راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاموشي ابدی

سرهنگ علي خسروانفر

خاطر هيچکس را از ياد نبرد،

خاطرش را هميشه با خود داشته باشيم

شعری به ياد او- بشنويد!

 

علي خسروانفر، در هفته ای که گذشت، از جمع پايمردان جدا شد و به صف زنده يادان پيوست. پاسي پس از نيمه شب چهارشنبه اي که گذشت، در مهاجرتي که به توده ای ها تحميل شد، در يکي از بيمارستان های شهر فرانکفورت آلمان چشم برجهان فرو بست. در ماه هاي اخير، بدنبال بيماري از کارافتادگي تدريجي "ريه" تنفس برايش روز به روز دشوار تر مي شد. 5 سال زندان شاه و 7 سال زندان جمهوري اسلامي و سپس رنج مهاجرت دراين ازپا افتادگي نقشي تعيين کننده داشت. در سال 1352 همراه يک محفل مطالعاتي دستگير شد. در آن زمان افسر نيروي هوائي شاهنشاهي بود و در دادگاه نظامي، به جرم مطالعه آثار مارکسيستي و اسلامي به  10 سال زندان محکوم شد. سه زندان کميته مشترک، قصر و اوين را تا آستانه انقلاب 57 ديد و با بسياري از زندانيان سياسي مذهبي و غير مذهبي از نزديک آشنا شد. زندان محفلي به مراتب بزرگتر از آن محفل چند نفره مطالعاتي بود. از آنجا که اتهام و محاکمه اش، از جمله بدليل مطالعه آثار اسلامي بود، در زندان هاي شاه با بسياري از مذهبيون زنداني نشست و برخاست داشت. آهسته و بي تظاهر تصميم قطعي خود را در زندان گرفت و به حزب توده ايران پيوست. در آستانه انقلاب 57، همراه با همه زندانيان ديگر آزاد شد و اين بار، با انقلاب به همان محلی بازگشت که سالهاي جواني خود را در آنها پشت سر گذاشته بود. با درجه سرهنگي به نيروي هوائي بازگشت. بموجب مصوبه شوراي انقلاب، سالهاي زندان را سالهاي خدمت او محسوب کرده و درجات نظامي اش را به وي دادند.

او که به جرم مطالعه آثار مارکسيستي و اسلامي از ارتش اخراج و زنداني شده بود، اين بار توده اي و با درجه سرهنگي به نیروی هوائی بازگشت.

در مرحله دوم يورش به حزب توده ايران، خسروان فر نيز درجمع بسياري از نظاميان ميهن دوست عضو حزب توده ايران، در مرحله دوم يورش به حزب توده ايران دستگير شد. در آن هفته هاي مخوف اوليه بازداشت و در زير بازجوئي، يکبار حسين شريعتمداري با خسروانفر روبرو شد. آنها يکديگر را از زندان شاه مي شناختند و هر دو در کمون مذهبي ها و هم صحبت هاي قديمي بودند. اين صحنه را خسروانفر هميشه با زهرخند چنين شرح مي داد:

- ما آش و لاش شده بوديم. اغلب بچه ها روي زمين مي خزيدند.  شلاق بازجوئي پا براي کسي باقي نگذاشته بود. فکر مي کنم حسين شريعتمداري که آن موقع بازجو بود، براي شناسائي و ديدن من آمده بود، چون چشم بندم را باز کرده بودند تا صورتم را ببيند. چشم هردومان در يک لحظه افتاد توي چشم هم. او مي خواست بسرعت رو برگردانده و برود، اما من امانش ندادم و با نشان دادن پاهايم گفتم: حسين! معناي همه حرف هائي که مي زدي همين بود؟

 

اين تنها صحنه چشم در چشم شدن خسروانفر با زندانيان مذهبي دوران شاه که با اغلب آنها در زندان آشنا شده بود نبود. از لاجوردي تا بازرگان. از همه شان خاطره داشت. در زندان جمهوري اسلامي ماند تا هولاکاست 67 و قتل عام زندانيان سياسي. تا آستانه اعدام برده شد و اگر نبود حادثه اي که خود بعدها در شرح آن قتل عام نوشت، او نيز در همان قتل عام قرباني شده بود.

پس از بازيافتن دوباره آزادي، دوراني در ايران ماند و سپس راهي مهاجرت شد. درتدارک پرونده جديدي برايش بودند. اين بار مي خواستند بدليل ادامه ارتباط با برخي توده اي هاي آزاد شده و بويژه تلاش براي تشکيل يک کانون ورزشي دستگيرش کنند.

خسروان فر از 1348 تا 1352 سرپرست باشگاه عقاب بود و تيم فوتبال عقاب از تيم هاي مطرح فوتبال آن دهه. اين باشگاه وابسته به نيروي هوائي بود. دوستي عميق خسروانفر با زنده ياد حسين فکري به اين سالها بازمي گشت. همچنان که آشنائي اش با پرويز قليچ خاني کاپيتان وقت تيم فوتبال ايران در زمان شاه. حسين فکري چند سال پيش سفري به آلمان کرد. خانه کدام دوست قديمي بهتر از خانه خسروانفر. هر دو همان بودند که از ابتدا بودند، نه آب مهاجرت زير پوست خسروانفر رفته بود و نه پيري، نشاط توده اي بودن را از حسين فکري ربوده بود. وقتي حسين فکري درگذشت، يکي از يادواره هاي زيبا را براي او نوشت، وقتي قليچ خاني شروع به پرت و پلا نويسي عليه حزب توده ايران در مجله آرش در مهاجرت کرد، جلوي او ايستاد. مرزهاي دوستي براي خسروانفر از شيارهاي انديشه و پايمردي مي گذشت. او توده اي بود و پايبند خلق و خوي ورزشکاري. در خانه اش، براي قليچ خاني روي ترش کرد و براي حسين فکري آغوش گشود. آن يادواره اي را که براي حسين فکري نوشت و در راه توده با نام مستعار "خ. بابک" منتشر شد را دراين شماره و به ياد خسروانفر مي خوانيد. شمار اين نوع يادنامه ها که نوشته و براي انتشار دراختيار راه توده گذاشت، کم نبود و ما اين مجموعه را يکجا جمع کرده و بزودي روي سايت راه توده خواهيم گذاشت. 30 مرداد 1320 در شهر رشت چشم برجهان گشود و 30 فروردين 1385 در آلمان چشم برجهان فرو بست. اين چشم گشودن و چشم بستن گيله مرد توده اي 65 سال طول کشيد. خاطر آن يار را که خاطر هيچکس را فراموش نکرده بود و در هرفرصتي آن ها را نوشت عزيز بداريم. به احترامش، هرکجا که هستيم دقيقه اش بايستيم و سکوت کنيم. براي افسر ميهن دوست و شريفي که اين مهاجرت را تا پايان تاب نيآورد و چهارشنبه اي که در پيش است در شهر فرانکفورت آلمان طي مراسمي درخاک مي شود.

 

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                      بازگشت