راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 برخی بررسی ها درباره جهان بینی ها

و جنبش های اجتماعی در ایران

احسان طبری

دین، عرفان و جادو

عناصر مهم جهان بینی های ایرانی

 

 

                                                                                                                              چو عاجز شود مرد چاره سگال                                                                                                                                                                    ز بیچارگی در گریزد به فال                                                                                                                                                                                                   نظامی

 

 

دو نوع رؤیا و خیال وجود دارد. «خیال آفریننده» که از آن قدرت تعمیم و انتزاع علمی، و قدرت تصویر سازی هنری زائیده شده است و رؤیا با خیال ابتدایی و به تعبیری «خیال بیمار و سرگشته» که ما آن را معمولا «وَهم» نیز می نامیم و از آن مذهب، عرفان و جادو زائیده شده است. ابتدایی بودن مدنیت انسان و محدودیت مطلق وسایل  و افزار و معرفت واقعی به جهان پیرامون و لذا عجز و جهالت آدمی در مقابل قوای طبیعی و دیرتر، در مقابل قوای اجتماعی که بر او مسلط بودند، وَهمِ سرگشته را به سوی ساختن اُسطوره ها ( میث) هایی کشاند که از آن دین، عرفان و جادو نشأت کرده است.

اسطوره (که با واژه «ایستوریا» به معنای تاریخ هم ریشه است و به صورت تعبیر «اساطیر الاولین» در قرآن، منتها به معنای افسانه های گذشتگان آمده است) واژه ایست که ما مترادف میث° بر می گزینیم. اسطوره یا میث در آغاز بیان پدیده های طبیعی مانند رعد، برق، طوفان، ماه، خورشید، آسمان، زمین، مرگ، خواب و غیره به صورت خدایان، نیمه خدایان، پهلوانان، پریان و غیره در می آیند. یعنی اسطوره تجسم (غالبا انسانی) پدیده های طبیعی است. اسطوره مادر مذهب است، ولی همیشه آمیخته با مذهب نیست. وقتی به نزد قبایل و طوایف بدوی یا به روستاهای عقب مانده بروید، درباره هر پدیده طبیعی یک داستان اساطیری برای شما نقل می کنند. بشر می خواست علت پیدایش موجودات جان دار و بی جان را به خویش توضیح دهد و چون معرفتش کافی نبود و عطش کنجکاوی خود را فرو نشاندن می خواست، لذا دست به دامن اسطوره زد. یکی از انواع اسطوره ها را ما داستان ها یا افسانه ها می نامیم.· متأسفانه واژه ها در فارسی حد و رسم دقیق و لازم را ندارند و در برابر«لگندا» یا «لژاند» فرانسه می توان هم داستان گفت، هم افسانه. باری اسطوره شناسان بین اسطوره محض و لژاند یا داستان تفاوت می گذارند و می گویند چه بسا در پایه داستان ها واقعه ای تاریخی وجود دارد مانند داستان طوفان نوح که برخی آن را به طوفان معینی که در تاریخ بابل از آن یاد می کنند منسوب می دارند.

 راه توده

از خیال یا وهم سرگشته آفرین آدمی زاد چهار فرزند زائیده شده است:

1 ـ جادو و کلیه « علوم غریب » یا « علوم سریه »

2 ـ مذهب و کلام ( تئولوژی )راه توده

3 ـ عرفان و صوفیگری

4 ـ فلسفه ایده آلیستی که مرز بین تخیل سرگشته و تعقل است

هر چهار عامل نام برده، به ویژه سه عامل فوق در دوران پیش از اسلام و همه آن ها در دوران پس از اسلام از عناصر مهم جهان بینی های ایرانند. عجز و جهل ایرانی در قبال طبیعت سرکش و قوای اجتماعی اشرافی ـ استبدادی ستمگر بیش از آن بود که بتواند از بند این چهار شکل وهم آمیز بیرون جهد. علم و ماتریالیسم که از عقل کاونده، تجربه جوینده، و تخیل آفریننده بر می خیزد در کشور ما به نوبه خود تاریخی دلکش دارد ولی روشن است که مختصات طبیعی و اجتماعی سرزمین ما به آن ها عرصه محدودتر داده است تا به عناصر اولی. برای دریافت سرشت اجتماعی ـ معرفتی جهان بینی های ایرانی، آشنایی کمابیش دقیق تری با این مفاهیم سودمند است.

 

1 ـ جادو و علوم غریبه یا ( لدنی )

جادو و شعبده را در زبان های اروپایی Magie می نامند که از واژه یونانی Mageia مشتق شده که خود آن از واژه «مغ» آمده است. پیداست که یونانیان حکمت مغان را چنین         می نامیدند و چون در آن عناصر علوم غیبی و غریبه ° بسیار بود، واژه «ماژی» بعدها به مطلق سحر و جادو و « علوم » مربوطه بدان اطلاق شد.

         جادو اعمال، آداب و تشریفات و مقرراتی است که هدف آن ها آن است که بر پایه ایمان به وجود یک جهان سری و نامشهود ماوراء طبیعی و نیرومندتر از طبیعت مشهود، در واقعیت تأثیر کند و در جهان واقعی، طبق میل جادوگر یا جادوپرست تغییرات مطلوب به وجود آورد. از جهت علمی جادو را به نوع «جادوی تعرضی» یا سیاه یا مضر* و «جادوی پیش گیری» یا تدافعی یا سفید و یا مفیدÑ تقسیم می کنند. هدف از جادوی تدافعی حفظ خود در قبال زیان دیگری است. موافق تقسیم دیگر، جادو می تواند عملی انفرادی، گروهی یا جمعی باشد. مثلا وقتی کسی ورد می خواند و برخود می دمد تا در فلان کار موفق شود این یک جادوی انفرادی است و وقتی مثلا گروهی از بومیان استرالیا پیش از رفتن به شکار و به قصد طلسم کردن صید خود دست به رقص های ویژه می زنند، این یک جادوی گروهی است. از همین نوع است رقص و تواجد صوفیانه برای نیل به خلسه و جذبه و دست یافتن به اشراق و الهام. و به عنوان نمونه سوم می توان از نماز جمعی یک شهر در مصلی برای طلب باران مثال زد. جادو به لفظی وعملی نیز تقسیم می شود.

         از قدیم الایام تا امروز مسائل جادویی به صورت «علومی» تنظیم شده مانند علم اسطرلاب و نجوم (آسترولوژی که غیر از آسترونومی به معنای ستاره شناسی است). علم اعدادà، علم حروف و نقاط، علم اسماء، جفر، رمل، سیمیا، کیمیا، حساب جمل، کف بینی¨ و سیما شناسی (فیزیونومی) و تفال و تطیر و تعبیر خواب و علم طلسمات و غیره و غیره. به کار بردن اوراد و اذکار، ترسیم اشکال و تصاویر غریب، به کار بردن ادویه مختلف واشیاء گوناگون، دست زدن به نیایش ها و رقص ها، توسل به بانگ های مختلف انسان ها و یا افزارها، استفاده از پدیده های طبیعی و  غیره و غیره وسائل کار جادو و جادوگران است.

از کاهنان مصری و بابلی و مغان ایران و شَمَنان مغول و مُرغُزان تبت و جوکیان هند و جادوگران سرخ پوست و سیاه پوست گرفته تا طرفداران سپرتیسم و علوم ازوتریک° معاصر که می کوشند جادوی کهن را با اصطلاحات و استدلالات «علمی» و «عقلی» بیارایند، همه در واقع در این نکته مرکزی مشترکند که جهان نمودà که ما آن را «طبیعت» می نامیم مقهور جهان بود یا جهان باطن* یا جهان ماوراء طبیعت است و بشر قادر است با آن جهان ماوراء وارد مراوده سری شود و در جهان طبیعت خرق عادت کند. از همین منشأ است که مفاهیم «باطن» و «ظاهر» و ضرورت دل نبستن به ظواهر و کشف بواطن امور بعدها در نزد طرفداران تأوین احکام مذهبی پدید می شود.

در ایران از قدیم الایام جادوی ایرانی و هندی و بابلی نفوذ وسیع داشت. علم زمان مادی و هخامنشی، پارتی و ساسانی (مانند ستاره شناسی و پزشکی) سخت با جادو آمیخته بود. سپس از اوائل قرن سوم میلادی از منابع غربی نیز موجی علوم جادویی یا علوم هرمسی به ایران رخنه کرد. علوم هرمسی منسوب است به فردی افسانه ای موسوم به «هرمس» مصری مقلب به « سه باروالا»ð که گویا مظهر خدای بزرگ مصری «Toth » بوده است. از اوایل ساسانیان، در مصر و سوریه تحت عنوان «آثار هرمسی ·» رسالات متعددی نگارش یافت. یا مبلیکسوس این آثار را به 200 هزار بالغ می داند، سخنی که اغراق صرف است. در واقع این آثار از 24 رساله بیشتر نبوده که از آن ها 17 رساله تا امروز در دست است. این رسالات سرشار از حکمت فیثاغورثی و نوفیثاغورثی و افلاطونی گری و رواقی و حاکی از آن مشهودات سری بود که گویا هرمس بدان دست یافته بود. موافق حکمت هرمسی تنها زبدگان مستعد آن بودند که از راه معرفت اشرافیÑ به این اسرار دست یابند. نویسندگان این رسالات عینا مانند نویسندگان رسالات «اخوان الصفا» در ایران نو فیثاغورثی بودند که حکمت فیثاغورث را درباره رمز و اعداد، نغمه ها و خطوط و سطوح و اجسام هندسی احیاء کرده بودند. فیثاغورثیان و نو فیثاغورثیان از همان قدیم الایام اتحادی به نام «برادران» به خاطر ایجاد زندگی پاک داشته اند و احتمالا محافل سری «گشتک دفتران» در دوران ساسانی و حوزه های سری سجستائی و محافل سری «اخوان الصفا و خلان الوفاء»  نمونه گیری از محافل برادران پاک فیثاغورثی است. این امر از آن جا مسلم می شود که در رسائل اخوان الصفا تأثیر مکتب فیثاغورثی و نو فیثاغورثی به ویژه درباره راز اعداد روشن تر از آفتاب است.

         علوم غریبه هرمسی در تعالیم اسمعیلیه نیز رخنه عمیق داشته است و افسانه هایی که درباره اقدامات جادوگرانه آن ها وجود دارد باید دارای پایه ای باشد. نوشته های نثر و نظم ایران از اصطلاحات مربوط به علوم غریبه مانند «همت گماشتن»، «عنایت ازلی»، «اشراف بر خواطر»، «نیل به مقامات و کارامات»، «عزائم خوانی»، «فال زدن»، «مروا و مُرغوا»، «رویای صادقه واحکام و اصغاث»، «تسخیر شمس»، «طی الارض»، «خرق عادت»، «مسخ وَرسخ»، «رجال الغیب»، «جواسیس القلوب»، اعتقاد به «طالغ و اقبال» و «سعد و نحس ستارگان» و غیره و غیره سرشار است.

         اعتقاد بی تزلزل و داشتن موهبت خاص (که هرمسیون آن را ویژه زبدگان می دانستند) شرایط دست یافتن به قدرت های جادویی است. حافظ ما می گوید:

         هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

         وان که این کار ندانست در انکار بماند

و یا مولوی می گوید :

         ابنیا عامی بدندی، گرنه از الطاف خاص

         بر مس هستی آن ها کیمیا می ریختی

و نیز مولوی در مثنوی مدعی می شود که «بندگان خاص خدا» قدرت اشراف بر خواطر و ضمیر خوانی دارند و می گوید:

بندگان خاص علام الغُیوب

         در جهان جان جواسیس القلوب

باور به نیروهای سحری چنان رایج بود که حتی دانشمند نابغه ایرانی بیرونی در «التفهیم فی صناعه التنجیم» به تأثیر ستارگان و احوال آنان در کیفیت زندگی و احوال بشر حکم می کند و می نویسد:

         « ستارگان را همیشه اثرات و فعل از چیزهاست که زیر آنانست از پذیرندگان ».

و از این نوع امثله فراوان می توان شمرد.

 

2 ـ مذهب و کلام

مذهب فرزند جادو و خویشاوند اوست و پیوسته پیوند درونی خود را با آن حفظ کرده زیرا اساس مذهب نیز بر تقسیم جهان به طبیعت و ماوراء طبیعت نهاده شده و در این میانه اصالت را با ماوراء طبیعت می داند. خداوند، طبقات آسمان تا لوح و قلم، فرشتگان، ارواح زکیه و ارواح خبیثه، شیاطین و اجنه، جهنم و بهشت، همه و همه جزء جهان ماوراء طبیعت هستند که جهان طبیعت را اداره می کنند. مشیتی که گاه ناشی از اراده الهی است و گاه به صورت قضاء محتوم حتی از قدرت الهی خارج است گاه جهان را می گرداند و این مشیت لاهوتی در قالب عقل و منطق ناسوتی نمی گنجد و سرشار از سبب سازی و سبب سوزی است و انباشته از خلاف آمدها و بولعجبی ها، در قبال مشیت الهی که پیغمبران و ائمه و مقدسات و اولیاء ا... و معصومان دیگر بیانگر آن هستند، در قبال شرایعی که از این مشیت برای اداره امور دنیا و دین ناشی می شود، کار افراد اطاعت است. اطاعت ثواب است و سرکشی گناه. از عالم ذر تا روز رستاخیر بشر در معرض این امتحان شگرفت قرار دارد.

         مذهب یک جهان بینی انسیکلوپدیک است مرکب از جهان شناسی° و آداب و شرایع. در «جهان شناسی» مذهب تاریخ خلقت، جهان و پیدایش انسان و سرگذشت راهنمایانی که برای آشنا کردن او با راز وجود آمده اند منعکس است. در جهان شناسی مذهبی توضیح داده می شود که این عالم چگونه پدید شده و صانع آن کیست، این آسمان و خورشید و ستارگان را که آفریده و برای چه آفریده شده اند. انسان از کجا آمده و هدف از خلق وی چه بوده است و وظیفه اش چیست ونجاتش در کجاست. چگونه حیات به عدم ختم می شود و جهان پس از مرگ کدام است. بدین ترتیب جهان شناسی مذهب از مبدأ آغاز و به معاد ختم می شود.

در هر مذهب یک تقسیم کامل جهان به خیر و شر، خدا و شیطان، مقدس و ملعون، سعید و شقی، صواب کار و گناه کار، مومن و کافر و غیره وجود دارد. منتها مذهب ثنوی این دو نیرو را برابر می گیرند، مذاهب یکتا پرست (مونوتئیست) همه چیز را تابع مشیت الهی و وجود شر را ناشی از حکمت کامله وی می داند.

بدین سان مذهب انعکاس موهومی از قوای اجتماعی و طبیعی مسلط بر ذهن انسان است که در آن نیروهای زمینی رنگ نیروهای آسمانی به خود می گیرند. لاهوت انعکاسی از ناسوت است. مذهب مانند جادو نتیجه جهل بشر، عجز بشر در برابر این قوای طبیعی و اجتماعی است.

بعدها که منطق و فلسفه و استدلالات تعقلی پیدا می شود، مذهب به علم «الهیات» یا «کلام»¨ برای «اثبات عقلانی» احکام و مقررات مذهبی دست می یازد. در ایران پیدایش کلام، البته نه با این نام، از همان زمان ساسانیان مشهود است. موبدان زرتشتی مجبور بودند در قبال ردیه هایی که عیسویان نسطوری و یعقوبی و مونوفیزیت و یهودیان و غیره بر آن ها می نوشتند از خود دفاع کنند. این «دستگاه استدلالی» در واقع یک دستگاه سفسطه آمیز است زیرا موهوم را نمی توان واقعا اثبات کرد.

         علم به معنای واقعی کلمه هرگز بر آن نیست که هم اکنون از همه چیز با خبر است ولی کشف های علم چیزی است و «مکشوفات» موهوم چیز دیگر. مثلا امروزه دانشی به نام پاراپسیوکولوژی، پدیده بر آتش رفتن با پای برهنه، نقش تلقین، سرشت الهام* و امثال آن ها دست به تحقیقات آزمایشی دقیق زده است زیرا یک سلسله تجارب واقعی حاکی از وجود چنین پدیده هائیست که توضیح آن ها روشن نیست. ولی تاریخ علوم نشان می دهد که  پدیده هایی که توضیح آن ها حتی تا این اواخر روشن نبود (مثلا مانند «خواب دیدن») پس از مدتی، در چارچوب همان قوانین کلی که جهان عینی ما را اداره می کند و علم از آن خبر می دهد، مورد توضیح قرار می گیرد. ولی جادو و مذهب و عرفان، با سوء استفاده از برخی پدیده های طبیعی یا روانی شگفت نما، و با بسط و گسترش بی حد و حصر آن ها و ایجاد ساخت های پنداری محض، کوشیدند تا به پرسش های جان گداز انسان پاسخ های دل به خواه بدهند.

         فلسفه و تفکر فلسفی در درون همین جهان بینی پنداری نضج می یابد ولی در ایران، که خود یکی از آزمایشگاه های عظیم اندیشه سازی است، نضج خود به خودی مذاهب از حدود کلام فراتر نرفته و ما با یک سیستم غیر مذهبی و فلسفی، جز به شکل اکتسابی از یونانیان و آن هم به ویژه پس از اسلام رو به رو نیستیم.

         ولی جهان بینی های مذهبی در ایران اعم از مذاهب رسمی و مذاهب اپوزیسیون که بر آن بر چسب الحاد زده اند و تا حد احتجاجات وسیع کلامی نیز پیش رفته اند فراوان است.

 

3 ـ عرفان و صوفیگری

عرفان* (از واژه یونانی Mystikos به معنای سری و غیبی) عبارت است از باور به آن که انسان می تواند انفرادا از طریق تزکیه نفس، ریاضت، نیایش، اوراد و اذکار، خلسه و جذبه، سیر و سلوک مراحلی را طی کند و با خدا و نیروهای ماوراء طبیعی دیگر وارد ارتباط شود و بدین سان قلبش مهبط الهام و اِشراقیات الهی قرار گیرد و به حقایق بی خدشه و قطعی دست یابد. به قول مولوی:

         نه جماد است و بود شرقش جماد

         جان جان جان بود شـرقش فئواد

 

از همان قدیم ترین ایام، هندیان، ایرانیان و یونانیان ما بین روحی که در بدن ماست و آن را نفخه ای ربانی می شمردند و وجود خداوند، سنخیت قائل بودند. از آن جا به آسانی می شد نتیجه گرفت که روح در قفس تن رنج می کشد و خواستار است که باز خانه شود و به سراپرده الست در آید و به مبدا اصیل بپیوندد و به نظر عارفان این امکان روح برای آمیزش و ارتباط با جهان ماسواء ویژه پیامبران و معصومان نیست ، بلکه به پیروی از قطب و مرشد و با اجراء یک سلسله مراسم معین و مراعات شرایط ویژه اخلاقی و عملی برای همه کس میسر است. علت آمیزش روح مجزای انسانی با روح کل خویشاوندی و سنخیت این دو نوع روح و تلازم آن هاست یعنی روح بشری به عقیده عرفاء، موجی از دریای پهناور روحانیت است که خداوند نام دارد و بدون این امواج، آن دریا و بدون آن دریا، این امواج نیست.

درباره این وحدت عاقل و معقول، خالق و مخلوق، مطالب جالب بسیاری عرفاء جهان و ایران گفته اند و من می خواهم در این جا شعر زیبای یک عارف آلمانی به نام انگلوس سیله زیوس را نقل کنم که مطلب را به شکلی جسورانه و بدیع آورده است:

 

Ich bin so gross als Gott, Er ist als mich so klein

Er kann nicht ueber mich, unter ihm nicht sein

Ich weis, dass ohne mich Gott nicht ein Nu kann leben

Werde ich zu nicht, Er muss vor Not den Geist aufgeben°

 

این یک تفاوت عرفان با مذهب است.

تفاوت مهم دیگر عرفان با مذهب در آن است که مذهب به خلق جهان از عدم معتقد است ولی عرفان جهان را انباشته از گوهر خداوند و ثمره تجلی او، فیضان او می داند. مولوی با اشاره به این مبدأ تجلی می گوید:

         ساقیان آن لطف کو کان روز همچون آفتاب

         نور رقص انگیز را بر ذره ها می بیختی

 

به ویژه انسان بیش از هر موجود دیگر چنان که دیدیم از این گوهر نورانی الهی انباشته است لذا عرفان وحدت وجودی (پانته ئیستی) است و مذهب خدا را گوهری برتر و بالاتر از این جهان و مستقل و «غیرمُمازج» می شمرد ولی عرفان می گوید خداوند «داخل فی الاشیاء لابالممازج و خارج عن الاشیاء لابالمباینه».

         باز تفاوت دیگر در آن است که برخی از مذاهب چندان جنبه ضد جهان ( آنتی کوسمیک) و مخالفت با معشیت روزانه انسان ندارند و برای آن قواعد و مقرراتی وضع      کرده اند ولی عرفان آنتی کوسمیک است یعنی ماده را زشت، بدن را خوار می دارد. زندگی این جهان را ناچیز و مرگ را پلی برای وصول به معشوق ازلی می شمرد. مولوی می گوید:

         هیزم بُوَد آن چوبی که بوسخت

         چون سوخته شد گردد شرری

         وان گه سزدش وا اصل شود

         همچو شرر جان بشری

 

به علاوه عرفان در اثر اعتقاد به وحدت وجود، اختلاف بین مذاهب را صوری می گیرد، قانون جذبه و عشق عام را قانون عالم و وظیفه خاص انسان می داند و از این جا به نوعی جهان پرستی و اونیورسالیسم می رسد.

         اختلاف خلق از نام اوفتاد

         چو به معنی رفت، آرام اوفتاد

 

در میان این جریانات فکری که خیال سرگشته آفریده است، عرفان از همه بیش تر عوامل یک واقعیت بزرگ و انسانی را در بر دارد و شاید علت شیفتگی دیرینه ایرانیان به عقاید عرفانی از این جاست. به ویژه در دوران پس از اسلام، عرفان به پرچم فکری مقاومت معنوی روشنفکران ایران و به پناهگاه روحی و اخلاقی آن ها بدل می گردد. این به طور عمده یک مقاومت منفی و سرکوفته بود که محیط رنج بار بر جان های روشن تحمیل می کرد. باید این مالیخولیای دردناک معنوی را در پیوند آن با زمانه بی رحم و بی قلب درک کرد. به قول سعدی:

دل ضعیفم از آن کرده آه خون آلود

که در میانه خونابه جگر می گشت

 

4- فلسفه ایده آلیستی

         فلسفه به معنای اصیل کلمه به ویژه به دوران پس از اسلام در نزد فلاسفه ما (فارابی، ابن سینا ، بهمنیار، قطب الدین شیرازی، صدرالدین شیرازی و غیره ) پدید می گردد. روشن است که این فلاسفه اعم از آن گرایش مشایی یا نو افلاطونی، در آن قوت بیشتری داشته باشد، به هر حال به نحوی از انحاء به سوی تصدیق احکام مذهب و گردن نهادن بدان می رفته اند و آزاد اندیشی شک ، مادیگری( نظریات دهریان و طباعیان) سخت از جانب جامعه رسمی به عقب رانده می شده است. با این حال فلسفه که پرچم تعقل را در قبال تعبد می افراشت، متعلق به بارورترین و روشن ترین جناح روشنفکران ایرانیست و ای چه بسا، آن نیز، مانند عرفان سنگر نبرد علیه مذهب و کلام و حامیان ایرانی و بیگانه آن بود.

از خصایص جهان بینی های ایرانی در آمیختگی فراوان عناصر جادو، مذهب، عرفان و کلام و فلسفه ایده آلیستی است. علی رغم این در آمیختگی، جریاناتی که هر یک خصلت ویژه خود را حفظ کرده اند کاملا از هم مشخصند. فقها، متکلمین، عرفاء، حکمیون یا فلاسفه، پیران صوفی و اقطاب مدعی کرامات نمایندگان جداگانه نمونه وار فراوانی دارند و نیز برخی جریانات مانند نظریات اخوان الصفا، یا «حکمت اشراق» سهروردی مصب شگرف همه این جریانات است. ولی حتی این جریانات از یک جهت معین شاخص و نمونه وارترند. مثلا اخوان الصفاء و سهروردی را باید به هر صورت به حساب فلسفه گذاشت، اگرچه در نزد آن ها این پدیده، پدیده ای پی گیر نیست.

کسی که دو بررسی ما را درباره سیر تکامل اجتماعی و معنوی کشور ما بخواند، پیوند عمیق این دو را نیک در می یابد. لازمه پیدایش تفکر علمی و سیستم های منطقی و تعلقی و پی گیر در کشور ما رشد منظم قوای مولده، وجود حداقل تسامح اجتماعی و سیاسی و معنوی، وجود حداقل امنیت بود. در این تازشگاه بی آرام اقوام و قبایل، در این سرزمین های بی آب و علف، در این عرصه تکتازی شاهان، خلفاء، سلطانان، امراء، خانان خون خوار، در این میدان تعصب خشن حامیان دین رسمی، نبوغ خلق های سرزمین ایران توانست خود را در این جا و آن جا در پرده های گوناگون، به شکلی گاه محجوب و مرعوب، گسسته و پراکنده ولی با تجلی دل انگیز نشان دهد و اشکالی در گفتار و کردار، برای مقاومت، پرده دری، حق گویی، بت شکنی، ثنای فضایل و نکوهش رذائل بیابد.

         باید در برابر آن ارغوان های مشک بار که در شوره زار سَده هایی خون آلود و دشوار شکفتند، سر کرنش فرود آورد.

 

 

 ادامه دارد

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                                             بازگشت

 

 

 

° Mythos

· Legenda

° Occultisme

* Protherpetique

Ñ Prophylactique

à Numerologie

¨ Chyromancie

° Sciences esoterique

à Expterique

* Esoterique

ð Trismegistos

· Corpus hermeticum

Ñ Gnose

° Cosmogonie

¨ Theologie

* Intuition

* Mystique

° من مانند خدا بزرگ و خدا چون من خُرد است و او برتر از من و من فروتر از او نتوانیم بود . می دانم که حتی دمی خدا بی من نتواند زیست و اگر من نابود شوم این نیز باید به ناچار جان تسلیم کند .