیان در برابر سیطره تازیان مسلمان جا دارد تألیفی وسیع و جداگانه پدید آید زیرا این مقاومت، صرف نظر از اشکال علنی و سیاسی و نظامی و قیامی آن مانند تشکیل سلسله های مختلف که ذکرش خواهد آمد یا نبرد به اصطلاح « ناجمین» و خوارج و عیاران و پیشواران مبدع و غیره اشکال بسیار ظریف دیگری به خود گرفته است مانند توسل به اندیشه «جبر» توسل به « رأی و تعقل»، توسل به « فلسفه»، توسل به «وحدت وجود» و غیره که هر یک به شکلی پایه شریعت رسمی را سست می کرد. برای مشخص شدن اندیشه ما در این زمینه مثالی بزنیم:

به ظاهر روش تعقلی معتزله با روش غیر تعقلی و اشراقی صوفیه تناقض بین دارد ولی صوفیگری از لحاظ افزار مقاومت معنوی در مقابل سیطره جویان بیگانه عملا جانشین معتزله می شود. آقای فروزانفر در مقاله جالب خویش در جلد دوم « جشن نامه بوعلی» (تحت عنوان «ابوعلی سینا و تصوف») می نویسد ضعف و شکست معتزله که اهل استدلال و پیرو اصول عقلی بودند و غلبه اشعریه حدیث پرست ابومنصور ماتریدی که با مبادی سنت و روایت نظر داشته و به خصوص علیت و سببیت اشیاء را اتفاقی و به حسب عادت و غیر اصیل می شمردند، از علل بسط تصوف است. در واقع تصوف از طریق ایراسیونالیسم و بدون توسل به فلسفه و منطقه و برهان و علیت و سببیت از راه دیگر ریشه دین رسمی را می زند یعنی دو شیوه متباین نقش واحدی را در شرایط دگرگون شده انجام می دهند. ایرانیان برای این تحول افزارهای نبرد نقشه آگاهانه نکشیده بودند و این اموری بود که به شکل طبیعی پیش می آمد ولی خود این تنوع راه های مبارزه در عین یکسانی سرشت آن جالب نظر است.

         باری وقتی طاهریان قوای خلیفه عباسی را در هم شکسته، در سال 205 هجری دولت خود را بنیاد نهادند، دیگر خلافت ناتوان تر از آن بود که بتواند این کار را مانع شود پس بدان دل خوش شد که خطبه و سکه به نام وی باشد. با آن که طاهریان مسلمان و عرب ماب و خدمت گذار خلیفه مظهر یک نوع شعوبیت یا تفکر صرفا ایرانی نبودند با این حال به  حق باید پیدایش حکومت آنان را پایان سیطره بلا رقیب عرب در ایران دانست. اگر چنین می شمریم، باید بگوییم این تسلط بلا رقیب قریب 205 سال طول کشید و ایرانی که از این کوره سوزان 205 سال بیرون آمد ایران تازه ای بود که از جهت ظاهر و باطن با جامعه ساسانی        تفاوت های مهم یافته بود. 

         از استقرار طاهریان تا آغاز حکومت غزنویان، یعنی مدت 185 سال در ایران به تدریج تعدادی سلسله های ایرانی مانند سامانیان، صفاریان، سیمجوریان، ساجیان، آل مسافر  آل محتاج آل فریغون، آل مأمون، باوندیان، آل بویه  و غیره تشکیل شدند که به تدریج زبان پارسی دری، آداب ایرانی، استقلال نسبی وی را از خلافت عباسی احیاء کردند. حتی شاهنشاهان بویی زیدی مسلکت بر خلیفه در بغداد بی پروا فرمان می راندند و همین وضع موجب شد که خلیفه عباسی را به حیله گری و چاره اندیشی وا دارد. خلفاء عباسی دیدند که چگونه ایرانیان از تضاد بین عرب ( بنی امیه و بنی هاشم و بنی عباس ) سود جستند، لذا آن ها نیز در صدد استفاده از تضادها بر آمدند و به غلامان ترک که آن ها را در مذهب حنفی جازم و نسبت به خواجگان ایرانی ناخرسند می دیدند تکیه می کردند. در واقع وقتی محمود غزنوی به سلطنت رسید تحت عنوان قرمطی کُشی دست به نابودی مخالفان خلافت زد. در تاریخ بیهقی از قول محمود چنین آمده است:

         « من از بهر قدر عباسیان انگشت در کرده ام و در همه جهان قرمطی می جویم و آنچه یافته اید و درست گردد· بر دار کشید ».

         پسرش سلطان مسعود، حسنک وزیر را به خاطر خلیفه عباسی و برای آن که «علم و لواء از فاطمیان ستده بود» بردار کرد.

بدین سان از آغاز استقرار سلسله غزنوی در 390 هجری قمری تا هجوم چنگیز در 616-617 قمری به ایران، مدت بیش از 220 سال سلسله های ترک غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهیان و اتابکان و قراختائیان در کشور ما حکم روایی می یابند. این دوران نسبت به دوران پیش نوعی ارتجاع اجتماعی و فکری است و روش پرتعصب امیران غزنوی سلجوقی با شیوه پرتسامح امیران سامانی ـ بویی تفاوت محسوس دارد. با این حال تمدنی که طی چهارصد سال اولیه رخنه اسلام و به برکت آن مدنیت مختلط (سنکرتیک) که این دین ایجاد کرد و ایرانیان خود در آن سهمی گران داشته اند پایدار شده بود در دوران غزنوی سلجوقی و خوارزمشاهی نیز ادامه یافت و باز هم رنگین تر و غنی تر شد.

         در این جا باز یک هجوم عظیم، منظره جامعه ایران را دگرگون می کند. می گویند خلیفه الناصر بالله که از قدرت امراء و سلطانان ترک نیز طرفی برنبسته بود، خان خون خوار مغول، چنگیز را به سوی ایران کشاند. هجوم مغول را در جمله «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند» خلاصه می کنند. در وصف بهار خونین سال 619 عطاملک جوینی این رباعی پر سوز را نقل می کند :

        

« کس لب به طرب به خنده نگشود امسال

   وز فتنه دمی جهان نیاسود امسال

   در خون گُلم که چهره بنمود امسال!

   با وقت چنین چه وقت گل بود امسال!»

 

         از سال 617 که چنگیز بر ایران دست یافت تا سال 906 هجری که بساط سلسله تیموریان بر چیده شد مدت 290 سال یک حکومت ماوراء خشن که به قول مارکس« ترور عمومی» را شیوه اساسی خود قرار داده بود بر ایران حکم روا شد. نخست ایلخانان مغول مانند هلاکو و ارغون و غازان و الجایتو و بوسعید و سپس جانشینان تیمور مانند شاهرخ و الغ بیگ و بوسعید تیموری در ایران حکم راندند. چنگیز با خود دینی نیاورد و کوشش مغولان برای دادن سمتی چینی یا مسیحی به تمدن ایرانی بی ثمر ماند.

         برعکس خود به ناقلان اسلام و زبان پارسی در سرزمین چین بدل گردیدند که تاریخچه ای جداگانه دارد و خود در حیات اجتماعی و معنوی کشور ما هضم گردیدند و در صورت و سیرت ایرانی مآب از آب در آمدند و جز واژه هایی چند از خود در زبان پارسی به یادگار نگذاشتند. ولی تسلط نخست خشن و سپس فاسد آن ها چراغی را که تمدن قرن های اول پیش از اسلام افروخته بود و به حق «رنسانس شرق» نام گرفته است، به تدریج رو به خاموشی بُرد. با آن که به احتمال قوی یکی از علل یورش مغولان به ایران خلیفه عباسی بود ولی ایرانیان خیلی زود، در زمان هلاکو و به دست این ایلخان مغولی توانستند ضربت متقابل بزنند. خواجه نصیرالدین طوسی که از بنیاد گذاران شیعه اثنی عشری و از فلاسفه و دانشمندان بزرگ ایران است از وزارت خود در دربار هولاکو سود جست و به دست او آخرین خلیفه، المستعصم بالله را نابود کرد و ایران را از شر عباسیان و غدر و توطئه آنان رهاند. این آن خیری است که سیاست ظریف ایرانی از میان شر و بلیه عظیم برای خود تأمین کرد. از این نکته که بگذریم باید گفت اگر تسلط اسلام و عرب، به نوعی رونق مادی و معنوی ایران انجامید تسلط چنگیزیان و تیموریان آغاز انحطاط قطعی جامعه است. صفویه که از 907 در کشور ما مسلط می شوند می کوشند سنت ساسانی و سلجوقی تمرکز قدرت شاهنشاهی و رونق مدنی را این بار در زیر لوای دین تشیع احیاء کنند و ایران را از دستبرد خلفاء عثمانی محفوظ نگاهدارند. آن ها روی هم 240 سال در ایران حکم روایی داشتند و در میان آن ها به ویژه شاه عباس صفوی توانست رونقی در زندگی سیاسی و معنوی ایجاد کند. ولی انحطاط اثرات عمیق خود را گذاشته بود و در این حکومت فاسد و خون خوار سرانجام در هرج و مرج هجوم و تسلط افغانان غلجایی که مدت 21 سال را در بر گرفت (میرویس ـ محمود ـ اشرف) محو می شود. سیطره آسان افغانان بر «امپراطوری» صفوی داستان سیطره اعراب بر امپراطوری ساسانی را به یاد می آورد. ولی این هجوم نیز با خود آئینی نداشت و نقش سازنده ای ایفا نکرد. لذا بر خلاف هجوم اسکندر که هلنیسم را در ایران مستقر کرد و هجوم اعراب که اسلام را بدین کشور آورد و ایران را در یک تمدن «بین المللی» شرکت داد، هجوم های چنگیز و تیمور و محمود، هجوم هایی بود که در آن  جنبه تخریب تفوق داشت. سیطره نادر افشار در سال 1149 هجری، ایران از چنگ خونین سلطه افغان رهاند ولی علی رغم کوشش او و زندیان طی شصت سالی که از سقوط قطعی صفوی تا استقرار سلسله قاجار فاصله داشت در ایران ثبات دیرپایی پدید نشد. قاجاریه در 130 سال حکومت خود با مسائل مهم عصر مانند استثمار باختر زمین از کشورهای عقب مانده خاور، بسط نطفه های سرمایه داری، تجدد در تمدن، پیدایش محمل های انقلاب اجتماعی و ضرورت تاریخی تغییر عمیق چهره و سرشت جامعه رو به رو شدند. انقلاب مشروطیت به آن ها ضربتی زد که از آن قدر راست نکردند و اینک ایران، در دوران تسلط شاهان پهلوی از سویی در کار رشد سریع مناسبات صورت بندی جدید( سرمایه داری) است ولی از سویی با دورنماهای رشدی که تاریخ آن را می طلبد یعنی رشد سوسیالیستی رو به رو است و این تناقض حاد و مهم جامعه را دچار حیاتی تب آلود و طوفان زا کرده است و او را به سوی     افق های تازه تغییر و تحول می راند.

         این چشم انداز سریع را از قریب چهارده قرن تاریخ پس از اسلام برای آن دادیم که فراز و نشیب این تاریخ که به واسطه قرب زمانی و خویشاوندی فرهنگی در عصر ما تأثیرات عمیق دارد و از جهت محتوی مدنی خود از دوران پیشین غنی تر است روشن گردد. ولی تحلیل ما از این دوران ناقص خواهد بود اگر به این چشم انداز بسنده کنیم. باید دید که بنیاد اقتصادی و محتوی اجتماعی تاریخ در این سیر جان گداز کدام و تأثیر آن در روبنای معنوی، در شعور جامعه چگونه بود.

 

2

         جامعه ساسانی در این اواخر بیش از پیش چهره یک جامعه هیرارشیک فئودال را که در آن زمین داران بزرگ اشراف قدرت حاکمه را در دست داشتند و از کدیوران و دیهکانیکان (دهقانان) خراج می ستاندند، بدل شده بود. تمام بیش از 1300 سال جامعه ایرانی پس از اسلام، با تحولاتی که ذکر خواهیم کرد این سرشت به طور عمده فئودالی را البته و مانند گذشته با اختلاط با بقایای جدی پاتریارکالیسم، بردگی و سپس دیرتر، از عهد صفوی به بعد با پیدایش برخی نطفه های سرمایه داری حفظ می کند.

         لذا این یک فئودالیسم ویژه ایست که با فئودالیسم غربی، نه از جهت سرشت اقتصادی بلکه از جهت شکل بروز، مؤسسات، مقررات، درجه رخنه عناصر فرماسیون های اجتماعی قبلی ( پاتریارکالیسم و برده داری) و بعدی( سرمایه داری ) در برخی موارد تفاوت های مهم و شایان توجهی دارد. ما می کوشیم با تلخیص مقداری واقعیات که در اسناد مختلف تحقیقی و تاریخی آمده است منظره ای از این فئودالیسم به دست دهیم.

         در دوران خلفاء بین امیه و بنی عباس، یعنی پس از فتح مسلمانان و پیش از تشکیل دولت های مستقل یا نسبتا ایرانی و ترک در سرزمین ما، منظره مالکیت ارضی به قرار زیرین بود:

 

         به طور عمده اراضی را می شد به دو نوع تقسیم کرد:

 

1-       اراضی مفتوح العنوه ( اعم از کشتزار و چراگاه) یعنی آن نوع اراضی که دارندگان ایرانی آن ها، آن را ترک گفته یا خود نابود شده بودند و فاتحان عرب آن ها را گاه به نام قطعه یا قطیعه ( در ترجمه پارسی «نان پاره») به شکل موروثی در اختیار فاتحان عرب و سرداران و سربازان خود می گذاشتند و یا نام طعمه به شکل غیر موروثی به آن ها وا می گذاشتند.

2-       اراضی خراج گزار مانند عقار که از پرداخت مالیات (خراج) به شکل عادی آن معاف بود و تنها میزان ثابتی به خزانه می پرداخت یا « تسویج» که در لغت عرب به معنای کشتزارها  و به ویژه موستان محاط و مفروز است. این نوع اراضی در اختیار آن سردودمان های قبایل و دهگانان ( مالکین) ایرانی بود که به فاتحان عرب سر تسلیم فرود آورده بودند. « دیوان الدیه» عمال خود را تحت نظر امیران و سپهسالاران عرب برای جمع آوری مالیات از این اراضی اعزام می داشتند و چون هم دربار پرجلال خلیفه و هم دستگاه پر خرج ولات او می بایست با این خراج بگردد لذا به صاحبان ضیاع و عقار و تسویج جور فراوان می رفت و آن ها نیز با غارت بی دریغ روستاییان این غارت را جبران می کردند. روشن است که در این دوران خرده دهقانان آزاد خراج گزار نیز مانند دوران ساسانی فراوان بودند.

بهره مالکانه به طور عمده یا به خود دارنده زمین یا به «عامل» امیر و خلیفه به شکل نقدی و جنسی پرداخت می شد. بهره نقدی در دوران ساسانی بیش تر به درهم سیم بود ولی در دوران خلفاء به ویژه عباسیان دینار زر نیز رائج گردید. « دیوان الجهیذه» که در آن جهابذه ( از جهبذ، گاهبد که در دوران ساسانی به معنای خزانه دار و صراف دولتی بود) کار می کردند جنسی را به نقدی بدل می کرد. همین دیوان مأموریت داشت حقوق و مستمری و وظیفه عمال و دیگر کارکنان دولتی را بپردازد و خزانه کشور تحت نظر او بود.

گاه برای تسهیل کار اصولا جمع آوری خراج را به عنوان « ضمان» به امیری از امراء می سپردند و او سالانه پرداخت مبلغ معینی را به خلیفه تضمین می کرد و باقی بسته به ترحمش بود که تا چه اندازه از خراج گزاران بستاند. باری به حساب مشتی کشاورز و شبان زحمت کش دستگاه عظیم خلافت و روحانیت و ملک داران و انواع انگل ها به دَوَران می افتاد.

هنگامی که سلسله های ایرانی و تُرک در ایران بساط قدرت خود را گستردند در کنار املاک دیوانی (دولتی و سلطنتی) و موقوفه و ضیاع و عقار متعلق به ملاکان و خرده مالکان (دهگانان) به تدریج رسم واگذاری قطعه و طعمه که از آن سخن گفتیم به رسم اقطاع بدل گردید و این واژه اقطاع بدین شکل یا به شکل سیورغال در دوره ایلخانان و تیول در دوران تیموری و صفوی تا پایان قاجاریه در ایران بود و آن را می توان تا  حدی به fief  و feodum که در فئودالیسم غربی دیده می شود همانند دانست ولی مقررات قضایی و عرفی در این دو مورد تفاوت هایی دارد. این همان واژه ایست که در این شعر سعدی آمده است :

         گرفتم که خود خدمتی کرده ای

         نه پیوسته اقطاع او خورده ای

         اقطاع به دستور سلطان از طرف «دیوان الجیش» که عمل «ابراء» (که گویا به معنای تقویم بهای زمین و حفظ تناسب آن با وظیفه و مستمری) انجام می داد به امیران نظامی که در دوران سلسله های تُرک به ویژه قدرتی عظیم کسب کرده بودند داده می شد. سلطان که در این مورد مُقطع یا اقطاع گذار بود نه فقط به سپهسالاران خود بلکه به اعضاء خاندان، رجال و وزراء روحانیون بزرگ، عناصر جداگانه اقطاع را واگذار می کرد. اقطاع در تمام این موارد به دو صورت واگذار می شد. یا به صورت استقلال و برای بهره برداری        مادام العمر یا موقت و به عنوان وظیفه و مستمری و یا به صورت تملیک و به شکل موروثی. اقطاع دار عشری از عواید خود را به خزانه دولت می پرداخت و عمالش باقی را از نقدی و جنسی برای صاحب اقطاع می گرفتند. سیستم اقطاع در دوران سیطره سلجوقیان به اوج خود رسید. در عصر ایلخانان مغول اقطاع شکل سیورغال به خود گرفت و آن واگذاری زمین برای مدت عمر بود. در عصر تیموری و به ویژه صفوی واژه تیول به جای اقطاع و سیورغال به میان آمد و تداول یافت و این شیوه تیول تا دوران قاجاری باقی بماند. بین اقطاع و سیورغال و تیول از جهت مقررات واگذاری، نوع مالیات گیری، نوع انتقال به وراث و غیره تفاوت هایی است ولی وجه مشترک آن هاست که عمده است. تیول داران در محیط تیول قدرت فراوان داشتند. رسم تیول داری را در ایران تنها مجلس اول پس از انقلاب مشروطیت رسما الغاء کرد. زمین داری بزرگ فئودالی مقدار زیادی بر تیول داری مبتنی است. در دوران نادر شاه و ناصر الدین شاه دوبار کوشیدند تا این مالکیت را که بر حسب احکام واگذاری تیول و قباله ها مورد اختلافات و مشاجرات شدید بود منظم کنند و احکام صادر نمایند که به «رقبای نادری» و«رقبای ناصری» موسوم است.

 

علاوه بر آنچه که گفتیم فئودالیسم ایران و اروپا در نکات زیرین با یکدیگر تفاوت داشتند:

1-       بهره مالکانه و خراج غالبا نقدی و جنسی و ندرتا به صورت بیگاری است که در دوران معینی از فئودالیسم غربی شکل عمده بهره مالکانه است w. فقط در دوران اخیر تکامل فئودالیسم غربی است که بهره های جنسی و سپس نقدی موسوم می گردد.

2-       وابستگی دهقانان به زمین قانونا وجود ندارد و عملا ضعیف است و حال آن که در «سرواژ» اروپای غربی و رژیم کرپاستینک ها در روسیه، دهقان وابسته به زمین بود و با زمین خرید و فروش می شد.

3-       مالکان و اقطاع داران و تیول داران غالبا در شهر منزل دارند و عامل خود را برای وصول مالیات و سیورسات به ده می فرستند بر خلاف فئودالیسم غربی که فئودال مستقیما در «شاتوفور» های خود در ده منزل دارد و شهر تنها مرکز تسلط بازرگانان و اصناف است و لذا در آن محیطی نسبتا آزاد حکم رواست و حتی شهرهایی دارای رژیم جمهوری دیده می شود و به این جهت می گفتند «هوای شهر آزاد می کندÑ». شهر در ایران چنین نیست. شهرهای ایران تحت سیطره ولات عمال سلطان یا خلیفه دارای محیط مختنقی است. اصناف و بازرگانان در شهرهای ایران قشرهای زیر دست هستند. این امر به ویژه تکامل بازرگانی و پیشه وری را که در اروپا رخ داده، کُند می کرده است. جور و ستم غارتگرانه به ویژه پس از آمدن ترکمانان سلجوقی در قیاس با دوران های سلسله های ایرانی از حد تحمل پذیر خارج شد. برای آن که تصور ملموس از فضای اجتماعی آن عهد به دست دهیم چند سطر از نامه حجه الاسلام غزالی طوسی را به پادشاه سلجوقی نقل می کنیم:

«امروز به حدی رسیده است که عدل یک ساعت برابر عبادت صد سال است. بر مردمان طوس رحمتی که ظلم بسیار کشیده اند. غله به سرما و بی آبی خراب شده تباه گشته. درخت های صد ساله از اصل خشک شده. روستائیان را چیزی نمانده پوستینی و مشتی عیال گرسنه و برهنه. اگر رضا دهد که از پشت ایشان پوستین باز کنند تا زمستان برهنه و با فرزندان در تنوری روند، رضا ندهد که پوستشان بر کنند. اگر از ایشان چیزی خواهند همگان بگریزند و در میان کوه ها هلاک شوند. این پوست باز کردن باشد.»

در نامه دیگری که غزالی به سلطان سنجری نوشته چنین می خوانیم:

« آمدیم به عرض حاجت. حاجت دو است: عام و خاص. حاجت عام آنست که مردان طوس پراکنده و سوخته ستم بسیار شده اند. امسال بی آبی غله تباه کرد. دار و درخت خشک شد. بر ایشان رحمت کن خدای تعالی بر تو رحمت کرد. گردن مسلمانان از بار محنت گرسنگی بشکست. چه باشد اگر گردن ستوران تو از طوق زر و سیم نشکند».

این نامه های دلیرانه و انسان دوستانه متفکر و فیلسوف بزرگ ما محیطی را که در شهر و ده سلجوقی حکم روا بود خوب نشان می دهد. از رعایا پوستین و پوست می ستانند تا گردن ستوران امیران از سنگینی طوق های زر و سیم فرو بشکند! در چنین شرایط فقدان امنیت انسانی هم کشاورزی هم صنعت دائما دستخوش بحران است و چنان که بعد خواهیم دید همین امر یکی از علل عدم پیشرفت این دو رشته و بدل نشدن آن ها به سرمایه مولد صنعتی سرمایه داری است.

4-       روابط پولی و بازرگانی به ویژه در مقایسه با دوران های نخستین فئودالیسم غربی، در کشور ما بسطی فراوان دارد. کارگاه های بزرگ مانوفاکتور حتی از دوران ساسانیان،  کارگاه هایی که گاه تا هزار کارگر داشته اند مشاهده می شود. شهرهای بزرگ و آباد با بازارهای پر رنگ و زیب، مساجد، مدارس، کاروان سراها، کتابخانه ها، حمام های عمومی، کاخ ها و باغ های فراوان بسیار بوده و در آستانه حمله مغول از وجود شهرهای بسیار پر نفوس خبر می دهند. در فئودالیسم غربی به ویژه در دوران های نخستین و میانگین، شهرها کوچک، روابط پولی و بازرگانی محدود است. در عین حال روابط بازرگانی خارجی نیز به این وسعت نیست.

5-       نظامات درونی پیشه وران وتقسیم کار داخلی آن به نظر می رسد که با اصناف (گیلد) های اروپایی تفاوت بیّن دارد. اصناف و پیشه وران دارای سازمان های متحجر اروپایی نیستند و تنوع تولید پیشه وری، لااقل در برخی رشته ها، بیش تر است.

6-       تعداد دهقانان و شبانان فئودالیزه نشده و طوایف و قبایل بیابان گرد فراوان و تصادم چادر نشینان گله دار و کلبه نشینان زمین کار، امری است عادی. اقتصاد طبیعی، روابط پدر سالاری، در روستا و در میان طوایف چادر نشین کاملا مسلط است. با آن که در فئودالیسم غربی نیز، به ویژه در دوران های اولیه آن، اقتصاد طبیعی تسلط داشته است، ولی آن دیرپایی و سخت جانی را که در ایران نشان داده نشان نمی دهد زیرا در آن جا رشد قوای مولده و سیر به سوی سرمایه داری، اقتصاد کالایی را به اقتصاد مسلط بدل می سازد.

7- برده داری در دوران پیش از مغول رونق می یابد، ولی دلیلی در دست نیست که بردگی از حدود «غلامان وثاقی»، «غلامان سرایی» و غلامانی که به کار جنگ می پرداختند فراتر برود. مانند دوران ساسانی، داشتن برده بسیار علامت تشخص بود و گردیزی در زین الاخبار آورده است (تاریخ گردیزی، صفحه 60) سلطان محمود غزنوی از «قنوج» 53 هزار برده آورد. غلامان طرازی و خرلخی و صقلبی و حبشی و نوبی  و ارمنی و غیره در بازارهای شهرهای بزرگ خرید و فروش می شد و گاه بهای برخی از غلامان و به ویژه کنیزکانی که هنرهای فراوان آموخته بودند سر به مبالغ فراوان می زد. چنان که امین عباسی کنیزکی به نام «بذل» را که از آنِ جعفر برمکی بود به مبلغ 20 میلیون درهم تقریبا یک میلیون دینار طلا خرید.

         در برخی نواحی ایران به ویژه در بخش جنوب غربی «زنوج» یا زنگیان که به کارهای کشاورزی و استخراج معدن مشغول بودند یا غلام زادگان وابسته به زمین (قن ها) و در قیام معروف زنوج نیز که وصف آن در همین مجموعه آمده است شرکت جسته اند. داشتن برده بسیار و «برنشستن» به همراه ده ها و صدها بنده مانند دوران پیش از اسلام از علائم مهم شکوه اشرافیت بود ولی این بردگی یک پدیده فرعی در جامعه است و مشخص چهره آن نیست و نمی توان از «جامعه برده داری» در این ایام سخن گفت. در فئودالیسم اروپایی  برده های گذشته به «کلن» ها و «سرف» ها بدل شده بودند و دیگر بردگی بدین شکل در ادوار همزمان با ایران دیده نمی شود.

         یکی از ویژگی های برده داری در این دوران امکان تحرک * بود و یا بهتر بگوییم رسیدن برخی بردگان از بردگی به امارت و حتی سلطنت است. بردگان سرایی و وثاقی تُرک نژاد غالبا لله و لله باشی ( آتا بیگ از آتا به معنای پدر و بیگ به معنای آقا ) بودند و سپس از همین ممر صاحب نفوذ در دربار می شدند، اقطاعات مهم می گرفتند، والی و امیر و سپهسالار و سرانجام سلطان می شدند. سلسله های اتابکان فارس و آذربایجان و یزد و شبانکاره و سنجار و موصل و «ممالک» مصر همه از همین نوع بردگان به قدرت      رسیده اند. در اروپا نه بردگی و نه چنین تحرک یا «فراجویی» بردگی هیچ کدام مشاهده     نمی شود.

         در درون جامعه این دوران دو تضاد عمده وجود داشت:

1-                تضاد با اسارتگران خارجی اعم از خلفاء عرب و دیگر سلطانان غیر ایرانی که بر ایران مسلط شده بودند.

2-       تضاد با امیران و وجوه و اعیان و روحانیون بزرگ تابع این دو قدرت که آن ها را بنا به قول «شدّالازار» به «اصحاب الدّوات» ( اعیان و ارکان دولت) و «اصحاب المحابر» ( علماء و فقها و سادات و طلاب) نیز تقسیم می کردند و این تقسیم «اشراف شمشیر» و «اشراف عبا» را در اروپا به یاد می آورد.

تضاد دوم با تضاد اول در می آمیخت زیرا هیئت حاکمه ایران بقاء خود را در ابراز خدمت و بندگی به خلافت می دید و  خلافت «سرکش» ها را با انواع توطئه گری سرنگون می کرد یا به سر جای خود می نشاند. با این حال نمی توان این دو تضاد را کاملا یکسان گرفت زیرا گاه برخی از سلطانان ایرانی ( مثلا در مورد آل بویه)  سخت با خلافت در می افتادند.

مبارزه ای که از همان آغاز سیطره عرب آغاز شد بعدها هرگز قطع نگردید. خواه با پرچم دین ( خوارج، قرامطه، اسمعیلیه، شیعه اثنی عشری) و خواه با پرچم فلسفه و عرفان، روشنفکران، پیشه وران و دهقانان با دشمنان اساسی خود نبرد می کنند. البته سرانجام «شیعیگری» و «صوفیگری» که به علل مختلف تاریخی برای توده های مردم ایران قابل درک تر بود به مهم ترین پرچم های نبرد معنوی بدل می گردند ولی خود آن ها حتی پیش از استقرار صفوی به تدریج به ایده ئولوژی حاکمه تبدیل می شوند و نقش انقلابی خود را از دست می دهند، در حالی که به ویژه شیعیگری نقش «ملی» خود را در قبال خلافت عثمانیان و سیطره جویی خانان ازبک حفظ می کند.

در این جامعه که ضمنا از جهت روابط بین المللی خود غنی بود و امکان ارتباط از سویی با چین و از سویی با اندلس و رم داشت و دین اسلام و زبان های عربی و پارسی و یک تمدن مختلط همسان با یک سلسله جریانات فکری متداول و رایج، اجزاء وسیع این عرصه ملون انسانی و مدنی را به هم پیوند می دادند، «رنسانس شرق» پدید شد و رجالی عبقری و عظیم مانند فارابی، رازی، ابن سینا، بیرونی، نظام الملک، خیام، غزالی، رودکی، بیقهی، فردوسی، ناصر خسرو، مولوی، نظامی، سعدی، خواجه نصیر و بسیاری دیگر از میان مردم برخاستند که نظایر آن ها در تاریخ مدنیت ها نادر است. بی شک این دوران از جهت فیضان معنوی خود از انباشته ترین و سرشار ترین ادوار تاریخ ایران و دوران تابناک ترین تجلی خرد و خیال ایرانی است.

درباره «محیط بین المللی» همین دوران است که بیرونی در کتاب «تحدید نهایه الاماکن»° با نهایت تیزبینی می نویسد :

« و اکنون اسلام در شرق و غرب عالم ظهور کرده و بین اندلس در مغرب و قسمت هایی از چین و هندوستان مرکزی در مشرق و بین حبشه و نوبه در جنوب و سرزمین ترک و صقالبه در شمال گسترده شده و تمام ملل را در یک رشته محبت به نحو بی سابقه ای متحد ساخته است.

و نیز درباره این «محیط بین المللی» دارای فرهنگ مشترک که تا دیرگاهی پس از حمله مغول و تیمور نیز پایید از جمله موافق مطالبی که در التوسل الی الترسل و تاریخ فرشته و رحله این بطوطه آمده، معلوم می شود که مثلا اشعار سعدی در «بلاد روم» از امثال سائره بوده و یا در ترکستان چین گلستان را تدریس می کرده اند. شعر گویی به فارسی حتی در بدترین دوران تناقض ایران و عثمانی از امور عادی در نزد خوندکاران آستانه و سلطانان و مهاراجگاران هندی بود. در اشاره به همین محیط پهناور فعل و انفعال فرهنگی و معنوی است که حافظ می گوید :

         حافظ حدیث سحر فریب خوشت رسید

         تا حد چین و شام و به اقصای روم و ری

        

         چنان که گفتیم پس از ضربت مهیب مغول و نهب و غارت و کشتار فجیع آن ها تمدنی که در آن نطفه های رشد قوی وجود داشت فروکش کرد. نوزایی یا رنسانس شرق فرا برید و کارش را رنسانس غرب تا اوج امروزی ادامه داد. جامعه با همان چهره گذشته منتها با نام های تازه، بسی بی رنگ تر و کم محتوی تر، به کار خود ادامه داد. مقاومت ها    محتاطانه تر، پاسیف تر شد ولی هرگز قطع نگردید. با این حال تنزلی در اخلاقیات عمومی روی داد که بهترین وصاف آن عبید زاکانی است. این جملات جهانگشای جوینی نیز که نویسنده آن خود از رجال بزرگ این دوران است نگارگر وضع روحی است:

« در چنین زمانی که قحط سال مروت و فتوت باشد و روز بازار ضلالت و  جهالت، اخیار، ممتحن و خوار؛ اشرار، ممکن و در کار؛ کریم فاضل، تافته دام محنت؛ لئیم جاهل، یافته کام نعمت؛ هر آزادی، بی زادی؛ هر رادی، مردودی؛ هر نسیبی، بی نصیبی؛ هر حسیبی، نه در حسابی؛ هر داهئی، قرین داهیه ای؛ هر محدثی، رهین حادثه ای؛ هر عاقلی، اسیر عاقله ای؛ هر کاملی، مبتلی به نازله ای ؛ هر عزیزی، تابع هر ذلیلی به اضطرار؛ هر با تمیزی در دست هر فرومایه ای گرفتار».

روشن است که در این جا عبارت پردازی تنها از روی تفنن نیست بلکه بیان واقعیت است و تأثیرات هجوم بنیان کن چنگیز و تیمور طی زمان روشن تر شده است و نسبت غلو به نویسنده این جملات خطاست.

8- به طور کلی اسلوب و شیوه مملکت داری در قیاس با باختر پیوسته در خاورمیانه و ایران با خشونت و شدت عمل و افراط و تفریط های هوسناکانه همراه بود و شکنجه و کشتن و کور کردن و زنده به گور کردن و سوزاندن و بردار کردن و طناب انداختن و با آن که در سورۀ «الانعام » آمده است: « ولاتزروا زره وزر اخری» سراسر قومی و قبیله ای را به خاطر یک تن سر بریدن و اموال آن ها را تاراج و تالان کردن و امثال آن در سراسر تاریخ ایران بلا انقطاع مرسوم بوده است و در دوران ایلخانان مغول و پس از آن به نظر می رسد باز هم شدت بیش تری می گیرد و به حد جنون آمیزی می رسد. گاه، وقت سخط این پادشاهان و وزیران خودخواه هوسناک به اندک چیزی بدترین کیفرها را روا می داشتند. چه جای شاهان خون خوار که حتی دانشمندترین صدور نیز از صدور این نوع فرمان های دژخیمانه دریغ نداشتند. مثلا صاحب عباد برای کیفر یکی از عاملان خود با مراعات درعبارت پردازی و سجع سازی نوشت :

« احصد نبات خدیه، و انقش بالسوط جنبیه، یعتبر الناظرون الیه »*

و زمانی که « سر دماغ » بودند، از ثروت بی کرانی که از راه غارت گرد کرده بودند حاتم بخشی های عجیب می کردند. می گویند وقتی بدرالدین جاجرمی شاعر در مدح خواجه    شمس الدین محمد صاحب دیوان که او نیز از صدور برجسته تاریخ ماست این رباعی را سرود:

دنیا چو محیط است و کف خواجه نقط

پیوسته به گرد نقطه می گردد خط

پرورده ی توکِه و مِه و دون و وسط

دولت ندد خدای کس را به غلط

و خواجه که از این چاپلوسی سخت شادمان شد در جواب بداهتا چنین نوشت :

         سیصد بره سفید، چون بیضه بط

         کان را ز سیاهی نبود هیچ نقط

         از گله ی خاصّ ما، نه از جای غلط

         چوپان بدهد به دست دارنده ی خط

         رمه ها و گله های صاحب دیوان چه بسیار بوده که می شد سیصد بره سفید بی نقطه یکجا به دارنده خط داد. ما این دو نمونه کوچک را از دو وزیر عالی مقدار و بسیار فاضل و دانش پرور و دانشمند آوردیم تا خود از روی آن ها قیاس گرفته شود. وقتی کار به شاه عباس می رسید « زنده خوار» هایی در کنار تخت نگاه می داشت که به یک اشارت محکوم را زنده زنده می خوردند! در این شرایط تملق برده وار و اطاعت بلا شرط، شرط اساسی زنده بودن و حفظ امنیت بود و البته از آن بهتر بود که به زورمندان پیشکش های فراوانی داده شود. می گفتند: « الهدیه و تردبلاء الدنیا و الصقه تردبلاء الاخره »°

9- با این حال در دوران صفوی جامعه فئودال آثاری از ترقی قوای مولده و تحول در مناسبات اجتماعی نشان می دهد و دوران رونق پیش از مغول را کما بیش باد می آورد. نطفه سرمایه داری بدون شک در این دوران پدید شد ولی سرمایه بازرگانی نتوانست به سرمایه صنعتی یا مولد بدل گردد. برای این کار می توان علل زیرین را یاد کرد :

- قوای مولده در سطح کافی رشد نبوده، آن تحولاتی که در اروپا قبل و پس از رنسانس روی داد و منجر به بسط مانوفاکتور شد در ایران رخ نداد. با آن که «کارخانه های» دوران صفوی را می توان مانوفاکتور نامید ولی در سطح نازل فنی است.

- استبداد خشن شاهان و خان ها و بیگلربگی ها و ملا باشی ها مصونیت فردی را از بازرگانان سلب می کرد. حداقل مصونیت فردی برای تراکم سرمایه، حرکت آزاد کالا و بازرگانان ضرور بود. جامعه در زیر فشار دوگانه استبداد و هجوم های بزرگ و کوچک قبایل کوچنده کم تر روی آرامش به خود می دید. وضع در باختر چنین نبود. در آن جا حداقلی از چنین مصونیت وجود داشت. فئودال به عکس ایران در شهر با نفود نبود و شهرها مرکز خوبی برای رشد تدریجی قوای مولده، علم و فن، بازرگانی و پیشه وری، تراکم سرمایه، تبدیل سرمایه تجاری و پیشه وری به سرمایه صنعتی، بسط مانوفاکتورها، بسط بازرگانی بین شهرها و بین کشورها بودند.

ـ سرانجام استعمار به سراغ ما آمد. استعمارطلبان پرتغالی، اسپانیایی، انگلیسی، فرانسوی، روسی یکی پس از دیگری وارد بازار ایران شدند و آن را بویژه در دوران قاجاریه به بهای ورشکست صنایع پیشه وری و خانگی، به بهای ترمز کردن رشد صنعتی ایران، به بهای نیمه مستعمره کردن ایران، کاملا در تصرف خود درآوردند.

سرمایه داری در ایران و ایدئولوژی تکیه گاه آن ـ ناسیونالیسم اکنون قریب یک قرن است می کوشد راه خود را باز کند.در این اواخر به نظر می رسد که بیش از همیشه توانسته است به هدف خود برسد ولی سرمایه داری ایران درست زمانی به رهگشایی موفق شده است که تکامل سوسیالیستی جامعه ی بشری در دستور روز است و تاریخ ناقوس زوال فرماسیون های مبتنی بر استثمار و استعمار را نواخته است. 


 

 ادامه دارد

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                                             بازگشت

 

 

· مفاد این عبارات زیبا و فصیح عربی آن است که می ستایم خدای را که مرا از دانشمندان تازی کرد و مرا با غیرت و تعصب عربی سرشت و مرا بازداشت که از گروه یارانشان منفرد گردم و یا به جمع شعوبیان بپیوندم و مرا از مذهب این شعوبیان ( ایران پرست ) ایمن داشت و حفظ کرد زیرا در این مذهب چیزی نیست جز گزیدن با زبان های لعن گوی و خستن با پیکان های طعن گوی

· ثابت شود

w Corvee

Ñ Stadt Luft macht frei

* Mobilite

° بنا به نقل س – بارانی – رجوع کنید به نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت ، دکتر  حسین نصر صفحه 113

* گیاه رویش را درو کن ( ریشش را بتراش ) و دو پهلویش را با تازیانه برنگار نما تا نگرندگان از دیدنش عبرت گیرند .

° پیشکش آسیب این جهان را رد می کند و صدقه آسیب آن جهان را