راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

چرا مخالفان سياست جنگي حاکم سکوت کرده اند

بحث ها و تفاهم های محرمانه ميان دو طيف حکومتی

استراتژی حفظ نظام

با خرافات و سلاح اتمی

 

 

هیچکس باندازه اداره کنندگان راس هرم قدرت در جمهوری اسلامی نمی داند، آن بحرانی که امروز گریبان حکومت از یکسو و گریبان مردم و آینده کشور را از سوی دیگر گرفته، حاصل برتری یک خط و اندیشه و باصطلاح تدبیر حفظ نظام بر خط و اندیشه دیگری با همین اهداف در جمهوری اسلامی است. این کشاکش میان دو اندیشه برای حفظ نظام، هم در آستانه انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری وجود داشت و هم در سالهای ریاست جمهوری محمد خاتمی. در آخرین سالهای ریاست جمهوری وی، بتدریج آن نظر و راه حلی غالب شد که امروز تحت عنوان دولت امام زمان شاهدش هستیم. این که در این صف بندی‌ها وابستگان و یا نمایندگان کدام اقشار و طبقات اجتماعی در کجا قرار داشته و یا دارند، قطعا مهم است و در بطن این دو خط خفته است، اما دراینجا صحبت بر سر تئوری و یا خط مشی بقای نظام است که بهانه ای شد برای قدرت مطلق نمایندگان ساختار اقتصادی بیمار و حاکم در جمهوری اسلامی.
هر دو طیف مورد بحث در حاکمیت، اعتقاد داشتند و همچنان دارند که امریکا نظام و رژیم ایران را می‌خواهد به هر قیمت ممکن تغییر دهد؛ حتی با حمله نظامی و عراقیزه و یا افغانیزه و یا حتی بالکانیزه کردن ایران. یعنی تقسیم ایران به چند جمهوری جدید. برای خنثی سازی این عزم امریکا و حتی اسرائیل ( ما درباره نظر و بحث درون حاکمیت صحبت می‌کنیم و نه نظر و بحث خودمان دراین ارتباط) دو سر این طیف، دو راه حل داشتند:
1- گروه و طیف گسترده‌ای که بنام اصلاح طلب می‌شناسیم و محمد خاتمی چهره برجسته آنست، چه در آستانه انتخابات 2 خرداد و چه در سال‌های پس از آن معتقد بودند و هنوز هم هستند که با گشایش فضای سیاسی کشور، قبول حتی محدود حقوق بشر جهانی، گسترش مناسبات دیپلماتیک با همه کشورهای جهان – بویژه کشورهای بزرگ منطقه مانند مصر و ترکیه و عربستان و کشورهای محور در اروپا- کم کردن فشار فرهنگی- مذهبی به جامعه و گسترده کردن دایره حامیان نظام با شعار "ایران برای همه" و نفی اندیشه فاشیستی "خودی و غیر خودی" می‌توان سد راه حمله امریکا به ایران شد. آنان بویژه روی مناسبات با اروپا و روسیه تکیه می‌کردند و این که روی تضاد منافع اروپا و روسیه از یک طرف و امریکا از طرف دیگر هم می‌شود مانور کرد. حتی بحث‌های جدی پیرامون موفقیت‌های "چاوز" در ونزوئلا در حاکمیت انجام شد و سفرهائی نیز بصورت متقابل به این کشور انجام شد. مسئله تکنولوژی هسته‌ای نیز در همین چارچوب مورد بحث بود. یعنی، این گروه، ضمن حمایت از تکنولوژی اتمی، از تولید سلاح اتمی حمایت نمی کرد و آن را تشویق کننده و هموار کننده حمله نظامی به ایران هم می‌دانست. یعنی همان خطری که هر دو گروه آن را خطری برای سرنوشت نظام می دانند.

2-  طیف دوم که برخی فرماندهان سپاه و همچنین رهبر و امثال احمد جنتی دبیر شورای نگهبان در آن نقش کلیدی دارند، اعتقاد دیگری برای حفظ نظام داشتند و همچنان دارند. این طیف معتقد است، گشایش فضای سیاسی ما را با سرنوشت اتحاد شوروی در زمان گرباچف روبرو خواهد کرد. اقشاری که از این فضا استقبال می‌ کنند، این نوع گشایش‌ها را اندک می‌ دانند و در نهایت نیز جمهوری اسلامی را نمی خواهند و در صورت تعرض به ایران نیز مدافع نظام نیستند. بنابراین ما باید بدنبال آن طیف 10- 20 میلیون ایرانی برویم که پای نظام می‌ایستد و با فضای سیاسی، چه بسته و چه گشوده اش کاری ندارد. این طیف اجتماعی اعتقادات عمیق اسلامی دارد و ما باید این اعتقادات را بیشتر  تقویت کنیم و از طرف دیگر، بصورت موقت هم شده به معیشت آنها که با هزینه ای اندک و بخور و نمیر ممکن است برسیم.  این طیف حکومتی هنوز رویاهای دوران جنگ با عراق و نفوذ کلام آیت الله خمینی و تاثیرات انقلاب 57 را در سر دارد و معتقد است که در صورت حمله به ایران، همین اقشار اجتماعی مورد نظر از نظام تا پای جان می‌توانند دفاع کنند. در عرصه منطقه ای نیز آنان معتقدند بجای برقراری و یا گسترش روابط دیپلماتیک با کشورهای بزرگ منطقه (مانند مصر، عربستان و... حتی افغانستان) که بهرحال رقیب ما هستند و دوست امریکا و یا اروپا که در نهایت متحد امریکاست، ما باید برویم بدنبال جلب حمایت شیعیان  کشورهای مسلمان منطقه و آنها را به ستون پنجم خود دراین کشورها تبدیل کنیم. چنان، که هم دولت‌های مورد بحث منطقه از بیم همین شیعیان و یا ستون پنجم ما نتوانند تخته پرش امریکا برای حمله به ایران شوند و هم امریکا و اروپا برای هر نوع تعرضی به ایران این ستون پنجم را بعنوان ضربه زننده به منافع آنها در منطقه به حساب آورند. در عرصه بین‌المللی نیز باید روابط را با روسیه گسترش داد که هم تولید کننده و فروشنده سلاح‌های مدرن است و هم منافع آن در دور ماندن آمریکا از مرزهای روسیه است. برای جلب حمایت چین نیز بايد دروازه‌های اقتصادی را به روی آن گشود و از مناسبات چین با کره شمالی نیز به سود خود، برای بدست آوردن فن آوری‌های نظامی از کره شمالی بهره گرفت. با همین هدف، دهها شرکت تجاری در یکی، دو سال اخیر با مدیریت و سرمایه فرماندهان سپاه گشایش یافته که کارت واردات همه نوع کالائی را با تسهیلات گمرکی دراختیار دارد و یکی از انگیزه های جدال بر سر کنترل فرودگاه جدید تهران(خمینی) از سوی سپاه همین امر بود. این شرکت ها تبدیل به رقبای بسیار جدی آن شرکت های تجاری شده اند که در دو دهه گذشته، بصورت سنتی دراختیار جناح راست (مرکب از بازریان قدیمی مانند رهبران موتلفه و یا روحانیون صاحب بنیادها) بوده اند و طرف معاملات و قرارداد های آنها نیز عمدتا کشورهای اروپائی و بندرگاه آنها نیز شیخ نشین های خلیج. یورش کالای چینی به ایران و جدال قدرت در جناح راست، به این ریشه های اقتصادی نیز باز می گردد. جدالی که می تواند برای اولین بار به تصفیه های جدی در جبهه راست جمهوری اسلامی بیانجامد و حتی همراه با خشونت های نظامی - امنیتی شود. مدل حکومتی این طیف، بجای ونزوئلا، کره شمالی است. همین طیف تکنولوژی هسته‌ای را برای تولید بمب اتم می‌خواهد و اساسا، از آنجا که خود بر این بخش سلطه داشته، پایه آن را براین مبنا ریخته است. آنان معتقدند سیاست منطقه ای و جهانی آنها وقتی به سلاح اتمی هم مجهز شود ایران از تعرض بیمه شده و دیگر آمریکا و یا اسرائیل جرات حمله به ایران را نخواهند داشت و ما وارد مناسبات جدیدی با اروپا و امریکا و از موضع قدرت می‌شویم.

حاصل و نتیجه کنونی

همه برنامه ریزی‌ها برای سلطه بر شوراهای شهر و مجلس هفتم و سپس بدست گرفتن سکان ریاست جمهوری و قوه مجریه، تشکیل دولتی نظامی- امنیتی و جنجال‌های تبلیغاتی احمدی‌نژاد با همین استراتژی صورت گرفت و یک ستاد "راهبردی" که عمدتا فرماندهان سپاه در آن مستقر هستند آن را دنبال می‌کند. حرف‌های جنجالی احمدی نژاد و یا کارهای نمایشی که می‌کند همه تنظیم شده در همین ستاد است و هدایت شده مطرح می‌شود.

پافشاری بر ادامه سیاست اتمی و رفتن به سوی تولید بمب اتم و یا وارد کردن چند کلاهک اتمی از طریق شبکه‌های مافیائی به داخل ایران، بخشی از این استراتژی است و هر نوع تغییر احتمالی در این برنامه ها، تنها پس از شکست این طیف و این استراتژی امکان پذیراست. خط مذاکره با امریکا – چه به بهانه مسائل عراق و چه برای بحران اتمی ایران- از موضع همین استراتژی دنبال می‌شود و این که امریکا سرانجام جمهوری اتمی را بپذیرد و همانگونه که با کره شمالی کنار آمده با ایران هم کنار بیآید.

سکوت گروه اول

گفته می‌شود، درراس هرم حاکمیت تند ترین و صریح ترین بحث‌ها پیرامون سرانجام و نتیجه کاربُرد این دو سیاست صورت گرفته است و در پایان آن ( پس از سپرده شدن سکان ریاست جمهوری به احمدی نژاد) این تفاهم بدست آمده و یا قرار گذاشته شده که فعلا خط و استراتژی اخير سکان مجلس و ریاست جمهوری را دراختیار دارد و پیش می‌رود، طیف اول بصورت منتقد فعال این سیاست عمل نکند و تا مشخص شدن نتیجه عملی آن سکوت کند. در مقابل این سکوت، این امکان برای آنان پذیرفته شده که بصورت دولت دوم – اما بدون جنجال بیرونی- خود را منسجم کرده و حفظ کنند تا در صورت تهاجم امریکا و یا شکست استراتژی حاکم و مسلط، آنان وارد صحنه شده و به سبک خود نظام را حفظ کنند. در حقیقت بر سر حفظ نظام، بار دیگر به تفاهم رسیده اند، اما با این توازن و توافق. یعنی شکل گیری ‌بی‌جنجال دولت سایه، برای دوران پس از شکست استراتژی حاکم. به همین دلیل است که در ماه‌های اخیر سکوتی سنگین را از جانب چهره‌های مشهور به اصلاح طلب درون نظام درباره مهمترین و حیاتی ترین مسائل سیاسی – اتمی که با سرنوشت ایران گره خورده را شاهدیم. از سوی دیگر سفرهای خارجی محمد خاتمی و پذیرفته شدن موسسه "باران" که شناخته شده ترین دولتمردان 8 سال ریاست جمهوری خاتمی و حتی برخی چهره های شناخته شده دولت های رفسنجانی در آن جمع شده اند را شاهدیم. نه اینها از مرز تفاهم موقتی که شده فراتر می روند و نه امام جمعه های دست راستی نظیر احمد جنتی و احمد خاتمی و یا روزنامه کیهان از این خط قرمز موقت عبور می کنند.

خطر حمله

هم طیف دوم و حاکم و هم طیف اول و منتقد، هر دو روز به روز به این نتیجه نزدیک تر می‌شوند که این توازن نمی تواند نظام را حفظ کند و دوباره باید رفت بدنبال تلفیقی از هر دو روش. اما بذری که بویژه در یکسال گذشته با ترویج خرافات، دامن زدن به فضای جنگی و سازماندهی نیروها براساس این تفکر در بسیج و یا گروهبندی‌های سیاسی نوین مانند ایثارگران و آبادگران و آماده سازی سپاه برای جنگ پاشيده شده، امكان بازگشت را بسیار دشوار ساخته و هرچه در آن تاخیر می‌شود، این بازگشت دشوار تر می‌شود. مگر با وقوع حوادث مهیبی مانند حمله نظامی به ایران و یا انفجارهای درون کشوری که دراینصورت حتی دشوار بتوان تصور کرد طیف دوم نیز بتواند نظام را حفظ کند. در این میان حوادث منطقه ای مانند رویدادهای جدید بلوچستان، حوادث اهواز، گرایش رو به رشد در کردستان ایران به سمت اندیشه کردستان بزرگ، تاثیر تلویزیون های آذربایجانی که از ترکیه و جمهوری آذربایجان برنامه پخش می کنند، جدائی سرعت گرفته  میلیون ها اهل سنت ایران(که شمار آن بالای 15 میلیون برآورد شده) از حکومت مرکزی امام زمانی نیز، برای درهم شکستن تفاهم حکومتی و رفتن به سوی چاره اندیشی جدید نقش ایفاء می کنند.

امری که روز به روز بیشتر چهره خود را نشان می‌دهد بهره تبلیغاتی است كه آمریکا و اروپا از عملکرد استراتژی دوم در عرصه جهانی و داخلی برده اند. استراتژی حاکم برای حفظ نظام، برای رسیدن امریکا واروپا و حتی اسرائیل به اهدافشان بسیار نتیجه بخش تر از حاصل این استراتژی برای طراحان داخلی آن، در هرم قدرت جمهوری اسلامی بوده است. امریکا و اسرائیل در هیچ زمانی طی 27 سال گذشته آنقدر زمینه تغییر نظام حاکم بر ایران را دراختیار نداشته اند که اکنون دارند. همانقدر که زمینه تجزیه ایران و برپائی جنگ داخلی و تصرف فوری مناطق نفت خیز ایران را در اختیار دارند. زمینه موزائیکی کردن ایران و غرق ساختن آن در جنگ داخلی هر روز بیشتر فراهم می شود. اروپا و امریکا نیز هرگز باندازه یکسال گذشته برای اتخاذ یک سیاست واحد در برابرایران به هم نزدیک نبوده اند. این نزدیکی را تغییر دولت در آلمان و بازگشت پیوند آلمان و امریکا به دوران جنگ سرد تشدید کرد. مانورهای نظامی و سیاست اتمی طیف حاکم در جمهوری اسلامی، حتی زمینه پذیرش جهانی بمباران محدود اتمی تاسیسات نظامی و اتمی ایران را نیز فراهم ساخته است. امروز دیگر بحث بر سر استفاده از بمب اتم برای بمباران ایران تقریبا درتمام مطبوعات جهان مطرح است و بتدریج افکار عمومی جهان آماده پذیرش این فاجعه می شود. امری که تا یکسال پیش تصور آن نیز برای جهان ناممکن بود.

بنابراین، تمام بحث امروز در اینجاست که قبل از تحمیل شکست از بیرون، باید زمینه شکست و برکناری طراحان و هدایت کنندگان استراتژی حاکم را در داخل کشور فراهم ساخت. سکوت و تفاهم گروه و طیف دوم باید شکسته شود و جنبش اصلاحات با یک شعار واحد به استقبال بدرقه طیف حاکم در حاکمیت برود. هر شعاری بدون بار صلح طلبی و مخالفت با جنگ و سیاست جنگی حاکم در ایران امروز کاربرد ندارد و هیچ صلحی بدون فضای آزاد سیاسی برای ارائه استدلال ضرورت دفاع از آن ممکن نیست و به همین دلیل صلح با آزادی همراه است. همانگونه که عدالت به معنای مقابله با سیاست به ویرانی کشاندن کشور و بازستاندن خزانه کشور از دست طراحان سیاست جنگی و صرف پول و درآمد کشور در راه بهبود زندگی مردم و نه ریختن آن به پای موتور جنگی و نظامی از صلح و آزادی جدا نیست.

 

 

 

 

                                                                                                                            بازگشت