راه توده                                                                                                                                                         بازگشت

 

 

"گرامشي"

انديشه های جاودان

يک مارکسيست انقلابی

   

سوم بهمن( برابر با 22 ژانویه) سالروز تولد "آنتونيو گرامشي" مارکسیست و انقلابي نامدار ايتاليايي بود. گرامشی در خانواده ای تهيدست بدنيا آمد. در چهار سالگي بر اثر يك حادثه به نقص عضو دچار شد كه تا پايان حيات در سلامت او تاثيری ناخوشايند داشت. در9 سالگي دبستان را ترك كرد و به كار مشغول شد. بعدا مجددا تحصيلات خود را در رشته روزنامه نگاری ادامه داد و از همین دوران رفت و آمد را به محافل سوسياليست ايتاليا آغاز كرد. در 1916 در روزنامه "آوانتي" ارگان بعدی حزب كمونيست ايتاليا مشغول به كار شد. در همين سال ها و بدنبال پيروزی انقلاب در روسيه، ايتاليا نيز دستخوش نا آرامي شد و شورش معروف "تورين" با خواست صلح و نان در گرفت. در 1919 و در كنگره "بولوين" گرامشي خواهان آن شد كه حزب سوسياليست ايتاليا به انترناسيونال سوم كه لنين بنيان گذاشته بود بپيوندد. در مارس 1920 كارگران فيات در تورين دست به اعتصاب بزرگي زدند. گرامشي ضمن پشتيباني از اعتصاب، از موضع حزب سوسياليست در اين مورد بشدت انتقاد كرد. در ماه های اوت و سپتامبر همان سال اعتصاب گسترش يافت و كارخانه های تورين به اشغال كارگران درآمد كه با تجربه شوراهای كارگری همراه بود. انتقادهای گرامشي به حزب سوسياليست همچنان شدت گرفت تا سرانجام به انشعاب حزب در كنگره "ليوورن" و تشكيل حزب كمونيست ايتاليا در1921 انجاميد. در1923 بعنوان نماينده حزب كمونيست ايتاليا به مسكو رفت و در همانجا با يك دختر روس بنام "جوليا شوخت" ازدواج كرد. اين دوران ضمنا دوران رشد فاشيست ها در ايتاليا و حملات آنان به كارگران بود. گرامشي در 1924 به نمايندگي پارلمان برگزيده شد و به ايتاليا بازگشت و در همان سال دبير حزب كمونيست ايتاليا شد. در 1926 و طي اختلافاتي كه درون حزب كمونيست ايتاليا پيش آمده بود، گرامشي از خط مشي تشكيل يك بلوك آنتي فاشيست پشتيباني مي كرد و در همان سال در نامه ای به رهبري حزب كمونيست اتحاد شوروي خواهان آرام كردن اختلاف های دروني آن حزب شد.

روز 8 نوامبر 1926 گرامشي بازداشت و به زنداني در ميلان منتقل شد. در دادگاه به بيست سال و چهار ماه زندان محكوم شد و در شرايطي كه بشدت بيمار بود به زندان توری منتقل شد. از 1929 وسايل لازم برای كار و نگارش را در زندان بدست آورد و از همانجا نوشتن آثاری را شروع كرد كه بعدها به "دفترها" و "نامه هاي زندان" گرامشي معروف شد. گرامشي از زندان نسبت به خط مشي چپ روانه انترناسيونال كمونيست كه سوسيال دمكرات ها را "سوسيال فاشيسم" معرفي مي كرد و سياست "جبهه واحد" را كنار گذاشته بود، انتقاد كرد. راه توده

در 1932 بيماری گرامشي تشديد شد ولي مقامات اجازه انتقال او به بيمارستان را نمي دادند. در اكتبر 1933 و بر اثر يك مبارزه جهاني سرانجام گرامشي به يك درمانگاه منتقل گرديد. سال بعد به بيمارستاني در رم منتقل شد. در 21 آوريل 1937 گرامشي رسما آزاد اعلام شد. يك هفته بعد در 27 آوريل آنتونيو گرامشي در همان روزی كه برای بازگشت او به سارداين در نظر گرفته شده بود در سن 46 سالگي درگذشت.

 

دفترهای زندان گرامشي توسط خواهر زن او "تاتيانا شوخت" در محل امني نگهداری شد. سپس به مسكو فرستاده شد و پس از پايان جنگ در اختيار "پالميرو تولياتي" دوست گرامشي و رهبر بعدی حزب كمونيست ايتاليا قرار گرفت.

 

گرامشي را غالبا نظريه پرداز انقلاب در شرايط تاريخي خاصي مي دانند كه وجه مشخصه آن از يكسو پيروزي انقلاب در روسيه از يكسو و از ديگرسوی ناكامي آن در غرب بود. گرامشي معتقد بود كه پيروزي انقلاب در روسيه آسانتر از اروپاي غربي بود، زيرا "جامعه مدني" در روسيه مانند غرب پا نگرفته بود. اين همان ديدگاهي بود كه لنين زماني بيان داشته بود كه "براي روسيه شروع يك انقلاب آسان بود ولي ادامه دادن آن دشوار. ولي در كشورهای غرب شروع انقلاب دشوار است و ادامه دادن آسان. "

گرامشي در زمينه های مختلف انديشه های بديع و خلاق بسيار از خود برجای گذاشته كه به همين دليل گاه از زوايا و نظرگاه های مختلف مورد انتقاد قرار گرفته است. وی همچنين مفاهيم معيني را بوجود آورده يا به آنها معنای خاصي داد كه از جمله مي توان به "پراكيس"، "هژموني"، "بلوك تاريخي"، "جامعه مدني"، "سازش تاريخي"، "سزاريسم" و ... اشاره كرد.

 

بخش مهمي از آثار گرامشي به تبيين چگونگي رشد و قدرت گرفتن فاشيسم اختصاص دارد. گرامشي معتقد بود كه فاشيسم بر عناصر خرده بورژوا متكي است و پيروزی آن را ناشي از توان فاشيست ‌ها در انعكاس منافع دهقانان و قرار دادن آنان در برابر كارگران مي دانست. به همين دليل در حالي كه غالب تحليل گران به نقش زور در پيروزی فاشيسم اهميت مي دادند، گرامشي معتقد بود كه فاشيست های ايتاليا پيش از آن که به زور متكي باشند، متكي به توان خود در جذب خرده بورژوازی ايتاليا بوده اند. گرامشي معتقد بود هيچ نيروی سياسي نمي تواند فقط با زور حكومت كند. از همينجا نظريه معروف او درباره هژموني بيرون مي آيد. گرامشي معقتد بود كه هژموني عبارتست از "توان يك طبقه كه در منافع خود، منافع ملي، منافع كل ملت را منعكس كند." به همين دليل بنظر گرامشي "هژموني" را باید پيش از تسخير حكومت بدست آورد.

اگر تحليل گرامشي از ريشه ها و چگونگي رشد فاشيسم در ايتاليا تقريبا مورد قبول عام است، اما غالب مفسران تاكيد دارند كه نظريه گرامشي با شرايط رشد نازيسم در آلمان و فرانكيسم اسپانيا هماهنگي ندارد. بويژه پايگاه خرده بورژوايي نازيسم آلمان در ميان ماركسيست ها چندان مورد پذيرش نيست. اين نكته در ميان ماركسيست ها قبول عام دارد كه نازيسم آلمان در خدمت سرمايه داری بزرگ مالي قرار داشت و خرده بورژوازی آلمان نيرويي نيست كه بيش از ديگران از نازيسم سود برده باشد. البته گرامشي هم ادعای عام الشمول بودن نظريه های خود در مورد فاشيسم را نداشته و تنها فاشيسم ايتاليايي را مورد بررسي و تحليل قرار داده است.     

 

يكي ديگر از مسايلي كه در دهه های بيست و سي ميلادی در اروپا مورد بحث بود مسئله بناپارتيسم بود. برخي ها ميان فاشيسم و بناپارتيسم تفكيك قايل مي شدند و تسري دادن اصطلاح فاشيسم به همه حكومت های ديكتاتوری و نيمه ديكتاتوری آن زمان را نادرست مي دانستند. بنظر آنان بناپارتيسم مشخصه "وضعيت پيشاانقلابي" است يعني مرحله ای قبل از "وضعيت انقلابي" كه لنين بيان كرده بود. بنظر آنان بناپارتيسم وضعيتي در كشور و جامعه ای است كه توازن قوای سياسي و طبقاتي به مرحله ای از برابری نيروها رسيده كه در درون خود دو راه حل دارد. يعني يا به انقلاب ختم مي شود يا به فاشيسم.

در همين زمان است كه گرامشي اصطلاح "سزاريسم" را که مارکس نیز آن را بکار برده بود پیشنهاد مي كند كه از نظر او به مفهوم "موقعيت داوری" است که یک شخصیت بزرگ در یک شرایط تاریخی - سیاسی خاص پيدا مي كند، شرايطي که ویژگي آن توازن قوایی است که بنظر مي رسد نتيجه آن به سمت یک فاجعه گام بر مي دارد.

گرامشي با این تحليل میان سزاريسم مترقي مانند سزار و ناپلئون اول با سزاریسم واپسگرا مانند ناپلئون سوم یا بيسمارک تفاوت قایل بود. بنظر او نباید از سزاریسم تفسیری محدود داشت و آن را فقط ارتشي و نظامي یا متکی به سزار و شخصيت بزرگ دید. بنظر گرامشي "سزاریسم مدرن بیش از آنکه نظامي باشد، سیاسي است" و " مي توان به یک راه حل سزاری رسید حتی بدون آنکه سزاری درکار باشد"

 

انديشه ها و مفاهيم گرامشي بسيار وسيع و همچنان مورد بحث و گفتگوست و در اين فرصت كوتاه بالطبع امكان طرح حتي خلاصه ای از همه آنان نبود و نيست. براي اين كار فرصتي طولاني تر لازم است.

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                               بازگشت