راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

دو تاکتيک

در يک انقلاب

ع.آگاهي

 

«دو تاکتيک سوسيال دموکراسي در انقلاب دمکراتيک»

 

"دو تاکتيک سوسيال دمکراسي در انقلاب دمکراتيک" يکي از برجسته ترين شاهکارهای تفکرانقلابي علمي است. اوايل اوت 1905 (اواسط مرداد 1284) کميته مرکزی حزب سوسيال دمکرات کارگری روسيه در شهر ژنو، کتاب لنين "دو تاکتيک سوسيال دموکراسي در انقلاب دمکراتيک" را منتشر کرد. سه ماه بعد (نوامبر 1905) در بحبوحه انقلاب (1907ـ1905) ولاديمير ايليچ لنين به روسيه بازگشت و فعاليت جوشان خود را در کشور آغاز کرد.

و. اي لنين کتاب "دو تاکتيک" را در ماه هاي ژوئن و ژوئيه (خرداد ـ تير) همان سال در مهاجرت نوشته بود. کتاب دوبار ديگر در همان سال در روسيه به طبع رسيد و به طور غير علني در پتربورگ (لنين گراد بعدي)، مسکو، غازان، تفليس، باکو و ديگر شهرهاي روسيه پخش شد. 19 فوريه سال 1907 اداره مطبوعات پتربورگ انتشار آن را قدغن کرد و 22 دسامبر دادگاه اين شهر تصويب نامه اي درباره از بين بردن نسخه هاي "دو تاکتيک" صادر کرد. انقلابي مشهور س. اي. گوسف، دبير کميته حزبي شهر ادسا که در همان سال 1905 کتاب را گرفته بود، در نامه اي به لنين، روشني عجيب و عام الفهم بودن آن را ستوده و نوشت: "به عقيده من کتاب شما، اگر دوراني را نسازد، در هر حال نقش عظيمي ايفا مي کند".

* * *

سال 1905 در روسيه تزاري يا "يکشنبه خونين"، نهم ژانويه شروع شده بود.* ارتش به دستور تزار(شاه روسيه) تظاهرات مسالمت آميز 140 هزار کارگر پتربورگ را (که به اغواي کشيشي پرووکاتور به نام گاپن براي تسليم تقاضانامه خود با علم و شمايل حضرت مسيح و مريم و تصاوير خود تزار به سوي کاخ زمستاني او روان بودند) به خاک و خون کشيده بود. پس از دريافت نخستين خبرهاي اين رويداد، لنين نوشت: "طبقه کارگر درس بزرگ جنگ داخلي را آموخت. پرورش انقلابي پرولتاريا در ظرف يک روز چنان گامي به جلو برداشت که طي ماه ها و سال ها زندگي بي رنگ، عادي و خمودانه امکان پذير نبود" (آثار، جلد9، ص 201).

تنها در يک ماه ژانويه 440 هزار کارگر در سراسر روسيه اعتصاب کردند که از همه ده سال پيش بيشتر بود. اعتصابات اول ما مه آن سال تقريبا 200 شهر با شعار "سرنگون باد سلطنت خودکامه!" برگزار شد. مبارزه گسترده طبقه کارگر اعماق توده هاي روستائي را نيز به جنبش درآورد. از بهار آن سال کشت اراضي ملاکان بدون اجازه آن ها، چرانيدن دام ها در مراتع اربابان و تصرف چراگاه ها آعاز شد. جنبش هاي دهقاني به ويژه در نواحي اطراف رود ولگا، در سواحل درياي بالتيک، ماوراء قفقاز و لهستان نيرومند بود. به يک کلام، در کشور انقلاب آغاز شده بود.

استحکام حزب و تنظيم خط مشي درست آن براي رهبري پيروزمندانه جنبش انقلابي کارگران و دهقانان اهميت بسزائي داشت. ولي حزب سوسيال دمکرات کارگري روسيه در نتيجه اخلالگري منشويک ها دچار تفرقه بود. پس از کنگره دوم (17 ژوئيه تا 10 اوت 1903 در بروکسل و سپس در لندن برگزار شده بود) حزب در بحران ژرفي فرو رفته بود که به گفته لنين اساس آن را "خودداري سرسخت اقليت کنگره دوم از پيروي از اکثريت آن" تشکيل مي داد. لذا لنين مي کوشيد تا براي تدوين تاکتيک حزب در انقلاب، تامين وحدت صفوف آن را برپايه مصوبه، هر چه زودتر کنگره سوم تشکيل شود.

کنگره سوم (از 12 تا 27 آوريل 1905) در لندن تشکيل شد. همه سازمان هاي حزب به کنگره دعوت شده بودند. اما منشويک ها جداگانه در ژنو جمع شدند و چون تعدادشان کم بود اجتماع خود را کنفرانس ناميدند. لنين کتاب "دو تاکتيک سوسيال دمکراسي در انقلاب دمکراتيک" را نوشت تا تصميمات کنگره سوم را توضيح دهد، صحت و دقت آن ها را (در مقايسه با تصميمات نادرست کنفرانس منشويک ها) اثبات کند، برنامه استراتژيکي، خط مشي تاکتيکي و سياست اصولي حزب را از لحاظ نظري مستدل سازد. در اين کتاب مهمترين مسائل بغرنج مناسبات بين انقلاب دمکراتيک و انقلاب سوسياليستي، ديالکتيک رشد و تبديل انقلاب بورژوا ـ دمکراتيک به انقلاب سوسياليستي، مسئله اتحاد طبقه کارگر با دهقانان در انقلاب بورژوا ـ دمکراتيک و احاد طبقه کارگر با تهي دست ترين دهقانان و همه توده هاي نيمه پرولتر شهر و ده در انقلاب سوسياليستي، مسئله قيام مسلحانه به منزله وسيله اصلي سرنگون کردن رژيم خود کامه سلطنتي و پيروزي انقلاب، مسئله شکل حاکميت (ديکتاتوري) انقلابي دمکراتيک طبقه کارگر و دهقانان و حکومت موقت انقلابي به منزله ارگان سياسي اين قدرت دولتي، مسئله سرکردگي طبقه کارگر در انقلاب بورژوا ـ دمکراتيک و نقش حزب طبقه کارگر به منزله شرط قاطع تحقق رهبري پرولتاريا در انقلاب توده اي و غيره به تفصيل مورد تحليل و بررسي قرار گرفته است. کتاب " دو تاکتيک" خدمت بزرگي به غناي نظريه سوسياليسم علمي است. مسائل اصولي که در اين کتاب مطرح و روشن شده است در دوران ما به ويژه براي کشور هاي "جهان سوم" بيش از پيش اهميت بنيادي و نظري و علمي خود را نشان مي دهد. روي چند مسئله مهم به اختصار توقف کنيم.

ببينيم اين دو تاکتيک که ولاديمير ايليچ لنين کتاب را بدان نام موسوم کرده است کدامند. لنين پس از تحليل و بررسي مفصل مسائلي که در بالا به اختصار برشمرديم و پيش از "خاتمه" کتاب، اين دو تاکتيک را چنين خلاصه کرده است:

" يک دسته مي گويند : علي رغم مقاوت يا عدم فعاليت بورژوازي ناپيگير، انقلاب را تا نيل به هدف نهايي به جلو سوق دهيد.

دسته ديگر مي گويند: اين فکر را نکنيد که انقلاب را مستقلا به هدف نهايي برسانيد زيرا در آن صورت بورژوازي ناپيگير خواهد رميد.

مگر ما با دو راهي که کاملا در دوقطب مخالف قرار دارند رو به رو نيستيم؟ مگر واضح نيست که اين دو تاکتيک به کلي ناسخ يک ديگرند؟ مگر واضح نيست که تاکتيک اول يگانه تاکتيک صحيح سوسيال دمکراسي انقلابي و تاکتيک دوم در ماهيت امر تاکتيک صرفا "آسواباژدنيه" است؟ ("آسواباژدنيه" مجله ارگان بورژوازي ليبرل سلطنت طلب در سال هاي 1905ـ 1902 بود که بعدا هسته حزب عمده بورژوازي روسيه يعني حزب "کادت ها" را تشکيل دادند) نگاه کنيد به (لنين، آثار منتخبه در يک جلد، ترجمه محمد پورهرمزان، ص 275).

لنين نشان مي دهد که در دوران گسترش جنبش انقلابي " همگاني مردم" سه خط مشي سياسي  پديد آمده است که اين دو تاکتيک به ترتيب متعلق به خط مشي هاي سياسي دوم و سوم در مقابل خط مشي يکم است. بدين نحو:

1ـ حکومت خودکامه سلطنتي زير فشار همگاني توده ها " ضرورت دعوت نمايندگان مردم را مجاز مي شمارد ولي به هيچ وجه مايل نيست اجازه دهد که مجلس آن ها همگاني و موسسان باشد" (همان کتاب، ص 244).

2ـ طبقه کارگر انقلابي که سوسيال دموکراسي وي را رهبري مي کند " خواستار انتقال کامل قدرت حاکمه به دست مجلس موسسان است و براي حصول اين مقصود نه فقط در راه حق انتخابات عمومي و نه فقط در راه آزادي تام تبليغات، بلکه علاوه بر آن در راه سرنگون ساختن فوري حکومت تزاري و تعويض آن با حکومت انقلابي موقت نيز مجاهدت مي نمايد" (همان جا).

و بالاخره خط مشي 3ـ يعني بورژوازي ليبرال، که تمايلات خود را با زبان پيشوايان به اصطلاح "حزب دمکرات مشروطه طلب" بيان مي نمايد. خواستار سرنگون ساختن حکومت تزاري نيست و شعار حکومت موقت را به ميان نمي کشد... بورژوازي ليبرال ... در ماهيت امر مي کوشد يک بند و بست حتي المقدور مسالمت آميز تري بين تزار و توده انقلابي به وجود آيد و آن هم بند و بستي که در نتيجه آن قدرت هر چه بيشتر به دست وي يعني بورژوازي، و هر چه کمتر به دست توده انقلابي، يعني پرولتاريا و دهقانان بيفتد" (همان جا).

در توضيح قطع نامه کنگره سوم حزب درباره وظايف حکومت انقلابي موقت لنين تمايلات ماوراء انقلابي و "آنارشيستي" درباره اجراي بي درنگ برناه حداکثر و به دست آوردن قدرت براي انجام انقلاب سوسياليستي را به شدت انتقاد مي کند و متذکر مي شود که نه شرايط عيني (ميزان رشد اقتصادي کشور) و نه شرايط ذهني که ارتباط لاينفک با شرايط عيني دارد (ميزان آگاهي و تشکل توده هاي وسيع کارگر) اجازه  چنين امري را نمي دهد. لنين تاکيد مي کند که " ما يقين داريم که آزادي کارگران فقط به دست خود کارگران مي تواند انجام گيرد". اما نيل به اين هدف در شرايط مشخص کنوني فقط از طريق پيروزي و تحکيم انقلاب بورژوا دمکراتيک ميسر است." در پاسخ اعتراضات آنارشيستي مبني بر اين که گويا ما انقلاب سوسياليستي را به تعويق مي اندازيم خواهيم گفت:" ما آن را به تعويق نمي اندازيم، بلکه با يگانه وسيله ممکن و از يگانه راه صحيح، يعني همان راه جمهوري دموکراتيک نخستين گام را بسوي آن برمي داريم. کسي که بخواهد از راه ديگري سواي دمکراتيسم سياسي به سوي سوسياليسم برود، مسلما چه از لحاظ اقتصادي و چه از لحاظ سياسي به نتايج بي معني و مرتجعانه اي خواهد رسيد. اگر کارگراني در موقع خود از ما بپرسند: چرا ما نبايد برنامه حداکثر را اجرا نماييم، ما در پاسخ متذکر خواهيم شد توده هاي مردم، که داراي تمايلات دمکراتيک هستند، هنوز از سوسياليسم خيلي دورند، هنوز تضاد هاي طبقاتي نضج نگرفته است و هنوز پرولتاريا متشکل نشده است. صدها هزار کارگر را در تمام روسيه متشکل کنيد، حسن نظر نسبت به برنامه خود را در بين ميليون ها کارگر تعميم دهيد! سعي کنيد اين کار را انجام دهيد و تنها به جملات پر سرو صدا ولي تو خالي آنارشيستي اکتفا نورزيد ـ آن وقت فورا خواهيد ديد که عملي کردن اين تشکل و بسط اين فرهنگ سوسياليستي منوط است به اجراي هر چه کامل تر اصلاحات دمکراتيک." (همان کتاب، ص 246).

نظريه لنيني درباره رشد انقلاب بورژوا ـ دمکراتيک به انقلاب سوسياليستي مرحله تازه اي در تکامل پيگير آموزش مارکس و انگلس در دوران سرمايه داري انحصاري بود. بانيان سوسياليم علمي مارکس و انگلس که همواره با قاطعيت هر چه تمام تر از جنبش هاي دمکراتيک خلق ها پشتيباني مي کردند هر گاه در اين ارتباط از نقش طبقه کارگر سخن به ميان مي آورند، لزوم شرکت فعال وي را در انقلابات بورژوا ـ دمکراتيک گوشزد مي کردند نه رهبري انقلابات به وسيله طبقه کارگر را. مارکس در اين زمينه مي نوشت: کارگران مي دانند که " جنبش انقلابي بورژوازي عليه زمره هاي فئودالي و سلطنت مطلقه فقط مي تواند گسترش جنبش انقلابي خاص آن ها را تسريع کند. آن ها مي دانند که مبارزه خاص آن ها با بورژوازي فقط مي تواند آن روز آغاز شود که بورژوازي خود پيروز مي شود... آن ها مي توانند و بايد در انقلاب بورژوازي شرکت کنند، زيرا مقدمه انقلاب کارگري است" (مارکس، انگلس، آثار، جلد 4، ص313).

لنين متذکر مي شد که البته انقلاب روسيه جنبه بورژوازي دارد. ولي اين به هيچ وجه بدان معنا نيست که انقلاب دمکراتيک (که از لحاظ مضمون اجتماعي و اقتصادي خود بورژوازي است) مورد علاقه عظيم طبقه کارگر نيست. او توضيح مي داد که انقلاب دمکراتيک مي تواند هم به صورتي عملي شود که براي دهقانان و کارگران سودمند باشد. البته در رژيم سرمايه داري سيادت بورژوازي بر طبقه کارگر امري است ناگزير. لذا انقلاب بورژوازي آن قدر که به نفع بورژوازيست به نفع طبقه کارگر نيست." ولي اين فکر، که انقلاب بورژوازي ابدا منافع پرولتاريا را منعکس نمي نمايد، کاملا بي اساس است. اين فکر بي اساس يا تئوري عهد عتيق نارودنيکي منجر مي شود که مي گويد انقلاب بورژوازي با منافع پرولتاريا متضاد است و به اين جهت آزادي سياسي بورژوازي براي ما لازم نيست و يا به آنارشيسم که هرگونه شرکت پرولتاريا را در سياست بورژوازي و انقلاب بورژوازي و پارلمانتاريسم بورژوازي نفي مي کند"(همان کتاب، ص 254).

در توضيح اين فکر خود لنين نشان مي دهد که انقلاب بورژوازي براي طبقه کارگر نه تنها به منتها درجه سودمند است، بلکه ضروري است، هر قدر انقلاب بورژوازي کامل تر، قطعي تر، پي گيرتر باشد، به همان اندازه هم منافع طبقه کارگر و دهقانان بيشتر تامين مي شود. مبارزه پرولتاريا نمي آموزد که از انقلاب بورژوازي دوري جويد، در آن شرکت نکند، رهبري را در اين انقلاب به بورژوازي واگذار کند. بلکه برعکس، مي آموزد که با انرژي هر چه بيشتري در آن شرکت ورزد و براي رسيدن به يک دمکراتيسم پرولتاريايي پي گير و رساندن انقلاب به هدف نهايي آن به قطعي ترين وجهي مبارزه نمايد. ما نمي توانيم از چهار ديوار بورژا دمکراتيک انقلاب روس يک باره به خارج آن جستن نماييم. ولي ما مي توانيم حدود اين چهار ديوار را به مقياس عظيمي وسعت دهيم. ما مي توانيم و بايد در حدود اين چهار ديوار در راه منافع پرولتاريا و نيازمندي هاي مستقيم وي در راه شرايطي که نيروهاي وي را براي پيروزي کامل آينده آماده مي سازد مبارزه کنيم" (همان کتاب، ص 255).

لنين با روشن بيني و دقت خاص خود تفاوت دمکراسي هاي بورژازي را متذکر مي شود، خطر و ضرر تميز ندادن اين تفاوت ها را گوشزد مي کند، " دلال منش ليبرالي ملاکين و کارخانه داران" را سخت افشا مي کند و مبارزه واقعا انقلابي کارگران و دهقانان در راه دموکراسي پي گير را مي ستايد. او نشان مي دهد که: "بايد قادر بود فرق ميان دو دمکراسي بورژوازي، يعني دمکراسي بورژوازي جمهوري ـ انقلابي و دمکراسي بورژوازي سلطنتي ـ ليبرال را تميز داد، ما ديگر درباه تميز بين دمکراتيسم ناپي گير پرولتاريايي چيزي نمي گوييم"(همان کتاب، ص255 ).

برخورد لنين به وظايف انقلاب دمکراتيک، به شرکت همگاني خلق در آن، به مفهوم "مردم" و طبقات، اقشار و لايه هاي دروني آن، به شکل هاي حاکميت سياسي، لزوم استقرار "ديکتاتوري انقلابي دمکراتيک کارگران و دهقانان" جهت تامين پيروزي قطعي انقلاب بر رژيم خودکامه سلطنتي، اهميت متدلوژيک فوق العاده اي دارد. او تاکيد مي کند که نيرويي که قادر است به پيروزي قطعي بر سلطنت خودکامه نايل آيد" فقط ممکن است مردم، يعني پرولتاريا و دهقانان باشند، در صورتي که نيروهاي اساسي و يزرگ در نظر گرفته شود و خرده بورژوازي شهر و ده (که از "مردم" هستند) بين اين دو تقسيم گردد" (همان کتاب، ص 257).

در توضيح شکل حاکميت سياسي و ضرورت استقرار "ديکتاتوري انقلابي دمکراتيک کارگران و دهقانان" لنين تاکيد مي کند که اجراي اصلاحات بنيادي اجتماعي که براي طبقه کارگر و دهقانان ضرورت فوري و حتمي دارد موجب مقاومت سرسختانه ملاکان، و بورژوازي بزرگ، و حکومت خودکامه خواهد شد. از اين رو است که ضرورت "ديکتاتوري انقلابي دمکراتيک کارگران و دهقانان" پيش مي آيد. زيرا "بدون ديکتاتوري در هم شکستن اين مقاومت و دفع تلاش هاي ضد انقلابي غير ممکن است"(همانجا).

لنين به تفصيل درباره نقش دهقانان به منزله متحد طبقه کارگر در انقلاب بورژواـ دمکراتيک سخن گفته، ضرورت اين اتحاد را به ثبوت مي رساند. با در نظر گرفتن نقش بس ارتجاعي بزرگ مالکان و ناپي گيري هميشگي بورژوازي، لنين به اين نتيجه درخشان مي رسد که "هيچ چيز ساده لوحانه تر و بي ثمرتر از اين نيست که سعي شود شرايط با موادي طرح گردد که با وجود احراي آن ها ممکن باشد دمکراسي بورژوازي را دوست بي ريا ي مردم محسوب نمود. تنها پرولتارياست که مي تواند مبارز پي گير راه دمکراتيسم باشد. او تنها وقتي مي تواند پيروزمند دمکراتيسم باشد که توده دهقاني نيز به مبارزه انقلابي وي بپيوندند. اگر نيروي پرولتاريا براي اين کار کفايت نکند آن گاه بورژوازي در راس انقلاب دمکراتيک قرار خواهد گرفت و جنبه ناپيگير و خود غرضانه اي به آن خواهد داد. براي جلوگيري از اين امر وسيله ديگري جز ديکتاتوري انقلابي دمکراتيک پرولتاريا و دهقانان وجود ندارد" (همان کتاب، ص 258).

توضيحاتي که لنين درباره کيفيت اين شکل حاکميت سياسي، فرق ميان ديکتاتوري فردي و ديکتاتوري طبقه، تفاوت بين وظايف ديکتاتوري دمکراتيک و وظايف ديکتاتوري سوسياليستي، لزوم و ميزان وحدت اراده و وحدت عمل نيروهاي انقلابي در اين حاکميت داده است بسي آموزنده است. اين مسائل هنوز هم براي بسياري از سياست مردان و انديش مندان پُر ادعا چندان روشن نيست.

در جواب معترضيني که مي گويند" طبقه کارگر نمي تواند با خرده بورژوازي اراده واحد داشته باشد" لنين مي نويسد " اين اعتراض بي پايه است" و از عدم درک فرق منطقي و تاريخي بين انقلاب دمکراتيک و انقلاب سوسياليستي ناشي مي شود. فراموش کردن اين فرق " منطقي و تاريخي فراموش نمودن جنبه همگاني انقلاب دمکراتيک. زيرا: وقتي اين انقلاب "همگاني " بود در اين صورت در همان حدودي که اين انقلاب حوائج و تقاضاهاي همگاني را برآورده مي نمايد در همان حدود هم آن وحدت اراده وجود دارد. در خارج از حدود دمکراتيسم از وحدت اراده بين پرولتاريا و بورژوازي دهقاني جاي سخني هم نمي تواند باشد" (همان کتاب، ص 268). به عبارت ديگر، در شرايط حکومت موقت انقلابي، وحدت اراده و عمل مردم (طبقات گسترده کارگر و دهقان) تنها در"حدود دمکراتيسم" ميسر است.

لنين نشان مي داد که ارگان سياسي اين ديکتاتوري انقلابي دمکراتيک طبقه کارگر و دهقانان بايد حکومت موقت انقلابي متکي به توده هاي مردم باشد. اين حکومت است که وظيفه دارد برنامه حداقل حزب سوسيال دمکرات کارگري روسيه را پياده کند يعني جمهوري دمکراتيک اعلام نمايد، اراضي زمين داران را مصادره کند، 8 ساعت کار در روز را برقرار سازد. به همه ملت هاي روسيه حق تعيين سرنوشت بدهد و انقلاب را پيش برد. وظيفه اي که لنين در اين اثر تاريخي خود در مقابل طبقه کارگر قرار مي دهد چنين است: طبقه کارگر براي سرکوب مقاومت رژيم خودکامه سلطنتي با اعمال زور و بي اثر کردن ناپي گيري بورژوازي بايد توده دهقانان را به سوي خود جلب کرده و انقلاب دمکراتيک را به پايان رساند. طبقه کارگر براي درهم شکستن مقاومت بورژوازي با اعمال زور و بي اثر کردن ناپي گيري دهقانان و خرده بورژوازي بايد توده عناصر نيمه پرولتري اهالي را به سوي خود جلب کرده انقلاب سوسياليستي را به انجام رساند.

نظريه لنيني رشد انقلاب بورژوا ـ دمکراتيک به انقلاب سوسياليستي اساس دانش مربوط به انقلابات قرن بيستم را تشکيل داد. در اين نظريه تقريبا همه عناصر اصلي نتيجه گيري هاي بعدي لنين درباره امکان پيروزي سوسياليسم ابتدا در يک کشور جداگانه سرمايه داري، تز سرکردگي طبقه کارگر در انقلاب، اتحاد طبقه کارگر و دهقانان، نقش رهبري و هدايت کننده حزب طراز نوين در انقلاب، ديکتاتوري انقلابي دمکراتيک پرولتاريا و دهقانان و غيره وجود داشت.

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                      بازگشت