بازگشت

 

دو نامه

بهای سنگینی که برای

چپ گرائی داده ایم!

  

در میان نامه هائی که راه توده دریافت می کند، نامه ای بود، که پاسخ به آن، پاسخ به یک فرد نیست و به همین دلیل اصل آن نامه و پاسخ به آن را منتشر می کنیم.

 

نامه اول:

( این نامه با آدرس ایمیلی دریافت شده که ما فقط نام آن را نگهداشته و بقیه را حذف کرده ایم)

 

Sepasj

 

با  سلام

من  یک  دانشجوی  چپگرای  مقیم  تهران هستم. می خواستم  بپرسم  که  این  چه مسخره بازی است  که  تحت  نام  یک جریان  چپ  به  راه  انداخته اید؟

شما اصرار داشتید  که از معین  حمایت  کنید در حالی  که او فقط  عروسک  خیمه شب بازی بود. آیا  واقعا  فکر می کنید که اگر وی قصد دموکراتیزه کردن ایران را داشت به او اجازه می دادند که در "انتخابات" شرکت کند؟

من مطمئن هستم  که همان آرایی  که او در دور اول بدست آورد صدقه حکومت بود.

این واقعا وقاحت است که  شما خود را انقلابی می دانید  ولی در "انتخابات" یا  بهتر است بگوییم انتصابات  فاشیست ها شرکت می کنید و تحریم کنندگان را متهم  به  انتخاب راحت ترین  راه  و حتی وابستگی به خارج می کنید. جهت اطلاع شما باید بگویم هر گونه  صحبت از تحریم انتخابات در ایران جرم است و اگر کسی علنا مردم را به تحریم فراخواند تحت تعقیب قرار خواهد گرفت. من شخصا  با پخش اعلامیه های دستنویس در دانشگاه که در آن ها از دانشجویان دعوت به تحریم انتخابات کرده بودم جانم را به خطر انداختم و این در حالی بود که طرفداران معین ( که حتی ورود او به صحنه "انتخابات" با  دستور رهبر بود) کاملا آزاد بودند  ولی  با این حال حتی  یک پنجم آراء را هم بدست  نیاوردند. به علاوه وقتی خاتمی با 20 میلیون رای نتوانست کوچکترین اصلاحی انجام دهد از معین ( که حتی کاریکاتور خاتمی هم نیست ) چه انتظاری می رفت؟

حتی کسانی هم که به مارکسیسم اعتقاد ندارند هم معترفند که این حکومت اصلاح پذیر نیست و اگر هم قرار باشد در آینده اصلاحاتی انجام گیرد این اصلاحات باید به دست کارگران  زحمتکشان و تشکل های دموکراتیک انجام پذیرد و نه کسانی که خودشان در سرکوب و چپاول مردم  سهیم  بوده اند.

فکر نمی کنم  در هیچ زمینه ای  بتوانیم  توافق داشته باشیم  ولی اگر مایل بودید جواب من را بدهید  تا  بهتر یکدیگر را بشناسیم.

 

نامه دوم:

دوست عزیز- با سلام متقابل

اگر منظور از انقلابی بودن و چپ بودن، حرف های تند و فراتر از آن، اعمال تندی باشد که بی سرانجامی آن بارها در تاریخ ثابت شده است، حق با شماست. شما انقلابی ترین و چپ ترین فرد هستید و ما غیر چپ ترین.

اما واقعیت این نیست. ما تصور می کنیم بهتر است مقداری تاریخ جنبش های اجتماعی ایران و جهان را بیشتر مطالعه کنید. اوج این نوع ماجراجوئی ها و برخوردهای احساساتی با وقایع و پدیده های اجتماعی را در دهه 50 پیش از انقلاب مطالعه کنید و یا از کسانی که سابقه امر را دارند و اغلب زندانیان سیاسی آن دهه هستند بپرسید تا برایتان تعریف کنند، چه حاصلی داشت و چگونه ارزنده ترین نیروها جان باختند، بی آنکه کوچکترین تاثیر در بیداری مردم و سرنگونی نظام شاهنشاهی بتوانند داشته باشند. به همین انتخابات اخیر نگاه کنید. چگونه توانستند 17 میلیون را به بازی بگیرند. از خودتان پرسیده اید چرا آن ها توانستند این نیرو را جمع کنند و شما نتوانستید منفعل کنید؟( حساب 10 میلیون دیگر هم که به جای خود محفوظ) بحث بر سر آراء طبقات و قشرهای فرودست اجتماع است، نه روشنفکران و دانشجویان که در این دوره منفعل ماندند و کلاه بزرگ انتخاب احمدی نژاد بر سرشان رفت.

ما صادقانه و برادرانه به شما توصیه می کنیم: بروید کتابخانه ملی، حتی اگر برای چند هفته هم شده، اجازه بگیرید که مطبوعات دهه 30 را در اختیارتان بگذارند تا ورق بزنید. شک نداریم که حیرت خواهید کرد. آنوقت بهتر خواهید دانست که پخش اعلامیه تحریم خطر بود یا نبود؟

این برداشت از حضور آقای معین در انتخابات، همان اندیشه کنفرانس برلین است که گنجی را مامور جمهوری اسلامی می دانست و داد می زد: قاتل برو گمشو. به دولت آبادی می گفت: مزدور برو گمشو!

این برداشت و اندیشه شما، همان سیاست های خانمان براندازی را تداعی می کند که سازمان مجاهدین خلق از سال 1359 دنبال کرد و در بوجود آمدن فاجعه کنونی جمهوری اسلامی نقشی تعیین کننده داشت. این همان طرز اندیشه ایست که در سال 1329 رفت چند تا هواپیمای نظامی شاهنشاهی را در قلعه مرغی تهران منفجر کرد و تصور کرد انقلاب می شود. آنها شاخه هائی از نظامی های توده ای بودند. این همان طرز اندیشه ایست که معتقد بود در سال 1330 مصدق وابسته به امریکاست و یکسال طول کشید تا حزب توده ایران توانست خودش را از زیر آوار این کج اندیشی بیرون بکشد. کودتای درون سازمانی مجاهدین خلق که سازمان پیکار از درون آن بیرون آمد و ضربات آن هنوز بر پیکر چپ مذهبی و غیر مذهبی است، حاصل همین طرز نگاه به جامعه و حوادث و روندهای اجتماعی است. بروید به کتابخانه ملی و از آقای کاظم بجنوردی بخواهید تا برایتان بگوید چگونه دست به ماجراجوئی های خام، تحت عنوان حزب ملل اسلامی(می خواستند در تمام کشورهای اسلامی انقلاب کنند!) زدند و 14 سال رفتند زندان و عرصه را برای امثال شیخ فلسفی ها و مکارم شیرازی ها و دارو دسته حجتیه خالی کردند. بروید و تاریخ دوران فعالیت فدائیان اسلام را بخوانید. ببینید چگونه از جان خودشان مایه گذاشتند اما آلت دست انگلیس شدند و ماموریت های ترور برای سیاست های آن اجرا کردند.

وقتی به شما توصیه می کنیم بروید تاریخ جنبش های اجتماعی و تاریخ احزاب و سازمان های سیاسی ایران را بخوانید، نمی گوئیم فقط به چپ غیر مذهبی نگاه کنید. خیر! همه را بخوانید. چپ روی و ماجراجوئی، بی اعتنائی به ضرورت رشد آگاهی مردم و تحولات با خواست و خیزش خود مردم، تحت هر نام و گرایش مذهبی و غیر مذهبی در ایران رخ داده است، و دریغ و درد است که این تاریخ را اجازه نمی دهند امثال شما بدانید. ارتباط ها را قطع کردند تا ما از هم بی خبر بمانیم. امکان آگاهی را گرفتند تا یک نسل دیگر، یکبار دیگر از صفر شروع کند و به همان راهی برود که تجربه شکست آن وجود دارد، اما اطلاع از آن را اجازه نمی دهند.

امیدواریم این سخن که از دل برآمده، لاجرم بر دل شما بنشیند.

موفق باشید- راه توده

 

 

                                                                                                       بازگشت