بازگشت 

"واقعیت ‌ها و استراتژی"

سرانجام سرمایه ‌داری - 2

بشریت

در چهار راه تاریخ

نوشته "ژاك شامبز" ترجمه و تدوین "ن. کیانی" برای راه توده

 

در چند دهه اخیر دگرگونی ‌های بزرگی در ساختار تولید و شیوه مدیریت بوجود آمده است. این دگرگونی‌ها اكنون آهنگی سریع تربه خود می ‌گیرند. ظرف یك نسل جهشی در علم و فن روی داده كه تولید، زندگی اجتماعی و مبارزات مردم را مستقیما تحت تاثیر خود قرار داده، سطح زندگی مردم را بالا برده و شیوه مصرف و اصولا طرز زندگی را عمیقا تغییر داده است. در فاصله‌ای بسیار كوتاه تقریبا درهمه عرصه‌ها ـ تولید و بارآوری، مصرف، تعلیم و تربیت، شرایط زیست- تغییرات مهمی بوقوع پیوسته است.

اما همه اینها تنها یك روی واقعیت است. نه تنها پیشرفت ‌های واقعی دهه ‌های پیشین مسایل را حل نكرده، بلكه این پیشرفت‌ها بواسطه منطق سودجویی سرمایه محدود و نیم‌ بند شده و حتی سیر آن معكوس گردیده است. منطق سودآوری سرمایه بحرانی عمیق را در جامعه بوجود آورده و پرورانده است. بحران، این است آن واقعیت اساسی، واقعیتی كه دهه‌هاست هم چنان و علیرغم آنكه چه گروهی قدرت را دردست داشته، ادامه یافته است. اكنون دیگر كسی بر سر وجود بحران با كسی اختلافی ندارد، اختلاف برسر این است كه از بحران چه تفسیر و دركی داریم و راه دگرگونی جدی و واقعی را چگونه می بنیم.

ما از سال 1971،  پایان دورانی را كه در آن پیشرفت‌های اقتصادی و اجتماعی به شكل عمومی و كمابیش غیربحرانی ادامه می‌یافت  پیش بینی كردیم و یادآور شدیم كه در همه عرصه‌ها سیاست قدرت حاكم با مسایلی روبرو می‌شود كه بیش از پیش از حل آن در جهت منافع اكثریت مردم عاجزاست.  پژوهش‌هایی كه ازابتدای دهه شصت آغازشده بود، جنبه نوین و بیسابقه بحران و سازوكار درونی را كه به حاد شدن آن خواهد انجامید روشن می‌ساخت. ما بنیان اندیشه و پژوهش خود را بر بررسی تضادهای جامعه خود قرار دادیم و برخی تئوری‌ها و مفاهیم گذشته را كنار گذاشتیم، مفاهیمی كه سرمایه داری انحصاری دولتی را بطور مجرد و جدا از اشكال مشخص تسلط سرمایه، مناسبات آن با دولت و سیاست‌هایی كه از یك كشور به كشور دیگرتفاوت داشت می ‌فهمید.

به این ترتیب این امكان پدید آمد تا بتوان جنبه عمیقا بیسابقه بحران را درك كرد و تفسیرهای رایج قدرت حاكم را افشا نمود. این تفسیرها می ‌كوشید بحران را بعنوان "مرحله‌ای دشوار اما گذرا"، سپس بعنوان مرحله‌ای اجتناب ناپذیر، بعدها بحرانی اقتصادی ناشی از "رقابت بین المللی" و بالاخره پیامد طبیعی "مدرنیزاسیون"  معرفی كند.

 

بحران "مرحله‌ای گذرا" بود؟

 

از ابتدای دهه هفتاد هر چند سال یك بار رهبران فرانسه "پایان بحران" را به مردم وعده می دادند. در سال 1976 والری ژیسكاردستن رییس جمهور وقت فرانسه اعلام كرد: "حادثه مهم امسال از سرگیری فعالیت‌های اقتصادی است كه به معنای پایان بحران خواهد بود." ده سال بعد در سال 1985 فرانسوا میتران چنین اعلام كرد: "تلاش‌های پیاپی برای كنترل اوضاع، موجب شده است كه از هم اكنون بدانیم كه بحران دیگر در پشت سر ماست". در سال 1989 میشل روكار نخست وزیر وقت صاف و ساده اعلام كرد: "بحران تمام شد".

اینگونه ادعاها هر چند سال یكبار تكرار می ‌شود و در آینده نیز تكرار خواهد شد زیرا این بحران حاصل یك سلسله " اشتباهات" یا مربوط به شرایط موقتی و روزمره نیست. بحث بر سر قابلیت‌ و صلاحیت آنانی كه اقتصاد كشور را اداره می ‌كنند، نیز نیست. بحران كنونی یك پدیده تصادفی هم نیست. بحران، بحرانی است ساختاری: یعنی بحرانی است كه مرزهای محدودیت نظام سرمایه ‌داری را نشان داده و بیانگرآن تضادهایی است كه ازاین پس رشد بارآوری كار، در چارچوب سرمایه داری با آن مواجه خواهد بود؛ یعنی نوعی از بارآوری كه مبتنی براضافه ارزش و سود است.

بدون تردید، این بحرانی است اقتصادی، اما نباید از یاد برد- با توجه به آنكه هنوزهم عده‌ای كمونیست‌ها را به اقتصاد گرایی متهم می ‌كنند- این بحران بر تمام جنبه‌های زندگی اجتماعی و فردی اثر می‌ گذارد و در  نتیجه دارای ابعاد فرهنگی و اخلاقی است. كلیه مسایل مربوط به شیوه‌ هایی كه انسان ‌ها تولید می‌ كنند، می‌ آفرینند، مبادله می‌ كنند و اهدافی كه جامعه در پیش روی خود قرار می ‌دهد، ارزش ‌هایی كه توصیه می ‌نماید؛ همه اینها در بحران كنونی انعكاس یافته است و بنابراین ما با یك بحران عمومی مواجه هستیم.

 

آیا این بحران پیامد" مدرنیزاسیون" است؟

 

ما می ‌گوئیم مدرنیته و نو بودن یك نظام اجتماعی را باید براساس ظرفیت آن نظام در پاسخ گویی به نیازهای انسان‌ ها، كه در طول تاریخ نیز تحول می‌یابد و متنوع‌ تر می‌شود، تعیین و اندازه‌ گیری كرد. با درنظرگرفتن این معیار، بهایی كه سرمایه داری برای حفظ سلطه خود می‌ پردازد، بسیار سنگین است.

 گسترش بحران و سمت  و سوی آن ضمنا امری خودبخودی و پیامد مكانیكی یك سیستم تجریدی نیست بلكه مستقیما وابسته به سمت‌ گیری ‌هایی است كه محافل حاكم از خلال سیاست‌های خود بر جامعه تحمیل می‌ كنند. به عبارت دیگر برخلاف ادعای طبقه حاكم این بحران نتیجه طبیعی‌ و اجتناب‌ ناپذیر پیشرفت نیست بلكه ناشی از طرح‌های قهقرایی است كه آنان از طریق برنامه‌های استراتژیك و روزمره در جامعه به اجرا می ‌گذارند. در واقع ریشه بحران همان برنامه ‌های گروه‌ های بزرگ سرمایه داری است كه می ‌خواهند با همكاری دولت و از خلال نبرد طبقات و تغییر تناسب نیروها همه وسایل ممكن را برای سودآوری در اختیار خود بگیرند. گروه‌ های بزرگ سرمایه داری همواره در تلاش برای دست یافتن به سریع ترین و بالاترین سودها بوده‌اند. پس از جنبش‌های انقلابی سال 1968 آنان خطر حوزه‌های متمركز جنبش كارگری را درك كردند و برای ضعیف كردن آن، توزیع جغرافیایی صنایع و حرفه‌ها را تغییر دادند. آن ها سرمایه ‌گذاری در مشاغل تولیدی و بارآور را كاهش داده و می ‌خواهند از هزینه‌های مفیدی كه به سود سلامت و آموزش مردم است بكاهند. آنان با ادامه سنت سوداگر و رباخوار سرمایه داری فرانسه سرمایه‌ های انباشته شده خود را در عملیات مالی و بورس بازی در كشور یا خارج به كار انداختند و بدین گونه توان رقابت اقتصاد را كاهش داده، راه را برای نفوذ كالاهای وارداتی هموار كرده و موقعیت كشورما را در رابطه با دیگر قدرت‌ های سرمایه داری وخیم تر ساختند.

 

سرمایه‌داری  و توسعه انسان‌ها؟

 

سیاست حاكم در ابعاد مالی خود نیز حاكی از یك گزینش اجتماعی، یك انتخاب است و نه چنانكه مدعی هستند یك ناگزیری. از نظر منطق سود توسعه ظرفیت‌ های انسانی باید به حداكثرمحدود شود زیرا سودآوری سرمایه هر آنچه برای توسعه انسانی ضروری و ناگزیراست یك "هزینه" می ‌داند. آموزش و پرورش، بهداشت، كارآموزی، فرهنگ و تفریحات همگی در منطق سرمایه "هزینه"‌هایی هستند كه باید آنها را به حداكثر كاهش داد.

امروز این ادعا كه كار را باید موقت و شرایط آن را منعطف كرد یعنی خلاصه ساعات كار را بیشتر، دستمزد را كمتر و هر لحظه بتوان كارگر را اخراج كرد از دهان سخنوران "مدرنیته"  لحظه‌ای حذف نمی ‌شود. گروه‌های بزرگ سرمایه داری و دولت، از این طریق تلاش می‌ كنند تا با انتقال فشار بر طبقه كارگر و مزدبران، خود را با  رقابت و جنگ برسر سود و سلطه انطباق دهند. این سیاست نابرابری‌ ها را گسترش می ‌دهد، به فقر و طرد و محرومیت منجر می شود و بیكاری، ناامنی شغلی، فشار بر روی دستمزدها و دستاوردهای اجتماعی، امتناع از در نظر گرفتن مهارت‌ های نوین را بدنبال می ‌آورد. میلیون ‌ها كارگر، فعال یا بازنشسته، ازمحرومترین‌ ها تا ماهرترین كارگران، پژوهشگران و مهندسین در فعالیت حرفه‌ای و در زندگی خود زیر منگنه این وضع قرار گرفته اند.

 

دمكراسی؟

 

" سلطنت كارفرماها" واقعیتی است كه می‌ خواهند دست نخورده باقی بماند و هر روز كه می‌ گذرد خصلت خودكامه و فردی شده نهادهای حكومتی افزایش می‌ یابد.

دولت به یك ماشین عظیم بوروكراتیك، ناكارآمد و ریخت و پاشگرتبدیل شده؛ دور از شهروندان و مایه زجر آنهاست. دولت به دستگاهی تبدیل شده كه كاركنان آن مانند چرخ و دنده‌های ‌بی ‌روح و بی ‌مسئولیت به كارگمارده می‌ شوند، كاركنانی كه صاحبان قدرت می ‌كوشند تا منفوربودن سیاست خود را به گردن آنان بیاندازند. در همین حال محافل حاكمه بجای تكیه بر نهادهای پارلمانی و منبعث از مردم برای خود كلوب‌ها و باشگاه‌ها و موسسات پژوهشی تاسیس می ‌كنند و در آنجا استراتژی خود را تنظیم می ‌نمایند. خواست و اراده آنان برای دور نگه داشتن شهروندان از هرگونه مشاركت آگاه در گزینش‌های اساسی به یك بحران سیاسی انجامیده كه در واقع بحران دمكراسی است. این سیاست با كوشش دائمی برای  ‌بی‌اعتبارساختن هرگونه مبارزه تكمیل می‌ شود.

 
 مناسبات نوین انسانی؟
 
همبستگی‌ های میان انسان‌ ها كه حاصل مبارزات بسیار طولانی بوده است، با تحولات موجود زیرورو گردیده و بطور منظم مورد تجاوز قرار دارد. تضمین‌ های جمعی و تامین اجتماعی تحت عنوان "مدرنیزاسیون" نابود می ‌شوند. حقوق و آزادی‌ های مردم زیر ضرب رفته و از گسترش آنها جلوگیری می ‌شود.

 

همكاری وبرقراری مناسبات نوین بین المللی؟
 
ادامه سیاست داخلی در عرصه خارجی بصورت یك سمتگیری متجلی می‌شود كه به منافع كشورو نیازهای دوران پشت كرده است.

 

ارزش‌ها؟

 

 محافل حاكم سال‌هاست كه بنام مدرنیته از یك "انقلاب فرهنگی" دم می ‌زنند كه محتوای آن در واقع یك ضد انقلاب همه جانبه است. آنان به دستاوردهای فرهنگی ملی دستبرد می‌ زنند. همه جانبه تلاش می ‌شود ارزش‌های مترقی كه در طول تاریخ كشور ما ایجاد شده ریشه ‌كن شود. تاریخ را تحریف و تصویر گذشته را مغشوش می ‌كنند تا راه آینده را مبهم سازند. بحران بدین طریق بصورت بحران ارزش‌های سیاسی، ایدئولوژیك و اخلاقی گسترش می ‌یابد.

واقعیت‌ها به روشنی نشان می ‌دهند: سرمایه داری، ولو به شكل مدرن، همواره با خشونت علیه انسان‌ها همراه است، خشونتی كه هرگاه اوراق تسلط امپریالیستی در عرصه بین‌المللی ورق زده شود، تمام زشتی خود را نشان می ‌دهد. قانون ثروتمندترین ‌ها و قدرتمندترین ‌ها همچنان بر تقسیم بین‌المللی كار و بر مناسبات میان خلق‌ها حكمفرما است. چند ملیتی‌ ها به همراه ثروتمندترین كشورها و با وجود همه تضادهای میان خود، تمام ابزارهای ممكن را بكار انداخته اند، تا سلطه خود را بر جهان تحمیل كنند. استراتژی امپریالیسم تمامی ثروت خلق‌ها را غارت می‌ نماید و آنها را زیر مشت آهنین بدهی‌ ها، كه آن را به عنوان كمك جلوه می ‌دهند، له می ‌نماید. به این ترتیب مارپیچ جهنمی فقر مادی و توسعه نیافتگی ادامه می یابد.

جهان سرمایه داری اكثریت كشورهای در حال توسعه را "جهان سوم" می ‌داند. اصطلاحی كه مردم این كشورها را به همان اندازه دیگران و با همان حقوق دیگران بخشی ازجهان محسوب نمی ‌نماید. "رفاه" سرمایه داری در كشورهای توسعه یافته ترهمچنان بر اختناق و گرسنگی میلیاردها مرد، زن و كودك مبتنی است كه باید برای بدست آوردن حداقل وسایل معیشت و بقاء مبارزه كنند. "جهان آزاد" همان جهان آزادی تجارت وغارت، جهانی است كه در آن از تركیه تا آفریقا، از بولیوی تا پاكستان، حقوق بشر مورد خشن ترین تجاوزهاست. رهبران این "جهان آزاد" از بدترین دیكتاتورها و فاسد ترین سیاستمداران تا آنجا كه در توان داشته باشند دفاع كرده، با آنان همراهی می ‌كنند. تنها جنبش خلق‌هاست كه می‌ تواند آنها را به عقب نشینی وادارد، گرچه آنان هرگز از تلاش برای بازپس گرفتن مواضع از دست رفته خود صرفنظرنمی كنند. مردم كشورهای آمریكای لاتین كه ایالات متحده آن را "حیاط خلوت" خود به حساب می‌آورد، به خوبی می ‌دانند كه چه بهایی درگذشته از این بابت پرداخته‌اند و امروز نیزمی پردازند.

استثمار و سلطه همواره جزیی از نظام سرمایه داری بوده است و محدودیت تاریخی این نظام نیز در همینجا قرار دارد.

 

****
بشریت درآستانه گذار

 

امروز بشریت در چهار راه تاریخ خود قرارگرفته است. فرآیند گسترده‌ای كه همچنان ادامه دارد در عرصه‌های مختلف بروز می ‌كند. انفجارعلم و فن، تحول مناسبات تولیدی و روابط اجتماعی، خواسته‌ها و مطالبات نوین مردمی، دشواری‌ها و چالش‌های تازه همه در این فرآیند با یكدیگر ادغام شده اند. این روند مجموعه‌ای از پرسش‌ها و مسائل را بوجود آورده كه به اشكال گوناگون تمام حوزه‌های فعالیت انسانی را در برمی گیرد.

ما كمونیست‌ها، این روند و این تحولات همه سویه را دنبال می ‌كنیم و می ‌كوشیم آن را در مشی خود و برای پاسخگویی به مسائل مبارزه رهایی بخش در یكی ازكشورهای پیشرفته سرمایه داری در نظر بگیریم. اما تجزیه و تحلیلی كه از بحران جامعه خود به عمل آورده ایم به ما امكان داده بتوانیم دشواری‌ها و چالش‌های امروزی را كه به كل جهان نیز مربوط است دریابیم. مسایلی كه همه نیروهای اجتماعی، همه خلق‌ها، با شرایط ویژه و منحصر بفرد تاریخی خود و صرفنظر از شكل توسعه و نظام اجتماعی خاص خود با آن دست به گریبان هستند و سرمایه داری با همه تفرعن و تكبری كه دارد از آن خلاصی نخواهد داشت.

هنگامی كه تاریخ چند هزارساله بشریت را ازنظرمی گذرانیم، مشاهده می ‌كنیم كه كلیه لحظات گرهی و تعیین كننده این تاریخ، درست در پیوند با تغییرات بنیادین درابزارهای كار انسان‌ هاست، ابزارهایی كه به انسان اجازه داد تا با تغییر طبیعت نیازهای خود را مرتفع سازد. از پیدایش ابزارها در ابتدائی ترین شكل خود تا دستگاه‌های پیشرفته، این ابزارها به بشریت امكان داده كه پاره‌ای از محدودیت‌های اندام خود را پشت سر گذارد و ظرفیت‌ها و توانایی‌ های خود را توسعه بخشد. بدین ترتیب ابزارها امكان پیشرفت بارآوری كار را فراهم ساخته و نقشی اساسی و متضاد در توسعه ظرفیت‌های بشریت و رابطه میان انسان‌ ها ایفا كرد: یعنی به انسان امكان داد بتواند مازاد بر نیازش تولید و انباشت كند، انباشتی كه هر چند در ابتدا ناچیز بود؛ موجب پیدایش و گسترش تقسیم فنی كار شد. در نتیجه این فرصت بوجود آمد كه بخشی از انسان‌ ها به فعالیت‌ های دیگری غیر از تولید حوایج اولیه مادی بپردازند. همه اینها به ظهور طبقات و انحصار فعالیت ‌های فكری و فعالیت‌ های مربوط به رهبری جامعه دردست طبقات بالایی منجر شد، طبقاتی كه دیگر از اجبار تولید مادی خلاص گردیده بودند. همه این تحولات در ارتباط مستقیم با تحول در ابزارهای كار قرار داشت.

انقلاب صنعتی با ظهور "ماشین ابزار" یكی از آن لحظات تاریخی بود كه اجازه داد تا بسیاری از محدودیت‌ های اندام انسانی در استفاده از ابزارها به شكل رادیكال و بنیادین پشت سرگذاشته شود. تحولی كه امروز در ابزارها بوجود امده آن است كه دیگر تنها به ظرفیت‌های فیزیكی اندام انسان‌ها محدود نمی شوند، بلكه توانایی‌های مغزی و تا حدودی حسی آنان را نیز در برگرفته‌اند. اعمالی نظیر محاسبه، حافظه، اطلاع، كنترل و نظارت نیز در ابزارها تجلی یافته و بدینسان ابزارها امكان هدایت و كنترل بر سازوكارها را نیز بدست آورده‌اند. تصویروار می‌ توان گفت كه در نتیجه تحولات كنونی دیگر نه دست انسان، بلكه برخی كاركردهای مغزی وی در ابزارهای مادی عینیت پیدا كرده است.

اینجا آن آستانه و گرهگاهی است كه در حال گذار از آن هستیم. قلب تحولاتی است كه تجلیات مختلف آن را در رشد نیروهای مولده می ‌بینیم. به شكل توسعه الكترونیك، اشكال نوین انرژی، ماده‌های جدید، بیوتكنولوژی*، ابزارهای مدرن ارتباطات با همه پیامدهای آنها.

 

بحث بر سر یك تحول معمولی یا حتی انقلاب دوم صنعتی نیست، بحث بر سر یك انقلاب واقعی در مناسبات میان انسان با طبیعت است كه ما آن را انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی می‌ دانیم. ضمن آنكه از این تصور كه این انقلاب بخودی خود یك نظم اجتماعی عالی ‌تر را به ارمغان خواهد آورد بر حذر هستیم.

با در نظر گرفتن مدارج چندین هزارساله تاریخ، انقلاب اطلاعاتی كنونی در برگیرنده تحولات عمیق‌ تری در رابطه میان انسان - ابزار- طبیعت و بنابراین پیشرفت بارآوری كاراست؛ تحولاتی كه انقلاب صنعتی در دوران خود نمی‌ توانست حامل آن باشد. این انقلاب چشم انداز كاهش چشمگیرآن مدت زمانی را بوجود آورده كه بشریت در تاریخ خود برای تولید حوایج مادی صرف می ‌كرد. متقابلا زمینه‌های افزایش ساعاتی را كه انسان می‌ تواند صرف شكوفایی خود نماید فراهم ساخته است. این انقلاب بدین ترتیب امكان تحول بنیادین در زمان و مضمون خود كار را هم چون مناسبات میان فعالیت‌های حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای بوجود آورده است. انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی كنونی، نه بطور فوری ولی در دراز مدت، چشم انداز پشت‌ سرگذاشتن بنیادین تقسیم كار و طبقات را به شكلی كه بشریت تا به امروز شناخته فراهم آورده است. این انقلاب گرایش به سمت یك انقلاب در نقش انسان در روند تولید، یك انقلاب واقعی در مناسبات میان انسان‌ها و سرانجام یك انقلاب در خود انسان را بوجود آورده است.

 

این است مفهوم وسیع آن اندیشه‌ای كه كنگره 26 حزب كمونیست فرانسه با آن گشایش یافت. در این كنگره تاكید شد"ما اكنون تحول اساسی نوع انسان را از سرمی گذرانیم. تحت تاثیر تلاقی انقلاب تكنولوژیك و جنبش خلق‌ها شرایط برای رهایی واقعی انسان‌ها سرانجام فراهم می‌شود." اما برخلاف برخی تفسیرها، ما این انقلاب را نوعی تقدیر ناگزیر نمی ‌دانیم. خطراتی كه این انقلاب در راه دارد درست به اندازه امكان‌هایی است كه برای رهایی انسان می ‌آفریند. جنبش رهایی بخش عظیمی، انسان را به مدارج بالاتر تمدن رسانده است، اما جهان ما جهان فقر و تباهی ‌های ‌بی ‌سابقه نیزهست.

بدین ترتیب بررسی گرایش‌ های دراز مدت انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی نباید چشم ما را بر روی واقعیت‌های امروزین بسته نگاه دارد، چرا كه واقعیت‌ های امروز بر آینده و بر سرنوشت این گرایش‌ ها تاثیرمی گذارد. آینده مجموعه‌ای از برخوردها و مبارزات است كه از واقعیت‌های طبقاتی و استراتژی‌های موجود نمی‌ تواند جدا باشد. تكنیك و فن را نمی‌ توان از انسان‌ هایی كه آنها را به كار می اندازند و مناسبات اجتماعی كه در درون آن فعالیت می‌ كنند، جدا كرد.

این شیوه برخورد به ما اجازه می ‌دهد، كه بتوانیم مسئله "مدرنیته" را در عرصه درست آن مطرح نماییم: یعنی بر بستر یك آئین نوین و مبتنی بر پیشرفت و مشاركت انسان‌ ها، بر بستر ساختمان یك تمدن نوین. تمدنی، كه وجه مشخصه آن عقب راندن استثمار و سلطه باشد. امری كه باید از خلال حل فوری ‌ترین و مبرم ‌ترین مسایل روزتحقق یابد. ما به این ترتیب خواهیم توانست تلاش‌های مدافعین سرمایه داری را كه سعی دارند تلقین كنند گزینش ‌های سرمایه ‌داری در امر نوسازی جامعه تنها گزینش‌ های ممكن است خنثی سازیم.

 

كدام  "مدرنیته"

 

مدافعین سرمایه داری بر تحولات كنونی روند علمی و تكنولوژیك تكیه می ‌كنند. در مورد چنین تحولاتی كسی تردید ندارد، اما بحث اساسی بر سر آن است كه آیا این روندی است خنثی و بی طرف و ناشی از تحولات "عینی" است و یا اینكه استراتژی‌های معینی سمت و جهت آن را تعیین می ‌كنند. اكنون در كشفیات علمی و حتی چگونگی پژوهش علمی تحولات عمیقی ایجاد شده است. در این عرصه نیز ما درآستانه یك چرخش بزرگ قرار داریم. این امر واقعیتی است كه هیچكس نمی ‌تواند آن را كم اهمیت تلقی كند. اما عینیت نسبی روند پژوهش علمی و پیشرفت‌ های حاصل ازآن یك مسئله است، شرایط اجتماعی كه پژوهش علمی در آن جریان می ‌یابد و نتایج این پژوهش در عمل و در جامعه بكار بسته می ‌شود مسئله‌ای دیگر. آن بخش از واقعیت علم و فن كه جنبه عمومی و جهانشمول دارد، یك چیز است و واقعیت آن در جهتی كه استراتژی سلطه گری قدرتمندترین كشورها بدان سمت و سو می ‌دهد، چیزی دیگر. بعبارت دیگر روند پژوهش علمی و فنی از یكسو دارای گرایش‌های عمومی و عینی مستقل از خواست انسان ها یا طبقات است، اما از سوی دیگر این روند مستقل از سمت گیری ‌های طبقاتی كه قدرتمندترین كشورها و گروه‌های سرمایه داری در جهت  تحكیم سلطه خود بدان تحمیل می ‌كنند، نیست.

در هیچ یك از دوران‌ های تاریخی، پیشرفت علم و تحول اندیشه ‌ها و رابطه آنها با مجموعه پراتیك انسانی ‌بی ‌ارتباط با شرایط اجتماعی، نیازها و آشتی ناپذیری ‌های دوران نبوده است. امروزه رابطه میان پژوهش- تكنولوژی- تولید- جامعه تنگاتنگ تر و پیچیده تر شده و به همین دلیل فشار دولت‌ ها و گروهای صنعتی و مالی كه قدرت اقتصادی و سیاسی در دستان آنهاست نیز بسیار فزونتر شده است تا جایی كه امكان اثرگذاری دولت‌ها و چندملیتی‌ها را بر جنبش علمی تا حد منحرف كردن آن بیش از گذشته كرده است. استراتژی حاكم كه ویژگی اصلی آن پنهان‌ كاری ناشی از رقابت و نیز مسابقه تسلیحاتی است پژوهش علمی را به وسیله‌ای دیگر در جهت سلطه به زیان كشورهای كمتر توسعه یافته تبدیل كرده است. در عین حال این استراتزی توده‌های مردم را از هرگونه امكان برخورداری واقعی از درك علوم دور ساخته است.

ما اكنون شاهد برپایی "سیستم‌های تكنولوژیك" تازه‌ای هستیم كه نمی‌ توان آنها را ادامه تكنیك‌ های قبلی دانست. در این عرصه نیز ما در درگاه و در آستانه یك تحول قرارداریم. اما این سیستم‌ های نوین به همان اندازه كه امكان آزادی واقعی انسان‌ها را با خود همراه دارد، می ‌تواند به حامل اشكال تازه تر استثمار تبدیل شود. آنچه اكنون سمت و جهت اصلی استفاده و بكارگیری تكنولوژی نوین را تعیین می ‌كند همانا دغدغه سود آوری سرمایه، انطباق دادن آن با مناسبات استثماری و سلطه جویی و تلاش در جهت پنهان كاری و جلوگیری ازآگاهی مردم است.

بحران جوامع پیشرفته سرمایه داری معاصراین واقعیت را نشان می ‌دهد كه انقلاب نیروهای مولده به خودی خود رهایی بخش نیست. سمتی كه سرمایه براین انقلاب تحمیل كرده به اشكال نوین استثمار و از خود بیگانگی پیچیده تر و خطرناك تر از گذشته منتهی گردیده است. این واقعیتی است كه ما آن را چه در تولید خواسته‌های مادی و چه در مجموعه دیگر فعالیت‌ های تولیدی می ‌بینیم. در همه عرصه‌ها شاهدیم كه سرمایه داری تمام فعالیت‌ ها و بخش‌هایی كه تا به امروز تا حدودی از زیر سلطه آن خارج شده بود، مانند بهداشت یا فرهنگ را می‌ خواهد دیگر بار در اختیارخود گرفته و آن ها را تابع ضرورت‌های ناشی از سود آوری سرمایه سازد. ضمن اینكه انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی، بویژه از طریق تكنولوژی سلاح‌های كشتار جمعی، به بشریت قدرت عظیم نابودی خود داده است. به این ترتیب این مسئله كه هدف از پیشرفت علم و تحول نیروهای مولده چیست و مضمون آن كدام باید باشد به یكی ازعمده ترین مسایل مبارزه در دوران ما تبدیل شده است.

طرفداران نظم حاكم اجازه سخن درباره هیچیك ازاین‌ها را نمی‌دهند و مخالفند این مسایل در تمام ابعاد اجتماعی و انسانی آن مورد بحث قرار گیرد. دلیل روشن است: بحث برسر این مسایل موجب خواهد شد معیارهایی كه سرمایه داری بكارمی گیرد، كارآیی كه مدام به آن می‌بالد، مفهومی ازفرهنگ و ارزش‌ها كه توصیه می‌كند، همه اینها مورد چون و چرا و در برابر علامت سئوال قرارگیرند.

ایدئولوژی حاكم، جنبش علمی و تكنولوژیك را امری بخودی خود "عینی" معرفی می ‌كند و از اینجا " خنثی" بودن و بیطرفی آن را نتیجه می ‌گیرد و بدینطریق روایتی بدلی و غیر واقعی از "پیشرفت" ارائه داده، حركت واقعی تاریخ، تضادها و مبارزات آن را نادیده می‌ گیرد. ایدئولوژی حاكم بدینطریق پیش بینی‌های خوش خیالانه‌ای از آینده بدست می ‌دهد و مدعی است كه علم و تكنولوژی، بدون نیاز به مبارزه مردم، خود مسایلی را كه بوجود می ‌آورد حل خواهد كرد. بالطبع در نقطه مقابل، محكومیت خشن و تاریك اندیشانه علم تبلیغ می‌ شود كه به اشكال مختلف در تبلیغ ترس ازگذاربه هزاره سوم دیده می‌ شود.

برای نمونه تبلیغات حكومتی می‌توان به گزارشی اشاره كرد كه سازمان برنامه ریزی فرانسه درسال 1986 درباره آینده كشور منتشرساخت. براساس این گزارش، ما دركشورخود شاهد تولد یك جامعه نوین " جامعه خلاقیت" هستیم. بحران "نه نشانه كمبود رشد، بلكه علامت تغییرجهان" كنونی است كه باید بهای آن را پرداخت. بنابه نوشته تهیه كنندگان این گزارش " ابداع" امری دردناك است، اما باید توانست این "گرد باد تخریب خلاق" را دنبال كرد زیرا این "خصلت اساسی تمدن سرمایه داری است" این ادعاها علیرغم ظاهر مدرن و نوگرای خود، درواقع نشان دهنده دركی علم گرا ازپیشرفت است كه آگاه ترین پژوهشگران همواره با آن مبارزه كرده اند. این گفته‌ها ‌بی‌اختیار ما را به یاد روایت ماركس از "تبهكار و چاقو" می‌اندازد. ماركس می‌گوید "برای مدافعین سرمایه داری كاربرد سرمایه داری ماشین تنها كاربرد ممكن است. استثمار كارگر بوسیله ماشین تفاوتی با استثمارماشین بوسیله كارگرندارد. هركس در كاربرد سرمایه‌داری ماشین چند و چونی داشته باشد با اصل كاربرد ماشین و پیشرفت اجتماعی مخالف است. آیا این استدلال بیانات بیل سایكس تبهكارمعروف را به یاد نمی‌آورد، كه در دادگاه گفت: "تردید نیست كه گلوی شخصی بریده شده. واقعیت‌ معلوم است. اما این گناه من است یا چاقو؟ شما می‌خواهید چاقو را به خاطر اینگونه مشكلات حذف كنید؟ آقایان قضات! كمی فكر كنید! چاقو یكی ازمفیدترین ابزارها درجهان و دركشاورزی است وبه همان اندازه مفید درجراحی ومورد استفاده دانشمندان آناتومی است، كه بر سر میز غذا. با محكوم كردن چاقو شما درجهل و نادانی كامل غرق خواهید شد."

برای سرمایه داری، " مدرن" آن چیزی است كه با سلطه آن برجهان در تطبیق قر اربگیرد. هرچه مخالف آن است كهنه است و این درهمه عرصه‌هاست. این است علت و انگیزه آن "ضدانقلاب فرهنگی" كه هیات حاكمه با كمك همه جانبه عالم نمایان "مابعد مدرنیته" دنبال می‌كند. پنهان كردن علل عمیق بحران، آن چنان كه محافل حاكمه درپی آن هستند موجب خواهد شد كه بحران به یك تقدیر گریزناپذیر تبدیل شود، درحالیكه علل واقعی بحران یعنی اضافه‌ارزش، سود و سودجویی مالی خود ریشه درتضادهایی دارد، كه سرمایه داری درجریان افزایش بارآوری كاربا آن مواجه است. با تلاش برای پنهان كردن علل واقعی بحران، چشم‌ها برروی امكان تحولی دیگر براساس گزینشی دیگربسته خواهد شد.

 

دلایل بنیادین بحران

 

میدانیم كه شیوه تولید سرمایه‌داری بر جستجوی سود مبتنی است و بر انباشت كار مرده كه دستیابی به سود آن را الزامی می‌سازد. كار گذشته، كار مرده به شكل سرمایه بیانگر آنچیزی است كه برای عمل تولیدی لازم است ( مواد اولیه، ماشینها، انرژی). كار زنده یعنی كاری كه ارزش به كار مرده اضافه می‌كند، كاریست كه در جریان تولید مصرف میشود. ارزش اضافه تفاوت میان این ارزش افزوده و دستمزد پرداخت شده بوسیله سرمایه‌دار است، دستمزدی كه بیانگر نه كار ارائه شده بلكه مصرف نیروی كار است. این اضافه ارزش اساس مجموع سودی است كه میان سرمایه‌داران تقسیم میشود.

سرمایه، به شكل پول، سرمایه ربایی، كالایی یا تجاری بسیار قبل از سرمایه‌داری وجود داشته است. اما شیوه تولید سرمایه‌داری بیانگر یك تغییر قاطع و كیفی در نحوه رشد باراوری كار بود. سرمایه‌داری نتوانست تولید را تسخیر كند و بر جامعه مسلط شود مگر با جدا كردن تولید كننده مستقیم از وسایل تولید. تا زمانی كه ابزارها عمدتا توسط انسان‌ها به كار می‌افتاد كسب اضافه ارزش و انباشت سرمایه با محدودیت برخورد می‌كرد.

بكارگیری ماشین ابزار كه خصلت انقلاب صنعتی است در این عرصه نقشی ‌تعیین‌كننده داشت. این انقلاب ماشین را در در برخی كارها جایگزین انسان كرد. بدینسان پاره‌ای محدودیت‌های ارگانیك كه بكارگیری مستقیم ابزارهای قبلی توسط انسان بوجود می‌آورد از میان رفت یا كاهش یافت. از اینطریق انقلاب صنعتی امكان تاثیر انسان بر طییعت را بارها افزایش داد و توانایی‌های انسانیت را گسترش داد. این انقلاب ضمنا بدینسان جدایی عمیق میان تولیدكننده مستقیم و وسایل تولید را ممكن ساخت. این انقلاب پایه نوینی برای انباشت سرمایه و استخراج بیشتر ارزش اضافی را بوجود آورد. جستجوی سود بدینسان به تنظیم كننده مركزی نظام سرمایه‌داری تبدیل شد. انباشت كار مرده نقش تعیین كننده یافت كه در زمان خود یك تسریع بیسابقه در تاریخ بوجود آورد. این روند بعدها به همه جای جهان كه رشد از طریق انقلاب صنعتی میگذرد گسترش یافت.

شیوه تولید سرمایه‌داری در این روند البته نوعی كارایی و شایستگی‌ تاریخی را نشان داد چنانكه خصلت متضاد آن نیز ناشی از همین است. اما ویژگی سرمایه‌داری از دوران انباشت بدوی سرمایه كه ماركس در كاپیتال توصیف كرده تا قلب قرن بیستم تداوم بحران‌ها و نزاع‌هاست كه از خلال آن این سیستم تسلط خود را گسترش داد و مناسبات استثماری و سلطه را تحكیم كرد. سركوب، جنگ، استعمار، مردان، زنان و كودكانی كه تولید سرمایه‌داری آنان را بنده خود ساخت. فهرست قربانیانی كه بهای پیشرفت سرمایه‌داری را پرداخته‌اند بسیار طولانی است.

در این روند سرمایه‌داری ضمنا توانایی‌ خود را برای انطباق با اوضاع نشان داد. مناسبات دیگری را نسبت به گذشته میان انسان‌ها عمومیت داد و در شكل‌بندی های مختلف و رژیم‌های سیاسی بسیار متفاوت ریشه دواند. در این مفهوم و برخلاف سوسیالیسمی كه در اتحاد شوروی ایجاد شد، سرمایه‌داری هرگز خود را با یك مدل مساوی ندید. از مرحله مانوفاكتورها و رقابت لجام گسیخته تا مرحله سرمایه‌داری انحصار دولتی، بازتولید سرمایه‌داری هیچگاه به صورت تكرار قبلی نبود و تحولاتی در خود بوجود آورد.

اما در این تنوع شرایط و درورای همه تحولات، موتور و تظیم كننده سیستم همچنان ارزش اضافی و سود ماند. در دوران ما سرمایه‌داری سمتگیری‌های مورد نظر خود را بر انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی تحمیل می‌كند. این سمتگیری‌ها در نحوه رشد باراوری كار ریشه دارد كه سیستم سرمایه‌داری بر روی آن قرار گرفته است یعنی: جدایی بنیادین میان تولید كننده مستقیم و وسایل تولید و در نتیجه امكان تملك سرمایه‌داری ارزش اضافی. بعبارت دیگر گرایشی كه سرمایه‌داری به انقلاب اطلاعاتی‌ و رشد تكنولوژیك می‌دهد در سمت جدا كردن باز هم بیشتر تولید كننده از وسایل تولید است تا از این طریق ادامه كسب سود ممكن شود.

تضاد اكنون در اینجاست: واقعیت جدید این است كه پیشبرد انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی و تسلط بر آن مستلزم توسعه مداخله و توانایی‌های انسان‌هاست كه سرمایه‌داری نه قادر به انجام آن است، نه میتواند آن را نادیده بگیرد. همه تلاشهایی كه برای انطباق با اوضاع می‌كند به این تضاد برخورد می‌كند. جدایی‌ میان تولیدكننده مستقیم و وسایل تولید كه سود سرمایه‌داری بر پایه آن قرار دارد باید به تسلط تولیدكننده مستقیم بر وسایل تولید در سطحی عالی‌تر تبدیل شود تا بتوان انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی كنونی‌ را به پیش برد و سرمایه‌داری روزبروز بیشتر ناتوان از چنین كاریست.

ماركس قبلا در یكی از قویترین پیش بینی‌های خود به مسئله‌ای مشابه این توجه داده بود. او در كاپیتال نوشت: در شكل سرمایه‌داری تولید، صنعت بزرگ مدرن "تقسیم قدیمی كار را با ویژگی‌های فسیل شده آن بازتولید می‌كند... این به لجام گسیخته ترین شكل غارت نیروی كار و به ویرانی ناشی از آنارشی اجتماعی منجر میشود كه از پیشرفت یك بلای عمومی می‌سازد ." ماركس به طنز می‌نویسد كه بدنیسان ضرب المثل اصناف قرون وسطی كه " كفشدوز سرت به كار كفش‌ات باشد ... این نقطه اوج خرد حرفه‌ها و مانوفاكتور، {در سرمایه‌داری} به یك بی‌خردی تبدیل می‌شود." ماركس ادامه می‌دهد كه صنعت بزرگ مدرن مستلزم "به رسمیت شناختن كار متنوع است، و در نتیجه مستلزم بیشترین توسعه ممكن توانایی‌های متنوع كارگران است كه مانند یك قانون تولید مدرن عمل می‌كند و باید به هر بها كه باشد با عملكرد این قانون منطبق شد. این یك مسئله زندگی یا مرگ است ... توسعه آزادانه فرد شرط توسعه ثروت عمومی می‌شود."

انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی این مسئله را از نو مطرح می‌كند. این انقلاب به این مسئله ابعادی نوین و دقیق تر و مشخص تر می‌دهد كه همه خلق‌ها با آن روبرو هستند. محافل حاكم علیرغم همه اطمینان‌هایی كه به خود و دیگران می‌دهند این تضاد را نمیتوانند درنظر نگیرند. توسعه‌ای كه براثر سیاست‌های آنان بوجود می‌آید به هیچوجه یك راهپیمایی پیروزمندانه یا یك جنبش طبیعی نیست. به همین دلیل است كه محافل حاكمه به تلاشی عظیم برای انطباق خود با اوضاع دست زده‌اند كه بنوبه خود مسایل دشواری برای فعالیت انقلابی نیز بوجود می‌آورد. اما این انطباق‌ها هم محدودیت خود را دارند و چون نمی‌توانند از چارچوب منطق سیستم عبور كنند جنبه واپسگرایانه به خود می‌گیرند.

طرز سرمایه‌داری افزایش باراوری كار كه درزمان خود مترقی بود با نیازهای توسعه جامعه در تضاد قرار گرفته‌است. تلاش سرمایه‌داری برای انطباق با سطح كنونی تكامل نیروهای مولده و آغاز انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی تضادهای این سیستم را به منتهی درجه افزایش داده است، سیستمی كه هدایت‌كنندگان آن نمیتوانند برای آن راه حل دیگری جز فرار به جلوی هر چه بیشتر و پرهزینه تر و خطرناك‌تر پیدا كنند. توانایی انطباق سرمایه در اینجا به محدودیت خود می‌رسد.

جنبه نوین بنیادینی كه انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی بوجود آورده، نه تنها نشان می‌دهد كه راه‌حل‌‌های محافل حاكمه تا چه اندازه ناشی از تنگ‌ بینی طبقاتی است بلكه مقاومت دربرابر این راه‌حل‌ها طرز نوینی از رشد باراوری كار را در دستور روز قرار می‌دهد كه انسان، نیازها و آمال‌های آن را در مركز یك كارایی نوین، یك بارآوری در سطحی بالاتر قرار دهد.

مسایل پیشاروی را همگان می‌دانند.

در عرصه ملی مسایل اساسی نظیر: پدیده حاشیه‌مند شدن و تزلزل شرایط زندگی و اشتغال و دستمزد، شرایط كار و حیات، آموزش و فرهنگ، شهروندی و مفهوم حقوق بشر، هدف جامعه و انسانیت دوران ما.

در عرصه بین‌المللی، مسئله تقسیم بین‌المللی كار متقابلا سودمند، مناسبات میان خلقها، صلح، حفظ منابع، گرسنگی و توسعه نیافتگی.

در همه عرصه‌ها، تسلط سرمایه بر منابع و بر انسانها دیگر پذیرفتنی نیست.

 

یك نتیجه بنیادین

بحرانی كه جامعه كنونی با آن دست به گریبان است برخلاف آنچه محافل حاكم وانمود می‌كنند به هیچوجه تقدیری گریزناپذیر و نتیجه اجتناب‌ناپذیر و ناخواسته توسعه نیست. ریشه این بحران در تضادهایی است كه نظام سرمایه‌داری در همه عرصه‌ها با آن مواجه شده است. عمق بحران و تداوم طولانی آن نشان آن است كه سرمایه‌داری روزبروز به مانع بزرگتری دربرابر رشد نیروهای مولد و تامین نیازهای انسان تبدیل شده است.

مسئله‌ای كه اكنون مطرح شده سرانجام جامعه سرمایه‌داری است؛ نه سرمایه‌داری وحشی دیروز سده نوزدهم بلكه جامعه سرمایه‌داری امروز در معاصرترین اشكال آن.

این نتیجه گیری برخلاف تصویر كلیشه‌ای كه تلاش می‌شود در اذهان بوجود آید به هیچوجه محصول یك اندیشه منجمد یا اقتصادگرایی ساده گرایانه نیست، همچنانكه ناشی از تلاش برای تحمیل اصول اعتقادی ما به واقعیت‌های اجتماعی نیست.

ما نظام سرمایه‌داری را بنام گذشته نقد نمیكنیم. آن را بنام امروز و آینده نقد می‌كنیم. انبوهه‌ای از پژوهش پشتوانه این مشی است. نوسازی استراتژیك كمونیست ها، پیشنهادات و فعالیت‌های آنها اجازه داده به شكلی دقیق و باز، چالش‌های عظیمی را كه بشریت با آن مواجه است روشن سازند. 

تغییر برای ویرانگری یا تحول برای پیشرفت؟ سلطه نوین سرمایه‌داری یا روند آزادی انسانی؟ این چالشی است كه با آن روبرو هستیم، كارایی نوینی برمبنای توسعه و مشاركت همه انسان‌ها و حركت به سمت بنای یك تمدن نوین: تحولی انقلابی كه دستاوردهای سرمایه ‌داری، ناشی از مبارزه برضد آن را در خود جذب كند و پشت سرگذارد.

دو سده پیش، انقلاب فرانسه جامعه و مناسبات انسانی را از موانعی‌ كه سلطه ارزش‌های یك طبقه فئودالی انگل شده دربرابر آزادی و پیشرفت باراوری كار گذاشته بود رها كرد. امروز نیز تحول سیاست، قدرت و جامعه در دستور روز قرار گرفته است. ضرورت این تحول نتیجه‌ایست كه از تحلیل تضادها و دشواری‌های اوضاع بدست می‌آید. تحقق آن خارج از مبارزات روزمره نیست برعكس نتیجه آن است. ضمن اینكه دلایل ضروری شدن این تحول اشكال و مضمون جدید برخوردهای طبقاتی معاصر را در چشم انداز یك سوسیالیسم خودگردان مشخص می‌كند و بدینسان مسئله سرمایه‌داری و سوسیالیسم بر عرصه واقعی آن قرار می‌گیرد: خاتمه دادن به یك تقسیم كار كه مانند تیغه‌ای بُُرنده جهان را هنوز به سلطه گر و زیرسلطه، به حاكم و محكوم تقسیم كرده است. بنیادین‌ ترین جنبه‌های اهدافی كه جامعه در برابر خود قرار می‌ دهد و ارزش‌های آن در اینجا قرار دارد.

 

 

* مجموعه روش‌هایی كه با استفاده از داده‌ها و فنون مهندسی و تكنولوژی، در ارگانیسم‌های زنده یا آنزیم‌ها بكار گرفته می ‌شود تا تغییرات مثبتی در شیمی، داروسازی و كشاورزی صنعتی بوجود آورد.

 

  

 

     مقاله در فرمات PDF :                                                                                          بازگشت