راه توده                                                                                                                                                         

 

تحلیل مرکز مطالعات و تحقيقات فرقه دموکرات آذربايجان

جمهوری اسلامی

جنگ طلبی و چپ نمائی

درخدمت امریکا واسرائیل

 

پس از تشکيل دولت اسرائيل در سال ۱۹٤۷ که محصول اوضاع جهانی و توافق دول بريتانيا، شوروی، فرانسه و آمريکا بود، خاورميانه و معادلات مربوط به آن وارد مرحله نوينی گرديد که عليرغم همه پيچيدگی، تضاد و تغييرات در طرفين معادله، برآيند تحولات منطقه همواره به سود دولت اسرائيل بوده است.

     در طول پنجاه و اندی سال که از تشکيل اين دولت می گذرد، نتايج سياست و فعاليت همه جانبه دولتمردان اسرائيل با بريتانيا، فرانسه، شوروی و ممالک متحده آمريکا و حتی ايران، مصداق کامل اين سخن می باشد که هر دولتی منافع ملی ابدی دارد، نه دوستان و متفقين ابدی. اين امر در همکاری دولت اسرائيل با شوروی، فرانسه و ايران بطور بارزتری به چشم می خورد.

     شوروی اگر چه نخستين دولتی بود که دولت اسرائيل را به رسميت شناخت، اما تضاد منافع ملی اسرائيل با سياستهای شوروی، به رويارويی آشکار و نهان اين دو دولت تا اوايل دهه نود ميلادی منجر گرديد.

     همکاری های فرانسه با اسرائيل نيز اگر چه در ابتدا، تامين کننده منافع ملی دو جانبه بويژه منافع دولت فرانسه در مستعمرات اين کشور در شمال آفريقا بود، اما مدتی بعد، عدم تطبيق سياستها و منافع ملی دو کشور، همچنين تلاش دولت اسرائيل برای جلب نظر و همکاری کشورهای رقيب فرانسه برای تامين منافع ملی خود در منطقه، موجب به سردی گرويدن روابط اين دو کشور گرديد.

     اما روابط دولت اسرائيل با ايران ماهيت و ابعاد پيچيده تری دارد. پارادوکس روابط ايران و اسرائيل در اين است که اگر پيش از انقلاب و با توجه به ساختار دو قطبی جهان، اين روابط و همکاری ها بيشتر تامين کننده منافع ملی دولت اسرائيل و رژيم حاکم بر ايران بود و نه مردم، بعد از انقلاب نيز عليرغم تغييرات بنيادين در ساختار حکومتی ايران و دگرگونی ماهوی مناسبات بين اين دو کشور که از همکاری ميان دو متحد استراتژيک به دشمنی استراتژيک ميان دو دولت تغيير ماهيت يافته است، باز اين «مناسبات» و دشمنی ها بنوعی تامين کننده منافع ملی دولت اسرائيل و رژيم حاکم  بر ايران می باشد. پارادوکسی که درک ماهوی آن، با توجه به سياستهای دولت جديد جمهوری اسلامی ايران و شرايط کنونی منطقه بيش از پيش ضروری می نمايد.

 

 روابط ايران و اسرائيل پيش از انقلاب

    «در جنگ کوروش پادشاه پارسيان عليه پادشاه بابل، کوروش پيروز شد و دستور داد يهوديان دربند را که  «بخت النصر» پادشاه بابل آنان را به اسارت  گرفته بود، آزاد کنند. کوروش يهوديان را احترام گذاشت و آنان را به دربار خود راه داد».

     اين داستان، زمينه ذهنی شد تا روابط دوستانه دو دولت ايران و اسرائيل برای مردمان مسلمان شيعه ايران توجيه گردد. اين مسئله با توجه به ايدئولوژی پان ايرانيستی- پان فارسيستی حاکم در ايران و اين که محمدرضا و ملل مختلف کشور کنونی ايران، وارثين «خلف» همان کوروش و پارسيان می باشند!، در جامعه مقبول افتاد. هر چند که بدون اين داستان پردازی نيز مردمان ايران هيچ دشمنی و کينه توزی نسبت به ملت يهود نداشته و ندارد.

     اما ماهيت و ريشه روابط بين دول ايران و اسرائيل در آن دوران، بيش از هر چيز به ساختار دو قطبی جهان و سياست های بلوک غرب بويژه ممالک متحده آمريکا در قبال منطقه استراتژيک خاورميانه و بلوک شرق بستگی داشت.

     منطقه خاور ميانه از ادوار باستان بعنوان مرکز ثقل، شاهد تقابل قدرت ها، تمدن ها و اديان بزرگ و مختلف جهان بوده است.

     اين منطقه طی جنگ های جهانی اول و دوم دستخوش تغيير و تحولات بنيادين گرديد و تقريباً همه کشورهای بزرگ درگير جنگ بر سر اين منطقه با يکديگر رقابت کرده، می جنگيدند. پس از پايان جنگ های جهانی اول و دوم که ماهيت آنها رقابت و کشمکش غيرقابل گريز دول صنعتی در حال رشد اروپا، برای بدست آوردن بازارهای مصرف جديد و موادخام ارزان بود، تبديل بخشی از اراضی امپراتوری عثمانی به مستعمرات کشورهای غالب در جنگ در قالب کشورهای نوظهور، مبارزات مردمان اين کشورها بر عليه کشورهای فرانسه و انگليس با ايدئولوژی ملی گرايی که در واقع واکنش به سياستهای استعماری اروپائيان در اين مناطق بود از يک سو و کشتار يهوديان طی جنگ های جهانی اول و دوم از سوی آلمان نازی و تشکيل دولت اسرائيل از سوی ديگر، همچنين صف آرايی دول متفق در مقابل هم در فردای پايان جنگ بصورت بلوک های شرق و غرب که از نظر ايدئولوژیکی و ساختار اقتصادی بطور کامل با يکديگر در تضاد بودند، تحولات اين منطقه و معادلات بين المللی را وارد مرحله نوينی ساخت.

     در صف آرايی بعد از جنگ، شوروی از اکثر کشورهای عربی که نهضت های آزاديبخش ملی در آنها در جريان بود، حمايت کرد. در مقابل اين جبهه، جبهه کشورهايی بود که دول غربی در آنها نفوذ داشتند و در مقابل اين بلوک بندی جديد جهانی، خواسته و ناخواسته در تقابل با بلوک شرق و در صف بلوک غرب قرار گرفتند. در اين ميان سه کشور غير عرب ايران، ترکيه و اسرائيل از اهميت و جايگاه ويژه ای برخوردار شدند.

     هر سه کشور با داشتن موقعيت ژئو استراتژيک خاص و مهم، مثلثی را تشکيل می دادند که بلوک غرب بواسطه آنان بر خاورميانه و تحولات منطقه ای و فرامنطقه ای آن نظارت و کنترل داشت. از همين رو، همکاری اين سه کشور بعنوان اهرمهای اعمال نفوذ و تضييق غرب در منطقه بيش از پيش گسترش يافت. همکاری های اقتصادی، سياسی امنيتی سه جانبه ميان ايران، ترکيه و اسرائيل، بويژه ايران و اسرائيل که با تشکيل سازمان امنيت و اطلاعات کشور ايران (ساواک) توسط ماموران اسرائيلی و آمريکايی جنبه ماهوی پيدا نمود، اقدامات غيرقابل گريز برای اين کشورها در راستا تامين سياست های بلوک غرب در منطقه بودند.

 

 ايران و اسرائيل بعد از انقلاب بهمن ۵۷

    شکل گيری پايه و بنيان وجهه خارجی نظام جمهوری اسلامی ايران را می توان بنوعی در سخنان آيت الله خمينی در سال ٤۲ در خصوص مسئله فلسطين دانست. اين سخنان اگر چه در آن زمان از سوی بسياری از محافل سياسی درک و مورد ارزش دهی مناسب قرار نگرفت، ولی واکنش و تاثير پنهان آن در برخی از کشورهای عربی، از سوی محافل سياسی «خاص»، پنهان نماند و مورد توجه و ارزش دهی قرار گرفت که نتايج آشکار آن بعد از کمتر از دو دهه برای اين محافل «خاص» خودنمايی نمود.

 

 انقلاب

    با اين که عوامل ذهنی و عينی انقلاب بهمن ۵۷، مبارزه تمام گروه های سياسی عليه رژيمی دست نشانده که نماد استعمار نوين آمريکا محسوب می شد، بود، اما يقيناً بقدرت رسيدن روحانيون در آن اوضاع داخلی و شرايط منطقه ای و بين المللی، بی شک تنها بخاطر «ضعف» ساير گروه های سياسی، يا تشکل و سازماندهی منسجم و توانمند روحانيون و يا «خواست قلبی» ملت نبوده است و عوامل ديگری در اين امر بيش از ساير عوامل ظاهری دخيل بوده اند. عواملی که می توان آنان را در توافقات دول بزرگ غربی که در کنفرانس «گوآدلوپ» تجلی يافت، به وضوح ديد.

     اوضاع و احوال سياسی داخل کشور که نتيجه سياست های حاکميت دست نشانده رضاخان و پسرش بود، از يک سو و از سوی ديگر تشکيل دولت شوروی در همسايگی ايران و تاثيرات بر کشور و دو قطبی شدن ساختار جهانی، همچنين افزايش رقابت و کشمکش ميان اين دو قطب در سطح بين المللی بويژه در خاورميانه، عواملی بودند که برآيند آن انقلاب بهمن ۵۷ شد.

     مسئله ای که در مورد انقلاب قابل تامل است، روند منتهی به آن و يا صرف خود انقلاب نيست، بلکه مسئله اصلی، نتيجه و پيامد ساختار حکومت بعد انقلاب و تاثيرات آن بر تحولات منطقه ای، همچنين نقش قدرت های بزرگ و فرامنطقه ای می باشد که تاکنون اين زوايا مورد تحليل و تجزيه درست و واقع بينانه قرار نگرفته است.

 

 کنفرانس گوآدلوپ

    سران چهار کشور انگليس، ممالک متحده آمريکا، فرانسه و آلمان (کالاهان، کارتر، ژيسکاردستن و اشميت) در گوآدلوپ جزيره ای در دريای کارائيب، کنفرانسی را از تاريخ ۱٤ تا ۱۷ دی ماه ۵۷  برگزار کردند که موضوع آن انقلاب ايران بود. مسئله اصلی مورد بررسی در اين کنفرانس توافق برسر کنار گذاشتن محمد رضا و هماهنگی های لازم با رهبر روحانيون برسر نحوه اداره اوضاع داخلی در زمان انقلاب بود.

     در اوج انقلاب و آخرين هفته های حکومت رژيم سابق، ميان ممالک متحده آمريکا و کشورهای اروپايی بويژه انگليس و فرانسه بر سر ابقاء شاه اختلاف نظر وجود داشت. ممالک متحده آمريکا که پايگاه اصلی اش محمدرضا و دربار او بود، همچنان بر کنترل جريان انقلاب توسط محمدرضا و يا پسرش تاکيد می ورزيد در حالی انگليس و فرانسه، حتی اسرائيل که شناخت و درک درستی از اوضاع جامعه و تحولات داخلی ايران داشتند، اصرار می کردند که شاه بايد کنار رود.

     کنفرانس گوآدلوپ به اين اختلاف نظرها پايان داد و دول ذي نفوذ در ايران در خصوص روند انقلاب و جمهوری اسلامی به توافق رسيدند. آنان برخی از نتايج و توافقات اين کنفرانس را در تاريخ ۱۸ دی ماه از طريق دو نماينده ژيسکاردستن به آيت الله خمينی که در آن زمان بعلت «اخراج» از عراق، «اجباراً» در نوفل لوشاتی فرانسه اقامت داشت، رساندند.

     ابراهيم يزدی نخستين وزير امور خارجه جمهوری اسلامی ايران که در جريان کنفرانس گوآدلوپ به همراه صادق طباطبايی بعنوان رابطين اصلی ميان آمريکا و فرانسه با آيت الله خمينی بودند، در خصوص کنفرانس می گويد:«چيزی که آنان(سران چهار کشور مذکور) می خواستند بدانند، نقطه نظرات رهبر انقلاب در مورد مسايل کليدی از جمله روابط با غرب بود که آنهم تبيين شد که ما با غرب دعوا نداريم. حاضريم نفت را بفروشيم. مسايل روشن بود. از آنجايی که طبيعت انقلاب ايران، اسلامی و ضد کمونيستی بود، آنها نگرانی از اين بابت نداشتند، بلکه می خواستند بدانند که آيا رژيمی که می آيد، توانايی مقابله با کمونيسم را دارد يا نه».

     وی در ادامه می افزايد:«بعد از کنفرانس، نماينده ژيسکاردستن بديدن امام آمد و گفت که آقای کارتر پيغامی به آقای خمينی داده است و متن کتبی را خواند. در پيغام کارتر آمده بود که شاه، ايران را بزودی ترک خواهد کرد و شما بايد از بختيار حمايت کنيد وگر نه ارتش کودتا خواهد کرد».

     مسئله ای که در اين ميان حائز اهميت می باشد، حمايت تلويحی و غيرمستقيم دولت اسرائيل از «جمهوری اسلامی» است که نخستين سياست خارجی آن دشمنی با اين دولت و «صادر» کردن انقلاب اسلامی به ساير کشورهای مسلمان و عربی منطقه بود.

     سياست گفتگو با ملت های مسلمان(امت اسلامی)، و نه دولت های کشورهای اسلامی، سياستی بود که منظور از آن، تحريک شيعيان کشورهای عربی بود که در اوايل انقلاب از سوی جمهوری اسلامی مطرح و دنبال می شد. سياستی که نتيجه آن تنها بسود جمهوری اسلامی در راستا تحکيم و ادامه حيات سياسی خود و دولت اسرائيل برای دور مانده از توجه کشورهای عربی و تغيير مرکز ثقل مناقشه اعراب و اسرائيل به جنگ ايران و عراق و صدور انقلاب بود.

     چنين پارادوکسی را می توان تا پايان ساختار دو قطبی جهان در «مناسبات» ميان دولت جمهوری اسلامی ايران و اسرائيل در موارد متعددی مشاهده نمود. بعد از فروپاشی شوروی اين مناسبات وارد جريان و پروسه ديگری شد.

 

 پارادوکس مناسبات جمهوری اسلامی ايران با اسرائيل در جريان «انقلاب دوم»

    چند روز پس از گروگانگيری اعضای سفارت ممالک متحده آمريکا از سوی «دانشجويان خط امام» در تهران، ياسر عرفات، رهبر سابق حکومت خودگردان فلسطين که در بيروت بود، اعلام کرد اگر دولت ممالک متحده آمريکا از وی بخواهد، او حاضر است برای حل مسئله گروگانگيری و ميانجيگری در اين مورد بين جمهوری اسلامی ايران و ممالک متحده آمريکا، به تهران سفر نمايد.

     طبيعتاً با توجه به روابط خاص و برادرانه ياسر عرفات با آيت الله خمينی و حمايت جمهوری اسلامی ايران از نهضت مقاومت مردم فلسطين، عرفات قصد داشت از موقعيت پيش آمده استفاده کند تا شايد ممالک متحده آمريکا، ساف را به رسميت بشناسد. امری که می توانست در صورت تحقق، نقطه عطفی در حيات نهضت مردم فلسطين باشد. اما در کمتر از ۲٤ ساعت از اعلام آمادگی عرفات، دفتر آيت الله خمينی با انتشار بيانيه ای بر عليه عرفات که حاوی بدترين حملات به وی بود، اين اعلام آمادگی را محکوم و غيرقابل قبول خواند.

     انتشار بيانيه دفتر آيت الله خمينی بسيار غير منتظره بود چرا که جمهوری اسلامی ايران و بسياری از سران آن همواره مدعی حمايت خود از نهضت مقاومت فلسطين بودند. مسئله قابل تامل در اين خصوص اين است که، به فرض اگر هم جمهوری اسلامی ايران مايل نبود در شرايط بحرانی آن زمان، ساف در اين کار دخالت نمايد، حداقل می توانست کمی صبر کند. اگر کارتر از عرفات در خواست مداخله و وساطت می نمود، که به معنی به رسميت شناخته شدن ساف بود، جمهوری اسلامی ايران در آن زمان نيز می توانست نظر مخالف خود را بيان کند. در اين صورت فلسطين ها امتياز بزرگی را(به رسميت شناخته شدن ساف) از ممالک متحده آمريکا- حامی اصلی اسرائيل، می گرفتند. اگر چه معلوم هم نبود که دولت کارتر حاضر به چنين امتيازدهی به فلسطينی ها باشد.

     بهر حال انتشار بيانيه از سوی دفتر آيت الله خمينی و با آن شتاب نشان داد که مسئله فلسطين برای جمهوری اسلامی ايران ورای ارزش های ايدئولوژيکی است. چرا که اگر در آن زمان کارتر بهر دليل و با هر انگيزه ای، بخصوص در سال انتخابات رياست جمهوری در اين کشور، برای حل بحران گروگانگيری(که بحران امنيتی ايران را به سطح منطقه ای و بين المللی کشاند و بهانه ای شد تا ممالک متحده آمريکا در منطقه نفوذ بيشتری يابد)، اين امتياز را به فلسطينی ها می داد، چه دولتی از آن زيان می ديد؟ جمهوری اسلامی ايران، اسرائيل و يا ممالک متحده آمريکا؟

 

 پارادوکس مناسبات جمهوری اسلامی ايران با اسرائيل در جنگ عراق و ايران

    در جريان سفر مک فارلين به ايران که همراه خود يک جلد انجيل، يک قبضه اسلحه کُلت و يک عدد کيک برای رهبری جمهوری اسلامی آورده بود، عليرغم تحريم های موجود بر عليه جمهوری اسلامی ايران و دشمنی های ظاهری اين کشور با ممالک متحده آمريکا، قرار بود تهران از واشنگتن سلاح خريداری کند. همچنين قرار بود با کمک «طراحی- اطلاعاتی» ممالک متحده آمريکا، جمهوری اسلامی ايران طی عملياتی کل جزيره استراتژيک فاو را به تصرف درآورد تا بنابه خواست مسئولين جنگ، اهرم قدرتی باشد برای چانه زنی با عراق!.

     مک فارلين علاوه بر هدايای مذکور، تجهيزات و سلاحهای مختلف از جمله موشک های «هاگ» اسرائيلی، همچنين قطعات مورد نياز هواپيما را با خود به ايران آورده بود. ممالک متحده آمريکا قصد داشت درآمد حاصل از اين داد و ستد را به کنتراهای نيکاراگوا دهد. مسئله ای که در نهايت نيز با افشا شدن آن از سوی جمهوری اسلامی ايران به «ايران- کنترا» معروف شد.

     دولت اسرائيل نيز قصد داشت با استفاده از اين داد و ستد و فروختن سلاح های خود، بنوعی از جمهوری اسلامی ايران «حق سکوت» بگيرد. هر چند که آنان در ابتدا حاضر به چنين معامله ای ميان سه کشور نبودند.

     جمهوری اسلامی ايران نيز قصد داشت ضمن دسترسی به تجهيزات جنگ افزارهای آمريکايی مورد نياز خود، روابط استراتژيک خود با ممالک متحده آمريکا را حفظ نمايد. با اين حال جمهوری اسلامی ايران قصد نداشت با چنين داد و ستدی، به اسرائيل حق سکوتی دهد که ماهيت وجودی آن را به خطر اندازد. بنابراين در مذاکرات با مک فارلين تلاش شد تا در قبال خريد تجهيزات آمريکايی به بهای گزاف، از خريد سلاحهای اسرائيلی پرهيز گردد. مسئله ای که بطور قطع واکنش اسرائيل را در پی داشت. اما مقامات جمهوری اسلامی «پيش دستی» کرده، خود سفر پنهانی مستشار نظامی ممالک متحده آمريکا به تهران را فاش کردند.

     ممالک متحده آمريکا نيز در واکنش به اين اقدام جمهوری اسلامی که منجر به رسوايی ريگان رئيس جمهور وقت اين کشور شد، «طرح- اطلاعات» عملياتی ايران برای تصرف جزيره فاو را در اختيار عراق گذاشت و عليرغم تلاش فراوان جمهوری اسلامی ايران برای به ثمر رساندن عمليات (کربلای ٤ و ...) برای فتح فاو، همه اين عمليات با شکست مواجه شد و هزاران نفر از فرزندان اين مرز و بوم جان خود را از دست دادند.

     سياست دولتمردان جمهوری اسلامی ايران در «صدور» انقلاب خود به ساير کشورهای اسلامی، سياست گفتگوی با ملتهای اسلامی برای تشکيل «امت اسلامی»، همچنين ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و سياست «دفاع مقدس» در خاک دشمن که بيش از تحقق شعارهای ايدئولوژيکی، سياستی در راستای بحرانی کردن اوضاع منطقه و کشور، برای بهانه دادن به کشورهای فرا منطقه ای برای حضور در منطقه و داشتن بهانه برای سرکوب مردم و گروه های سياسی مخالف جمهوری اسلامی و تحکيم پايه های حکومتی بود، موجب تغییرات و تحولاتی گرديد که بيش از همه تامين کننده منافع آمريکا و اسرائيل بودند. بطوری که در سال پايانی جنگ بيش از يک صد کشتی و ناو جنگی ممالک متحده آمريکا، اروپای غربی و شوروی بر اثر گسترش جنگ ايران و عراق در خليج فارس جمع شدند. همچنين در کنفرانس سران کشورهای عربی در نوامبر سال ۱۹۸۷ در امان، سران عرب برای نخستين بار در تاريخ خود، رسيدگی به منازعه ايران و عراق و بحرانی ناشی از آن را بر منازعه اعراب و اسرائيل مقدم و در اولويت دانستند. بدين ترتيب و در نتيجه «سياستهای جمهوری اسلامی ايران» که موجب تغيير مرکز ثقل از مرکز خاورميانه به خليج فارس گرديد، دولت اسرائيل توانست به مدت يک دهه از کانون توجه و فشار اعراب و محافل بين المللی دور ماند.

     پارادوکس «مناسبات» جمهوری اسلامی ايران و اسرائيل که در کل به سود دولت اسرائيل بوده است تا پايان ساختار دو قطبی جهان ادامه يافت. اما با فروپاشی اين ساختار بين المللی، «مناسبات» اين دو کشور نيز وارد مرحله نوينی گرديد که تاکنون ادامه دارد.


 

مرکز مطالعات و تحقيقات فرقه دموکرات آذربايجان- آدفام

 

 

 


 

  فرمات PDF                                                                                                        بازگشت