راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

با مجلس چهاردهم آشنا شويد!

اردشير آوانسيان

مهربان ترين و قاطع ترين

انقلابي ميهن ما

 

اردشيرآوانسيان، انقلابي مهربان و صميمي حزب توده ايران، ديگر در قيد حيات نيست. سال های زيادی از خاموشي او نمي گذرد، اما بهرحال او ديگر نيست. يورش ناجوانمردانه جمهوری اسلامي به حزب توده ايران را هم ديد. پيش از آن، اعلام انحلال حزب توده ايران در زمان محمد رضا شاه را هم ديده بود. نزديک به دو دهه قبل تراز آن، قانون سياه رضاخان را هم از سر گذرانده بود که طبق آن حزب کمونيست ايران زير پيگرد رفته بود. با آن 53 زنداني دوران رضاخان نيز در زندان ها نشست و برخاست کرده بود. ريشه های اردشير به کنگره انزلي نه، که به جمهوری گيلان باز مي گشت. حيرت آور بود، که عليرغم همه کهولت سني که داشت در پلنوم 18 حزب توده ايران (پس از يورش جمهوری اسلامي به حزب) با موهائي يکدست سفيد اما همچنان با قامتي کشيده و احساسي هيجان زده شرکت کرد تا يکبار ديگر رای به ادامه مبارزه بدهد. آنجا نيز از بحث های حاشيه ای و شخصي پرهيز کرد و همه سالخوردگان را به ادامه رفقات های گذشته و نسل جوان و تازه به مهاجرت آمده را به صبر و بردباری دعوت کرد. از "يروان" پايتخت ارمنستان آمده بود و به همانجا نيز بازگشت. چند سالي بود و ديگر نه. سال 1369 برای هميشه رفت. در 86 سالگي.

زنده ياد طبری در سلسله معرفي نامه هائي که برای رهبران وقت حزب توده ايران، در پايان دهه 1320 مي نوشت، در باره آوانسيان نوشت: اردشير از افتخارات حزب بزرگ ماست و اين بيان قلمي اين جمله برای فردی که هنوز چند دهه حوادث آينده را بايد پشت سر مي گذاشت و از کوران رويدادهای بزرگ مي گذشت، به جسارتي در حد ايمان به شخصيت استوار آوانسيان باز مي گشت.

در تمام طول حيات حزبي اردشير آوانسيان، او را همگان به نام کوچکش «اردشير» صدا مي کردند و اين نشانه احساس صميميت با او بود.

اردشيرآوانسيان در1284 شمسي در يک خانواده دهقاني، در آذربايجان به دنيا آمد، اما همه کودکي خود را در شهر رشت گذراند. او جز زبان های فارسي و ارمني و آذربايجاني که زبان های مادری او محسوب مي شدند، به زبان های آلماني، فرانسه، انگليسي و روسي نيز آشنائي کامل داشت. روسي را در حد يک شهروند روس صحبت مي کرد و آلماني را در حد ترجمه از اين زبان، در زندان آموخته بود. اما از همه اين زبان ها مهم تر، زبان کارگران و زحمتکشان ايران بود که اردشير آن را بخوبي مي دانست.

 

در رشت، پس از پايان مدرسه ابتدائي، به کالج آمريکائي رفت، اما زندگي سخت و معيشت دشوار او، اجازه نداد تحصيل خود را در آنجا به پايان برساند. در سال های بعد، تحصيلات عالي خود را دررشته های علوم سياسي و اجتماعي در روسيه تکميل کرد.راه توده

فعاليت سياسي او از شانزده سالگي، در رشت و گيلان شروع شد. پس از اين که به تهران آمده نه تنها يکي از سه نفر اعضای کميته مرکزی سازمان مخفي جوانان آزاديخواه آن زمان (1926) بلکه در مبارزه های اتحاديه های کارگران ايران نيز ازهمان ابتدا و همه جانبه ورود کرد.

در مشهد و تبريز و تهران )در تهران با زنده ياد رضا روستا، بعدها دبير شورای متحده کارگران ايران( روزنامه های دستي متعددی را در دفاع از حقوق کارگران منتشر کرد.

در حالي که مرکز فعاليت او تهران بود، سفر به قزوين و خراسان و گيلان و تبريز با ماموريت سازماندهي جنبش کارگری بخشي از زندگي حزبي اردشير آوانسيان بود. در همين دوران يکبار بمناسبت نطق شورانگيزی که در اول مه 1928 در کلوب کارگران ايراد کرد، در تهران باتفاق مرتضي حجازی توقيف شد و چهار ماه در زندان بسر برد.

در يکي از سفرهائي که به تبريز رفته بود، بمناسبت فعاليت های زيادی که داشت توقيف شد و به زنداني افتاد و اين بار 11 سال تمام پشت ديوارهای بلند زندان ماند.

مردی که در آن سال های فقر فرهنگي 7 زبان مي دانست، به فرمان و اراده ديکتاتور وقت (رضاخان) يازده سال پشت ميله های حبس شد. در اين دوران 11 ساله، 8 بار به سلول انفرادی رفت و 8 بار اعلام اعتصاب غذای خشک و کامل کرد که يکي از اين اعتصاب ها  به 9 روز کشيد و آوانسيان را تا لبه پرتگاه مرگ برد.

به همراه دکتر تقي اراني و ديگران در زندان شلاق خورده و در اواخر دوران تاريک رضاخاني ، بمدت 16 ماه  در تبعيد بندرعباس بسر برد.

در چهل و چند سالگي، در مرکزيت رهبری حزب توده ايران قرار گرفت، حتي در پلنوم 18 (1362) نيز اين حضور او را، گرچه بصورت سمبليک همه تائيد و خواستار شدند. او سکه ناب کميته مرکزی حزب توده ايران بود و تا پايان عمر نيز در همين مقام باقي ماند.

آوانسيان پس از سقوط رژيم رضا شاه (شهريور 1320) نيز، نخستين فعال سياسي چپ ايران بود که بازداشت شد. کابينه انتقالي فروغي ( انتقال قدرت از رضا شاه به محمد رضا)، او را بخاطر يک نمايش کارگری بزرگي که در بهارستان ترتيب داده بود تا نشان دهد سد ارتجاع شکسته دستگير کردند و بار ديگر به تبعيدش فرستادند. 18 بهمن 1321 دستگير و به تبعيد بوشهر فرستاده شد.

طبری در شرح زندگي او، در همان سال های پاياني دهه 20 نوشت: اردشير، مگرفردای زندگي نو مردم ايران بتواند سری به سامان برساند و دمي، نفسي آسوده بکشد. زندگي ام تاکنون جز زجر و تبعيد و شکنجه و زندان نبوده است.

تجربه ای که در زندان رضاخاني بدست آورده بود، خيلي زود در خدمت آموزش 53 نفری که بايد زندان رضاخان را پشت سر مي گذاشتند قرار گرفت.

کوچک ترين ماموريت حزبي، برای او بزرگترين مسئوليت را به همراه داشت. حتي اين نوع ماموريت ها را "کار سياه" حزبي مي دانست که بايد انجام داد.

در دوره چهاردهم، از طرف ارامنه آزاديخواه شمال ايران به نمايندگي انتخاب و وارد مجلس شورای ملي شد. در مجلس به فراکسيون حزب توده ايران پيوست. سخنراني های او در دفاع از حقوق اقليت ارامنه و بويژه زحمتکشان ارمني ايران از يادگارهای با ارزش مجلس چهاردهم است.

نطق های او در تبم مجلس، هر يک فصلي از مبارزه عليه نيروهای عقب مانده اجتماعي ايران و عليه دسيسه هاي خارجي بود. نطق مفصل او دردفاع از دهقانان ايران و در تشريح وضع زندگي فلاکت بار آنها، دفاع منطقي او از آذربايجان و آزادی مردم آن سامان و جواب دندان شکني که به علي دشتي  در همين مجلس داد، همه نمونه هائي کامل از صراحت کلام و صداقت باطني ارشيرآوانسيان بود.

در جوابي که به علي دشتي داد ماهيت اختلافاتي را که دشمنان ايران سعي مي کنند ايجاد نمايند، روشن کرد وساختگي بودن آنها را بخوبي نشان داد.

نطق طولاني او درکابينه حکيم الملک، نموداری ازانسان دوستي او، از علاقه مفرط او به سرنوشت افتخار آميز ملت ايران بود. همه اين نطق او را مي توان در اين جمله خلاصه کرد: « مادام که به يک کارگر و دهقان ايراني احترام نگذاريم، غيرممکن است بتوانيم دم از نمايندگي ملت بزنيم. نه تنها اين، بلکه غيرممکن است دم از ايراني بودن، و بالاتر از آن، دم از انسانيت بزنيم.»

ارزش و اعتبار اين سخنان وقتي برجسته تر مي شود، که پس از 5 دهه آن را مقايسه کنيد با اباطيلي که عده ای بنام نماينده مردم در مجلس هفتم مي گويند. مقايسه کنيد با سکوتي همين مجلس هفتم، در برابر سرکوب اعتصابات و تظاهرات، نابودی توليد و تحصن های کارگران و فقر و فلاکت روستائيان و کارگران پيشه کرده است.

اردشير آوانسيان موهای سر خود را خيلي زود در راه نهضت های مترقي ايران سپيد کرد.

او علاوه برشخصيت سياسي و حزب، شخصيتي مطبوعاتي نيز بود و گذشته از همکاری جدی خود با روزنامه های بزرگ حزبي، با انتشار آثاری از قبيل «ياد داشت های زندان»، «اصول تشکيلاتي حزبي» و «اصطلاحات سياسي» به غنای ادبيات مارکسيستي در ايران کمک بزرگي کرد.

بسيار آسان و مطابق معلومات طرف صحبت خود، سخن مي گفت و با همين شيوه سهل و ممتنع مقاله مي نوشت.

رژيم شاهنشاهي، در يک کارزار تبليغاتي، هميشه او را در اشاره به ارمني بودنش «آرداشس» خطاب مي کرد، اما بعدها اين نام نيز به نامي صميمي در جامعه ايران تبديل شد. رژيم مي خواست بگويد او ايراني نيست، اما اگر همه ارامنه مقيم ايران، ايراني نيستند، اردشيرآوانسيان نيز ايراني نبود. پاسخ را ارامنه ايران با انتخاب او به نمايندگي مجلس چهاردهم دادند.

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                                بازگشت