راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

زمان آشتي

کمونيست ها با فمينيست ها

فرا رسيده است

ترجمه : نازنين جاويد

 

از زمان رشد جنبش‌ های فمينيستي در دهه‌ های 60 و 70 ميلادی، رابطه ميان اين جنبش‌ ها و مبارزه احزاب كمونيست فراز و نشيب‌ های خاص خود را داشته است. در سال‌ های اخير و زير فشار همه جانبه ‌ای كه به حقوق زنان وارد مي شود، هم جناح راست جنبش فمينيستي منفعل و كمابيش از صحنه خارج شده و هم احزاب كمونيست در ديدگاه‌ های خود بازبيني كرده‌اند. هم اكنون در غالب اين احزاب، در كنار زناني كه در سنديكاها و اتحاديه ‌ها و سازمان‌ های توده‌ای فعاليت مي كنند، زنان بسياری هم هستند كه در سازمان‌ های فمينيستي و برای خواست ‌های ويژه زنان مبارزه مي كنند. متن زير سخنراني آموزشي  "لورانس كوهن" عضو رهبری حزب كمونيست فرانسه در موضوع "فمينيسم و كمونيسم" در آموزشكده اين حزب  است. وی مي كوشد پايه ‌های نظری و عملي مبارزه "كمونيست فمينيست‌"ها را تبيين كند.

 

« من به چند عنصر تاريخي اشاره مي كنم كه اجازه مي دهد از فمينيسم در فرانسه و رابطه آن با حزب كمونيست فرانسه دركي بهتر داشته باشيم.

سخن از مبارزه زنان برضد همه شكل‌هاي سلطه و بويژه سلطه مردانه، مبارزه زنان براي جامعه‌اي از انسان‌هاي آزاد، متحد، برابر و رها از نظم سرمايه داري است.

سيمون دوبووار در كتاب "جنس دوم" اينچنين جايگاه زن را در تاريخ تصوير مي كند: "پرولتاريا هميشه وجود نداشته است. زن هميشه وجود داشته است."

از اين زاويه زنان از همان آغاز تمدن انساني تحت سلطه مردانه يا به اصطلاح "پدرسالارانه" قرار داشته اند. تضاد ميان دو جنس بنابراين بسيار كهن تر از تضاد ميان طبقات اجتماعي است و تضاد طبقاتي نبوده كه موجب تضاد دو جنس شده است.

اين دو تضاد در كنار هم توسعه يافته‌اند بدون آنكه در هم آميخته شوند و در عين حال هر يك ديگري را تقويت كرده‌است.

زن و مرد پايه انسانيت هستند، در نتيجه تاريخ جوامع انساني تاريخ جنسيت‌ها نيز هست اما  اين تاريخ از نگاه مردانه نگاشته و روايت شده است. اين تاريخ بازتاب مناسبات سلطه مردانه‌اي است كه بر زنان و در سطح كل جامعه وجود داشته است.

از همان ابتداي انسانيت زنان در حوزه خصوصي (خانواده) محبوس شدند. آنان از حقوق اجتماعي و اقتصادي و سياسي خود محروم شدند و مردان بسرعت عرصه قدرت را اشغال كردند.

دو سده بيشتر نيست كه ما از خلال نوشته‌ها توانسته‌ايم نقشي را كه زنان در تحول اجتماعي داشته‌اند دريابيم.

آثار متعددي كه زنان نگاشته‌اند تصويري از رنج‌ها، مقاومت‌ها، مبارزه، دستاوردها و ناكامي‌هاي آنان را به ما نشان مي دهد. بسياري از آنان توجه مي‌دهند كه چقدر زنان بايد مبارزه مي كردند و مبارزه كنند تا بتواند حقوق خود را بدست آورند. اين آثار روشني ديگري به حوادث مي دهد و يقين‌ها را نسبي مي كند.

اين تصوير كلي از زنان سده‌هاي طولاني ادامه داشته و عميقا در ساختار جوامع ما ريشه دوانده است. دمكراسي مدرن اين طرد تاريخي زنان را منتفي نكرده است، بلكه آن را ادامه ميدهد، حفظ مي كند و حتي ايجاد مي كند.

ماده هشت قانون مدني فرانسه معروف به كد ناپلئون، فرانسوي را كسي مي داند كه داراي كليه حقوق مدني (حق راي، شهروندي) است. اما اين قانون اشاره نمي‌كند تنها مردان همه اين حقوق را داشتند و زنان بدون آنكه در هيچ ماده قانون به آن اشاره شده باشد از حقوق سياسي خود محروم بودند.

انقلاب فرانسه هرچند حقوق جهانشمول بشري را اعلام كرد، اما اين حقوق در اساس مردانه ماند. جمهوري تازه در مورد بنياد شهروندي جمهوري انديشه‌اي نكرد زيرا نيمي از جامعه كه زنان بودند از آن كنار گذاشته شده بودند.

برخي فلاسفه روشنگري مانند "كندرسه" مسئله حضور زنان در عرصه عمومي را مطرح مي‌كنند. المپ دو گوژ (از زنان انقلابي فرانسه قرن هيجدهم) در سال 1791 دو سال پس از صدور بيانيه حقوق بشر، بيانيه حقوق زنان را انتشار مي‌دهد. زنان براي مطالبه نان به خيابان مي ريزند و بدينسان آنان به عرصه عمومي و "فضاي سياسي” وارد مي شوند تا تحول اجتماعي را آگاهانه بسازند.

انقلاب فرانسه مانع حضور زنان در سياست، در زندگي سياسي جامعه نشد، اما به آنان امكان نداد به اين حضور شكلي ساختار يافته و نهادينه شده دهند.

اصطلاح "فمينيسم" را براي نخستين بار شارل فوريه در ابتداي سده نوزدهم بكار برد و چنين بيان كرد: "تغيير يك دوران تاريخي همواره وابسته به پيشرفت زنان بسوي آزادي است و درجه آزادي زن معيار طبيعي سنجش درجه تمدن است"

اين يك روند تاريخي طولاني است كه به زايش فمينيسم انجاميد.

فمينيسم پيش از هرچيز مبارزه بر همه اشكال سلطه است و خواستار آن است كه زن چون يك موجود انساني كامل شناخته شود كه داراي همه حقوق و آزادي‌هاي عمومي است.

اكنون ببينيم نيروهاي خواستار تحول اجتماعي چگونه در دوران‌هاي اخير با اين مسئله مواجه شده اند.

همراه با انقلاب صنعتي و بويژه به هنگام جنگ جهاني 1914- 1918 بود كه كارفرماها به سراغ زنان كارگر رفتند تا آنان را جايگزين مرداني كنند كه به جبهه‌ها رفته بودند.

تقريبا از اين دوران بود كه زنان توانستند در بيرون از خانه كار كنند. اما اين حضور بدون مانع نبود. حتي موانعي از درون جنبش كارگري كه به اين زنان مزدبر تنها به چشم رقيب نگاه مي‌كرد.

بعدها مشخص شد كه نبود همگرايي ميان جنبش كارگري و همه آن چيزهاي نويني كه مبارزه فمينيستي مي توانست به جهان كار ارائه دهد ضايعه‌اي بزرگ براي هر دو بود. 

فعاليت‌هاي مادلن كولين كه در آن زمان دبير كنفدرال ث. ژ. ت بود همراه با ديگر رهبران مرد و زن سنديكايي در اين مسير از سوي حزب و سنديكا مردود دانسته شد.

به موازات استثماري كه براي مرد و زن هر دو وجود داشت، سلطه مردانه نيز همچنان ادامه داشت، در حاليكه اين استثمار مشترك مي توانست شرايط همگرايي ايندو را بوجود آورد. اين انديشه كه زن بايد در خانه بماند همچنان حاكم بود و تفاوت شرايط آنان در عرصه اجتماعي تحمل مي شد كه در مسايلي از قبيل نابرابري دستمزدها، ترفيع شغلي، حقوق بازنشستگي و غيره تبلور مي يافت.

زنان را همچون رقيب‌هايي مي ديدند كه از همان ابتدا بدليل بي تجربگي شان، عدم مهارت و نداشتن آموزش فاقد ارزش بودند. اين تصور امروز هم وجود دارد.

حقوق كار زنان از گذشته تا به امروز مورد دستبرد حكومت‌ها بوده است. چنانكه همين امروز هم در حكومت شيراك حمله سراسري به حقوق زنان را شاهديم.

ميزان بيكاری زنان در همه سطوح و صرفنظر از سطح ديپلم يا سن، بيش از مردان است. بويژه در دوران‌هاي بحران اقتصادي مخالفت بيشتري با حق كار مي شود كه منبع آزادی، استقلال فردي و رهايي زنان است. اين وضع به كارفرماها اجازه مي دهد كه كار موقت، متزلزل، نيمه وقت را به زنان تحميل كنند: در فرانسه 83.1 درصد از 3.9 ميليون تني كه كار موقت مي كنند زن هستند.

جنبش كارگری، سنديكاها، نهادها و حتي حزب كمونيست ما هم در اين جامعه زندگي مي‌ كنند، از اين جامعه الگو گرفته‌اند و مردانه ساخته شده‌اند. به زنان كمونيست كه مطالبات فمينيستي را مطرح مي كردند توجه نشد و گاه ديگر اعضای مرد يا زن حزب از آنان انتقاد مي كردند. آنان متهم بودند كه مبارزه آنان ريشه گرفته در جنبش اعتراضي ديگری است، جنبشي جداگانه و اقليت.

در دهه 60 موضع مخالف حزب كمونيست فرانسه دربرابر خواستي كه فمينسيت‌ها در مورد آزادي سقط جنين طرح كرده بودند براي دوراني طولاني نتايجي وخيم درپي داشت. ما نتوانستيم خواست زنان و زوج‌ها را براي كنترل بارآوري خود بشنويم و در نظر گيريم.

ما معتقد بوديم كه مسئله مركزي برابري در دستمزدها، در اشتغال، در حقوق و ابزارهاي لازم براي مادران و كودكان است. از نظر حزب كمونيست فرانسه جنبش آزادي زنان كه براي حق سقط جنين و پيشگيري از بارداري مبارزه مي كردند جنبشي خرده بورژوايي و انحرافي از مبارزه طبقاتي بود. اين درك نشان از نابينايي نسبت به مسايلي داشت كه اين موج نوين فمينيسم حامل آن بود. 

فمينيست‌ها جامعه را تنها سرمايه داري نمي ديدند بلكه پدرسالارانه نيز مي ديدند. قرار دادن تمايز ميان جامعه سرمايه داري و پدرسالاري موجب شد كه ضرورت پيوند ميان مبارزه ضدسرمايه داري و ضدپدرسالاري را نبينيم.

در طول اين سال‌ها جنبش هاي فمينيستي سرزنش شدند كه مبارزه جداگانه‌اي را به پيش مي برند، كه نظم سرمايه داري را به چالش نمي كشند. تصور مي شد كه ابتدا بايد جامعه را تغيير داد و اين تغيير خود تحولي در مناسبات اجتماعي، تحولي در فرهنگ و ذهنيات را بوجود خواهد آورد.

فرصت ديدار كمونيسم و فمينسيم يك ‌بار از دست رفت. اكنون ما در حال بازبيني جايگاه زنان و نقش فمينيسم در تحول اجتماعي هستيم. تحولي در تمدن انساني بوجود نخواهد آمد اگر انسان‌ها خود به اهرم تحول تبديل نشوند، اگر مضمون و ابزارهاي تحول را در تسلط نگيرند.

زمان زيادي طول كشيد تا "فمينيسم" همچون يك اهرم تحول جامعه پذيرفته شود.

در سال 1999 در سي امين كنگره حزب، ما تصميم گرفتيم حزب كمونيستي بسازيم كه در آن تنوع و گوناگوني موتور و شيوه كاركرد آن باشد و نقش فرد كمونيست را در مركز ساخت و تدوين يك برنامه جمعي قرار داديم. ما با انديشه حزب همه چيزدان، يكدست، هميشه داراي اتفاق آرا، حزبي كه به خواست‌هايي كه برايش ناآشناست مشكوك است وداع كرديم. ما درهای خود را بيش از پيش به مسايل جامعه، به سهم جنبش‌هاي مختلف اجتماعي و هم چنين جريان‌های گوناگون فمينيستي باز كرديم.

تاريخ مبارزه زنان و مبارزه حزب كمونيست موضوع مطالعه پيچيده‌اي است كه در آن جنبش كارگری، خانواده، فعاليت اجتماعي، جنسيت، نوع انساني و همچنين گزينش تئوريك و استراتژيك حزب كمونيست دخالت دارند. ما هرچند پيشرفت‌هاي مهمي بدست آورده ايم، اما هنوز به سرانجام كار نرسيده ايم. ما همچنان به درك ضرورت مبارزه فمينيستي، به اين انديشه كه فمينيسم يكي از ابعاد اساسي هويت كمونيستي ماست نياز داريم، زيرا ما هنوز در پايان مبارزه با همه اشكال سلطه نيستيم. 

مسايل روزمره هر روز نمونه‌هاي تازه‌اي را مقابل ما مي گذارد: هر جا سخن از تجاوز است، سخن از زن است. هرجا سخن از انتگريسم، تعصب نژادي يا مذهبي است - صرفنظر از اينكه چه مذهبي باشد - سخن از زن است. هر جا سخن از فقر و تبعيت است، سخن از بردگي زنان است. هر جا سخن از خشونت است، خشونت نسبت به زنان است، خشونتي كه به سازوكار نابرابري اضافه شده يا جانشين آن مي شود.

مي بينيم دوراني كه در آن قرار داريم، دوراني تاريخي براي گزينش تمدن انساني است.

پيشرفت‌هايي كه زنان در طول دهه‌ها بدست آورده‌اند اكنون مورد ترديد قرار گرفته اند. اذهان آدمي نيز بدشواري مي تواند خود را از نقشي كه تاريخ به زنان واگذار كرده آزاد كند. محافظه‌كاري جامعه فرانسه زنان را طي دهه‌ها در يك موقعيت پايين دستي حقوقي قرار داد. فراموش نكنيم كه حق راي زنان و انتخاب شدن در 1944 بدست آمد. تا 1946 كاهش دستمزد زنان از نظر قانوني مجاز بود. تا 1965 زنان بدون اجازه شوهرشان حق كار نداشتند. روش هاي پيشگيري از بارداري تا 1967 ممنوع بود. ممنوعيت سقط جنين (تحت شرايطي) سرانجام در 1979 برداشته شد.

قانوني كه اخيرا براي برابري زنان تصويب شده خود پيشرفتي است هرچند به تنهايي نقص تاريخي دسترسي زنان به مسئوليت‌ها را و نقص دمكراتيك ناشي از آن را جبران نخواهد كرد.

خلاصه، با وجود مبارزه مهمي كه فمينيست‌ها و كمونيست‌ها در دهه هفتاد پيش بردند، كه دستاوردهايي انكارناپذيري به همراه داشت، هنوز بسيار دور از آن هستيم كه برابري ميان زنان و مردان تحقق يافته باشد و اين در همه عرصه‌هاي زندگي است.  

به همه اينها تاثيري و تاثري كه ميان مذهب و سياست وجود دارد نيز اضافه مي شود. بر بستر بحران اخلاقي، سياسي و اقتصادي جهان كنوني ما شاهد اوجگيری شور مذهبي در همه جاي جهان هستيم. اما مذاهب صرفنظر از تفسيرهاي متفاوتي كه از آنها مي شود و صرفنظر از نقش متضادي كه در جوامع مختلف داشته و دارند در مجموع نسبت به زنان بي طرف نيستند.

سه مذهب بزرگ يكتا پرستانه هر سه آلوده به سنت‌های پدرسالارانه هستند و هركدام به شيوه خاص خود، نابرابري ميان زنان و مردان را موعظه مي كنند. به اين بهانه كه زنان حامل فرزند و زاينده آنانند، به حوزه خانگي محدودشان مي‌كنند و حوزه عمومي را خاص مردان مي دانند.

امروز كه ما به ساختن تجمع وسيع خلقي براي تحول اجتماعي مي انديشيم، بايد تضادها، موانع و پيشرفت‌هاي زندگي زنان را ببينيم.

ما بايد جزيي از جنبش مقاومت زنان باشيم و در صحنه حقوق زنان حضور داشته باشيم. بايد آلترناتيوي را از سطح محلي تا جهاني فرموله كنيم و بسازيم. چنانكه زنان در گردهم آيي‌هاي مختلف خود مانيفست‌هايي برضد اروپاي ليبرال و مخرب تدوين كرده اند.

ما كمونيست- فمينيست‌ها بايد ابتكارهاي بيشتري را بكار گيريم تا بتوانيم زنان را ببينيم، با آنان گفتگو كنيم و آنان را متقاعد كنيم كه برنامه‌هايي خطرناك براي ما تدارك ديده مي شود و دربرابر اين برنامه‌ها مي توان مقاومت كرد و گزينش‌هاي ديگري ممكن است.

از آنجا كه سياست‌هاي مشابه پيامدهاي مشابه داشته‌اند، زنان در همه كشورهاي اروپايي متاسفانه شرايط زندگي و كار مشابهي دارند.

انتخاب آنا زابورسكا كه بدليل موضع گيری‌هاي ضد سقط جنين شهرت دارد، بعنوان رييس

كميسيون اروپايي "حقوق زنان و برابری انسان‌ها" ما را بشدت نگران كرده است. سخنان روكو بوتيگولين كه كميسر اروپايي "عدالت، آزادي و امنيت" است صحنه‌اي از ادعاهاي تحمل ناپذير، جنسيت گرا و انسان ستيزانه بود. ما فعالانه براي بركناري اينان مبارزه مي كنيم.

من از ابتداي سخنانم تهاجم‌هايي را كه به حقوق زنان شده برشمردم. اين ممكن است تصور ناگزيري تسليم را بوجود آورد يا تصور شود كه زنان را بايد از زاويه قرباني مورد توجه قرار داد.

اين مفهوم تحليل من نيست. اگر وضع زندگي در همه جاي اروپا خراب تر مي شود، رشته‌هاي همبستگي‌هاي تازه‌اي نيز بافته مي شود، همگرايي‌هايي بوجود مي آيد، اعتراض‌ها گسترش مي‌گيرد.

فمينيست كمونيست‌ها، متكي به اين تجربيات، خواهان گشودن يك فضاي سياسي هستند كه همه اين نيروهاي مترقي، ضدليبرال همديگر را بازيابي كنند، تا يك پويايي نوين و اميدبخش را به راه اندازند.

ما فراخواني را براي ايجاد يك شبكه سياسي فمينيستي اروپايي داده ايم كه زنان مترقي، كمونيست‌ها و غيره را دربر مي گيرد. ايجاد اين شبكه امكان مقاومت در برابر اروپاي ليبرال و بسود يك اروپاي سوسيال، دمكراتيك و فمينيست را بوجود مي‌آورد.

بجاي قانون اساسي اروپا، ما خواهان معاهده‌اي هستيم كه برابري زن- مرد را در همه عرصه‌هاي زندگي حرفه‌اي و خصوصي تضمين كند. معاهده‌اي كه از سيستم عمومي تامين اجتماعي دفاع كند و آن را بهبود بخشد، كه حقوق اجتماعي را تضمين كند، كه از مهاجرين خارجي پذيرايي كند و به ادغام آنان در جامعه ياري رساند، كه از حق تعيين سرنوشت خلق‌ها دفاع كند، كه حق زنان بر جسم خود، بر جنسيت خود را به رسميت بشناسد.

 انديشه اين شبكه راه خود را مي گشايد از انتخابات اروپايي تا جشن روزنامه اومانيته.

ديدار فمينيست‌هاي اروپايي در جشن اومانيته از جمله گودرون شيمان، نماينده پارلمان سوئد، گبي زيمر، نماينده پارلمان اروپا و عضو حزب سوسياليسم دمكراتيك آلمان، پاتريسيا ارنابولي، عضو رهبري رفونداسيون كمونيست ايتاليا عميقا ضرورت تجمع زنان براي مبارزه كاراتر با اروپاي اولتراليبرال، سرمايه سالار و پدرسالار را نشان داد، اروپايي كه همه شكل مناسبات سلطه را شديدتر كرده‌ است و از جمله سلطه ناشي از جوامع مردانه را.

شبكه ما مي خواهد به فمينيست‌هاي همه كشورها ابزارهاي مبارزه سياسي براي بدست آوردن حقوق نوين را ارائه دهد. اين شبكه در حال برپايي است. انجمن‌هاي مختلف فمينيست همگي در ديدارهاي خود بر ضرورت ايجاد چنين شبكه‌اي تاكيد مي كنند كه بتواند در همه سطوح نهادها مطالبات فمينيستي را طرح كند.

سياست بهترين ابزار تحقق تحولات است، اما اين مستلزم تعهد به مبارزه برضد ساختارهاي پنهان، روشن كردن آنها، افشا كردن و به مقابله آنها رفتن است. رفتار و نگرش مردم را نمي‌توان با تصويب قانون تغيير داد. بايد همبايي و اختلاط زن- مرد را در تدوين مشترك يك سياستي كه قاطعانه دربرابر نابرابري، تبعيض و همه اشكال سلطه مي‌ايستد در زندگي تجربه كرد.

ما در حزبمان نبايد دربرابر اين مسئله عقب نشيني كنيم. برعكس بايد اين مسئله را در همه ابعاد خود مطرح كنيم و يك غناي سازمان و برنامه را از آن بيرون كشيم.

هنگام انديشه درباره مسئوليت پذيري زنان و مردان كمونيست، روشن كردن آنچه زنان در همه عرصه‌ها از تجربه و تحليل با خود دارند مي تواند به يك غناي بيشتر تبديل شود. كاري كه امروز به اندازه كافي انجام نمي شود.

ايجاد شرايط تجمع وسيع در حول اين مسايل كه براي آينده جامعه اهميت بنيادين دارند در درون يك برنامه عمومي قرار مي گيرد، كه موضوع آن به چالش كشيدن همه اشكال استثمار و بيگانگي است.

تحول جامعه بدون انقلابي كردن اين مناسبات، بدون حمله به جنس گرايي حامل نابرابري، بي‌عدالتي و تبعيض به‌كلي توهم آور است.

اين مبارزات براي ما كمونيست‌ها و فمينيست‌ها جنبه فرعي ندارند، جز جدايي ناپذير برنامه ما و هدف رهايي بخش ماست.

 

ما مي خواهيم تفاوت را در برابری بسازيم.

با مبارزه برای حقوق زنان ما برای پيشرفت همه انسانيت مبارزه مي كنيم.

 

 

  فرمات PDF                                                                                                       بازگشت