راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

خود شیفتگی
آنچه با عراق کرد
و آنچه با ایران می کند
دکتر سیاوش سهرابی
 

اعدام صدام حسین، چگونگی و تبعات آن مورد توجه بسیاری از رونامه نگاران و فعالان سیاسی قرار گرفت. تاکنون و تا آنجا که من اطلاع دارم، این رویداد تاکنون با نگاه سیاسی بررسی و تفسیر شده است. به همین جهت نگاه از زاویه ای دیگر به این رویداد می تواند گشاینده فصل دیگری باشد که در ادامه آن می توان نمونه هائی را در جمهوری اسلامی یافت.
سوال عمده ای كه در این ارتباط می تواند مطرح شود این است كه آیا رفتارهای فرد خاصی مثل صدام حسین قابل پیش بینی هستند یا نه و اینكه امكان جهت دهی به رفتارهای امثال او وجود دارد و یا نه.
پاسخ این سوال دشوار است و دشواری این پاسخ به دشواری ارزیابی انگیزش افراد باز می گردد. منظور ما از انگیزش در اینجا همه عوامل و محركاتی است كه منجر به كوشش در نیل به اهداف می گردد. در مواردی درك انگیزش افراد چندان پیچیده نیست. مثل انگیزش قهرمانان ورزشی.
در مورد فعالین اجتماعی و سیاسی، از هر نوع، بررسی این انگیزش ها بسیار پیچیده تر خواهد بود، زیرا هدف كاملا ثابت و نهایی اجتماعی جز بصورت تصوری آرمانی وجود ندارد. هر چند این تصور آرمانی در مواردی می تواند نقش مهمی در انگیزش گروه هایی از كوشندگان اجتماعی بازی كند.
سال ها پیش كتابی بنام "زندگی، جنگ و دیگر هیچ" از روزنامه نگار ایتالیایی، اوریانا فالاچی، بازجویی از یك اسیر ویت كنگ را شرح داده بود. گویا این اسیر كه بعد از شكنجه های فراوان حاضر به اعتراف نشده بود بدست یك بازجوی ویژه سپرده می شود. این بازجو به او خبر مرگش را در فردای آن روز اعلام می كند كه البته بر خلاف انتظار او اعدام به روش تیرباران نخواهد بود بلكه او زیر چرخ های یك كامیون كشته خواهد شد. گویا اسیر پیش گفته پس از مراحلی در ازای قول اعدام با تیرباران و درج خبر آن در روزنامه ها حاضر به افشای رفقای خود می شود.
اینكه این روایت تا چه حد صحت دارد آنچنان مهم نیست كه بدانیم برخی از بازجویان ارتش امریكا درك خوبی از انگیزش های انسانی و چگونگی استفاده از آن را داشته اند. در واقع روانپزشكی آكادمیك آن روز، مباحثی مثل اختلالات شخصیت و یا انگیزش را به گستردگی امروز مورد بحث قرار نمی داد. حتی هم اكنون نیز بیشتر معطوف به گروه های اجتماعی آسیب پذیرتر است. منظور من از این افراد آسیب پذیر كسانی هستند كه بدلیل اختلال در روابط اجتماعی و واكنش های ناشی از این اختلالات دچار مشكلات در روابط اجتماعی می شوند. در واقع بررسی اختلالات شخصیت در مورد افرادی كه می توان آنها را افرادی موفق نامید مثل رهبران سیاسی در قدرت، روشنفكران و همانند آنان هنوز به مبحثی اكادمیك تبدیل نشده است. بنظر می رسد كه اكادمیسین ها هنوز باید از نظامیان و دیپلمات ها و یا شاید پژوهشگرانی كه در خدمت آنانند بیاموزند. اما مفهوم شخصیت در روانپزشكی با مفهوم عرفی آن متفاوت است. منظور ما از شخصیت مجموعه امكانات و روش‌های تطابقی بین ما و محیط خارج است، بطوریكه بتوانیم تعدلی بین خود و جهان خارج از خود ایجاد كنیم.
امكاناتی مثل احساسات، رفتارها، افكار، كه در واقع روش زندگی ما را تشكیل می دهد، اینها یعنی رفتار افكار احساسات ما خود تحت تاثیر چگونگی پرورش ما در دوران كودكی و نیز هنگام زندگی اجتماعی و تا حدی عوامل ژنتیكی قرا می گیرد.
مغز انسان در طول تكامل خود موفق به اكتساب توانایی های متعدد شده است. عده ای از آن ها مشترك با دیگر حیوانات به عبارتی غرایز و احساسات اند و قسمتی از آنها كه مربوط به آخرین مراحل تكامل مغز انسانی است به فرایندهایی همچون یادگیری، ارزیابی و تطابق مربوط می شود. یعنی فعالیت های عالی مغز كه در بالاترین سطح آن فقط در انسان دیده می شود. در واقع این چگونگی كنترل احساسات و غرایز انسان توسط مراكز بالاتر مغزی است كه چگونگی واكنش های ما را به جهان خارج، و بطور خاص به اجتماع تعیین می كند.
مراكز بالاتر مغزی نیز تحت تاثیر تجربیات و آموزش های اكتسابی قرار دارند كه خود توسط عوامل محیطی مثل پرورش در خانواده و اجتماع شكل گرفته و چگونگی كنترل توانایی های دیگر مغزی مثل احساسات و و عواطف را تعیین می كند. بدین ترتیب قابل درك است كه در مورد اختلالات شخصیتی درمان دارویی وجود ندارد.
هر چند مشكلات ناشی از عدم هماهنگی با جهان بیرون (اجتماع) گاهی استفاده از برخی داروها را مثل داروهای ضدافسردگی الزامی می كند. در ابتدای بحث گفتیم كه هدف ما بررسی اختلالات شخصیتی در مورد افرادی است كه می توان به آنان عنوان موفق را اطلاق كرد و نه آنگونه كه در روانشناسی كلاسیك مرسوم است، در مورد گروه هایی كه دچار اختلال انطباق و ناهماهنگی با جهان بیرونی هستند (افراد ناموفق). عدم انطباق كوشندگان سیاسی و اجتماعی و در درجه اول رهبران سیاسی بصورت های دیگر بروز می كنند كه فعلا مورد توجه اغلب روانشاسان كلاسیك نیست هر چند شاید بخشی از بهترین متخصصان و پژوهشگران روانپزشكی و علوم رفتاری در زمینه آنچه می توان آن را روانپزشكی خواص نامید به بررسی و ارائه مشاهده و تحلیل مشغول می باشند.
تفاوت آنچه ما در اینجا بعنوان عام و خاص از آن نام بردیم در واقع در چگونگی واكنش جهان بیرون به این دو گروه نهفته می باشد. مثلا اگر سخنان آقای احمدی نژاد بعنوان فردی موفق از نظر سلسله مراتب اجتماعی توسط دیگری در جایگاه پایین تر اجتماعی بیان شود واكنش جهان بیرون در بهترین حالت تمسخر آشكار و یا شاید اخراج او از كار باشد. به این ترتیب منظور ما از "خواص و موفق" چگونگی واكنش جهانی بیرونی را مورد نظر دارد و نه موفق یا ناموفق از نظر رسیدن به اهداف و نتایج آن. به این ترتیب منظور ما از ناموفق در این نوشته كسی هست كه جهانی بیرونی نسبت به او به راحتی واكنش نشان می دهد. (مثل تمسخر یا اخراج از كار و واكنش هایی كه منجر به محدودتر شدن روابط اجتماعی فرد می گردد).
در اینجا مجبوریم تفاوت قابل درك این گفته ها را با متون كلاسیك روانپزشكی خاطر نشان كنیم. در مورد اختلالات شخصیت گفته شده است كه این اختلالات در افراد جوان در سنین حدود هیجده سالكی (ورود به جامعه) خود را نشان می دهد و با بالا رفتن سن بهبود پیدا می كند. همچنان كه گفتم در مورد این افراد این شدت واكنش جهان بیرونی است كه یا منجر به تلاش برای تصحیح اینگونه اختلالات توسط افراد مبتلا می گردد (نوعی رفتار درمانی واكنشی اجتماعی) و یا اینكه در صورت شدت این اختلالات بدلیل عدم وجود همگونی بین خود و جهان بیرون از خود، بصورت كناره گیری از اجتماع بزرگتر و محدود شدن در اجتماعات كوچكتر و یا حتی منزوی شدن خود را نشان می دهد.
اینان بیمارانی هستند كه بدلایلی مثل افسردگی و اضطراب به مطب پزشكان مراجعه می كنند و در این حالت است كه درمان های دارویی و صحبت و تلاش برای همگون كردن بیشتر آنان با اجتماع توسط پزشك انجام می گیرد. یعنی همان گروه هایی كه مورد نظرمتون كلاسیك روانپزشكی هستند. بعبارتی افراد ناموفق اجتماعی. لیكن در مورد آنچه از آن بعنوان خواص یا افراد موفق اجتماعی نام بردیم این پدیده، یعنی عدم توانایی كنترل احساسات و انگیزش های اولیه توسط مراكز عالی تر مغز كه خود را بصورت اختلالات شخصیت بروز می دهد معمولا در سنین بالاتری شروع می شود (وقتی فرد به نوعی موفقیت اجتماعی رسیده است یا اینكه خود اینگونه فكر می كند) و ممكن است بر اثر زمان تشدید شود.
در واقع علت تشدید این اختلالات عدم و یا كمبود وجود واكنش جهان بیرونی بدلیل موقعیت اجتماعی این افراد است. یعنی رفتار درمانی واكنشی اجتماعی كمتر وجود دارد كه چگونگی آن در مورد رهبران سیاسی در جوامع فاقد دمكراسی و سیستم های كنترل قابل درك است. جهان بیرونی در مورد اینگونه رهبران را افرادی فرصت طلب و بدین ترتیب دارای توانایی انطباق با اشخاص فاقد توانایی انتقاد پذیری و واجد انواع اختلالات شخصیتی تشكیل می دهد.
به این ترتیب تصوری كه افراد خودشیفته موفق از خود دارند، روزبروز در اینگونه جوامع قویتر و مستحكم تر می شود، هر چند این جهان پیرامونی معمولا فاقد خصلت استحكام و انسجام و وفاداری است. به همین دلیل است كه قوی ترین سلاح ارتش امریكا در جنگ با عراق همانا همكاری افراد به اصطلاح وفادار به صدام حسین با ارتش امریكا بود و به همین دلیل وقتی بغداد بعد از آن همه تداركات جنگی به راحتی سقوط كرد، جنگ هنوز در شهرهای كوچك عراق ادامه داشت. پس جهان بیرونی، یعنی اطرافیان كه مخاطبین رهبر خود شیفته هستند در غیاب جامعه كنترل كننده بعنوان عامل تشدید اختلالات شخصیتی عمل می كنند و این اختلالات نه تنها با گذشت زمان و رفتار درمانی واكنشی اجتماع كه وجود ندارد بهبود نمی یابد كه تشدید هم می شود.
فراموش نكنیم كه صدام حسین با رسیدن به قدرت همه افراد جناح چپ حزب بعث و حزب كمونیست را نابود كرد. یعنی همه كسانی كه می توانستند بعنوان واكنش جهان بیرونی رفتار او را تصحیح كنند. یادآوری می كنم كه اینگونه اختلالات در مورد همه رهبران سیاسی می تواند وجود داشته باشد. لیكن در صورت ضعف واكنش جهان بیرونی كه در كشورهای فاقد دمكراسی می بینیم، این اختلالات خودنمایی كرده و كشوری مثل عراق را در وضعیتی كه مشاهده می كنیم قرار می دهد.
افراد خودشیفته افرادی هستند كه به تصویر خود بسیار بیش از واقعیت اهمیت می دهند و توانایی شنیدن انتقاد را ندارند چون خود را بسیار بالاتر از تمام افراد دیگر می دانند.
كتاب های مورد مطالعه آنان معمولا در مورد افرادی است كه معروفیت بی اندازه ای دارند. مثل چنگیز، تیمور، استالین، مائو، هیتلر ، چه گوارا و تنها نوشته های این قبیل افراد است كه لیاقت خوانده شدن دارد و چون آنها دیگر زنده نیستند پس دیگر كسی لیاقت مخاطب قرار دادن آنها را ندارد.
این قبیل رهبران گاهی رفتار و گفتار خود را بر مبنای آنچه بعنوان تصویر خود به جهان عرضه كرده اند و یا تصویری كه فكر می كنند جهان از آنها دارد تنظیم می كنند. صفاتی چون سازش ناپذیر، خلل ناپذیر و ... نوعی تقلید از افرادی كه به گمان ایشان در سطح آنان می باشند.
فكر می كنم در شبكه "اسكای تی وی" مصاحبه ای از صدام حسین، درست قبل از حمله اول امریكا به عراق دیدم و در آن مصاحبه كننده از او می پرسید در صورت حمله امریكا چه خواهید كرد و چه تدابیری اندیشیده اید؟ و او در پاسخ خبرنگار گفت: "شما می دانید كه صدام حسین كیست و چگونه به اینجا رسیده است." و سپس با اشاره ای از یكی از همراهانش خواست كه كتاب سرگذشت زندگی او را كه به دو زبان انگلیسی و فرانسه ترجمه شده بود به خبرنگار بدهند. در واقع او تصور می كرد كه جهانیان تشنه شناخت این فرد برتر و ماجراهای زندگی او هستند. این تصور نه تنها از طرف اطرافیان او تقویت می شد، بلكه چگونگی برخورد جهان غرب با او نیز بشدت به آن دامن می زد.
از سیگار برگی مشابه چه گورا و كاسترو كه آن را با اسكناس صددلاری روشن می كرد تا شمشیر عصر صلاح الدین ایوبی و تیراندازی با یكدست بعنوان رفتار ظاهری، تا نوشته هایش كه شاید بهترین نمونه های آن به فارسی، نامه هایی است كه با رهبران ایران قبل از حمله به كویت رد و بدل می كرد. یعنی مخلوطی از جملات مائو و استالین و هیتلر و هوشی مینه و گاهی بزرگواران و سردارن عرب و ژولیوس سزار.
صدام حسین به تصویری كه از خود داشت و بیشتر از آن به تصویری كه فكر می كرد كه مردم جهان غرب و اسلام از او دارند بسیار اهمیت می داد. فراموش نمی كنم در تمام مدتی كه دنیای غرب خود را برای شكست او آماده می كرد چگونه رادیو و تلویزیون های غربی او را همچون فردی "سازش ناپذیر" و یك رهبر بزرگ نظامی كه هرگز عقب نشینی نمی كند، یعنی همان چیزی كه آرزوی آن را داشتند، معرفی می كردند. من البته هرگز مفهوم سازش ناپذیری كسی را كه در پناهگاه های مجهز زندگی می كند و مردم خود را با سازش ناپذیری خود زیر بمباران و موشك باران رها كرده است درك نكرده ام. فكر می كنم آخرین بازی كه با او كردند همان اعدام او بود. یعنی این امكان را به وی دادند تا همچنان تصویری قهرمانانه از خود بیاراید، تا مرگ او هم همچون زندگی اش وسیله ای در خدمت دیگران باشد، دیگرانی كه او سعی كرد افتخار مبارزه با آنها را در تاریخ ‌بنام خود و تنها به ‌نام خود ثبت كند.
به هر حال تصور می كنم كه در صورت لزوم امكان این بود كه با برخی روش های رفتاری او را همچون فردی درهم شكسته به صحنه دادگاه و اعدام بفرستند. همچنانكه هنگام دستگیری به نوعی دیگر با او چنین كردند. چگونگی واكنش او هنگام دادگاه و اعدام یعنی اعدام یك خودشیفته كه به تصویر خود بیش از واقعیت اهمیت می دهد بنظر من كاملا قابل پیش بینی و هدایت توسط متخصصین این نوع امور بود.
یعنی كسی كه علیرغم همه تصورات بسیار مثبتی كه از خود دارد، به تصور دیگران فردی است قابل دستكاری و برنامه ریزی. این رهبران اغلب فراموش می كنند كه مجموعه عواملی به غیر از خصوصیات فردای آنها در موفقیتشان نقش بازی كرده است. مثل شانس حضور داشتن در شرایطی كه امكان استفاده از آن را بدلیل پاره ای خصوصیات خود داشته اند. كه در این میان علاوه بر خصوصیاتی همچون توانای بالای خطرپذیری و استفاده از فرصت ها می توان به خصوصیات دیگری همچون عدم پایبندی به اصول اجتماعی و اخلاقی و كمبود آنچه آن را می توان عاطفه نام داد نیز اشاره كرد. مثل بركناری دایی، اعدام دوستان، اعدام دامادها و غیره. تاریخ پادشاهان ایران مملو از این پدیده هاست.
 

 

راه توده 124 26.02.2007

 

  فرمات PDF                                                                                                        بازگشت