راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

چرا؟
روسیه، پای در گل
چین، پای در رکاب
امیرعلی لاهرودی- صدر فرقه دمکرات آذربایجان
 

 

روسیه در قرن ۲۰ شاهد دو جنگ ویرانگر جهانی و دو انقلاب بزرگ در اروپا و آسیا بود. در واقع جنگ و انقلاب مکمل یکدیگر شدند. جنگ زمینه انقلاب شد، انقلابی که از لحاظ تئوریک تنها در کشورهای رشد یافته امکان پذیر است.
کمون پاریس، اولین انقلاب بود که در اواسط قرن ۱۹ ( ۱۸۷۱) بعد از شکست فرانسه در جنگ با آلمان، پیروز شد و حکومت طبقه کارگر را بوجود آورد. اما هم دولت پیروزمند آلمان و هم دولت شکست خورده فرانسه، دست بهم دادند و کمون پاریس را سرکوب کردند. از آن تاریخ۳۰ سال گذشت. در این مدت، سرمایه داری در اروپای غربی تثبيت شد. بدین وسیله زمینه برای انقلاب سوسیالیستی در کشورهای رشد یافته از بین رفت. در اویل قرن ۲۰سکوت بهم خورد، ثبات شکاف برداشت، آژیر جنگ به صدا در آمد. جهان با خطر جنگی مخرب تر روبرو شد. جنگ از جانب آلمان راه افتاد، گسترش یافت و سراسر اروپا را در گرفت. زمینه برای انقلاب نه در کشورهای صنعتی بلکه، در روسیه عقب مانده، کشوری که هشتاد درصد اهالی آن را دهقانان فقیر و بی سواد، هفت تا ده در صد کارگر، پنج تا شش درصد طبقه میانه حال تشکیل میداد، فراهم گردید.
روابط میان ملت ها نیز شکل بحرانی به خود گرفت. زیرا در روسیه اقوام و ملل غیر روس بیشتر از روس ها، یعنی ملت حاکم بودند. بموجب آمار دقیق ۱۸۹۱ ملل غیرروس به ۱۴۶ زبان تکلم می کردند. در چنین شرایطی بود که انقلاب از غرب صنعتی به شرق عقب مانده نقل مکان کرد.
در اوایل قرن ۲۰ جنگ میان ژاپن و روسیه در گرفت. روسیه در این جنگ شکست خورد. انقلاب سالهای ۱۹۰۷– ۱۹۰۵سراسر روسیه، بویژه پطرگراد و مسکو را فرا گرفت. گرچه انقلاب اول با شکست روبرو شد، اما انقلاب دوم با شکست روسیه در جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۷ پیروز شد. این پیروزی تاریخی جهان را به لرزه در آورد و ساختمان جهان نو را بنا نهاد. بنا به تعبیر جان رید، روزنامه نگار انقلابی آمریکائی، «ملت» روس جهانی را در روی زمین بنا نهاد که در هیچ گوشه ای از آلمان پیدا کردنش امکان پذیر نیست. در چنین جهانی، مرگ خوشبختی است». وی، در روسیه شوروی مرد و درکنار دیوار کرملین و در میان بانیان انقلاب به خواب ابدی سپرده شد.
در پیروزی انقلاب روسیه چند عامل (داخلی و خارجی) تاثیرگذار بود. عامل خارجی در این میان، نقش مؤثرتری ایفا کرد. به این معنی که شرکت روسیه در جنگ جهانی اول و شکست آن در این جنگ، تضاد میان مردم و هئیت حاکمه را شدت بخشید. حلقه ضعیف زنجیر تضادها پاره شد. روسیه در ادامه جنگ کنار رفت. حکومت انقلابی، مقاومت طبقات سرنگون شده را در هم کوبید و برای تحکیم قدرت سیاسی به جنگ روانی و سیاسی در درون حاکمیت پایان داد. برنامه صنعتی کردن کشور دهقانی و کشاورزی، با موفقیت کامل اجرا شد. بی سوادی از میان رفت. علم و دانش راه ترقی و تعالی را به شکل برق آسا طی نمود. موضع دفاعی روسیه شوروی استحکام یافت. در جنگ جهانی دوم، در برابر تهاجم دشمن مقاومت کرد. در نهایت امر، دشمن را از پای در آورد، پیروزی را از آن خود ساخت و حکومت های توده ای در شرق اروپا به قدرت رسیدند. چهل سال مردم عادی، تولید کنندگان ثروت ملی، صاحب واقعی خانه خود شدند.

چین- با شرکت شوروی در جنگ علیه ژاپن، پیروزی متفقین در خاور دور و جنوب شرقی آسیا تسریع شد و این پیروزی سر آغاز تحول عمیق و ریشه ای در منطقه گردید. مردم چین بعد از یکصد سال سرخوردگی در برابر تسلط استعمار به نیروی فعال مقاومت تبدیل شدند. برای تامین استقلال و بر قراری حکومت مردمی شرایط مساعدی فراهم گردید. در نیمه اول قرن ۲۰ قسمت اعظم اراضی چین از جمله ایالت منچوری از جانب میلیتاریست های ژاپن اشغال شد. مردم چین در مقابل اشغالگران آرام نگرفتند، نهضت رهائی بخش پا گرفت و گسترش یافت. علیرغم جنگ طولانی ۵۰ ساله، حکومت توده ای در کشور پهناور آسیائی چین استقرار یافت.
نیروهای ترقیخواه و انقلابی چین در این نبرد نه تنها از تجربیات انقلاب روسیه شوروی بهره مند شدند، بلکه از کمک های نظامی و سیاسی شوروی نیز برخوردار شدند. تسلیم ژاپن در جنگ دوم جهانی، در برابر ارتش ظفرمند شوروی در تابستان سال ۱۹۴۵، نقش تعیین کننده ای در تسریع پیروزی انقلاب ایفا نمود.
راه و روش سازندگی در روسیه و چین
تئوری انقلابی در هر دو کشور راه خاص خود را پیمود. شوروی نقشه ساختمان جامعه عدالتخواه را روی کاغذ سفید ترسیم نمود. راهی را در پیش گرفت که، در هیچ جای دنیا تجربه نشده بود. بدین سبب، هم در سطح کشور، هم در سطح رهبری حزبی و دولتی، با مشکلات تئوریک مواجه گردید. چنانکه حل این مشکلات، با اعمال قهر امکان پذیر شد.
چین راه دیگری را در پیش گرفت. در ساختمان جامعه غیر سرمایه داری، بویژه در تعاونی کردن کشاورزی، از اعمال رویه افراط در امان نماند. رهبری چین در رابطه با شوروی و در ارزیابی شخصیت استالین، راه و روش خصمانه ای در پیش گرفت. شوروی را به تجدید نظرطلبی متهم ساخت. تحت پوشش انقلاب فرهنگی، کادرهای بلند پایه و سرشناس را از صحنه سیاست و اداره امور مملکتی کنار زد. برای تربیت فیزیکی، به نقاط دور افتاده تبعید نمود. جوانان رادیکال تحت نام گارد سرخ با در دست گرفتن کتابچه حاوی سخنان مائو تسه دونگ، زندگی را فلج نمودند. برای مبارزه با تجدیدنظرطلبان شوروی، سفارت این کشور را ماه ها محاصره کردند.
در دهات کمونهای اقتصادی و نظامی تشکیل گردید. روستائیان، شب و روز کار کردند و در ازای آن، یک شکم غذا دریافت نمودند. بدین ترتیب، سیستم برابری کمون اولیه ماقبل تاریخ، اقتصاد چین را با رکود بی سابقه ای روبرو ساخت. مرگ مائو تسه دونگ امکان داد دن شیائو پینگ، یکی از رهبران مغضوب دوران حاکمیت مائو، به حاکمیت برگردد و با تغییر رادیکال، مسیر سیستم اقتصادی و سیاسی عوض شود، کمون های روستائی جای خود را به سیستم اجاره داری زمین داد. تعاونی های خانوادگی تشکیل گردد و از این طریق، تولید محصولات کشاورزی افزایش یابد.
رفرم نه تنها اقتصاد کشاورزی، بلکه، کارگاهها و کارخانه های تولیدات صنعتی را در برگرفت. سرمایه خصوصی(داخلی، بویژه خارجی) امکان پیدا کرد با استفاده از کار ارزان، مواد خام ارزان، بازار وسیع داخلی تولیدات صنعتی، بویژه در تولیدات محصولات مصرفی دراز مدت، به شکل بی سابقه ای افزایش یابد و بازار جهانی را تسخیر کند.
سیاست جدید اقتصادی دن شیائو پینگ، صحت نظریه همگرائی گولبرایت، اقتصاددان سرشناس آمریکائی را به اثبات رساند. همگرائی دو سیستم اقتصادی سرمایه داری و سوسیالیستی را با هدایت واحد دولتی متکی به اقتصاد بازار، رشد جهش وار و اعجازآمیز اقتصاد چین را تامین نمود و جهان را حیرت زده کرد و احکام منجمد تئوری مربوط به عقب ماندگی جهان سوم را زیر و رو کرد. چین در عرض ۲۰سال (۲۰۰۰- ۱۹۸٠)، راه صد ساله را پیمود. ارقام زیر، آئینه ترقی در چین است:
١- در این مدت، زندگی مردم چین ۲۲بار بهتر گردید.
٢- درآمد سرانه روستائیان ۵۴ بار افزایش یافت.
٣- شمار اهالی کم درآمد از ۵۳ درصد به۸درصد تقلیل یافت.
سال ۱۹۷۹، سال آغاز رفرم در چین بود. رهبری چین در آغاز رفرم، برنامه رشد اقتصادی سه مرحله ای تنظیم نمود و آنرا به مرحله اجرا در آورد:
در مرحله اول(۱۹۹۰-۱۹۸۰)، تولید ناخالص ملی دو برابر شد. در این مرحله، مسئله تامین اهالی با غذا و لباس حل شد. در مرحله دوم؛ (۲۰۰۰-۱۹۹۱) تولید ناخالص ملی سه بار افزایش یافت. این افزایش امکان داد مردم چین به مرحله متوسط زندگی دست یابند. اکنون مرحله سوم رفرم در حال اجراست. در این مرحله، مدرنیزاسیون اقتصاد ملی و موازی با آن، مدرنیزاسیون کشور پایان خواهد یافت. برنامه تبدیل سیبری و خاور دور به اقتصاد جنبی چین، با موفقیت اجرا می شود.
روسیه شوروی
شوروی برخلاف چین، اقتصادی قدرتمند و تکنولوژی مدرن داشت. شوروی هم از لحاظ اقتصادی و هم از حیث نظامی، دومین کشور قدرتمند جهان به شمار می آمد. شوروی بر خلاف چین، مردم دانا و با سواد داشت. اما غیر از استالین، رجال توانا نداشت. در عرض ۳۰سال حکومت استالین، امپراطوری روسیه به اوج عظمت رسید. دوستان را به وجد آورد و دشمنان را مرعوب و وحشت زده ساخت.
بعد از مرگ استالين در شوروی، خلاَء شخصيت ( قحط الرجال) بوجود آمد. اين خلاَ هيچوقت پر نشد. ٣٠ سال چرخ ماشين دولتی باقی مانده از دوران استالين لنگ لنگان راه خود را پيمود، بتدريج فرسوده شد و از کار افتاد.
کسانی مانند خرشچف و برژنف، تقريباَ ٣٠ سال ناخدائی اين کشتی اقيانوس پيما را در دست ناتوان خود نگاه داشتند. بعد از آنها، با دست لرزان گورباچف به قعر اقيانوس فرو رفت.
روسيه تاريخ پر پيچ و خم هزار ساله دارد. امپراطوری روسيه در اوايل قرن ١٨، در دوران حکومت پطر کبير، پايه ريزی شد و در سالهای حاکميت استالين، شخصيت بزرگ گرجی تبار، به اوج قدرت رسيد و بالاخره، در نتيجه فقدان شخصيت توانا در روسيه ابر قدرت جهانی خلع قدرت گرديد.
چين بر عکس روسيه تاريخ چند هزار ساله دارد. امپراطوران بزرگ در اين سرزمين زمانی به قدرت رسيدند، زمان ديگری از اريکه قدرت پائين آمدند. در اين زمان نيز سونياتسين و مائوتسه دونگ و دن شيائو پینگ ققنوس وار آنرا از زير خاکستر بيرون کشيدند و به اوج قدرت رساندند. چين از نو در صف ابر قدرت های جهانی قرار گرفت. وارثين مائو و دن شيائو، برخلاف گورباچف و يلتسين کشتی ظفرمند اسلاف خود را در اقيانوس ها هدايت می کنند. چيني ها مانند روس ها گذشتگان خود را به باد ناسزا نمي گيرند. شخصيت های گذشته خود را نبش قبر نمی کنند، به گذشته خود مانند سنن باستانی با غرور و احترام برخورد می کنند.
از همه اين حوادث عبرت آميز تاريخی ميتوان به اين نتيجه رسيد که شخصيت در تاريخ و در ساختن تاريخ نقش تعيين کننده ای دارد. زيرا جامعه بشری، به رهبر و توده مردم تقسيم شده است. فقدان رهبری، آهنگ زندگی جامعه را بهم می زند. روح انسانيت را از کالبد انسان بیرون می کشد و راه را برای تسلط توحش باز می شود.
قرن ١٩ و ٢٠عالی ترين مرحله سازمان يافتگی جامعه بشری است. در اين قرن است که تفکر انسان به عالی ترين مرحله رشد رسيده است. انقلاب در علم و صنعت حاصل انقلاب در انديشه است. هر روز، هر ماه و هر سال مدرن ترين سيستم فن آوری اختراع می شود. اين انديشمندان هستند که کيهان نوردی را در خدمت بشر قرار دادند و پرواز به کرات آسمانی را به امر عادی مبدل نمودند. همه اين اختراعات در مسير تکميل تر نمودن ابزار کار بکار گرفته مي شود. بعبارت ديگر اداره کردن جامعه بشری تنها به تکامل ابزار کار و از اين طريق به تأمين زندگی رويائی قسمتی از انسان ها بسنده می شود. اما در باره تکميل روابط اجتماعی سخنی به ميان نمی آيد، برعکس، از هماهنگ شدن مناسبات اجتماعی بشکل تصنعی ممانعت بعمل می آيد. بعبارت ديگر ثروت بشکل عادلانه تقسيم نمی شود. بدين وسيله، فقر و ثروت زمانی در برابر هم قرار مي گيرد که امکان برون رفت از اين بن بست موجود نيست.
چين برای بسياری از کشورهای عقب مانده، الگوی مناسب و راه آن، راهی نسبتاَ هموار است. الگوی چين از آن جهت قابل بررسی است که بکار گرفتن آن، موجب نارضايتی صاحبان ثروت نمی شود. برعکس ثروتمندان همه کشورهای جهان از اين الگو با رضايت کامل استقبال می کنند و سرمايه خود را در چين بکار مي گيرند. بدين وسيله هر دو طرف از اين کار سود می برند. جائی که خالی است فقدان رجال توانا يعنی دن شيائوپینگ ها در اين کشورها است.


راه توده 164 28.01.2008

 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت