بازگشت

 

28 مرداد

حزب چوب غفلت را خورد

ملیون چوب خوش خیالی را

  

سالگرد 28 مرداد، بهانه ای است برای معرفی کتاب "تجربه 28 مرداد . . ." نوشته ف.م. جوانشیر. در این کتب، پس از سال ها تحریف از جانب رژیم و انواع جریان های ضدتوده ای، برای نخستین بار یک تجزیه و تحلیل علمی و مستند از تاریخ جنبش ملی شدن نفت در ایران به عمل آمده است. رحمان هاتفی

 

"با تاریخ معاصر ایران، همان رفته است که با تاریخ همه نهضت های خلقی و قیام های زحمتکشان و ستم دیدگان ایران، از جنبش مزدکی تا به امروز. خداوندان زر و زور هر بار که به ضرب شمشیر و تازیانه و تزویر براین جنبش ها پیروز شده اند، مشتی کاتب دیوان خودفروخته را در کنار جوی خون مبارزان نشانده اند تا "فتح نامه" بنویسند، تاریخ را به سود ستمگران پیروز تحریف کنند و چهره ستم دیدگان بپاخاسته تاریخ ساز را با دروغ و بهتان بیالایند. در این تاریخ تحریف شده پر دروغ قلتشن دیوانان "عادل" لقب دارند و کوتوله های ناقص الخلقه تاریخ "آریامهر"، ولی مزدک ها، ارانی ها و روزبه ها به هزار عیب و علت متهم اند . . . "[1]

کتاب "تجربه 28 مرداد"، در مقیاس جنبش ملی شدن نفت، به کشف دوباره این تاریخ شقه شده، به چرک و دروغ آغشته و در غبار تحریف و شعبده گم و گور شده، رفته است.

"سازمان های جاسوسی امپریالیستی که کودتای 28 مرداد را به ثمر رسانیدند، به درستی می دانستند که تا وقتی اندیشه های انقلابی در میان خلق ریشه دارد و روح پیکارجویی در مردم زنده باشد، پیروزی آنان موقتی است. باید روح مردم را شکست و توده ها را نسبت به راهی که رفته اند، دچار بدبینی و تردید ساخت. باید آنچه را که می تواند مایه پیروزی آینده باشد، معیوب و مشکوک جلوه گر ساخت و بیراه ها را شاهراه."

 

****************

28 مرداد در تاریخ معاصر ایران یک "روز" نیست، لکه چرک و خونی است که به مقیاس زندگی یک نسل، زخمی است عمیق که علی رغم مرهم انقلاب 57، هنوز از آن خونابه می چکد. برای ریشه یابی و جمع بست تجربه ها و آموزش های این رویداد پردامنه ـ که باید چراغ راه حال و آینده باشد ـ نمی توان در محدوده حوادث روز و در سطح مناسبات احزاب و سازمان های سیاسی متوقف ماند. بدون اسلوب صحیح و علمی، هیچ تحقیق معتبری وجود ندارد. مؤلف "تجربه 28 مرداد" این اسلوب را که جان اثر همه جانبه اوست، چنین معرفی می کند:

"ما در این کتاب حوادث کشورمان را در ارتباط با حوادث بین المللی، حوادث سیاسی را در پیوند با مناسبات اجتماعی و نبرد طبقاتی، روش هر حزبی و سازمان و طبقه

اجتماعی را در رابطه با روش سایر سازمان ها و طبقات و همه این ها را در مسیر تکاملی شان در نظر گرفته و بررسی کرده ایم. به نظر ما این شیوه تنها شیوه صحیح و علمی است.

 

         "جنبش ملی شدن نفت ایران، جنبشی یکسر "توده ای" نیست، جنبشی است که قشرهای وسیعی از طبقات مختلف مردم در آن شرکت کرده اند. خلاصه کردن تاریخ این جنبش در تاریخ حزب توده ایران، به هیچ وجه پایه علمی و واقعی ندارد. این جنبش را با همه بزرگی و اهمیت آن باید شناخت و آن را از زیر آوار کودتای 28 مرداد بیرون کشید."

 

دیدگاه "تجربه 28 مرداد" پا به پای رویدادها و تحولات سیاسی و از میان دیگ هفت جوش ماجراهای ریز و درشت، اصلی و فرعی، گذرا و پایدار، مسیر هر سازمان و جریان سیاسی مؤثر را تعقیب می کند، شاخ و برگ های حاشیه ای و اضافی را کنار می زند تا هر طبقه و قشر و گروه اجتماعی، در مشی و سیاست و برنامه حزب و سازمان و رهبران خاص خود عریان شود.

"باید اجزای گوناگون شرکت کننده در جنبش را هم شناخت و هم معرفی کرد . . . چنین بررسی همه جانبه ای بسیار ضرور است. توشه ای از گذشته برای آینده".

 

زمینه های جنبش ملی شدن نفت

 

رفیق عبدالصمد کامبخش در اثر خود "نظری به جنبش کارگری کمونیستی در ایران" مبارزه در راه ملی کردن نفت را در ایران که ضربه 28 مرداد نقطه مکث آن بود "از جالب ترین صفحات تاریخ جنبش آزادیبخش ملی خلق های کشورهای مستعمره و وابسته" می خواند. و رفیق جوانشیر در کتاب موجز و نمونه وار خود "تجربه 28 مرداد" که به مثابه مکمل تحقیقات رفیق کامبخش در دوران جنبش ملی شدن نفت است، این جنبش را انقلاب تمام عیار "ملی و دمکراتیک" که روزنه نوینی رو به فضای تاریخ معاصر است، توصیف می کند. زمینه های این انقلاب رهایی بخش را که در خون شکست، در آثار یاد شده چنین می یابیم:

در نتیجه اوضاع اقتصادی و سیاسی پس از جنگ، نیروهای تازه ای که در گذشته حضور کم رنگی در میدان های مبارزه داشتند، به عرصه نبرد با امپریالیسم گام نهادند. تضاد بین خلق و امپریالیسم و نیز تضاد بین مردم و دولت مالکان بزرگ و بورژوازی کمپرادور، شدت می یافت و بتدریج به جنبش نیرومند ضدامپریالیستی مبدل می شد. شرکت نفت ایران و انگلیس، به مثابه یک پایگاه غارت گر امپریالیستی و نیز امپریالیسم انگلیس، هدف مستقیم این جنبش بودند. در عین حال امپریالیسم تازه نفس آمریکا نیز در صدد بیرون راندن غول نفتی انگلستان از چاه های طلای سیاه ایران بود. امپریالیسم آمریکا که هنوز در محافل حاکمه ایران تکیه گاه لازم را نداشت، با اتکاء به بخش معینی از بورژوازی ملی و ناسیونالیست های ایران که گرایش های آمریکایی داشتند، می کوشید در چارچوب معینی، از جنبش ضدامپریالیستی مردم به سود خود استفاده کند.

در آستانه ملی شدن صنعت نفت، دورنمای سیاسی کلی کشور چنین بود:

بورژوازی ملی به طور فعال وارد مبارزه شده و بخش اعظم خرده بورژوازی شهری را به دنبال خود می کشید و در هنگامه ای که جنبش به اوج اعتلای خود رسیده بود، می کوشید تمام قدرت حاکمه را به دست خود بگیرد. امپریالیسم آمریکا ابتدا نسبت به بورژوازی ملی ابراز همدردی می کرد و حتی به آن یاری می رساند. لبه تیز حمله متوجه امپریالیسم انگلیس بود. شعار بورژوازی ملی هنوز به استیفای حقوق مردم ایران از نفت محدود بود و حزب توده ایران شعار لغو امتیاز شرکت نفت ایران و انگلیس و طرد امپریالیسم انگلیس را مطرح می کرد. در عین حال حزب توده ایران تنها نیروی متشکل و بسیج کننده کشور بود. بورژوازی ملی بدون شرکت فعال و همکاری این حزب نمی توانست به موفقیت جنبش امیدوار باشد. به این جهت در برابر حزب توده ایران وظایف مهمی قرار گرفته بود: بسیج نیروهای ضدامپریالیستی، یعنی کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی شهر و روشنفکران برای مبارزه فعال، ارزیابی صحیح نیروهای بورژوازی ملی، ایجاد همکاری با آن برمبنای قابل قبول ضمن پیروی از اصل "اتحاد و مبارزه" ـ یعنی از یک سو افشای خصلت دوگانه آن و از سوی دیگر اشتراک مساعی با آن در مبارزه با دشمن مشترک ـ کوشش در این جهت که جنبش علیه امپریالیسم انگلستان در تکامل خود به جنبش علیه امپریالیسم به طور عام بدل گردد بدون آن که از استفاده ماهرانه تضاد بین امپریالیسم آمریکا و انگلیس غفلت شود، افشای به موقع سیاست مزورانه و دورویی امپریالیسم آمریکا، از لحاظ سیاسی تلفیق مبارزه ضدامپریالیستی با مبارزه مردم در داخل کشور به خاطر تامین آزادی های دمکراتیک و از نظر سازمانی تلفیق چیره دستانه شیوه های غیرعلنی با شیوه های علنی.

حزب در مسیر این وظایف به فعالیت وسیع پرداخت و با وجود تجربه غیرکافی و ترکیب ناقص رهبری (بخشی از رهبری اجبارا در مهاجرت به سر می برد) موفقیت های بزرگ به دست آورد. حزب در عین حال با کم بها دادن به نقش و نیروی بورژوازی ملی و پربها دادن به نیروی خود دچار اشتباهاتی شد ـ که اگرچه در قیاس با اشتباهات فاحش و جبران ناپذیر رهبری بورژوازی ملی، بسیار خرد است ـ ارتجاع و امپریالیسم از آن برای سرکوب جنبش بهره گرفت.

 

نیروهای سیاسی عمده و استراتژی آن ها

 

از سکوی امروز بهتر می توان دیروز را دید. بغرنجی های گذشته اکنون معمای حل شده و آسانی است، اما آسان بودن و دسترسی به اجزاء و عناصر این معما، برای بسیاری، هنوز به معنی گشودن آن نیست.

از فراز سکوی امروز، منظرگاهی از یک انقلاب ملی و دمکراتیک، آغشته به بوی شدید نفت، هویدا است. این انقلابی بود "علیه وابستگی ایران به امپریالیسم و علیه مناسبات فئودالی" ولی ببینیم همه نیروهایی که سودای رهبری این انقلاب را داشتند، از آن ظرفیت و طبیعت قاطع و پیکارجویی که لازمه پیروزی است، برخوردار بودند؟ گره گاه مسئله و جان کلام همین جا است.

در جبهه انقلاب، دو نیروی عمده بودند:

1 ـ جبهه ملی ایران که بزودی قدرت دولتی را نیز در دست گرفت.

2 ـ حزب توده ایران، که بخشی از خرده بورژوازی شهر، دهقانان و روشنفکران انقلابی را زیر درفش خود بسیج کرده بود.

 

گفتیم که:

"حزب توده ایران تنها نیروی متشکل و بسیج کننده کشور بود. بورژوازی ملی بدون شرکت فعال و همکاری این حزب نمی توانست به موفقیت جنبش امیدوار باشد."

این رمز بزرگ جنبش ملی شدن نفت بود. برشالوده این باور حزب توده ایران ـ به جز دوره کوتاهی که در شناخت ماهیت جبهه ملی دچار تردید بود ـ به کرات، در هر فرصت مناسب، در هر نشیب خطرناک به دیگر نیروهای ملی پیشنهاد اتحاد و همکاری داد، و بدون استثناء در همه این موارد، جواب رد شنید. در طلیعه جنبش ملی شدن نفت، همین که شبح دیکتاتوری جدید، در سیمای نظامی رزم آرا ظاهر شد

"حزب توده ایران با وجودی که به شدت تحت فشار بود، با وجودی که اکثریت رهبران با تجربه آن در این زمان اجبارا در مهاجرت و یا در تبعیدگاه های دور دست بودند، تصمیم صحیحی موافق ضرورت زمان اتخاذ کرد. به هر دو نیروی اصلی، جبهه ملی و آیت الله کاشانی، پیشنهاد همکاری و اتحاد داد. اما این پیشنهاد پذیرفته نشد، بلکه برعکس، کمی پس از آغاز نخست وزیری رزم آرا حملات بسیار تند رهبران جبهه ملی به اتحاد شوروی و حزب توده ایران آغاز شد که دشواری های بزرگی در آینده جنبش ایجاد کرد.

علت این امر را باید در استرتژی اولیه جبهه ملی ایران جست که تامین هدف های خود را از طریق تشدید فعالیت ضدکمونیستی و جلب نظر آمریکا ممکن می شمرد.

نورالدین کیانوری خاطرات خود را از این دوران(پیش از یورش جمهوری اسلامی به حزب توده ایران) چنین بیان می کند:

"از میان 19 نفر موسسین اولیه جبهه ملی، برای حزب توده ایران مسلم بود که دکتر مظفربقایی، حسین مکی، حائری زاده، عبدالقدیرآزاد، عباس خلیلی، عمید نوری، احمد ملکی، جلال نائینی و ارسلان خلعتبری، سرسپرده آمریکا بودند. پشتیبانی کسانی مانند میراشراقی مدیر روزنامه آتش از جبهه ملی که جلسات مشترک گروه بالا با ماموران سفارت آمریکا در خانه اش تشکیل می شد و ما از آن اطلاع داشتیم، رهبری حزب را درباره مجموعه جبهه ملی دچار اشتباه کرد. به ویژه که رهبری حزب اطلاعات کاملی در دست داشت که دکتر مصدق از ارتباط این گروه با سفارت امریکا کاملا واقف است، ولی هرگز قدمی در راه جدا کردن خود از تحریکات این گروه برنمی داشت."

 

جهش در شعار، در جا در استراتژی

 

"شعارملی شدن صنعت نفت در سرتاسر کشور15 آبان ماه 1329 در شورای عالی جبهه ملی به تصویب رسید. این یکی از پیروزی های بزرگ نهضت ضد امپریالیستی مردم ایران است.

اصل ملی شدن نفت در سرتاسر کشور در جبهه ملی به آسانی پذیرفته نشد و جناح های گوناگون جبهه نسبت به این اصل روش های گوناگون پیش گرفتند. اقلیتی از دور مصدق و فاطمی بودند اصل ملی شدن را صادقانه پذیرفتند، ولی اکثریت جبهه ملی این اصل را با تاخیر و غیرصادقانه تایید کردند و در واقع در مواضع سابق خویش دایر بر تجدید نظر در قرارداد- ایران و انگلیس- باقی ماندند."

"تصویب اصل ملی شدن نفت در شورای عالی جبهه ملی و اعلام آن، جهش بزرگی بود در سیاست این جبهه: جهش از تجدید نظر و شعار50- 50 و غیره به طرد شرکت استعماری نفت. ولی متاسفانه این جهش فقط در شعارانجام گرفت و نه در استراتژی.

جبهه ملی این شعار را با تمام ژرفای آن ـ به معنی یک انقلاب ملی و دمکراتیک- درک نکرد و مصدق و یارانش حتی تا 28 مرداد نیز حاضر نشدند بپذیرند که بدون یک تحول اجتماعی و بدون یک تغییر بنیادی سیاسی، شعار ملی کردن نفت در شرایط ایران قابل اجرا نیست."

 

به یاد داشته باشیم که جبهه ملی و مصدق به مبرم ترین ضرورت اجتماعی آن روز ایران، یعنی مساله انقلاب ارضی که پشتوانه پیروزی بود، حتی نزدیک نشدند.

 

"همین تطابق ناپذیری شعارملی شدن نفت با استراتژی اجرای آن، ریشه اصلی شکست 28 مرداد شد. در آغاز شعار ملی شدن به نظر گروهی آسان می آمد. برخی از محافل امریکائی نیز به این سهل انگاری دامن می زدند و چنین وانمود می کردند که چیز مهمی نیست. شما نفت را ازانگلیس ها بگیرید، ما کمک می کنیم که خودتان استخراج کنید... ولی در عمل معلوم شد که ملی کردن نفت کار آسانی نیست. چنان که گفتیم یک انقلاب است و استراتژی و تاکتیک انقلابی می خواهد.

حزب توده ایران در پذیرش شعارملی شدن نفت تاخیر کرد... این تاخیر بدون تردید نقص بزرگی است. منطقا ما که هوادار طرد شرکت نفت، الغای قرار داد و جلوگیری ازهرگونه نفوذ امپریالیستی در کشور بودیم، می بایست به مراتب زودتر از کسانی که دنبال قراردادهای 50- 50  " دنیا پسند" بودند، به این شعارمی رسیدیم.

اصل ملی شدن بیان درست و کامل همان چیزی بود که ما خواستارآن بودیم و نه درخواست تجدید نظر در قرارداد.

 

"علت اصلی تاخیر حزب ما در درک اهمیت شعارملی شدن نفت به شرح زیراست:

1- بی اعتمادی نسبت به رهبران جبهه ملی ایران. سوابق گروهی از رهبران جبهه ملی در همکاری با ارتجاع و امپریالیسم، مخالفت آنان با طرد شرکت نفت و تماس هایی که با محافل امریکایی داشتند، حزب ما را مدتی دچار این تردید کرده بود که در شعار جدید آن ها نیز کاسه ای زیر نیم کاسه باشد.

2- کم توجهی به امکانات کوتاه مدت که می توانست جنبش را گاهی به جلو ببرد، ولو این که به پیروزی نهایی نرساند. این نظرحزب ما که ملی کردن صنایع نفت با کمک امپریالیسم امریکا مقدور نیست و به تحول بنیادی در سیاست خارجی و داخلی نیازمند است، نظر درستی بود، ولی ما توجه نداشتیم که از تضاد امپریالیست ها می توان برای یک گام به جلو استفاده کرد.

3- بی توجهی به تفاوت اساسی بین دو قشر بورژوازی، قشر کمپرادور و قشر ملی در کشورهایی نظیر ایران. بی توجهی به این نکته که قشربورژوازی ملی نیز  یک پارچه نیست و جناح های گوناگون آن حاصل درجات مختلفی از سازش کاری هستند.

4- بیماری کودکی کمونیسم. عدم آشنایی کافی با اندیشه ضرورت یافتن متحدین، هر قدرهم موقتی باشند. این بیماری به طورکلی از کم تجربگی حزب ما ناشی می شد ولی علل وعوامل مشخصی هم وجود داشت که آن را تشدید می کرد. از جمله این که پس از غیرقانونی شدن حزب، زندگی عادی آن مختل شد، رهبری حزب پراکنده، عده ای به زندان افتاده و گروهی مجبوربه مهاجرت شدند. پیوند مستقیم رهبری با توده مردم، سازمان ها و شخصیت های سیاسی بریده شد.

البته درهمان زمان در صفوف حزب توده ایران نظریات درست وجود داشت. گروهی از کادرهای حزبی که در مطبوعات و امور ایدئولوژیک کار می کردند، مصرا توصیه می کردند که شعار ملی شدن نفت پذیرفته شود.

 

سه مرحله در جنبش ملی شدن نفت

 

جنبش ملی کردن صنعت نفت را می توان به سه مرحله تقسیم کرد:

 

مرحله اول شامل دوران تشدید مبارزه به خاطر رد قرارداد الحاقی. این مبارزه که تقریبا در سراسر کشورگسترش یافت، شعار ملی کردن صنعت نفت را در دستور روز قرار داد.

"گره همه مسایل سیاسی آن روز ایران سرنوشت نفت جنوب بود. رزم آرا وقتی بر سرکار آمد امیدوار بود که منافع آمریکا و انگلیس را آشتی دهد و نفت ایران را میان آنان تقسیم کند... اما محافل انگلیسی، مصرا از او می خواستند که قرارداد الحاقی را- به سود آن ها- به تصویب رساند."

سیاست رزم آرا و همه دولت های آن روزمعطوف به آن بود، که قرارداد را در محیط کم و بیش آرام و پیش از آن که نیروهای مترقی بسیج شوند، به تصویب مجلس برساند، اما رقابت شدید امریکا وانگلیس بر سر تصاحب ثروت های خاور نزدیک و میانه، به خصوص ایران، مساله را به درازا کشاند و این نبرد پشت پرده که عمیقا در جامعه ما بازتاب می یافت، هم با اعتلای جنبش آزادی بخش ملی در ایران مقارن شد و هم خود انگیزه و الهامی برای اوج گیری این جنبش شد.

 

مرحله دوم، با تصویب قانون ملی شدن نفت و بر سرکار آمدن مصدق آغازشد.

مصدق از بحران عمومی سیاسی که کشور را فراگرفته بود استفاده کرد و مجلس را واداشت که قانون 9 ماده ای مربوط به طرز اجرای اصل ملی شدن نفت را تصویب کند و اجرای آن را به عنوان برنامه دولت بپذیرد... مصدق با پذیرش نخست وزیری قدرت حاکمه را به دست نگرفت، بلکه فقط بخش کوچکی از آن را به اتکای افکارعمومی و با بهره گیری از بحران سیاسی تصاحب کرد. بخش بزرگ تر قدرت در دست دربار باقی ماند. اکثریت مجلس شورا و سنا که به نخست وزیری مصدق رای داده بود در واقع مخالف او بود. ارتش و نیروهای مسلح، ملاکین بزرگ و حتی اکثریت رهبران جبهه ملی مخالف او بودند. مصدق سازمان سیاسی استواری که از او پشتیبانی کند، نداشت. از فردای پذیرش نخست وزیری، رهبران جبهه ملی یکی پس از دیگری از مصدق جدا شدند و در برابر او صف بستند. جبهه ملی عملا تعطیل شد."

"مصدق که با این وضع روی کارآمده بود، کوشید تا کابینه خود را از کسانی تشکیل دهد که هر یک جناحی از هیات حاکمه را راضی کند. به علاوه ترس از انقلاب قاطع ضد امپریالیستی و دموکراتیک، عدم باور به نیروی مردم امید به حال مساله نفت در چارچوب مناسبات حاکم و در پیوند با امپریالیسم امریکا در ترکیب نخستین کابینه مصدق منعکس شد. مصدق کابینه ای به مجلس معرفی کرد که به هیچ روی در سطح وظایف انقلابی اش نبود. تقریبا همه اعضای آن در کابینه های قبلی وزیر و صاحب مقام بودند. چهار نفر از آنان در کابینه علاء عضویت داشتند. پست وزارت جنگ در دست نماینده شاه بود و پست وزارت کشوربه سپهبد زاهدی کودتاچی سپرده شده بود که از مدت ها پیش علیه جنبش انقلابی ایران و شخص مصدق توطئه می کرد."

"این هسته توطئه گری ضد ملی در درون جبهه ملی بسیار تقویت شد، ارتباطات آن محکم تر و فعالیت خرابکارانه اش شدیدتر گشت. و در تمام طول حکومت مصدق ادامه یافت تا به 28 مرداد رسید. به عبارت دیگر زمانی که مصدق و یارانش خوشدلانه به کمک آمریکا در امر ملی شدن نفت چشم دوخته بودند، "سیا" عمال خود را در درون کابینه جا می داد و سقوط آن را تدارک می دید."

تصویب قانون ملی شدن نفت و روی کارآمدن مصدق، نتیجه مبارزات توده مردم و درعین حال حوادثی بودند که هم امپریالیسم  وارتجاع داخلی و هم نیروهای دموکراتیک را در برابر وضع جدیدی قرار می دادند. این مرحله به حوادث تیرماه 1330 منجرشد که طی آن اقدامات امپریالیست های انگلیس و امریکا ) که حالا دیگرمشترکا عمل می کردند( و نیز ارتجاع داخلی در برابر مبارزات مردم با شکست مواجه گردید و در نتیجه زمینه برای ایجاد جبهه واحد ضد امپریالیستی فراهم آمد.

این مرحله سرشار از وقایع مهم داخلی و خارجی است. در این مرحله تضادها شدت می یابند و تغییراتی که در سیر حوادث تاثیر داشت، در خصلت این تضادها پدید می آید. مرحله یاد شده بخصوص از مبارزات جوشان توده ها، یعنی نیروی عمده جنبش مشحون است. جنبش به نقطه اوج رشد خود می رسد. تضادهای موجود میان دو امپریالیسم امریکا و انگلیس و نیز تضاد میان کشورهای امپریالیستی از یک سو و ایران که به وسیله دولت بورژوازی ملی اداره می شد، از سوی دیگر، دستخوش تغییرات زیاد گردید.

سیاست ایالات متحده امریکا در ایران، پس از تشکیل جبهه ملی، جهت مشخص به خود گرفت: استفاده از جبهه ملی برای تصاحب نفت ایران. ترکیب و روحیات جبهه ملی نیز مشوق این تمایل امریکا بود. زمانی که اصل ملی شدن نفت به تصویب رسید. برخورد دو گانه امپریالیسم امریکا به این اقدام آشکارگردید: از یک سو ترس از این که تحولی چنین بتواند برای سایر کشورهای صاحب نفت سابقه شود و آن ها نیزبه همین سهولت به منافع انحصارات امریکایی لطمه وارد سازند، از سوی دیگر دورنمای فریبنده برای پیروزی آسان.

مرحله سوم، از تیر ماه 1331 یعنی هنگامی که نیروهای امپریالیستی و ارتجاع داخلی برای سرنگون دولت مصدق متحدا عمل می کنند تا کودتای 28 مرداد 1332 را که منجر به استقراردیکتاتوری نظامی در کشور شد، در برمی گیرد. انشعاب در جبهه ملی و خروج عناصر ارتجاعی و امریکایی از آن، مشخصه این مرحله است.

 

"درقیام 30 تیرهدف ها وشعارها وشیوه های گوناگون مبارزه که از طرف سازمان های گوناگون مطرح می شد، به قضاوت توده مردم گذاشته شد و صحت نظرات حزب توده ایران به اثبات رسید. مردم با گوشت و پوست خود احساس کردند که ملی کردن نفت در واقع یک انقلاب ضدامپریالیستی است و تنها در نبرد قاطع با نیروهای امپریالیستی- چه انگلیسی و چه امریکایی- می تواند پیروزشود. نقش خائنانه دربار پهلوی نیز بیش از پیش آشکار گشت و قشرهای هوادار مصدق به درک این واقعیت آغاز کردند که تا این دربار باقی است، دست از توطئه برنخواهد داشت. در این قیام دست سازش کاران رو شد. این، تحول کیفی در جنبش ملی شدن نفت، برجسته ترین خصلت این قیام و مهم ترین عامل پیروزی آن بود.

سی ام تیر تنها با حضور حزب توده ایران ) که ترکیب طبقاتی جبهه پایداری را به طور کیفی تغییر داد(  بود که روز قیام ملی شد و در تاریخ ماند."

در نتیجه قیام سی تیر:

-                     مصدق نه از طریق بازی های پارلمانی، بلکه برروی امواج قیام توده مردم و به ویژه زحمتکشان پیروز شد."

"-  ضرورت و امکان اتحاد نیروهای ضد امپریالیستی آشکارتر شد. قیام سی تیرحاصل اتحاد نیروهای ملی ایران بود".

- دشمنی با مصدق در محافل حاکمه ملاک- بورژوایی تشدید و موقعیت او در این محافل تضعیف شد. بحران از جلو صحنه به پشت پرده رفت و توطئه گری ها فعال گردید".

-                     حکومت دو گانه مصدق- شاه- که از آغاز روی کار آمدن کابینه مصدق آغاز شده بود، به سنگین شدن کفه ترازو به نفع مصدق و تمرکز بخش قابل ملاحظه ای از قدرت حاکمه در دست او گرایید"

 

تا آستانه فاجعه 28 مرداد

 

از سی تیر1331 تا 28 مرداد 1332 که آوار مدهشی به حجم زندگی یک نسل و به بهای دود شدن و تباهی طلائی ترین سال های تاریخ معاصر ایران بر سر میهن ما فرود آمد، چه گذشت؟ چه گذشت که آن توده های جان برکف که روزسی تیرماه برای دفاع از حکومت ملی مصدق در کوچه ها و خیابان ها، با دست خالی با تانک ها و سرنیزه ها گلاویز شدند و به پیروزی رسیدند، در برابر کودتای 28 مرداد تقریبا نقش ناظران بی تفاوت و یا حداکثر چهره هم دردی غیرفعال را گرفتند؟ مصدق با نیرو و ریشه خود چه کرد؟ رمز دردناک فتح ارزان کودتا، در پاسخ دقیق این پرسش است:

 

"مصدق با اعلام شعار "اقتصاد بدون نفت" بخشی از هواداران خود را که به امید بهره گیری از درآمد نفت از او پشتیبانی می کردند، از دست داد. این بخش به سوی همکاری با نیروهای ارتجاعی متمایل شد. ولی مصدق از اعلام و انجام اقداماتی که می توانست از طرف توده ها پایگاه او را گسترش دهد سرباز زد. برعکس، بار اقتصاد بدون نفت را از طریق افزایش مالیات های غیرمستقیم و تشدید تورم به دوش زحمتکشان گذاشت و لذا مواضع خود را در میان آنان نیز تا حدود زیادی تضعیف کرد."

اقتصاد بدون نفت محصول یک سیاست انفعالی و تسلیم طلبانه بود، درست همان حربه ای بود که امپریالیسم جهانی برای تحلیل بردن دولت مصدق، از طریق انجماد امکانات و ظرفیت های اقتصادی آن احتیاج داشت. جنبش با پول نفت که در آن شرایط بحران بیش از هر وقت دیگر به هر دینار آن نیاز بود، می توانست بنیه خود را تقویت کند، به بهبود وضع زحمتکشان یاری برساند، با تحکیم پایه های مالی واقتصادی دولت به تقویت مواضع سیاسی آن بپردازد. اما مصدق محاصره اقتصادی ایران را توسط امپریالیسم، با بستن شیرهای نفت به روی کشورهای سوسیالیستی کامل کرد. این همان سیاستی بود که غرب امپریالیستی آرزو داشت و در دل ارتجاع داخلی به رهبری دربار که برای منزوی کردن دولت عاصی به جان می زد، قند آب می کرد.

 

"علت واقعی که مصدق جرات نکرد نفت به کشورهای سوسیالیستی بفروشد، فشار مداومی بود که از طرف ارتجاع و امپریالیسم در داخل و خارج به او وارد می شد. و تعهداتی بود که در قبال امریکا داشت. مصدق تا پایان حکومت خود نتوانست بر این نیروی ارتجاعی و گرایش های باطنی خود چیره گردد."

"مصدق همان طورکه می خواست نفت را به کمک امریکا و به اتکای طبقات دارا ملی کند، اقتصاد بدون نفت را هم می خواست با کمک امریکا وهمان طبقات پیش ببرد. باور کردنی نیست، ولی واقعیت است. او پس از بازگشت از امریکا، همان وقتی که به نتیجه رسیده بود، با کمک امریکا ملی کردن نفت ممکن نیست، از ترومن ) رئیس جمهوری امریکا( خواسته بود که به او کمک کند تا بتواند مدتی بدون نفت زندگی کند."

در 9 اسفند 1331 حزب پشتیبانی قاطع خود را از دکتر مصدق، در میدان عمل به معرض نمایش گذاشت. ماجرا از این قرار بود که:

برحسب توطئه قبلی دربار، می بایستی شاه اعلام دارد که برای معالجه به خارج می رود و تلویحا وانمود کند که این سفر نوعی اظهارعدم رضایت از دکترمصدق است. طراحی شده بود که متعاقب اعلامیه دربار دستجات از پیش تدارک شده اوباش و نظامیان طرفدارشاه به خانه دکتر مصدق حمل کنند و او و یاران وفادارش را از میان بردارند. صبح 9 اسفند نقشه آغاز به اجرا شد، اما صفوف عظیم حزب توده ایران و جمعیت ملی مبارزه با استعمار ) سازمان علنی حزب(  راه را بر مهاجمان بستند و آن ها را درهم شکستند. به دنبال این حادثه، نیروهای دمکراتیک طی 4 روز در سطح شهرها به نمایش و تظاهرات خود علیه شاه و دربار ادامه دادند.

رفیق کیانوری گفت:

"برای حزب ما توطئه 9 اسفند جدی ترین ناقوس خطربود. ما تردید نداشتیم که جبهه متحد همه نیروهای دشمن تصمیم آخرین خود را گرفته و هر لحظه باید در انتظار ضربه تازه ای بود. توطئه ربودن و قتل سرلشکر محمود افشارطوس ) رئیس شهربانی مصدق( توسط باند جنایتکار امریکائی ـ درباری، با شرکت مظفر بقایی، سرلشکر زاهدی، به روشنی مشخص می کرد که کودتاچیان می کوشند اطراف مصدق را از کلیه عناصری که برای آن ها نامطمئن بودند، خالی کنند. این توطئه فاش شد و دقیقا معلوم گردید که چه دست هایی در پشت آن بودند. عاملان این جنایت بازداشت شدند.

تمام درخواست ها و فریادهای حزب ما برای محاکمه و مجازات جانیان که می توانست ضربه ای جدی علیه مرکز توطئه باشد، از طرف دکتر مصدق بی پاسخ ماند. درست مثل این که چشم و گوش دکترمصدق در این جهت، یعنی در جهت دیدن خطر کودتا و شنیدن حذرباش ها به کلی از کار افتاده بود.

هر روزکه به 28 مرداد نزدیک ترمی شدیم، آثار و نمونه های شدت یافتن خطر زیادتر می شد و به همان تناسب هم، صدای بیدارباش ها و هشدار های حزب ما رساتر می گردید.

در رهبری حزب توده ایران شناخت از ماهیت سیاست دکترمصدق و لزوم پشتیبانی همه جانبه از او، مورد تایید همه قرا رگرفته بود. حزب توده ایران با اطلاع و حساب دقیق از امکانات نیروهای خودی و نیروهای دشمن ) دربار و ارتش گوش به فرمانش، عمال امپریالیست های امریکا و انگلیس، همه مرتجعین یعنی طبقات حاکمه: کلان سرمایه داران و بزرگ مالکان و بخصوص بخش جدا شده از جبهه ملی( به این نتیجه رسیده بود که جلوگیری از کودتا، تنها و تنها در صورت اتحاد و همکاری همه جانبه همه نیروهای ضد امپریالیستی، یعنی نیروهای توده ای و دکتر مصدق و هواداران راستین او، امکان پذیراست.  تنها چنین اتحادی می توانست قشرهای وسیع مردم را برای مقابله با دسایس دربار و امپریالیست ها تجهیزکند. ولی از طرف دولت دکترمصدق و همه گروه های وابسته به جبهه ملی، درست در جهت عکس حزب ما عمل می شد و به جای نشان دادن جهت خطراصلی، تنها به تحریک علیه حزب ما می پرداختند.  تمام انتشارات حزب ما و گروه های وابسته به جبهه ملی در ماه های فروردین تا مرداد1332 شاهد این واقعیت است. درست به همین علت است که مخالفان و دشمنان حزب توده ایران، در تمام ادعاهائی که در زمینه فعالیت حزب ما در دوران حکومت دکترمصدق دارند، برای این دوران، یعنی دوران حاد شدن دسیسه های امپریالیسم، دربار و سرسپردگانش، دوران تدارک و انجام کودتای نافرجام 9 اسفند تا 28 مرداد، نمی توانند حتی یک نمونه علیه سیاست و موضع گیری حزب ما در پشتیبانی همه جانبه ازدکتر مصدق بیاورند."

 

28 مرداد، میوه طبیعی سیاست مصدق

 

فاجعه تاریخی 28 مرداد، در سکوت و مماشات و وقت گذرانی بیهوده مصدق شکل گرفت. لحظه به لحظه تکوین یافت و ریشه های سرطانی خود را در سراسر کشور گسترد. پیش از آن که "روز 28 مرداد فرا رسد، روح خبیث آن، در کالبد مملکت حلول کرده بود.

کودتاگران که از روی سر مصدق آزادانه درگشت و گذار و سرگرم توطئه چینی بودند، برخلاف دولت جبهه ملی وقت را بیهوده تلف نمی کردند. آن ها با جاسوسان انگلیسی و سرجاسوسان و مستشاران امریکا، جلسات مرتب داشتند و برای سرنگونی دولت قانونی نقشه می کشیدند. کودتاگران تا آستانه 28 مرداد، اکثر واحدها و فرماندهان نظامی را در تهران و شهرهای مهم کشوربا خود همداستان کرده بودند. جبهه متحد شریرترین مخالفان تشکیل شده بود و پشت جبهه نظامی کودتا را مستحکم می کرد.

از دو رکن اصلی ماشین دولتی: ارتش و دستگاه اداری، فقط اجزاء پراکنده و ناچیزی از اولی و مواضع سست و بی خاصیتی از دومی در دست دولت رسمی- که با بحران عمیق و افلاس شدید دست و پنجه نرم می کرد- بود. همین موقعیت لرزان دولت و وضع محکم نیروی سازمان یافته و آرایش دیده کودتا بود که به لوی هندرس- سفیر آمریکا جرات داد روز26 مرداد، چشم در چشم مصدق با وقاحت بگوید:

"دولت امریکا دیگر نمی تواند حکومت شما را به رسمیت بشناسد... امریکا با تمام قوا از حکومت شما جلوگیری خواهد کرد."

کودتا 25 مرداد با شرکت مستقیم حزب توده ایران درهم شکست. سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی و مامور بازداشت مصدق، به ابتکار افسران توده ای بازداشت شد و شاه که از پشت صحنه بر این شبیخون نظارت داشت، از کشور گریخت. پیش از این حمله کودتایی، حزب توده ایران در 30 تیر، در کودتای شهریور- مهر1331، در9 اسفند 31 با تمام قامت در برابر توطئه های ضد دولتی ایستاده و در نجات مصدق نقش تعیین کننده ایفا کرده بود. مکانیسم کودتا  به اشکال مختلف از 23 تیر 1330 تا 28 مرداد 1332 "چندین بار بکار افتاده و کارآمد بودن آن آزمایش شده بود". سرانجام باید ضربه نهایی، از جایی و در لحظه ای فرود می آمد. همه شرایط برای وارد آوردن این ضربه هر دم مساعدتر می شد. اگر 28 مرداد هم با اقدامات لحظه ای و بی پشتوانه درهم می شکست، ماشین کودتا متوقف نمی شد. هر روز دیگری می توانست یک 28 مرداد تمام عیار باشد. باید ریشه 28 مرداد را خشکاند تا میوه زهرآگین آن ببار نیاید. کنه مساله این جا بود.

"جبهه متحد خلق وجود نداشت. مصدق و اطرافیانش اسیر تعهداتی بودند که خود برای خویش به وجود آوردند: وفاداری به سلطنت، اتحاد با امریکا و امتناع مطلق ازهمکاری با حزب توده ایران. محافل امپریالیستی و ارتجاعی که خود متحد و متشکل شده بودند، از این نقطه ضعف مصدق و هوادارانش حداکثر استفاده را می کردند و با تهدید و شانتاژ مانع از اتحاد نیروهای خلق می شدند. آنان هر روز مصدق و هوادارانش را متهم می کردند که خواستار تغییر رژیم و اتحاد با توده ای ها هستند. و هواداران مصدق نیز به جای این که به واقعیت زندگی تن در داده و با سربلندی و افتخارصف خود را روشن کنند و صریحا اعلام نمایند که برای دفاع از منافع ملی ایران راهی جز غییر رژیم و اتحاد همه نیروهای خلق، از جمله حزب توده ایران وجود ندارد، تسلیم شانتاژ می شدند و با هزار دلیل و برهان می کوشیدند ثابت کنند به مقام منبع سلطنت و "حافظ استقلال میهن"، به "سوگند وفاداری که به قانون اساسی و شاه" خورده اند و به تعهداتی که برای مقابله با "خطرکمونیسم" دارند، همچنان وفا دارند".

در چنین فضایی، شبح 28 مرداد، با گام های مطمئن پیش می آمد، پیش از آن که هر قدم جدید را بردارد، راهش را می کوبیدند و آب و جارو می کردند و بی طرفی مصدق و یارانش را با انواع تمهید برای دشمن جان خودشان می خریدند. وقتی لحظه موعود رسید، نیروی ارتجاع در اوج آمادگی و نیروهای مترقی گسیخته و بخش بورژوایی آن در قعر تزلزل، دودلی، محافظه کاری و سوء ظن نسبت به متحدان پرولتری خود بود. حزب توده ایران از اعماق جگرفریاد می زد:

- خطربالای سرماست.

اما دولت پیش از آن که به خطر واقعی بیندیشد، محو خطر موهوم "چپ" بود.

برخلاف مشهور، این کودتا:

"فقط به دست یک مشت اوباش که صبح آن روزبه میدان آمده باشند، انجام نگرفت. دستگاه دولتی و به ویژه پلیس و ارتش، از قبل در دست کودتاچیان بود. حکومت نظامی- که به دست مصدق برقرارشد- به کودتاچیان ) که این بار مستقیما از سوی سفارت امریکا هدایت می شدند( امکان داد که از شب پیش تمام شهر) چه تهران و چه شهرستان ها(  را اشغال کنند.

"جو ضد توده ای که سازشکاران و مدافعین دروغین مصدق، به همراه عمال کودتا ایجارکرده بودند، دست کودتاچیان را باز می گذاشت که از ساعت 8 شب 27 مرداد، هر صدای مخالف شاه را در کوچه ها خفه کنند. دستور فرمانداری نظامی به "مامورین انتظامی" که پس از ملاقات مصدق با سفیر امریکا برای جلوگیری از تظاهرات توده ای ها صادرکرده بود، سرود یاد مستان می داد و به فعالیت کودتاگران جنبه "قانونی" می بخشید. ساعت 11 شب در واقع شهر اشغال شده و محیط وحشت برهمه جا حکم فرما بود. کینه ضد توده ای و   تمایل عمیقی که سازمان هایی مانند نیروی سوم وجناح راست پان ایرانیست ها ) ظاهرا مدافع مصدق( نسبت به رژیم سلطنتی و "دوستی" ایران و امریکا داشتند، آن ها را در کنار کودتاچیان قرار می داد.

هیچ نیرویی مدافع واقعی مصدق و دشمن شاه در خیابان ها وجود نداشت، جزتوده ای ها که آن هم با چنین شدتی کوبیده شدند. و اعلامیه فرمانداری نظامی مصدق علیه آن ها صادرشد که حق تظاهرات ندارند.

موضوع مهمی که در 28 مرداد نقش بسیار جدی ایفا کرد، سلطه نیروی "انتظامی" در کارخانه ها بود. نیروهای نظامی- کودتاچی از ماه ها پیش به بهانه جلوگیری از اعتصاب و غیره، به طور ثابت واحدهایی را در کارخانه ها و مناطق کارگری مستقرکرده و کارخانه ها را عملا اشغال کرده بودند. کارگران دلایل کافی و به حقی داشتند که ناراضی باشند. فشار عمده اقتصاد بدون نفت بر دوش آنان بود. مصدق به ملاکین و سرمایه داران کم ترین فشاری نمی آورد. با این حال حزب توده ایران، به همان نسبت که در مشی اتحاد با مصدق پی گیرتر می شد، از نفوذ خود در میان کارگران برای جلوگیری از اعتصاب ها استفاده بیشتری می کرد... به همین دلیل از چند ماه پیش از کودتا، هیچ اعتصابی در کارخانه ها رخ نداد، با این حال سیاست نظامی کردن کارخانه ها با شدت دنبال شد."

وقتی لحظه موعود فرا رسید، کودتا ذخیره کافی در پشت سرداشت.

"بنابراین کودتای 28 مرداد به هیچ روی بی سازمان و الله بختکی نبود، پشت سرش نیرو داشت".

تعادل نیروهای بالفعل به سود آن بود. و در صورت برخورد با مقاومت جدی " کار به جنگ خانگی می کشید. برای مقابله با چنین کودتایی می بایست:

جبهه متحد خلق وارد میدان شود و مصدق با تکیه به اقدامات قانونی خود و با استفاده از تمام وسایل مردم را مسلح کند و نیروهای نظامی وفادار به مردم را به حرکت درآورد. مصدق از انجام این وظیفه میهنی سرباز زد و به مراجعات مکرر حزب ما پاسخ رد داد. به احتمال قوی کودتاچیان می دانستند که مصدق چنین خواهد کرد."

"گاه می پرسند: با وجود این که حزب توده ایران تنها ماند و مسلح نبود، از هر نوع پشتیبانی اسمی مصدق هم شده، محروم بود و اقدامش برای مقابله با کودتا به معنای قتل عام مبارزان توده ای می بود، آیا- با وجود همه این ها - بهترنبود حزب دست به اقدام بزند و شکست روحی بعد از کودتا را لااقل تخفیف دهد؟

شاید علیرغم همه عواقب، دست زدن به اقدام سودمند بود. ولی فراموش نکنیم که 28 مرداد هنوز پایان کارنبود. امید می رفت که با عقب نشینی منظم بتوان تهاجم قاطع تری را تدارک دید. در برابر چنین دورنمای احتمالی، تصمیم گیری برای به کشتن دادن مبارزان توده ای واقعا دشوار بود.

 

پی گفتار:

 

"دکترمصدق بدون تردید سیاستمداربزرگی بود که در بازی های سیاسی کوتاه مدت، موفقیت های بزرگی کسب کرد. اما مشی دوربرد او نادرست بود و شکست 28 مرداد را در بطن خود داشت.

 

اختلاف در استراتژی و تاکتیک بدون تردید میان ما و مصدق دشواری هایی به وجود می آورد که عناصر خرابکارمعمولا همه گناهان آن را به گردن ما می اندازند و دراین باره دروغ های غرض آلودی به هم می بافند، ولی حقیقت این است که ما و فقط ما بودیم که برای رفع این دشواری ها کوشیدیم و به طوریک جانبه از مصدق حمایت کردیم.

ما در سرتاسر دوران مصدق با وجود این که حزبی مخفی بودیم و کم ترین حمایتی از طرف مصدق و جبهه ملی نمی دیدیم که سهل است، ازجانب همان ها هم سرکوب می شدیم، همواره در لحظات حساس کنارمصدق ایستادیم، از همه کارهای مثبت او حمایت کردیم. در سی ام تیر1331،  کودتا شهریور- مهر31، در نهم اسفند31 و25 مرداد1332 ما مصدق را از سقوط نجات دادیم و در28 مرداد هم با تمام قوا آمادگی خود را اعلام کردیم، اصرار ورزیدیم، ولی مصدق و یارانش دست اتحاد ما را نفشردند و ما را تنها گذاشتند. در این لحظات حساس نتوانستند و نخواستند گام بزرگی به جلو بگذارند.

فراموش نکنیم که اگر کودتای 28 مرداد، طبق پیشنهاد حزب توده ایران با جبهه متحد خلق و با شرکت فعال زحمتکشان مسلح شکسته می شد- که تنها راه شکستن کودتا بود- انقلاب ایران وارد مرحله کیفی نوینی می گشت.  جنبش ملی شدن نفت چنان که در ماهیتش بود، به یک انقلاب ملی و دمکراتیک فرا می رویید. ستون فقرات ارتش محمد رضاخانی و نظام پلیسی آن می شکست، دربار برای همیشه سرنگون می شد و بهره برداری ملی ازنفت و صنعتی شدن کشور در دستور روز قرار می گرفت...

 


 

 

  فرمات:                                                                                              بازگشت