راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

راه توده
شاخه ای که
به ریشه ها وصل است

                           

آنچه که راه توده در مخالفت با سیاست های نظامی- اتمی جمهوری اسلامی در سه سال اخیر نوشته، آیا مشی و روشی خودسر و من درآوردی است؟ آنجا که از استقلال نظامی و تولید نظامی در داخل کشور حمایت می کند و حتی تولید بمب اتم را هم به شرط مستقر نبودن روی موشک سیاست جنگی و جهانگشائی اسلامی تائید می کند، بیراهه می رود؟ وقتی حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی را ناتوان در تامین رفاه ملی و ترقی اجتماعی معرفی می کند و مقابله حاکمیت با دمکراسی را در کنار آن ناتوانی مجموعه ای ارزیابی می کند که ادامه آن جز با بزرگترین مقاومت های ملی و مردمی همراه نخواهد بود، نگاهی منفی به حاکمیت دارد و یا بموجب واقعیات و تجربه تاریخی چنین می اندیشد و می نویسد؟ آیا می توان سیاستی جنگی داشت اما از صلح دفاع کرد و مخالف اشغال کشورهای منطقه توسط امریکا بود، اما خود به نوع دیگری در پی همین چنگ اندازی اقتصادی و سیاسی زیر پوشش مذهب و دفاع از شیعیان بود؟ آیا سیاست نظامی و جنگی می تواند استقلال کشوری مانند کشور ما را تامین کند؟ ایران می تواند به جنگ زرادخانه اتمی جهان برود؟
دهها سئوال در این ارتباط ها می توان مطرح کرد تا بیشتر نشان دهد آنچه ما می اندیشیم و می نویسم، نه من درآوردی است و نه غیر واقع بینانه. من درآوردی نیست، زیرا این شاخه ایست که به ریشه های حزب وصل است و از آن ارتزاق می کند و واقع بینانه است، زیرا کارنامه جمهوری اسلامی و بویژه حاکمیت کنونی آن در زمینه دمکراسی و ترقی و رفاه مردم در برابر ماست.
برای نشان دادن آن ریشه هائی که راه توده شاخه ایست متصل به آن، مقاله "صلح, استقلال, دمکراسی, ترقی, رفاه" زنده یاد احسان طبری را به نقل از مجله دنیا دوره دوم، سال ششم، شماره 4 زمستان 1344 دراین شماره منتشر می کنیم. کافی است آن بخش های ویژه آن را که اشاره به رژیم شاه دارد حذف کنیم تا مقاله ای شود به روز و درباره امروز.

حزب ما برای رهایی ملی در کشور پنج هدف را در برابر خود قرار داده است:
صلح , استقلال , دمکراسی , ترقی , رفاه عمومی ,
بجاست اگر محتوی این آماج های پنجگانه و شیوه تامین آنها را بیان کنیم و سیاست رژیم – شاه - را در هر زمینه مورد ارزیابی قرار دهیم. چنین بحثی درواقع بیان مستدل آرمان های نهضت و انتقاد مستدل از رژیم حاضر است.

صلح
ما برانیم که ایران باید کشوری صلح دوست و هوادار صلح جهانی و منطقه ای باشد. این روش موافق با سنن معنوی مردم ایران است که پیوسته از جنگ و کین به زشتی یاد کرده اند. این روش موافق با وضع جهانی است که در آن هم اکنون یک قدرت انفجاری هسته ای بالغ بر شصت برابر قدرت انفجاری جنگ دوم ذخیره شده است. این روش موافق با مقتضیات رشد کشور ماست که به آرامش برای ساختمان صلح آمیز نیازمند است. این روش متناسب با نیروی کشور ماست که در صورت بروز یک جنگ جهانی کلبه اش پامال نره پیلان جهان خواهد شد.
آری صلح برای ما یک امر حیاتی, یک ضرورت درجه اول است.
ما نه فقط باید خود سیاست صلح جویانه ای را دنبال کنیم, بلکه باید بکوشیم تا نقش ویژه خود را, هراندازه این نقش کوچک باشد, در صیانت صلح جهان و در تحکیم مبانی آن و درگشودن راه به جانب تخفیف کامل وخامت بین المللی, خلع سلاح همگانی, انحلال پایگاه های نظامی, بازگشت ارتش های بیگانه به کشور خود, کاهش بودجه های نظامی و غیره ایفا نماییم.
برای این کار ایران سیاست بیطرفی مثبت در پیش گیرد, جزء کشورهای غیر متعهد درآید تا بتواند وظیفه عالی ملی و انسانی خودرا عمل نماید.
برای این کار باید سیاست خارجی و داخلی کشور ما سیاست خارجی و داخلی کشوری صلح جو باشد. ولی رژیم ضد ملی و ضد دمکراتیک کنونی در این زمینه چه سیاستی دارد؟
شرکت در پیمان سنتو, قرارداد دوجانبه با آمریکا, وجود مستشاران آمریکائی در ارتش ایران و قانونی که به آنها حق مصونیت برون مرزی می دهد و فعالیت های آشکار و پنهان نظامی آنها, حمایت ایران از سیاست های امپریالیستی در کنگو, قبرس, یمن , ویتنام و غیره, اتخاذ روش نادرست نسبت به جنبش ملی عرب, بودجه های سنگین نظامی و نگاهداری قوای مسلح و تاسیسات نظامی عریض و طویل- همه اینها نشانه آنست که رژیم تبعیت از سیاست ضد صلح محافل امپریالیستی(پنتاگون) را براتخاذ یک مشی صلح آمیز ترجیح می دهد. سیاست رژیم کنونی ایران سیاستی است ضد صلح.

استقلال
ایران در ظاهر دارای دولتی است ایرانی و تحت اشغال نظامی بیگانه نیست, مستعمره یا کشور تحت الحمایه نیست ولی ایران عملاً فاقد استقلال سیاسی و اقتصادی است.
استقلال یعنی تنظیم آزادنه مشی تکاملی کشور براساس مصالح حیاتی مقتضیات مبرم رشد آن و اجراء پیگیر این مشی, کشور مستقل جز درمقابل مصالح مردم خود, در مقابل هیچ دولت دیگری متعهد نیست, البته این بدان معنا نیست که کشور مستقل از جهان جدا می زید, زندگی به شیوه رابینسون- نه برای یک فرد میسر است نه بطریق اولی برای یک کشور, ایران مجبور است برای تامین بازار جهانی محصولات خود , برای حفط امنیت خود , برای نیل به ارتقاء فنی فرهنگی, برای حفظ صلح, برای همکاری همه جانبه با دیگر کشورها و غیره وغیره با این کشورها وارد پیوندهای مختلف سیاسی, اقتصادی, فنی, فرهنگی, نظامی و غیره شود. ولی این دولت مستقل تنها بمثابه طرف برابر وارد مذاکره و معامله ومراوده می گردد و هرگونه پیوندی را که ضرور بشمرد, بر مصالح و صرفه متقابل مبتنی می سازد. وضع ایران در مقابل امپریالیست ها: امریکا, انگلستان, آلمان , فرانسه , ایتالیا , ژاپن و غیره چنین وضعی نیست. رژیم ضد ملی و ضد دمکراتیک کنونی با اتخاذ سیاست درهای باز و قبول عدم تعادل فاحش در بازرگانی خارجی بسود امپریالیستها, دادن امتیازات اسارت بار, به سرمایه خارجی, به غارت دادن ثروت های عمده ملی ما مانند نفت, گاز, اورانیوم , آلومینیوم و غیره وگرفتن وام های سنگین با ربح های کمرشکن از این کشورها و یک سلسله اقدامات دیگر که درپیش ذکرشد (مانند شرکت در سنتو, قبول مستشاران وغیرو) ایران را به اسارت امپریالیست های غرب درآورده است. درست گفته اند که امپریالیستها سیاست :« وام بده, ورشکست کن , حکومت کن» را بدست عمال خود درایران کاملاً اجرا کرده اند و اکنون نیز می کوشند تمام رشد صنعتی وکشاورزی کشور را بقبضه در آورند.
لذا: ایران علی رغم استقلال ظاهر فاقد استقلال واقعی است. و استقلال واقعی محمل هرگونه رشد سالم و هرگونه تحرک سودمند است.
امپریالیست ها در وجود دربار, سرمایه داران و ملاکان بزرگ که اکنون قدرت حاکمه در کشور ما در قبضه آنهاست, متحدین قابل اطمینانی در کشور دارند. تجارب عدیده نشان داده است که این نیروها سرنوشت خود را با سرنوشت امپریالیسم مخلوط می دانند و از این اتخاذ روش واقعاً مستقلانه محترزند. درس های تاریخ نشان می دهد که این نیروها به کمک مداخله گران امپریالیست حکومت ملی دکتر مصدق را بر انداختند و میهن پرستان رابا خشونت سرکوب می کنند. انتظار شیوه مستقلانه از جانب این نیروها منافی تجارب و درسهای تاریخی است. برخی تناقصات محلی درباره دولت با این یا آن کشور امپریالیستی که نافی تبعیت کلی آنها از مشی جهانی امپریالیستی نیست نمی تواند این «حسن ظن» را در مردم نسبت به هیئت حاکمه بوجود بیآورد که گویا آنها درسمت استقلال واقعی اقتصادی و سیاسی کشور گام بر می دارند. قضاوت مردم مبتنی بر عمل است و تا زمانیکه عمل هئیت حاکمه بر روال پیشین است, مردم آن را بحق هیئت حاکمه ضد ملی می نامند. لذا شرط اولیه نیل به استقلال ؛ استقلال حکومتی است ذیمدخل و ذیعلاقه به استقلا واقعی کشور.

دمکراسی
دمکراسی یعنی تامین شرایط تاثیر اراده آزاد مردم یک کشور در تعیین سرنوشت و تکامل جامعه آن کشور.
دمکراسی از جهت محتوی کامل خود دارای عناصر مرکبه و جوانب مختلفه ایست که تنها با توجه به تمام آن عناصر و جوانب مفهومش به معنای واقعی و اصیل و تمام عیار قابل درک است. این اجزا و جوانب به قرار زیرند:
1- آزادی های دمکراتیک از قبیل آزادی بیان, آزادی فکر و وجدان, آزادی مطبوعات و اجتماعات, آزادی سفر و شغل و غیره؛
2- قانونیت دمکراتیک یعنی سیر امور یک کشور طبق اصول و موازین مصوب ارگانهای انتخابی خلق و صیانت مصونیت و امنیت و فضیلت انسانی براساس قانون؛
3- حقوق دمکراتیک ازقبیل حق انتخاب کردن و انتخاب شدن, حق تحصیل, حق کار, حق اقامه دعوی و غیره ؛
4- شرکت توده های مردم درمقامات احرائی, قانون گذاری و دادرسی؛
5- برابری همه مردم اعم از جنس, نژاد, مذهب و ملیت و صنف و شغل و غیره در برابر قوانین در برخورداری یکسان از آزادیها و حقوق دمکراتیک.
دمکراسی در این معنای جامع خود از ایده آلهای مقدس انسانی است و سیر تاریخ حاکی از مبارزات عدیده و گاه خونین خلق ها برای نیل به آن است, دمکراسی شرط اولیه وناگزیر هرگونه رشد سالم جوامع معاصر است.
هر کس ضرورت دمکراسی را انکار کند یا آن را با اشکال صوری و میان تهی بدل کند و یا بعضی از جهات آن را منکر گردد و آن را مثله کند مرتکب جنایت علیه انسانیت شده است. هیچ چیز نفرت انگیزتر از دعوی کسانی نیست که جوامع انسانی را در خورد دمکراسی نمی شمرند و مانند چارپایان آنها را بداشتن «شبانان» محکوم می کنند و تنها لطفی که می فرمایند آنست که این شبان ها باید «عادل» و «خردمند» باشند ! در جوامع کم رشد تعداد چنین مدعیانی بویژه زیادند. آنها استدلال می کنند که از آنجا که دمکراسی با درجه معینی از رشد اجتماعی مربوط است, در جوامع کم رشد دمکراسی شدنی نیست, مایه اختلال جامعه و توقف رشد است.
درست است که دمکراسی با درجه معینی از رشد جامعه ارتباط دارد ولی آنچه که بوطن ما ایران مربوط است, پس از شصت سال نبرد در راه آزادی, دیگر گویا این رشد به حد کافی است برای آنکه دمکراسی بمعنای اصیل کلمه, ولو در چارچوب معین, در کشور ما برقرار گردد.
وقتی ما دمکراسی را می طلبیم, این خواست تنها از جهت علاقه و احترام ما به انسان نیست, بلکه از این جهت است که ایقان راسخ داریم این شکل حکومت و نظام اجتماعی مساعدترین شکل برای جوشیدن چشمه های ابتکارمردم, قرار گرفتن شایستگان در جای خود, خاتمه یافتن بورکراتیسم, برچیده شدن بساط خودسری و قانون شکنی, جلوگیری از مستبدین کبیر و صغیر, یافتن بهترین راه حل معضلات در جهت تمایل عامه, کشف ذخیره های نهان معنوی ترقی و تکامل اجتماعی است. افسانه های نفرت انگیز «دمکراسی ارشادی» یا «ضرورت» رژیم های استبدادی برای کشورهای کم رشد, که فلسفه دزدان و راهزنان و طراران اجتماعی است ما را نخواهد فریفت. مسلم است که دمکراسی نه ضرورت انضباط را که شرط حیاطی تکامل هر جامعه است و نه ضرورت وجود اوتوریته ها را که تکامل جامعه را با اقتدار و نفوذ خود تسهیل می کنند, به هیچ وجه نفی نمی کند و این دروغ چرکینی است که گویا دمکراسی یعنی هرج و مرج , یعنی نفی انضباط , یعنی نفی اوتوریته.
تمام این فلسفه های عفونی و بربرمنشانه متعلق به دربار پهلوی و هیئت حاکمه کنونی است, شاه بارها از ضرورت دیکتاتوری پدر و اقتدار خودش سخن گفته است و نازیده است که کابینه ها را با چشم و ابرو اداره می کند و مدعی شده است که استبداد سلطنتی در ایران رژیمی است «طبیعی» و 2500 ساله و اینکه ایرانی در سرنوشت خود شاه پرست است و تنها از راه تملق از «شاهنشاه آریامهر» و گردن نهادن به هوس ها و خیالات او و خاندانش ایران باید اداره شود! شاه این اواخر دمکراسی سیاسی را به دمکراسی اقتصادی معلق می کند و بدین ترتیب بهانه جدی برای نفی دمکراسی بمیان می آورد.
تردید نداشته باشید که جز چاپلوسان برده صفت, مغرضان جاه طلب و کسانی که در حد بهیمیت قرار دارن ممکن نیست، احدی به این دعاوی تسلیم شود و این استدلالات سست و مغرضانه و متناقض را بپذیرد.
در ایران از دمکراسی نشانی نیست, مردم آزاد نیستند, حقوق آنها پایمال می شود, حکومت خودسری حکمرواست, مساوات افراد جامعه تامین نیست, مردم در تعیین سرنوشت خویش مداخله ندارند, کیش شاهنشاهی, رژیم پلیسی و میلیتاریستی, قوانین شداد و غلاظ و ضد انسانی, محیط ایران را سخت مختنق ساخته است.
امپریالیست ها نیزدر حفظ این اختناق ذیعلاقه اند, زیرا برای سرمایه گذاری آن ها محیط امنیت ایجاد می کند. امپریالیست ها, دربار پهلوی, کمپرادورها و ملاکان بزرگ از تجلی اراده مردم وحشت مرگ دارند و به این تجلی با زبان گلوله آتشین پاسخ می گویند.
مبارزه در راه دمکراسی حق مقدس اکثریت مطلق مردم ایران است که از وجود استبداد سلطنتی و هرنوع استبدادی بهر شکل عوامفریبانه ای که در آید ادنی منفعتی ندارند.

ترقی
ترقی یعنی حرکت سریع و جامع یک جامعه در مسیر رشد درجهت نیل بسطح جهانی فن و فرهنگ و نظام عادلانه اجتماعی, کشور ما اکنون کشوری است عقب مانده که در زمینه تولید, توزیع, آهنگ رشد, بازده کار, تنوع و کیفیت کالا, تکنولوژی, پژوهش خلاقیت در علوم طبیعی و انسانی, آفرینش هنری, آموزش و پرورش, نظم و تشکل اجتماعی و دولتی, اسلوب رهبری و کار و غیره از صد تا دویست سال از سطج جهان واپس مانده است. و این واپس ماندگی در حالی است که کشورهای راقبه چهار اسبه بجلو می تازند و فاصله و شکاف دمبدم در حال افزایش است.
وظیفه مبرم و حیاطی که اکنون در برابر ماست عبارتست از ایجاد شرایط مختلف تامین آهنگ سریع و جامع رشد بمنظور پرکردن فاصله موجود طی چند دهه و برای نیل بسطح معین که برای همگامی با رشد جهانی ضروری است.
جامعه ای استعمار زده, اسیر در چنگ مقرارت فرتوت فئودال و پاتریارکال , جامعه ای که اکثریت مطلق افراد آن جاهل و بیمارند, جامعه ای که بشیوه استبدادی اداره می شود, جامعه ای که اقتصاد آن در مسیری ناسالم یعنی در مسیر سرمایه داری وابسته به امپریالیسم سیر می کند, یک چنین جامعه ای قادر نیست شرایط تامین رشد سریع و جامع را بوجود آورد.
آری رژیم کنونی ایران نیز سیاستی برای رشد دارد؛ کارخانه و دبستان و درمانگاه ساخته می شود جاده اسفالت می گردد, معدن استخراج می شود؛ برخی «بهبود » های سطحی و جزئی در انتظامات دولتی و اجتماعی پدید می آید, ولی این اندازه بمراتب و بمراتب کمتر از حدیست که برای تکامل سریع جامعه ما می توان بدان دست یافت و بکلی در سمت غلط و نادرست سیر می کند. ایران می تواند با نیرو و توان به پیش تازد:
زیرا ایران از جهت منابع انسانی و طبیعی غنی است .
زیرا مردم ایران از جهت شوق و عطش ترقی- این شرط مهم تکامل- در اوج لازمند.
زیرا ایران دارای گذشته پرفخر است که می تواند الهام بخش آینده اش باشد .
زیرا ایران باندازه کافی مسائل خود را درک کرده است و این نیز شرط دیگری ضرور برای تکامل سریع است .
ولی رژیم کنونی که راه رشد ضد ملی و ضد دمکراتیک بسط سرمایه داری وابسته بامپریالیسم در ده و شهر را از جهت اقتصادی و تکیه به ایدئولوژی امپریالیستی و درباری را از جهت معنوی در برابر جامعه ما قرار داده, بزرگترین ترمز رشد ماست, نبرد برای ترقی بمعنای واقعی آن و ظیفه مقدس هر ایرانی میهن پرست است.

رفاه
رفاه یعنی تامین حد اقل شرایط ضرور در زندگی آسوده و با فرهنگ برای کلیه افراد کشور بویژه طبقات مولده و قشرهای خلاقه جامعه- کارگران, دهقانان و شبانان, پیشه وران, روشنفکران.
تامین حداقل شرایط زندگی آسوده و با فرهنگ معاصر برای کلیه افراد کشور یعنی ایجاد باندازه خوراک, پوشاک, مسکن, جاده, درمانگاه, دبستان, ورزشگاه, فروشگاه وغیره برای 22 میلیون ایرانی, البته این کاریست بسیار مشکل که تحقق آن فقط در صورت وجود حداکثر کوشش, حداکثر نظم آنهم طی سالیان نسبتاً طولانی میسر است. درآمد متوسط سالانه ایرانی یکی از کمتری درآمدهای جهانست, کشورما کشور جهل, بیماری , بیکاری ,دربدری و گرسنگی است. زندگی درشهر قصبه و ده و عشیره ایران یک زندگی جهنمی, نازل و گاه بکلی بهیمی است. کشورما کشور تناقض موحش بین فقر و ثروت است, قشرهای ممتاز جامعه در سطح عالی تجمل امریکائی زندگی می کنند, اکثریت مطلق جامعه در سطح نازل فقر آسیایی بسر می برند و این شکاف در کار بسط یافتن است.
برای ازمیان بردن این زندگی جهنمی و تامین رفاه باید نیروهای مولده کشور را بحد اعلا رشد داد. ایران از جهت نفت و گاز و آهن و آلومینیوم و اورانیوم و مس و پنبه و نیشکر و محصولات باغداری و بستانکاری و دامپروری غنی است. اگر شرایط پیش گفته یعنی استقلال, دمکراسی تامین شود و کشور ما درراه نیل به ترقی, راه رشد سالم ملی و دمکراتیکی در پیش گیرد, می توان به تامین سریع رفاه عمومی طی دو و سه دهه امیدوار بود. ولی در شرایط کنونی, علیرغم غنی شدن بازهم بیشتر اغنیا و متورم شدن ودیعه آنها در بانکهای خارجی, علی رغم پیدایش یک طبقه متوسط مرفه در شهرهای بزرگ, امرتیره روزی اکثریت مطلق اهالی, بدون دورنمای روشن, ادامه خواهد یافت.
هدف کلیه مساعی و مبارزات اجتماعی تامین سعادت انسانی است.
خوشبخت ترین انسان؛ این است مقدس ترین وظیفه هر انسانی که درخور این نام است.
تامین رفاه یعنی تامین زندگی آسوده و بافرهنگ تنها از طریق مبارزه در جهت ایجاد یک نظام عادلانه و دمکراتیک, ایجاد تناسب بین سطح مزد و حقوق با هزینه زندگی, بیمه عمومی , آموزش و درمان مجانی , تامین حق کار, استراحت, تحصیل , صیانت کودکان و پیران, تجدید ساختمان ده ها و شهرها و غیره ممکن است.
جا دارد که همه کسانی که در واقع سعادت و سربلندی ایران علاقه مندند, در راه پنج آماج مقدس صلح , استقلال , دمکراسی, ترقی , رفاه از مبارزات متحد و خردمندانه و فداکارانه دریغ نکنند.
این بهترین محتوی است برای زندگی فردی هر ایرانی میهن پرست و مردم دوست.

فلسفه اجتماعی ما ساده, روشن, منطقی و مقنع است. هیچ کس جز چاپلوسان دروغپرداز نمی تواند دعوی کند که ایران از جهت پنج آماج مشروح در این مقاله وضعی روبراه دارد و هیچ کس جز یک کوته فکر برده صفت نمی تواند بخواهد که ایرانی ازتلاش و نبرد در راه این آماج ها تن زده بوضع موجود تسلیم شود. نمی توان ذره ای تردید داشت که خلق های جهان و از آن جمله خلق ایران از پای نخواهد نشست تا صلح , استقلال , دمکراسی, ترقی و رفاه را برای خود تامین کنند. این سمت کشش طبیعی محرومان و اسیران است و بهر شکل و شیوه ای که باشد, در هر شرایطی که باشد, بهر جهت این کشش و توان تجلی خواهد کرد و راه خود را بسوی جلو خواهد گشود.
مبارزه ما با اشخاص نیست, با روش ها است. مبارزه با اشکال نیست, با ماهیت ها و مضمون ها است. هر کس که در جهت این آماج ها گام مثبت و جدی بردارد مورد تائید جامعه قرار خواهد گرفت, هرکس با آنها دشمنی ورزد, هر قدر هم که این دشمنی را در پرده و با سالوسی بپوشاند, موضوع نفرت و ستیزه جامعه خواهد بود, انسانیت با غارتگران و اسارتگران خود سر سازگاری ندارد و سرانجام, علی رغم همه فراز و نشیب های دشوار, آنها را از پای در خواهد آورد.
در سرود حزبی ما بدرستی گفته شده است:
راه اگر چه پرخطر
خصم اگرچه حیله گر
توده بی گمان شود
کامیاب و بهره ور.



راه توده 171 17.03.2008

 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت