راه توده                                                                                                                                                         بازگشت

 

 

عقاب انقلابی آلمان

سالگرد انقلاب آلمان

و اعدام رزالوکزامبورگ

  

روزا لوكزامبورگ در 5 مارس 1871 در شهر كوچك زاموس در لهستان روسیه بدنیا آمد. لهستان در آن زمان كشوری مستقل نبود و میان سه كشور پروس، اتریش و روسیه تقسیم شده بود. خانواده لوكزامبورگ تاجر خرده پا و كمابیش مرفه بودند. آنان بعدها بخاطر تحصیل فرزندانشان زندگی خود را به ورشو منتقل كردند. پدر رزوا مردی با فرهنگ بود و زبان های آلمانی، روسی و لهستانی را میدانست.  مادر او نیز به آثار نویسندگان آلمانی بویژه "شیلر" سخت علاقمند بود. روزا در كودكی به بیماری ناحیه پا دچار شد و یكسال در بستر ماند. همین ناراحتی موجب شد هنگام راه رفتن كمی بلنگد.

روزا لوكزامبورگ در دبیرستان ورشو در زمره دانش آموزان ممتاز بود و در همین زمان بود كه با اعضای حزب پرولتاریا- حزب سوسیال دمكرات- لهستان ارتباط برقرار كرد. این حزب در شرایطی دشوار با پلیس تزاری مبارزه می كرد و اعضای آن هر چند گاه یك‌بار دستگیر و سازمان های آن نابود می شدند.

روزا هنوز هیجده سال نداشت كه از دستگیری قریب الوقوع خود خبر یافت و به سوئیس فرار كرد. در زوریخ گروهی دیگر از جوانان لهستانی هم عقیده خود را یافت. در همین زمان با "لئو یوگیش" كه چند سال از او بزرگتر بود آشنا شد و تا سال 1905 با او زندگی مشترك داشت. یوگیش نیز مانند روزا در مارس 1919 در برلین كشته شد.

روزا لوكزامبورگ همراه با لهستانی های تبعیدی یك حزب ماركسیست را به‌نام "حزب سوسیال دمكرات پادشاهی لهستان و لیتوانی" بنیاد گذاشت كه وجه مشتركی با "حزب سوسیالیست لهستان" نداشت، حزبی كه از نظر لوكزامبورگ دچار انحراف ناسیونالیستی بود.

"یوگیش" اندكی بعد در پاریس با پول ناچیزی كه در اختیار داشت یك نشریه لهستانی را به‌نام "سپراوا رابوتنیكا" بینانگذاری كرد كه بصورت ارگان حزب عمل می كرد و لوكزامبورگ بخش عمده دبیری این نشریه را برعهده گرفت.

در همین دوران روزا لوكزامبورگ  تزی درخشان درباره صنعتی شدن لهستان نوشت و بدینوسیله دكترای اقتصادی سیاسی گرفت و با ازدواج صوری با یك آلمانی به‌نام "گوستاو لوبك" ملیت آلمانی بدست آورد. راه توده

اندكی نگذشت كه روزا لوكزامبورگ به چهره‌ای شناخته شده در جنبش سوسیالیستی بین‌المللی تبدیل شد. مقاله‌های او در نشریات وزینی مانند "نیو زایت" منتشر می شد، نشریه ای كه كارل كائوتسكی مدیر آن بود و در محافل سوسیال دمكراسی اعتبار بسیار داشت.

سوسیال دمكراسی آلمان، در آن هنگام، پرشمارترین و سازمان یافته ترین حزب "انترناسیونال دوم" بود - سازمانی كه مجموع احزاب كارگری و سوسیال دمكرات را در بر میگرفت و اقدامات آنان را هماهنگ می كرد. سوسیال دمكراسی آلمان ضمنا رهبران شناخته شده ای و پراعتباری چون اگوست ببل و ویلهم لیبكنشت و نظریه پردازانی پراعتباری چون كارل كائوتسكی و ادوارد برنشتاین داشت. بدینسان روزا لوكزامبورگ مبارزه در حزب سوسیال دمكرات آلمان را آغاز كرد بدون آنكه یاران لهستانی خود را فراموش كند. از سال 1898 لوكزامبورگ در آلمان مستقرشد و تا لحظه مرگش در آنجا باقی ماند.

از اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم نظریه های ریویزیونیستی و بازبین‌گرایانه ادوارد برنشتاین در حزب سوسیال دمكرات آلمان انتشار یافت. این نظریه ها تجدید نظر و بازبینی در آثار ماركس را با هدف دمساز كردن آن با نظام سرمایه داری هدف خود قرار داده بود. روزا لوكزامبورگ در یك سلسله مقاله به مقابله جدی با این نظرات رفت ه بعدا مجموعه آنها بیصورت یك تاب "رفرم اجتماعی یا انقلاب؟" درآمد كه شهرت بسیار یافت و همچنان از آثار كلاسیك در این زمینه محسوب می شود.

در دورانی كه مطبوعات سوسیال دمكرات به روزمرگی دچار شده بودند، شناخت لوكزامبورگ از ماركسیسم، انسجام و قدرت استدلال وی و توان او در مباحثه موجب شهرت وی نزد مبارزان گردیده بود. در این دوران بود كه كائوتسكی و همسرش لوییز با وی روابط دوستانه و نزدیكی برقرار كردند. ضمن اینكه روزا لوكزامبورگ یكی از معدود شخصیت های "انترناسیونال دوم" بود كه بدلیل مبارزاتش در لهستان شناخت عمیقی از مسایل غرب و شرق اروپای آن زمان داشت. او نه تنها از مسایل درونی حزب سوسیال دمكرات روسیه و اختلافات درونی این حزب میان اكثریت و اقلیت یا بلشویك ها و منشویك ها اطلاعات دقیق داشت بلكه با مسایل احزاب ماركسیست بلژیك، هلند و فرانسه نیز كاملا آشنا بود.

در 1905 انقلاب روسیه اروپا را تكان داد. لوكزامبورگ فورا با نام مستعار به ورشو رفت تا به انقلابیون روس بپیوندد. سه ماه بعد دستگیر شد و در آستانه اعدام قرار گرفت. فشارهای بین‌المللی و مبلغ هنگفتی كه حزب سوسیال دمكرات آلمان بعنوان وثیقه برای او پرداخت كرد، موجب آزادی موقت و سپس اخراجش به فنلاند گردید. لوكزامبورگ در 1906 برای شركت در كنگره سوسیال دمركرات ها مجددا به آلمان بازگشت.

انقلاب 1905 روسیه تاثیری عمیق بر لوكزامبورگ داشت و وی را بدین نتیجه رساند كه مركز جنبش سوسیالیستی بین‌المللی دیگر در آلمان نیست و به شرق اروپا انتقال یافته است. او ضمنا كوشید درس های انقلاب روسیه را در آلمان عملی كند.

درس مهمی كه لوكزامبورگ از انقلاب روسیه گرفته بود ضرورت "اعتصاب توده ای" بود، اصطلاحی كه وی آن را مترادف فعالیت انقلابی می دانست و معقتد بود كه میتواند اشكال بسیار متنوعی به خود بگیرد. حاصل تجربیات روسیه وی جزوه بسیار معروفی است تحت عنوان "اعتصاب توده ای، حزب و سندیكا" كه در 1906 در هامبورگ منتشر كرد.

اما در این زمان حزب سوسیال دمكرات آلمان درواقع در مسیری معكوس لوكزامبورگ حركت می‌كرد. توسعه سندیكاهای رفرمیست، افزایش شمار اعضا و فعالین حقوق بگیر از حزب، موفقیت های فزاینده انتخاباتی، قدرت حزب در شهرداری ها و شوراهای شهر، ایجاد یك تعداد نهادهای مالی كه حزب یا سندیكاها آنها را اداره می كردند از قبیل موسسات بیمه اجتماعی، تعاونی های مصرف، روزنامه ها و غیره موجب شكل گیری یك آریستوكراسی و اشرافیت كارگری شده بود و درحال تغییر ماهیت سوسیال دمكراسی آلمان بود. بخشی از رهبران سوسیال دمكراسی آلمان در اندیشه ادغام طبقه كارگر در "جامعه ویلهلمی"، یعنی همان جامعه سرمایه داری آلمان بودند، هرچند در روزنامه ها، سخنرانی‌ها و خلاصه در تبلیغات رسمی همچنان از ادبیات سوسیالیستی و حتی انقلابی استفاده می كردند. نشان این چرخش توافقی بود كه در فوریه 1906 میان رهبران سندیكایی و رهبران حزب سوسیال دمكرات امضا شد و از این زمان ببعد رهبری سوسیال دمكراسی آلمان میتوان گفت رسما رفرمیست شد. اندیشه های برنشتاین كه در كنگره ها مردود شناخته میشد و با آن مبارزه می گردید بتدریج در عمل حاكم شد. نسل جدیدی از رهبران در حزب پدیدار شدند كه اندیشه های برنشتاین را راهنمای عمل خود قرار داده بودند.

شاید روزا لوكزامبورگ زودتر از هركس دیگر این لغزش سوسیال دمكراسی آلمان را دید و با همه نیرو به مبارزه با آن برخواست.

هرچند در كنگره بین الملل 1907 در اشتوتگارت، لوكزامبورگ موفق شد همراه با لنین و مارتوف اصلاحیه‌ای  را به امضا همه احزاب سوسیال دمكرات برسانند كه براساس آن در صورت بروز جنگ همه باید برضد آن برخاسته و از وضعیت جنگی برای سرنگونی دولت های سرمایه داری استفاده كنند، این واقعیت را نباید نادیده گرفت كه این اصلاحیه با مخالفت با دیدگاه های ببل و اكثریت سوسیال دمكرات های آلمان مواجه شد كه خواهان حذف جملات اضافه شده لنین و لوكزامبورگ بودند و در پایان برای آنكه اختلاف‌های داخلی حزب آشكار نشود به آن رای دادند.

نتیجه این اختلاف‌ها انزوای نسبی لوكزامبورگ در سال های پیش از جنگ جهانی اول شد. البته در همین دوران سخنرانی های دوره ای وی در شهرها و شهرك های آلمان با استقبال بسیار روبرو بود و مقالات وی كه گاه و بیگاه در نشریات محلی منشتر می شد مورد توجه فراوان قرار می گرفت اما رهبری حزب سوسیال دمكرات آلمان هر روز بیش از پیش از دیدگاه های لوكزامبورگ دورتر و دورتر می شد. در واقع می توان گفت كه از 1907- 1908 ببعد روزا لوكزامبورگ دیگر نفوذ جدی در تصمیمات رهبری سوسیال دمكراسی آلمان نداشت.

این انزوا از سال 1910 ببعد تشدید شد؛ یعنی زمانی كه روزا لوكزامبورگ با كائوتسكی نیز قطع رابطه كرد. لوكزامبورگ بدین نتیجه رسیده بود كه كائوتسكی در آثار ماركس دنبال استدلال‌هایی میگردد كه از نظر تئوری خط مشی رفرمیست رهبری سوسیال دمكراسی را توجیه كند. این قطع رابطه با كائوتسكی مستلزم شجاعت فردی و نیز شجاعت نظری بسیاری بود زیرا كائوتسكی در آن زمان مشهورترین نظریه پرداز سوسیال دمكراسی نه تنها در آلمان بلكه در سطح كل انترناسیونال بود و همگان او را آگاهترین آشنا به آثار ماركس و ادامه دهنده زنده ماركس تلقی می كردند. ضمن اینكه چنان كه گفتیم لوكزامبورگ سال های زیاد رابطه خصوصی نزدیكی با خانواده كائوتسكی داشت.

با این حال علیرغم این اختلاف‌ها و درگیری ها روزا لوكزامبورگ همچنان عضو حزب باقی ماند و حزب در لحظات حساس از او دفاع می كرد. چنانكه در 1914 زمانی كه حكومت وقت آلمان می‌خواست لوكزامبورگ را بدلیل دو سخنرانی كه برضد میلیتاریسم و نظامی گری در پروس كرده بود به محاكمه كشد حزب به پشتیبانی از وی برخاست. ضمن اینكه شجاعت لوكزامبورگ و قدرت استدلال وی در طول این محاكمات به محبوبیت او بسیار افزود.

در همین دوران لوكزامبورگ همراه با "فرانتز مهرینگ" از دیگر رهبران سوسیال دمكراسی آلمان و یك لهستانی به‌نام "مارشلوسكی" سه هفته نامه ای به‌نام "مكاتبات سوسیالیستی" منتشر كرد و آن را برای مطبوعات سوسیال دمكراسی می فرستاد با این امید كه مقالات آن در این مطبوعات مورد توجه قرار گیرد، امیدی كه چندان براورده نمی شد.

در همین دوران انزوای نسبی بود كه روزا لوكزامبورگ به مطالعه عمیق اقتصاد سیاسی پرداخت و در 1913 "انباشت سرمایه" را انتشار داد كه یكی از بهترین آثار اوست. در همین دوران در زندگی خصوصی وی نیز تحولاتی بوجود آمد كه از جمله آن پایان زندگی مشترك او با یوگیش علیرغم ادامه دوستی و همرزمی میان آنان و آشنایی و آغاز علاقه لوكزامبورگ به "كوستیا" فرزند "كلارا زتكین" بود.  كلارا زتكین خود دوست لوكزامبورگ و از رهبران سوسیال دمكراسی آلمان و جنبش زنان آن بود و بعدها از رهبران انترناسیونال سوم شد كه لنین آن را بنیاد گذارده بود.

در 4 اوت 1914 فراكسیون سوسیال دمكرات‌ها در پارلمان تصمیم گرفت به اعتبارات نظامی مورد درخواست دولت رای دهد و از سیاست نظامی گری و جنگ آن پشتیبانی كند. برای لوكزامبورگ این خیانت یك حادثه وحشتناك و دردآور بود. ضمن آنكه همراه این تصمیم سازمان بین الملل سوسیالیست و انترناسیونال دوم عملا از هم پاشید. لوكزامبورگ كه همه امید خود را در انترناسیونال قرار داده بود، اكنون می دید كه این سازمان بین‌المللی نه تنها نتوانست مانع جنگ شود بلكه هریك از اعضای آن خود به جبهه جنگ پیوسته و روبروی یكدیگر قرار گرفتند، پرولتاریای جهانی بجای آنكه متحد شود سلاح در روی هم كشیده است.

لوكزامبورگ با اینحال به‌زودی خود را بازیافت و مبارزه را آغاز كرد. او همراه با چند تن دیگر كوشید نشان دهد كه بخشی از سوسیال دمكراسی آلمان حاضر به تسلیم به هذیان جنگ و كوربینی سیاسی نیست. او بطور خستگی ناپذیر توضیح می داد كه این جنگ، جنگی امپریالیستی است و نه جنگ دفاعی. اما لوكزامبورگ دیگر وسیله ای در اختیار نداشت كه بتواند دیدگاه های خود را بوسیله آن تبلیغ و ترویج كند. نشریه مكاتبات بین‌المللی در همان ماه های اول جنگ توقیف شد و خود لوكزامبورگ ابتدا در 1914 و مجددا در 1916 بازداشت شد و تا پایان جنگ در زندان ماند.

لوكزامبورگ از زندان نیز همچنان در نگارش برنامه شاخه‌ای از سوسیال دمكرات ها فعالانه شركت كرد، گروهی كه بعدها به‌نام "اسپارتاكیسم" شناخته شدند. او از زندان مقالات و بیانیه هایی می نوشت و گاه موفق می شد آنها را در نشریه ای كه نام نمادین "انترناسیونال" داشت منتشر كند. در همین دوران بود كه كارل لیبنكشت نیز بدلیل آنكه در تظاهرات اول مه 1916 فریاد "مرگ برجنگ" سرداده بود دستگیر و زندانی شد و روابط میان این دو بیش از پیش گسترش یافت. نامه های زندان لوكزامبورگ كه مخفیانه به بیرون منتقل می شد چهره دیگر او را به نمایش میگذارند : زنی فرهیخته، حساس، نقاش و موسیقی دان. نوشته های او ضمنا تسلط عمیقش بر زبان و قدرت نویسندگی كم نظیر او را نشان می داد.

لوكزامبورگ در زندان بود كه انقلاب روسیه پیروز شد. او با شوری وصف ناپذیر به استقبال انقلاب اكتبر رفت هر چند صلح برست لیتوفسك را نادرست می دانست، صلحی كه وی تصور می كرد به زیان انقلاب اكتبر تمام خواهد شد. وی در همین زمان یادداشت‌هایی نوشت كه پس از مرگ او به‌نام "انقلاب روسیه" انتشار یافت و در آن تحلیل، نقد و ستایش خود را از این انقلاب بیان داشت.

لوكزامبورگ همچنان در زندان بود كه انقلاب نوامبر 1918 در آلمان در گرفت. هشتم نوامبر لوكزامبورگ از زندان آزاد شد و به سمت برلین مرکز انقلاب شتافت. در آنجا سردبیری روزنامه اسپارتاكیست‌ها را برعهده گرفت. از 30 دسامبر 1918 تا اول ژانویه 1919 وی در كنگره بنیادگذاری حزب كمونیست آلمان شركت كرد، برنامه آن را نوشت و تاكتیك آن را مشخص كرد.

روز 5 ژانویه 1919 پرولتاریای آلمان قیام برضد حكومت را آغاز كرد. حكومتی كه در آن سوسیال دمكراتها اكثریت داشتند و "ابر" و "شایدمن" - رهبران سوسیال دمكرات - در راس آن بودند. این دو حاضر بودند به هر اقدامی دست زنند تا "نظم" مستقر شود. "نوسكه" كه بتازگی به مقام وزیر دفاع منصوب شده بود اختیارات تام برای پایان دادن به قیام یافت. شورشیان كه كم شمار و كم سلاح  بودند و بطور ناهماهنگ مبارزه می كردند به‌زودی در هم كوبیده شدند.

لوكزامبورگ و لیبكنشت می توانستند فرار كنند. ولی هر دو احساس می كردند كه این اقدام نوعی عمل غیرشریفانه دربرابر كارگران است. آنان در برلین ماندند و در شب 14 ژانویه 1919 دستگیر شدند. همین شب روزا لوكزامبورگ و كارل لیبكنشت را تحت پوشش انتقال به زندان بطور جداگانه در اتومیل نشاندند و در منطقه "تیرگارتن" برلین اعدام كردند. قاتلان لوكزامبورگ شجاعت آن را نداشتند كه به جنایت خود اعتراف كنند و مدعی شدند كه او توسط مردم تكه تكه شده است. پیكر او چند ماه بعد در آبهای "لاندوركانال" پیدا شد،‌ زنی كه لنین درباره‌اش گفت "او چون عقاب بود و هست".

از سال 1919 سالگرد اعدام لوکزامبورک و دیگر انقلابیون انقلاب 1918 آلمان در برلین برگزار می شود، مگر در سالهای استقرار فاشیسم هیتلری که برباپائی این سالگرد با پیگیرد فاشیستی همراه بود. با سقوط فاشیسم یکبار دیگر مراسم سنتی سالگرد انقلاب و اعدام لوکزامبورک همه ساله برگزار شده و می شود. مردم 14 ژانویه از سراسر آلمان و حتی کشورهای اروپائی خود را به برلین رسانده و با شاخه های گل به سمت گورستان سوسیالیست ها در لیشتن برگ واقع در شرق برلین به حرکت در می آیند. این اجتماع با نثار هزاران شاخه گل میخک سرخ به پایان می رسد. امسال نیز همینگونه و به گزارش خبرگزاری ها، با شکوه تر از سالهای گذشته این مراسم برگزار شد.

       

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                               بازگشت