راه توده                                                                                                                                                       بازگشت

 

ماترياليسم ديالکتيک

اميرنيک آئين

فصل چهارم : مقولات ديالکتيک

تاریخي - منطقي

دو مقوله جدائي ناپذیر

 

درس 29- مقولات منطقي و تاريخي

1- مثال هايي برای آشنايي با مسئله

2- توضيح دو مقوله تاريخي و منطقي

3- رابطه بين اين دو مقوله

4- اهميت و نقش اين دو مقوله

 

         تاريخي و منطقي دو مقوله فلسفي هستند که خصوصيات مهمي از روند تکاملي را نشان مي دهند. اين دو مقوله رابطه متقابل و پيوند بين انعکاس منطقي يک پديده رشد يافته در تفکر، و تاريخ رشد آن پديده را نشان مي دهند و به عبارت ديگر بيانگر پيوند بين شناخت منطقي جهات مختلف يک روند با سرگذشت و تاريخچه آن رونداند.

         البته منظور از تاريخي و منطقي در مبحث مقولات فلسفي همان مفاهيم عادی و روزمره  اين دو واژه نيست بلکه مطالب عميق تر است. کليه مقولات ديالکتيک ماترياليستي، مظهر انطباق روند تاريخي تکامل پديده ها بر روند منطقي شناخت و تعميم هستند.

(1)

قبل از ورود به بحث چند مثال بزنيم تا بررسي مسئله آسان تر شود. برای شناخت پديده سرمايه و سرمايه داری ما مي توانيم تاريخ پيدايش و تکوين آن، پا گرفتن نظام  سرمايه داری و تمام جريان تحول آن را طي چند سده مطالعه کنيم، يعني از تاريخ نظام سرمايه داری با خبر شويم. از اين جهت ما به نحوه «تاريخي» آن را شناخته و مطالعه کرده ايم.

         اما مي توانيم سرمايه و سرمايه داری را در حال حاضر با تمام خواص اساسي و کيفيات مشخصه کنوني اش، طرز عملش و قوانين حاکم بر آن را مطالعه کنيم. از اين جهت ما به نحو «منطقي» آن را مطالعه کرده ايم.

         مثال ديگر، روند مبارزه ضد امپرياليستي و تلاشي سيستم مستعمراتي امپرياليستي دارای تاريخچه تکاملي است، از مراحل گوناگون گذشته و تا به شکل کنوني در آمده ده ها سال تاريخ پشت سر دارد.

اگر از اين نظر روند مزبور را مطالعه کنيم برخورد «تاريخي» به مسئله داشته ايم. اما اگر در حال حاضر جنبه های مختلف ماهوی و سرشت پديده نبرد ضد امپرياليستي و عناصر متشکله آن و قانونمندی های آن را صرف نظر از اين که در طول تاريخ چه تحولي کرده و در هر کشوری چه اشکالي به خود گرفته و از چه راه هايي با چه ويژگي هايي گذشته در نظر آوريم و قوانين کنوني و مناسبات دروني آن را مد نظر داشته باشيم آن وقت برخورد «منطقي» به مسئله داشته ايم.

         مثال ديگر: ساختمان سوسياليسم در جهان نیز تاريخ دارد. مي توان سوسياليستم را به نحو تاريخي با بررسي راه های تکامل خاص هر کشور و اشکال مشخص ويژه هر جامعه و رويدادها و دوره هايي که از سرگذرانده مورد پژوهش قرار داد. اين يک شيوه «تاريخي» برخورد به مسئله است.

اما مي توان همين طور سوسياليسم را با تمام قانونمندی ها و جوانب اساسي و مشترک آن مطالعه کرد و آن را شناخت. اين يک شيوه «منطقي» خواهد بود. مثال ديگر را از نوشته های دکتر تقي اراني نقل مي کنيم که برای معرفي و آموختن فلسفه مارکسيستي دو راه و دو شيوه منطقي و تاريخي را برشمرده و مي نويسد: «از طرفي ممکن است بدون اينکه توجهي به تاريخ شود فقط عقيده فعلي ماترياليسم را تشريح نمود و از طرف ديگر مي توان سير تکامل افکار بشر را تا دوره حاضر شرح داد».

         با اين مثال ها حالا آسان تر مي توانيم دو مقوله «تاريخي و منطق» را که برای شناخت ما و برای فعاليت روزمره اجتماعي ما حائز اهميت است توضيح د هيم.

(2)

مقوله تاريخي - هر واقعه و رويدادی تا به صورت معين مورد بررسي و توجه ما درآيد از مراحل مختلف و دوران های گوناگون تکامل گذشته و سرگذشت مشخصي داشته و تاريخي را از سر گذرانده است. مقوله «تاريخي» بيان کننده همين روند واقعي و چگونگي پيدايش و نضج و تکامل يک شيئي با تمام جزئيات مشخص با تمام ويژگي ها و تصادفات آن با تمام زير و بم ها، تکرارها و رفت و برگشت ها و پس رفت های اين روند تکاملي است.

مقوله منطقي - همين شيئي يا پديده صرف نظر از سرگذشت مشخص آن صرف نظر از فراز و نشيب تاريخچه آن صرف نظر از همه جنبه های اتفاقي و تصادفات و امور گذرا که در جريان پيدايش و نضج و تکامل آن روی داده هنگامي که در کل معين خود در شکل نهايي خود در ماهيت خود مورد بررسي قرار مي گيرد دارای يک سلسله قانونمندی ها و حاوی    جنبه های عمومي و ماهوی،ارتباطات اساسي و ضرور و قوانين روند تکاملي است که معرف جهات مختلف آن بوده و مجموعه آن ها را با مقوله «منطقي» بيان مي کنيم.

         «منطقي» مربوط است به حالت تکامل يافته و شکل گرفته ای که نتيجه رشد تاريخي است. بدين ترتيب درک منطقي يک پديده و رويداد از تمام حشو و زوائد تصادفي که در تاريخچه تکامل آن پديد مي آيد فارغ است. در حالي که درک تاريخي پديده و رويداد سرشار از غنای مشخصات و همه جريان رنگارنگ رشد است.

(3)

رابطه تاريخي با منطقي همچو رابطه يک روند تکاملي با نتيجه آن است. اين دو نه تنها يکديگر را نفي نمي کنند بلکه در وحدت ديالکتيکي قرار دارند. در منطق به مثابه نتيجه آخری تمام ارتباطات موجود در جريان يک تاريخ واقعي تکامل شکل قطعي گرفته و به مرحله بلوغ کامل رسيده اند. اگر به مثال ها باز گرديم مي توانيم بگوييم که درهمین شرایطی که قرار دارد نتيجه شکل گرفته تمام تاريخ تکامل آن است. مبارزه ضدامپرياليستي در مرحله تمام تاريخ پردرد و ستم رشد سرمايه داری در شکل کنوني و بالغ آن متبلور است.

         همه اين ها نشان مي دهد که منطقي و تاريخي در وحدت ديالکتيک هستند.

تاريخي و منطقي يک جفت مقولات فلسفي هستند که رابطه بين ديالکتيکي عيني تکامل واقعيت و ديالکتيک ذهني شناخت را منعکس مي کنند. وحدت اين دو مقوله دارای دو جنبه مهم است اول اينکه تاريخي تا درجه معيني منطقي را در خود در برمي گيرد و دوم اينکه منطقي بيان کننده تاريخي است. اين دو جنبه را بررسي کنيم:

         جنبه اول - هر روند تکاملي از لحظه زايش چنان قانونمندی های ويژه و هدف عيني رشد را دارد و حاوی چنان ضرورياتي است که تکامل را به نتيجه معيني مي رساند.

مثال: سرمايه داری چون طبق قوانين خاص رشد مي کند از همان آغاز و در تمام طول حيات خود به نحوی تکامل مي يابد که صرف نظر از تمام حادثات و اتفاقات و تصادفات بالاخره به شکل نهايي خود برسد. به اين معنا مي گوييم که تاريخي در خود تا درجه معيني و نه به طور مطلق منطقي را در برمي گيرد.

مثال ديگر: حتي در آغاز تکامل روندی چون حزب طراز نوين طبقه کارگر يعني در ابتدای تاسيس که هنوز ساخت تکامل يافته و نتيجه شکل گرفته وجود ندارد و در کوره نبرد طبقاتي آبديده نشده و تازه در کار استقرار پيوندهای ژرف و ناگسستني با توده هاست و تشکيلات متناسب با ماهيت گردان پيشتاز و آگاه و ستاد نبرد طبقاتي را هنوز ايجاد نکرده با اين حال گذار از مراحل و درجات مختلف و شکل گرفتن حزب طراز نوين طبقه کارگر در خطوط عمده خود به طور کلي صرف نظر از تصادفات و فراز و نشيب ها و شکست ها و اشتباهات و غيره به طوری انجام مي شود که در آن رابطه منطقي  جهات مختلف سيستم نهايي کردن که در حال تکوين است و خصوصيات و ويژگي های چنين حزبي و آن چه در اين روند عام و ضروری است منعکس مي گردد. اين نتيجه قانونمندی در امر تکامل است.

         جنبه دوم - وحدت ديالکتيکي دو مقوله تاريخي و منطقي دارای اين جنبه نيز هست که مقوله منطقي يا روندی که به حد بلوغ رسيده بيان کننده و نشان دهنده تاريخ پيدايش و رشد آن است. مثلا سوسياليسم و با قوانين عام خود، می تواند نتيجه و عصاره، فشرده و بيانگر تمامي تاريخ مشخص و جريان های خاص و مشخصي باشد که گذشته آن را تشکيل مي دهد. جنبش ضد امپرياليستي و آزاديبخش نیز با تمام مختصات عام خود، ثمره و نتيجه تاريخ مشخص چند ساله مبارزه با استعمار و نو استعمار و بيان کننده تمام اين روند تاريخي است.

         پس از يک طرف تاريخي، منطقي را (به آن معنا و در آن حد معيني که گفتيم) در بر مي گيرد و از طرف ديگر منطقي بيان کننده تاريخي است. به عبارت ديگر «تاريخي» در خويش مناسبات عليت و ضرور را تلويحا در برمي گيرد و «منطقي» آن ها را به صراحت بيان مي کند منطقي شکل خلاصه شده و فشرده تاريخي را دوره مي کند. (تلخيص مي کند و تعيم مي دهد).

         اما وحدت منطقي و تاريخي مطلق نيست، ديالکتيکي است چرا که يک روند تکاملي هميشه در جريان مشخص خود دارای پستي ها و بلندی ها است، ضروريات تکامل از ميان انبوه تصادفات مي گذرد، جوانب گذرا و اتفاقي در آن وجود دارد. همه اين تصادفات در نتيجه غايي حذف مي شود و در منطقي تمام جزئيات و مشخصات روند «تاريخي» وجود ندارد. مثلا در تاريخ تکامل سرمايه و چگونگي استثمار در اين يا آن کشور در اين يا آن زمان، بسياری جزئيات و ويژگي های عناصر محلي و مشخص هست که از ورای آن ها قانونمندی بروز کرده است. ولي در بررسي منطقي نقش استثمار و عمل سرمايه و ماهيت آن کليه اين عناصر و جزئيات حذف مي شود و آن چه عام و اساسي است باقي مي ماند. در اين معنا است که انگلس نوشته است: «منطقي عبارت است از تنقيح شده و تصحيح شده تاريخي».

         در ارتباط متقابل و وحدت ديالکتيکي «تاريخي و منطقي»، فلسفه مارکسيستي نشان مي دهد که تاريخي عامل اوليه و منطقي همچو انعکاس آن، عامل ثانوی است. اين برخورد نتيجه جهان بيني ماترياليستي است چرا که مثلا هگل که وحدت مقولات تاريخي و منطقي را کشف کرده بود منطقي را زاينده و خالق تاريخي مي دانست و تاريخ را روند حرکت  انديشه مطلق و نوعي منطق تطبيقي معرفي مي کرد. تعيين عامل اوليه در وحدت ديالکتيکي دو مقوله به معناي کم يا زياد کردن اهميت و نقش اين يا آن جنبه نيست.

         وحدت دو مقوله تاريخي و منطقي چنان است که مي توان گفت منطقي همان تاريخي است منتهي بدون شاخ و برگ جريان مشخص، به شکل تعميم تئوريک. بر عکس مي توان گفت که تاريخي نيز همان منطقي است منتهي سرشار از بافت زنده واقعيت مشخص و پر از کليه حوادت و رگ و پي جريان تکامل تاريخي مشخص.

(4)

از آنچه آموختيم معلوم مي شود که برای شناخت واقعيت طبيعي و اجتماعي مي توان و بايد هم به کمک شيوه منطقي، به درک ماهيت پديده موجود پرداخت و هم با کمک شيوه تاريخي به درک تاريخ تکامل آن دست زد. واضح است که شيوه تحقيق تاريخي با شيوه تحقيق منطقي تفاوت دارد زيرا که جريان يک رويداد با شکل نهايي واقعه يکي نيست.

         وظيفه پژوهش تاريخي عبارت است از کشف شرايط و محمل های مشخص اين يا آن پديده و اين که چگونه رويدادها يکي پس از ديگری حادث شده اند و مراحل گذار و         دوران های تحول تاريخي و جريان تکوين چگونه بوده است.

         وظيفه پژوهش منطقي عبارت است از کشف آن نقشي که عناصر مختلف يک سيستم و جهات مختلف موجود در ترکيب يک کل در شکل نهايي يک پديده ايفا مي کنند، کشف عوامل ضرور و اساسي و عام، کشف قانونمندی ها.

         اهميت درک اين شيوه ها و به کار بردن آن ها در اين است که از يک سو مطالعه تاريخ و گذشته يک حادثه و پديده مورد نظر به دانستن و چگونگي و ماهيت کنوني آن کمک مي کند و از سوی ديگر برداشت منطقي و شيوه منطقي پژوهش خود کليدی مي شود برای کشف جريان تاريخي تکامل. به عبارت  ديگر پي بردن به شيوه های متقابل و مناسبات و قوانين ارتباط در يک شيئي و پديده که در حالت تکاملي و در شکل کامل و نهايي اش مورد مطالعه قرار مي گيرد، خود به فهم چگونگي پيدايش و نضج و رشد يعني تمام تاريخچه تکامل تا رسيدن به اين مرحله نهايي کمک مي کند.

         مثال هايي که زديم و تمام پديده ها و روندهايي که در زندگي روزمره و مبارزه اجتماعي با آن ها روبرو هستيم هم پيوند و هم تفاوت دو شيوه و اهميت آموختن و به کار بستن آنها را نشان مي دهد. مثلا کتاب «سرمايه» اثر فناناپذير کارل مارکس علامت درخشان اهميت و ثمر بخشي پيوند دو شيوه پژوهش منطقي و تاريخي و نحوه داهيانه بررسي ديالکتيک پديده سرمايه با تمام عمق آن است.

         درک ماترياليستي وحدت منطقي و تاريخي يک اصل مهم راهنما برای تدوين علوم مختلف و بررسي و تدوين سيستم مقولات هر علمي است. در بررسي علمي جدا کردن تاريخي از منطقي و مطلق کردن تاريخي، خطر وقايع نگاری سطحي و تشريح ساده رويدادها بدون دستيابي به ماهيت ها و علل و قانونمندی ها را به وجود مي آورد برعکس جدا کردن منطقي از تاريخي و مطلق کردن منطقي منجر به رديف کردن انتزاعات و مطلق گويي و جدا شدن از واقعيت مي گردد.

         در فعاليت روزانه و نبرد اجتماعي نيز بايد پديده ها را به درستي و همه جانبه شناخت و شناخت درست نيز ناگزير با مقولات تاريخي و منطقي عام و خاص، ضرورت و تصادف... در ارتباط است. درک درست «تاريخي و منطقي» کار شناخت برای درک قوانين منطق ديالکتيک و تئوری شناخت ضرورت دارد تا جايي که در برخي درسنامه ها اين جفت مقوله همراه با جفت مقوله «ماهيت و پديده» در مبحث تئوری شناخت تدريس مي شود Ñ.

 


 


Ñ اصطلاحات : تاريخي و منطقي historique , logique

 

 

فرمات PDF :                                                                                                            بازگشت