راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

گفتگوی هژير پاسچي با رضا فراهاني لنكراني

رفتار ج.ا با سنديکاها

در زمان شاه هم نشده بود

 

اشاره: رضا فراهاني در سال 1323 در قريه‌ي ‌لنكران از توابع فراهان اراك متولد شد. از سال 1341 به سنديكاي كارگران خياط پيوست و به‌عنوان عضو كميسيون تشكيلات با اين سنديكا به‌همكاري پرداخت. پس از چندي، پيشنهاد تأسيس كتابخانه را به هيأت‌مديره ارايه داد و از آن به بعد مسؤوليت اداره‌ي كتابخانه را هم برعهده گرفت. بعد از انقلاب در سال 1360 به‌عنوان عضو هيأت‌مديره‌ي سنديكا برگزيده شد و اين مصادف شد با تعطيلي سنديكا در سال 1361. با اين پير سنديكايي، ظهور و فعاليت پر فراز و نشيب سنديكاي كارگران خياط را مرور كرده‌ايم.


آقاي فراهاني! وضع كارگاه‌هاي خياطي در آن زماني كه كار در آن‌ها را آغاز كرديد چگونه بود؟

 

آن‌زمان خيابان لاله‌زار، چهارراه استانبول و خيابان شاهرضاي آن‌زمان و انقلاب فعلي مركز تجمع مغازه‌هاي خياطي بود. در خيابان لاله‌زار چندين پاساژ مانند پاساژ بهار، پاساژ سينا و پاساژ جواهري مركز مغازه‌هاي خياطي بود كه در بالاخانه‌هاي اين پاساژها قرار داشتند. اين محل‌ها را مي‌شد حتي به‌نوعي كارخانه دانست؛ چون همه‌ي كارگران مغازه‌هاي مختلف با هم دوست بودند و با هم به قهوه‌خانه مي‌رفتند. طبقه‌ي همكف اين پاساژها هم پارچه‌فروشي بود. اين خياطان درجه‌بندي داشتند. يكي از روِساي اتحاديه‌ي كارفرماها به نام نراقي كه در اروپا تحصيل كرده بود و در فرانسه دوره‌هاي خياطي مدرن را گذرانده بود و مدرك عالي خياطي داشت، آمد تا به كارهاي خياطي سر و ساماني بدهد. آن‌زمان يكي از مشكلات ما اين بود كه پارچه‌فروش‌ها خياط معرفي مي‌كردند و گاهي اوقات يك خياط بد كه با پارچه‌فروش رابطه داشت لباس را خراب مي‌كرد و مشتري ناراضي مي‌شد. مشكل ديگر بُرِشي بود كه كارفرما مي‌زد و معمولاً اشتباه بود، بنابراين دوخت لباس خوب از كار در نمي‌آمد. اين مسأله هم بين كارگر و كارفرما مشكلاتي را ايجاد مي‌كرد. نراقي آموزشگاه اتحاديه را راه انداخت و هيأت‌مديره‌ي اتحاديه‌ي كارفرمايان را تصويب‌كرد كه همه‌ي خياط‌ها مي‌بايست در اين كلاس‌ها شركت كنند. بر اساس اين كلاس‌ها خياط‌ها درجه‌بندي شدند و به خياط‌هاي درجه يك و دو و سه تقسيم‌شدند. درضمن تصويب‌شد كه خياط‌ها جوازشان را كه در آن هم درجه‌ي خياط معلوم شده بود و هم اجرتش، به ديوار بزنند. شما وقتي به خياطي مي‌رفتيد، مي‌ديديد كه درجه‌ي خياط چيست و مزد او چه‌قدر است. كارگرها هم اين درجه ‌بندي را داشتند.

‌ ‌

سنديكاي كارگران خياط چه‌گونه شكل گرفت؟

آن‌زمان در ميان كارگران خياط تيپ‌هايي بودند كه شهرت حرفه‌اي داشتند و افتخار هم مي‌كردند. كساني مانند دارابي كه واقعاً در كار خود استاد بود، كاظم مقدم و داور چهره‌هايي بودند كه ما، هم زماني‌كه پادو بوديم و هم زماني‌كه كارگر شديم، آرزو داشتيم كه جواب سلام ما را بدهند. اين افراد معمولاً براي رجال لباس مي‌دوختند؛ از خود شاه تا درباريان و اشراف آن زمان. پس كارگران يقه‌سفيدي وجود داشتند كه بيش از مزدشان انعام مي‌گرفتند و از بالا به ديگران نگاه مي‌كردند و توقع احترام داشتند. در كنار اين افراد يك‌عده كارگر سياسي و اهل مطالعه هم بودند، مانند بهنام كه از زندان آزاد شده بود و خيلي دوستش داشتيم و همين‌طور هوشنگ قلعه‌نوعي كه من خيلي تحت‌تأثير او بودم، چون نسبت به كارگران غم‌خوار بود و كتاب در اختيار ديگران مي‌گذاشت. براي اين‌كه بيش‌تر با اين كارگر مبارز آشنا شويد خاطره‌اي را كه از او دارم براي شما مي‌گويم: يك‌بار يك كودك كوچك به مغازه‌ي خياطي ما آمد كه تصنيف بفروشد، هوشنگ كه دست‌هاي كوچك و زخمي اين بچه را ديد از او پرسيد پدرت چه‌كاره است و كودك گفت كه پدرم را به‌خاطر دزدي كشته‌اند و مادرم هم مرده است. هوشنگ همه‌ي تصنيف‌هاي اين بچه را خريد و شب او را به خانه برد و همسرش كه تازه با او ازدواج كرده بود، اين بچه را شست و لباس نو تنش كرد. بچه مدتي با هوشنگ زندگي كرد اما بعد از مدتي فراركرد. يك‌روز ظهر من زير ميز خياطي خوابيده بودم و بچه‌هاي ديگر هم براي ناهار بيرون رفته بودند كه ديدم هوشنگ دارد به‌خاطر آن بچه گريه مي‌كند. همين صحنه خيلي روي من اثر گذاشت. سال 1338 زماني‌كه شكل‌گيري سنديكاي كارگران خياط آغاز شد، اين كارگران آگاه و مبارز براي تأسيس سنديكا يقه‌سفيدها را جلو فرستادند. مثلاً داور كه از كُت‌دوزهاي معروف و محبوب بود، داشت براي تأسيس سنديكا امضا جمع مي‌كرد. حتي همين داور از خود هوشنگ قلعه‌نوعي هم امضا گرفت. اين افراد در مرحله‌ي اول تعداد زيادي امضا به‌اضافه‌ي مقداري كمك مالي جمع‌كردند. سنديكا كه راه‌افتاد بچه‌هاي اهل فن و سنديكاليست، معروف و محبوب شدند و زمام سنديكا را در دست گرفتند. حسين بسط‌چي، جعفر عظيمي، شهنوسي، هوشنگ قلعه‌نوعي، شبستري، جعفري كه دبير سنديكا شد و عزت چمني تبديل به چهره‌هاي معروفي شدند كه در مسأله‌ي بيمه‌كردن صنف و بهبود وضعيت بهداشتي كارگاه‌ها خيلي مؤثر بودند. ‌ ‌

بعد از كودتاي 28 مرداد، دوره‌ي فترت سنديكاها را داريم؛ به‌دليل سركوب كارگران مبارز و فعال و برخورد با اتحاديه‌هاي كارگري. مي‌خواهم بپرسم چه‌گونه شد كه سنديكاها مجدداً فعال شدند؟ آيا اين سياست رژيم بود يا تحت‌فشار كارگران بود كه سنديكاها فعال شدند؟

البته بعد از كودتا برخي سنديكاها با توجه به قدرت و توان‌شان خيلي‌زود خودشان را بازيافتند. اين‌را هم بدانيم كه لبه‌ي تيز حمله‌ي رژيم روي احزاب به‌خصوص حزب توده‌ ايران بود و كم‌تر سنديكاليستي مورد هجوم قرارگرفت و سنديكايي‌بودن جرم نبود. اما به‌دليل اين‌كه افرادي از هيأت‌مديره‌ها و اعضاي فعال با حزب توده ارتباط داشتند و گاهي در ميتينگ‌ها تابلوي سنديكاها را بالا برده بودند، اين افراد بازداشت شدند و بعد اين فشار به سنديكاها منتقل شد. اما سنديكاليست‌ها خيلي زود فعال شدند؛ مثلاً كودتا در سال 1332 اتفاق مي‌افتد و در سال 1334 سنديكاي كفاشان اعلام اعتصاب مي‌كند، درحالي‌كه چند نفر از اعضاي هيأت‌مديره‌ي اين سنديكا مانند سپاه‌منصور و دوزدوزاني هنوز در زندان بودند. خواسته‌ي صنفي در اين اعتصاب بعد از مدت كوتاهي تبديل به‌خواسته‌ي آزادي زندانيان سنديكايي مي‌شود و موفق مي‌شوند سنديكايي‌ها را آزاد كنند. اما نكته‌ي اساسي ماجرا در اين‌جاست كه شاه بعد از كودتا مؤمن شد و به مكّه رفت و احرام بست، در نتيجه، آن‌موقعي كه حقوق بشر به اعدام‌ها اعتراض‌كرد، شاه گفت ما
حقوق بشر چشمآبي‌ها را قبول نداريم و در ضمن غرب هم خيلي فشار نمي‌آورد و جهان سرمايه‌داري از سركوب چپ حمايت مي‌كرد. اما چپ كه سركوب‌شد، ديدند كه اقتصاد نبايد راكد باشد، بايد سرمايه‌گذاري كنند و سرمايه‌ها را جذب كنند. سرمايه‌داري جهاني معتقد‌بود كه در اين مرحله بايد ارزش‌هايي را در نظر گرفت و شاه هم به‌عنوان دكور سعي‌كرد سنديكاها را دوباره راه‌بيندازد. اسدالله علم كه حزب مردم را علم كرد، عده‌اي را دنبال آقايي به‌نام جفرودي و بعضي چپ‌ها كه از حزب جداشده و توبه‌نامه نوشته بودند فرستاد؛ اين افراد فعالان سنديكايي را مي‌شناختند و از همين طريق محلي را در ميدان راه‌آهن اجاره‌كردند و از سنديكاليست‌ها خواستند كه سنديكاهاي خودشان را در اين محل راه‌اندازي كنند. بچه‌هاي سنديكايي گفتند كه مي‌رويم و در آن‌جا خواسته‌هاي كارگران را پي‌گيري مي‌كنيم. رژيم هم يا به اين خواسته‌ها تن مي‌دهد يا اين‌بار هم سنديكاها را سركوب مي‌كند كه در آن‌صورت تازه شرايط ما مثل همين امروز مي‌شود. به‌هرحال بسياري از چهره‌هاي خوب سنديكايي در اين محل فعال شدند. بعد از يك مدت جفرودي كه معاونت علم را برعهده گرفته بود، براي بازديد به اين محل آمده بود و ديده بود كه سنديكاليست‌ها در آن‌جا حوزه‌هاي آموزش سنديكايي دارند و اين فعاليت‌ها را محدود كرد. به‌علت اين محدوديت‌ها چند سنديكا از داخل اين مجموعه خارج شدند و در نظام‌آباد در محل سنديكاي نانوايان فعاليت خودشان را آغاز كردند. حتي وقتي زنده‌ياد يعقوب مهديون با آن جثه‌ي ريزش براي گرفتن تابلوي سنديكاي كفاشان به ميدان راه‌آهن رفته بود از طرف عناصر سلطنت‌طلب كتك شديدي خورده بود اما تابلو را هم با خودش آورده بود. در اين محل به‌مرور پنجاه سنديكاي مستقل شكل‌گرفت كه دايم با سنديكاهاي حكومتي در تضاد بودند. مثلاً وقتي حكومت سازمان كارگران را در خيابان ابوريحان در محل كنوني خانه‌ي كارگر راه‌انداخت، سنديكاي نانوايان محلي را در ميدان شاه آن‌زمان و ميدان قيام فعلي تدارك ديد كه مركز سنديكاهاي مستقل بود و سنديكاي نانوايان، كفاشان، خياطان، بافندگان، قنادان، شركت واحد، نساجان، كارگران سيمان و چندين سنديكاي ديگر در اين محل فعاليت مي‌كردند. اين سنديكاها سياست مستقلي داشتند اما مثلاً چهارم آبان كه سنديكاهاي حكومتي براي تبريك تولد شاه مي‌رفتند، اين‌ها هم مي‌رفتند، ولي در آن‌جا هم دست‌بوسي نمي‌كردند و درخواست‌هاي كارگران را مطرح مي‌كردند. چهره‌هاي ممتاز اين جريان، سنديكاليست‌هاي قديمي بودند كه همه سابقه‌ي فعاليت مبارزاتي داشتند. افرادي مانند عمواوغلي از رسومات، ساراخانيان از شركت واحد، مهدي حاج‌قاضي تهراني از سيمان، سمناني و مهديون و دوزدوزاني از كفاشان، جعفري از خياطان، طبرسي از بافندگان سوزني، معلم و بعدها اسكندر صادقي‌نژاد و جليل انفرادي از فلزكاران مكانيك چهره‌هاي ممتازي بودند كه هم در صنف‌شان محبوب بودند و هم براي احقاق حقوق كل صنوف فعاليت مي‌كردند.

 سنديكاي كارگران خياط چه دست‌آوردي براي كارگران خياط داشت؟

 

به‌هرحال رشد تكنولوژي و بهبود زندگي كل مردم بطور طبيعي در وضعيت كارگران هم اثرداشت. اما يك‌سري مطالبات خيلي عادي هم بود كه كارفرما به آن ترتيب اثر نمي‌داد. مثلاً گذاشتن يك منبع آب در كارگاه‌ها كه وقتي كسي تشنه مي‌شد، مجبور نباشد تا فشاري سر خيابان برود. براي همين منبع آب اعتصاب شد، براي پول يخ اعتصاب شد. مثلاً يزدي مشهورترين خياط ايران بود و چهره‌هاي مشهور خياطي در كارگاه او كار مي‌كردند. اين آدم يك ذغال‌داني كنار كارگاهش داشت و حاضر ‌نبود اتوهايش را برقي كند. اين اتوهاي ذغالي در شرايطي كه در فصل تابستان با در بسته، بدون كولر و تنها با يك پنكه كار مي‌كردي، كارگران را از گرما كلافه مي‌كرد و خاكسترها را روي سر و روي كارگران مي‌ريخت. اين يكي از مطالبات كارگران بود. دستمزدها هم خيلي پايين بود و در‌واقع مي‌شود ‌گفت نرخ استثمار 250 درصد بود. كارگران خياط با تكيه بر آموزش‌هاي سنديكا بود كه توانستند امكانات كار را به‌دست آورند، دستمزدها را متعادل‌تر كنند و بيمه هم علي‌رغم مقاومت كارفرماها اجباري شد و قراردادهاي 29 درصد هم بسته شد. مشكل دستشويي هم اين‌گونه حل شد كه آرام آرام خياطي‌ها از پاساژها به درون آپارتمان‌هايي رفت كه دستشويي داشت.

 

اگر مي‌شود در مورد فعاليت‌هايتان در كميسيون تشكيلات توضيح بدهيد.

 

كار ما درواقع فراهم‌كردن امكانات براي فعاليت سنديكا و هماهنگ ‌كردن اين فعاليت‌ها بود. مثلاً پس از يك‌مدت كه ما به سنديكاهاي مستقل پيوستيم، ساواك به چاپخانه‌ها دستورداد كه اعلاميه‌هاي ما را چاپ نكنند. كميسيون تشكيلات وظيفه‌داشت كه براي كنفرانس‌هاي فوق‌العاده‌اي كه پيش مي‌آمد اعلاميه‌ي دعوت را منتشر‌كند. جلسات هيأت‌مديره برگزار مي‌شد اما زماني‌كه در يك كارگاه اعتصاب مي‌شد يا مورد خاصي پيش مي‌آمد به تشخيص هيأت‌مديره، اعضاي فعال براي حضور در كنفرانس دعوت مي‌شدند. هيأت‌مديره بعد از مجمع عمومي بالاترين نهاد تصميم‌گيرنده‌ي سنديكا بود. سنديكا براي دعوت به اين كنفرانس‌ها يا حمايت از اعتصاب كارگاه‌ها يا صنوف ديگر اعلاميه‌هايي مي‌داد كه همان‌طور كه گفتم ساواك جلوي انتشار آن‌ها را گرفت. آن‌زمان اعضاي كميسيون تشكيلات هر شب كشيك داشتند و يك‌نفر يا دو‌نفر به‌عنوان كشيك مي‌ماندند و اعلاميه را به كمك كاربن دست‌نويس مي‌كردند و براي پخش تحويل كميسيون تبليغات مي‌دادند.‌

 

سامان‌دهي بدنه‌ي تشكيلاتي هم بر عهده‌ي كميسيون تشكيلات بود؟

 

مسؤوليت كميسيون تشكيلات، ايجاد امكان براي فعاليت سنديكا، محافظت از اسناد و اموال سنديكا و فراهم‌كردن زمينه براي تشكيل جلسات مختلف بود. اما سازمان‌دهي روابط اداري، روابط بين اتحاديه‌اي، روابط بين سنديكايي و روابط جهاني بر عهده‌ي دبير بود كه در برخي سنديكاها رييس هيأت‌مديره خوانده مي‌شد و البته بودند سنديكاهايي كه اين وظيفه را هم بر عهده‌ي دبير كميسيون تشكيلات مي‌گذاشتند.

 

وظيفه‌ي كميسيون‌هاي ديگر چه بود؟

 

كميسيون تبليغات كار تبليغاتي و كارهاي فرهنگي را بر عهده داشت كه البته در برخي سنديكاها هم كميسيون تبليغات بود و هم كميسيون فرهنگي. كميسيون حل اختلاف يا حقوقي وظيفه‌ي پي‌گيري مطالبات حقوقي كارگران از كارفرما را بر عهده داشت. كميسيون مالي هم تأمين منابع مالي سنديكا را بر عهده داشت و يك يا دو نفر بازرس هم انتخاب مي‌شد. بيش‌تر تيپ سازمان‌گر را به‌عنوان دبير تشكيلات انتخاب مي‌كردند، تيپ پروپاگانديست را به‌عنوان دبير تبليغات، تيپ قانون‌دان را به‌عنوان دبير حل اختلاف و تيپي كه بتواند سنديكا را هدايت كند، باتجربه‌تر باشد و براي ملاقات‌ها و مذاكرات گوناگون آمادگي داشته باشد را به‌عنوان دبير يا رييس هيأت‌مديره‌ي سنديكا انتخاب مي‌كردند. دبير سنديكا بايد بتواند حتي با وزير هم مذاكره‌كند، بتواند راه نفوذ در شخصيت‌هاي مختلف را بشناسد، روحيه‌ي همكاري را با صنوف ديگر ايجاد‌كند. چهره‌هاي شاخص سنديكايي امتيازشان توانايي در ايجاد روحيه‌ي همياري و تفاهم بين سنديكاها بود. افرادي مانند معلم، طبرسي، جعفري، سمناني، دوزدوزاني، مهديون و عمواوغلي افرادي بودند كه روحيه‌ي سازگاري داشتند و روحيه‌ي سازگاري را ترويج مي‌كردند، روحيه‌ي همكاري را ترويج مي‌كردند و در‌واقع هم در صنف خودشان و هم در صنوف ديگر شاخص بودند و وجهه‌ي خوبي داشتند.

 

آيا شد كه كارگران خياط پيش از انقلاب اعتصاب جمعي بكنند يا كارگاه‌ها به‌صورت انفرادي اعتصاب مي‌كردند؟

 

نه! ما اعتصاب جمعي نداشتيم. البته موج‌هاي اعتصاب داشتيم. مثلاً كارگران كارگاه دانشمند كه كارگاه بزرگ و معروفي بود براي افزايش دست‌مُزد اعتصاب كردند. كارفرماها چون مي‌دانستند اگر دستمُزدهاي كارگاه دانشمند بالا برود، آن‌ها هم مجبورند دست‌مزدها را افزايش دهند، براي اين‌كه اين اتفاق نيفتد به كمك حاجي دانشمند رفتند و كار او را به كارگاه‌هاي خودشان آوردند تا دوخته‌شود. بچه‌ها اين موضوع را به سنديكا گزارش‌دادند و مشخص‌شد كه اين پارچه‌ها به كدام كارگاه‌ها برده شده است. پارچه‌ها را هم از روي قبض‌هاي سه برگه‌اي حاجي دانشمند كه آن‌زمان تك بود، شناختند. كارگران اين كارگاه‌ها در هماهنگي با سنديكا اعلام‌كردند كه ما اين پارچه‌ها را نمي‌دوزيم و حتي در برابر فشار كارفرما همه دست از كار كشيدند و اعتصاب را آغاز كردند. اين موج همين‌طور آمد و كارگاه‌ها يكي پس از ديگري به اعتصاب پيوستند تا جايي كه كارفرماها به زانو درآمدند.

 

اعتصاب در حمايت از سنديكاهاي ديگر چطور؟

 

بله دو‌بار اين‌كار را كرديم. يك‌بار در حمايت از كارگران شركت واحد و يك‌بار در حمايت از تاكسيرانان، همه‌ي كارگران خياط در مقابل پاساژها و قهوه‌خانه‌ها جمع‌شدند و بازرسان سنديكا هم در ميان كارگران مي‌چرخيدند تا ببينند چه‌قدر از اين اعلام اعتصاب پشتيباني شده است.‌

به‌هرحال سنديكا ناگزير در مقاطعي در برابر كارفرما قرار مي‌گرفته است. مي‌خواهم بپرسم آيا از جانب رژيم شاه فشاري بر فعالان سنديكا وارد مي‌شد؟

 

ببينيد! در همان اعتصاب حاجي دانشمند يك ساواكي آمده بود داخل كارگاه و مشت و لگد به ديوار مي‌كوبيد كه پوستتان را مي‌كنيم؛ چون شما آبروي نظام را مي‌بريد. اما با‌وجود اين، بچه‌ها را فقط تهديد مي‌كردند و با هيأت‌مديره برخورد مي‌كردند. ما يك فعال سنديكايي داشتيم به‌نام بسط‌چي كه هر‌كس هرجا شلوغ مي‌كرد اين فرد را مي‌گرفتند. حتي بعد از تظاهرات صنفي دانشجويان و معلمان بسط‌چي را بازداشت‌كردند. به‌هرحال هيأت‌مديره‌ي سنديكا دايم تحت‌فشار بود.

 

اين بازداشت‌ها طولاني هم مي‌شد؟

 

خير! چنين برخوردي كه الان با سنديكاليست‌هاي شركت واحد صورت گرفته اصلاً نداشتيم و در تاريخ ايران بي‌سابقه است.

 

نقش فعالان سنديكاي كارگران خياط در انقلاب 57 چه بود؟

 

سنديكاي كارگران خياط به‌همراه كفاشان، بافنده‌ها و قنادها از ابتداي سال 57 فعاليت مجددشان را آغاز كردند. يكي از معضلاتي كه سنديكاي خياط داشت اين‌بود كه رونق دهه‌ي 50 نصيب خياطان شده بود و از سال 1345 كه به‌دليل افزايش توليد نفت و گران‌شدن آن كشور به رونق اقتصادي رسيد و حتي بعد از جنگ رمضان نفت چهل دلاري هم فروخته شد، اين رونق موجب‌شد اكثريت كارگران در فاصله‌ي سال‌هاي 44 تا 45 كارفرما شدند و خيلي از آن‌ها هم كارفرماهاي ثروتمند و موفقي شدند كه بعضي از آن‌ها الا~ن در آمريكا كارخانه دارند. به اين‌دليل زير پاي سنديكا خالي‌شد؛ چون تا كارگران مي‌گفتند مزد ما را افزايش دهيد، كارفرما مزد آن‌ها را زياد مي‌كرد؛ اين وضعيت موجب‌شد كه سنديكاي كارگران خياط از درون تهي‌شد. براي بافنده‌ها و كفاشان يك سود ويژه گذاشتند كه دستمزدشان را افزايش ندهند، سنديكاي بافندگان سوزني و كفاشان به اين سود ويژه پيچيدند و به بهانه‌ي نظارت بر پرداخت اين سود ويژه، كم‌تر آسيب‌ديدند اما سنديكاي خياطان به‌دليل اين‌كه همه كارفرما شده بودند، تقريباً تعطيل شد و از فعالان سنديكايي فقط كساني چون جعفري و عظيمي مانده‌بودند كه به‌دليل بازداشت‌هاي متعدد، خسته شده بودند.

 

پس فعاليت مجدد سنديكا از اوايل 57 آغازشد؟

 

سنديكايي‌ها اولين تظاهراتشان را روزي برگزار كردند كه مصادف‌شد با تظاهرات ساواكي‌ها كه براي حمايت از قانون‌اساسي به ميدان آمده‌بودند. در اين تظاهرات درگيري شديدي بين سنديكايي‌ها و ساواكي‌ها اتفاق‌افتاد. آن‌ها شعار مي‌دادند: "بختيار سنگرت را نگهدار" و در بهارستان دو گروه تظاهركننده به هم برخوردند و درگيري شديدي پيش آمد. گاردي‌ها هم تير هوايي شليك مي‌كردند كه گاهي هم يك‌مقدار زميني مي‌شد!

 

پس از انقلاب برخورد با فعالان سنديكايي خيلي زود در سال 1358 آغاز مي‌شود. برخورد با سنديكاي كارگران خياط از چه‌زماني و به چه شكل آغاز شد؟

 

بعد از انقلاب ما علاوه بر دفتري كه در لاله‌زار داشتيم، يك مركز سنديكايي هم در دروازه شميران داشتيم بنام انجمن همبستگي. در اين‌زمان تشكيلات كارگري حزب جمهوري اسلامي انجمن‌هاي اسلامي كارخانجات و صنوف را تشكيل داد. اين‌ها به بهانه‌ي آموزش‌هاي ديني فعاليت‌شان را شروع كردند و بلافاصله افشاي دگرانديشان در دستور كارشان قرار گرفت. اعضاي هيأت‌مديره‌ي سنديكاهاي مستقل اعلام‌كردند كه شما حتي مي‌توانيد كانديدا شويد و اگر راي آورديد مي‌توانيد در دموكراسي سنديكايي ما فعاليت كنيد. اين افراد وقتي به سنديكا آمدند با اين موضوع مواجه‌شدند كه سنديكاليست‌هاي باتجربه و قديمي، محبوبيت عجيبي در ميان كارگران دارند و كارگري هم كه عضو سنديكا شده است، به‌دنبال منافع صنفي خودش است. در برابر اين وضعيت، اعضاي انجمن‌هاي اسلامي ستيز با سنديكا و فعالان سنديكايي را آغاز كردند كه اين‌جا مركز فلان حزب است. ما به آن‌ها توضيح‌داديم كه هر كسي مي‌تواند عضو هر حزبي باشد، اما ما كارگران به اين توجه مي‌كنيم كه هر كسي چه‌قدر تجربه دارد و چه‌قدر مي‌تواند در مبارزات سنديكايي براي كارگران مفيد ‌باشد و در اين‌جا هيچ‌كس براي هيچ‌حزبي تبليغ نمي‌كند اما تفتيش عقايد هم نمي‌كنيم. فشارها ادامه داشت اما مؤثر نبود و اعضاي سنديكا روز‌به‌روز افزوده مي‌شد، خواسته‌ها و مطالبات پي‌گيري مي‌شد و كارگاه‌ها سامان پيدا كرده بود. يكي از خصوصيت‌هاي سنديكاي كارگران خياط بعد از انقلاب اين بود كه با تعطيلي دانشگاه‌ها عده‌ي زيادي از دانشجويان كارگر بافنده يا خياط شده بودند و خيلي از اين افراد براي هميشه خياط ماندند. به‌خصوص دخترها به خياطي‌ها آمده بودند و به‌همين دليل محيط كارگاه‌ها به‌لحاظ فرهنگي خيلي بهتر شده بود. اين دانشجويان كه حالا ديگر خياط شده بودند به سنديكا هم مي‌آمدند و اين خيلي تأثيرگذار بود. اما به‌هرحال نيروهاي سركوب‌گر نتوانستند سنديكا را تحمل‌كنند و با حمله به سنديكا، تعداد زيادي از كارگران را به‌صورت فله‌اي بازداشت‌كردند. شب حمله در سال 1361، شمسي يزداني از اعضاي هيأت‌مديره‌ي سنديكا جلسه را اداره مي‌كرد كه با خون‌سردي درحالي‌كه محل سنديكا را محاصره كرده بودند و مسلح از روي ديوارها وارد سنديكا شده بودند، اعلام‌كرد سوء تفاهمي پيش آمده است و برادران پاسدارمان آمده‌اند و بعد از سخنرانيِ دو سخنران بعدي نرويد چون با شما كار دارند. دو سخنران بعدي، سخنراني‌هاي خيلي‌خوب و تندي كردند و يكي از آن‌ها در مورد تجاوز به حقوق كارگر از طريق بالا‌بردن قيمت كالاها صحبت‌كرد و گفت كه سنگ‌ها را بسته‌ايد و سگ‌ها را باز گذاشته‌ايد. بعد از سخنراني‌ها حمله‌كنندگان اعلام‌كردند كه اين‌جا شده است مركز گروهك‌ها و همه‌ي حاضران را بازداشت‌كردند. حتي زنده‌ياد محسن سجادي را كه يكي از فعالان بسيار با شخصيت سنديكايي بود، با كتك از پله‌هاي سنديكا پايين انداختند. از اين افراد تعدادي را در همان كميته آزاد كردند و بقيه را هم به اوين بردند. ‌ ‌

 

اين حمله منجر به تعطيلي سنديكا شد؟

 

بله! سنديكا تعطيل شد و اموالش را به همان انجمن اسلامي كارخانجات و صنوف دادند.

 امروز وضعيت صنف خياط چه‌گونه است و چه‌قدر اين امكان وجود دارد كه سنديكاي كارگران خياط، در شرايط فعلي، بازگشايي شود؟

 

امروز صنف خياط از صنوفي است كه به‌دليل وجود كالاهاي خارجي تقريباً از هم پاشيده است. الان بنكدارهاي بزرگ با كالاهاي چيني و تركيه‌اي كمر خياط‌ها را شكسته‌اند. در شرايط فعلي شما مي‌توانيد جنس‌تان را با هر ماركي كه دوست داريد به چين سفارش بدهيد و در ايران با صد در صد سود بفروشيد؛ چون در مملكت باز است و كسي هم پاسخ‌گو نيست. قَدَرقدرت‌هاي هيأت‌هاي مؤتلفه بنكدارهاي بزرگ هستند و در ايران سرمايه‌ي تجاري حرف اول را مي‌زند و دلالِي يك‌طرفه است. به‌همين دليل صنعت لوازم خانگي، صنعت چوب، صنعت پوشاك و كفش ما تقريباً نابود شده است و در اين ركود بازار، اصلاً كسي روحيه‌ي كار سنديكايي ندارد؛ به اضافه‌ي اين‌كه تعطيل‌ماندن سنديكاي كارگران خياط به‌دليل پراكندگي آگاهانه‌ي كارگاه‌ها است، كارخانجات نه ‌تنها تشويق نشدند بلكه توسط همان سرمايه‌ي تجاري كه نمي‌خواست توليد در ايران پا بگيرد و حتي توليدكنندكان را با دسيسه نابودكرد، هزاران سنگ پيش پايشان انداخته‌شد. در كارخانجات هم شرايطي مانند حكومت‌ نظامي برقرار است و حتي در برخي از آن‌ها رفتن به قسمت‌هاي ديگر يا صحبت ‌كردن در ناهارخوري ممنوع است. ‌ ‌

 

روز 8 بهمن روز خوبي براي سنديكاليست‌ها نبود. شما به‌عنوان يك پيشكسوت سنديكايي ريشه‌هاي سركوب اعتصاب كارگران شركت واحد را چه مي‌دانيد؟

بعد از دوم خرداد و بازشدن نسبي فضاي سياسي و اجتماعي، كارگران اين اميد را پيدا كردند كه حالا مي‌شود تشكل‌ها را احيا كرد و فعالان سنديكايي فعاليت را آغاز كردند. اين فعاليت منجر به ايجاد تشكلي به نام هيأت‌هاي مؤسسان سنديكاهاي كارگري شد و گردهم‌آيي سال 80 تالار ياقوت در واقع نقطه‌‌ي اوج اين حركت در آن مرحله بود. چند نفري از بچه‌هاي شركت واحد هم كه آگاهي‌هاي سنديكايي داشتند، به هيأت مؤسس پيوستند. اميد همه‌ي ما اين‌بود كه با توجه به ايجاد ارتباط مجدد با دنيا به آن سمت مي‌رويم كه به‌قول خاتمي ارزش‌هاي شناخته‌شده‌ي جهان را به‌رسميت بشناسيم؛ ضمن اين‌كه آگاه بوديم كه در قدرت، يك جريان
ذهني‌گرا و واپس‌مانده‌اي وجود دارد كه از لحاظ مناسبات اجتماعي و اقتصادي برده‌داري و فئوداليته را مي‌پسندد. اين جريان از سرمايه‌ي تجاري و پول نفت تغذيه مي‌كند و قدرت بالايي در كشور دارد. اين تحجر مانع عمده‌ي پيوستن ما به روابط شناخته‌شده‌ي انساني در سطح جهاني است. شاه هم كه هزينه‌هاي سرسام‌آوري را براي جشن‌هاي 2500 ساله به ملت تحميلكرد، آن‌هم در شرايطي كه در برخي استان‌ها حتي آب آشاميدني وجود نداشت و فكر مي‌كرد به‌عنوان پدر ملت حق اين‌كار را دارد، يك متحجر كراواتي بود. اين متحجران نمي‌توانند متوجه‌شوند كه كار يك سرمايه‌ي ملي است. ما تصورمان اين‌بود كه اين جريان يا متوجه برخي مسايل شده است يا لااقل تفوقش را از دست داده است و بنابراين مي‌شود به ارزش‌هاي شناخته‌شده‌ي بشري رسيد. ارزش‌هايي كه اصلي‌ترين و پايه‌اي‌ترين آن اتحاديه است. ما فكر كرديم كه مي‌توانيم به اين سلسله‌ي تمدن و فرهنگ بپيونديم و با توجه به اين‌كه 25 سال بود كه دست‌آوردهاي سنديكايي ما تعطيل شده بود، بنا را بر آموزش گذاشتيم. ما مي‌ديديم كه بخش‌هاي مربوط به عدالت اجتماعي در قانون اساسي ما مسكوت مانده است و باورمندان به آن، يا كشته شده‌اند يا از قدرت رانده شده‌اند. در اين شرايط نيروي كار ما حق‌داشت كه اين حقوق را مطالبه كند و اين‌جا بود كه مانع‌تراشي‌ها آغاز شد. درست همان زماني كه فشارها بر سنديكاي شركت واحد افزايش پيدا كرده بود، فدراسيون جهاني سنديكاها در كوبا نشست‌داشتند. از ايران آقاي محجوب را فرستادند كه او را نپذيرفتند. حالا چه مي‌شد اگر چهره‌هاي سنديكايي ما مانند منصور اُسالو يا ابراهيم مددي به‌عنوان نمايندگان سنديكا در آن‌جا شركت مي‌كردند تا چهره‌ي خوبي از ايران ارايه‌دهند؟ آيا فرستادن كسي كه فدراسيون جهاني او را نمي‌پذيرد به‌مصلحت نظام است يا كسي كه معتقد است برخي از اصول اين قانون اساسي مثلاً آزادي حق داشتن تشكل موجب افتخار است؟ ‌ ‌( نقل از نشريه نامه) 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                      بازگشت