راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

موج سبز انقلابی در میهن ما
یعنی مشت بر دهان خائنین به انقلاب 57

17 سال ایستادگی راه توده بر سر مواضعی که امروز درستی و نه تنها درستی، بلکه محتوای انقلابی و دگرگون ساز آن روشن شده است چیزی نیست که دیگر پنهان مانده باشد و در آینده نیز بیش از امروز اشکار خواهد شد و ما سخن بسیار داریم که در آینده درباره آن بگوئیم. 17 سال راه توده بطور خستگی ناپذیر تکرار کرده و می کند که آنچه در ایران روی داده خیانت به آرمان های انقلاب بهمن است و هر تحولی مثبتی در ایران تنها به شکل بازگشت به آرمان های این انقلاب ممکن خواهد بود.

انقلاب سبز مردم ایران حکومت را بشدت غافلگیر کرد و بخشی از مخالفان حکومت را بیشتر. اینان غافلگیر شده اند زیرا تصور و تخیلشان از یک جنبش انقلابی در ایران درست چیزی عکس این بود که اکنون می بییند. تصور بر این بود که مردم با شعار سکولاریسم و جدایی دین از دولت، با خط کشیدن بر همه گذشته انقلاب، با مرده باد خمینی و سرنگون باد ولایت فقیه و نابود باد مجلس خبرگان و برکناری همه "آخوندها" و ... به میدان خواهند آمد. اگر جایی هم برای بخشی و جناح هایی از داخل جمهوری اسلامی برای مشارکت در این "انقلاب" خیالی قایل بودند این مشارکت را در توبه آنان از گذشته خود و پیوستن به اپوزیسیون خارج از کشور و تکرار شعارهای بالا می دیدند.

انقلاب سبز مردم ما همه چیزش عکس این تصور شد. مبداش شرکت در انتخابات، شعارش الله اکبر، رهبرش نخست وزیر هشت ساله، پرچم آن به رنگ سبز، خواسته اش بازگشت به آرمان های انقلاب، آرمانش احیای اندیشه های آیت‌الله خمینی، ابزارش تکیه بر قانون و قانون اساسی، پشتیبانش بخشی از مراجع مذهبی و ...  

چرا چنین شد؟ آیا چنین تحولی غیرقابل پیش بینی بود؟

 اگر منظور شکل این تحول باشد، یعنی مثلا می شد پیش بینی کرد که روزی آقای میرحسین موسوی رهبر یک انقلاب سبز در ایران می شود، البته چنین چیزی قابل پیش بینی نبود. اما اگر مضمون و سمت این انقلاب در نظر باشد آن چه اتفاق افتاده کاملا قانونمند است.  

حداقل 17 سال است که راه توده بطور خستگی ناپذیر تکرار کرده و می کند که آنچه در ایران روی داده خیانت به آرمان های انقلاب بهمن است و هر تحول مثبتی در ایران تنها به شکل بازگشت به آرمان های این انقلاب ممکن خواهد بود. یعنی همان چیزی که امروز دربرابر چشمان ماست. آنان که تصور امکان وجود جنبشی به گونه ای دیگر را داشتند، انقلاب را شکست خورده و ظرفیت های آن را پایان یافته می پنداشتند. آنان توجه نمی کردند که همین امکان انتخابات و همین میزان جمهوریت دستآورد انقلاب است و حداقل تا زمانی که همین میزان حق انتخاب وجود دارد، ظرفیت های انقلاب ایران و جمهوری اسلامی برای تحول پایان نیافته است.  

بیش از 17 سال است که راه توده تکرار می کند، با شعار مرگ بر خمینی می توان ضد انقلاب در ایران کرد ولی انقلاب نه. هیچ جنبش انقلابی در هیچ کجای دنیا برضد رهبر یک انقلاب پیشین بوجود نیآمده که ایران دومی آن باشد. دلیل آن هم ساده است. مردمی که می خواهند انقلاب کنند از خود می پرسند آن انقلاب قبلی و رهبر آن چه کردند که ما بخواهیم انقلاب دومی کنیم؟ هیچگاه مردم به این نتیجه نمی رسند که انقلاب قبلی بد بود این بار یک انقلاب خوب خواهیم کرد. به این نتیجه می رسند که انقلاب اصلا کار غلطی است. همه رهبران انقلابی مشکل دارند. همانطوری که بخشی از مردم ما یک دوره به این نتیجه رسیده بودند. تجربه و مبارزه طولانی بزرگی لازم بود که مردم درک کنند آنچه در کشور ما روی می دهد حاصل انقلاب نیست، حاصل خیانت به انقلاب است، حاصل پشت کردن به آرمان های انقلاب است. یک شماره راه توده هست که ما این سخن را در آن نگفته و تکرار نکرده باشیم؟

 گفتیم در انتخابات باید شرکت کرد. گفتند (آرشیو نامه مردم را ورق بزنید) "نقش ها دارد روشن می شود". گفتیم اقای خمینی رهبر یک انقلاب و میلیون ها مردم بوده است و اگر می خواهیم مردم را با هر انقلابی دشمن نکنیم باید این نکته را در سخن ها و برخوردها در نظر بگیریم. گفتند دارند خودشیرینی می کنند و می خواهند بر جنایت ها سرپوش بگذارند. گفتیم باید به قانون اساسی تکیه کرد. گفتند می خواهند رژیم ولایت فقیه را نجات دهند. گفتیم دعوای مردم بر سر سکولاریسم و اسلام نیست. گفتند دارند فرصت طلبی می کنند.  

نه تنها کج اندیشان، بلکه از دوستان خود ما نیز ضرورت پافشاری و ایستادگی روی این مسایل را درک نمی کردند. درک نمی کردند چرا ما باید مدام از انقلاب بهمن صحبت کنیم، در حالیکه بنظر آنان پرونده این انقلاب برای مردم ایران بسته شده؛ چرا ما باید درباره ارزیابی مان از نقش رهبری آیت‌الله خمینی بازاندیشی کنیم، در حالیکه بنظر آنان این همچون یک رهبری تبهکار در نزد مردم تثبیت شده؛ چرا ما باید به سیاست حزب در دوران انقلاب بازگردیم در حالیکه این سیاست بنظر آنان سراپا اشتباه یا لااقل ناکارآمد بوده؛ چرا ما باید از اصلاحات و اصلاح طلبان دفاع کنیم در حالیکه اصلاحات بنظر آنان بی نتیجه بوده؛ چرا ما باید در انتخابات شرکت کنیم در حالیکه این انتخابات با نامزدهای مورد تایید شورای نگهبان برگزار می شود؛ و...

انقلاب سبز مردم ما پاسخ همه این پرسش ها و همه این چراها را نداده است؟

راه توده سالها بر سر این مواضع ایستادگی کرد، سالها خیانتکاران به انقلاب را افشا کرد و همه این تلاش به امید رسیدن به چنین روزی بود. اهمیت تلاش ما فقط در آن نبود که به سهم خود مردم را آگاه و با جنبش همراه کنیم. بلکه در آن نیز بود که بتوانیم خود را هم با جنبش مردم همراه کنیم.

زمانی که مهندس موسوی از بازگشت به آرمان های انقلاب و به خواست های رهبر اولیه انقلاب سخن گفت ما این را برخلاف دیگران نه به حساب محافظه کار بودن او گذاشتیم و نه به حساب اصولگرا بودنش. این برای ما نشان دهنده ظرفیت انقلابی بود که شعار های میرحسین موسوی در جامعه در حال طرح آن است. ما در پشت شعار بازگشت به انقلاب 57 موسوی یک ظرفیت عظیم انقلابی را نهفته می دیدیم و پشتیبانی سریع و بدون تزلزل ما از میرحسین موسوی و ایمان به ایستادگی او ریشه در این درک داشت. این ظرفیت بود که در طول انتخابات مدام تقویت شد و پس از انتخابات بیرون زد و همچنان ادامه دارد.

ما از شعارهای الله اکبر مردم وحشت نکردیم زیرا جنبش مردم را در جنگ مذهب و سکولاریسم نمی دیدیم. ما در این شعارها زنده شدن انقلاب 57 را می دیدیم و می بینیم. این جنبه و این ظرفیت است که برای ما اهمیت دارد. ما نه تنها از الله اکبر های مردم وحشت و نگرانی نداریم، بلکه امیدواریم و می کوشیم که این بانگ تا زمانی که لازم است هرشب و هرشب رساتر از شب پیش و در همه جا طنین افکن باشد. شعار الله اکبر روی پشت بام ها مردم ما را به نسل انقلاب 57 وصل می کند، به شرایط آن زمان پیوند می دهد، مشکلات و امیدها و آرزوهای آنان را درک می کند و یک ظرفیت تازه، یک انرژی تازه انقلابی به جنبش آنان می دهد. این جنبه را باید دید نه اینکه آیا این شعار مذهبی است یا مذهبی نیست و از آن سخیف تر(آنچنان که در سایت های دو زیستی "بختیاری- فدائی" دراین روزها شاهدیم) حالا دایه جنبش شده و برای آن در جستجوی رهبر عبور کرده از میرحسین موسوی بگردند! و یا مانند "نامه مردم" چهار چنگولی در گل و لائی که سالها بعنوان تحلیل اوضاع ایران با چاشنی راه توده ستیزی بوجود آورده اند نه نمک گیر، بلکه "گل" گیر شوند. و یا اگر مانند "راه کارگر" با شلیک سبز واقعیات به انبار کاه تحلیل های برون سرخ؛ درون سفید خود، حتی حالا که چند پارچه شده اند این حداقل جسارت را نداشته باشند که بگویند چرا دچار انشقاق و انشعاب شدند؟ نقش انقلاب سبز و واقعیات در بوجود آمدن این انشعاب و انشقاق چیست؟

قرار گرفتن بدون تزلزل راه توده در کنار جنبش سبز مردم حاصل تلاش 17 - 18 ساله برای درک انقلاب بهمن و شرایط کشور ما و جنبش ماست. بدون این تلاش ما هم اکنون در همانجایی بودیم که بسیاری دیگر هستند. دیگرانی که نه می توانند کاملا با این جنبش همراهی کنند چرا که همه شیوه ها و شعارهای آن برخلاف تصورات و پیش بینی ها و ادعاهای آنان بوده است. نه می توانند دربرابر آن قرار گیرند زیرا معنای آن پاک شدن از حافظه سبز انقلابی مردم است.

همین درک هم ما را از این گروه عقب مانده از جنبش و بدنبال آن کشیده شده جدا می کند. از آنجا که تصور آنان از انقلاب چیزی دیگر بوده است، به شکلی دیگر و با شعارهایی دیگر، آنچه در کشور ما در حال انجام است را یک جنبش انقلابی نمی دانند. حداکثر جنبشی می دانند که به اهدافش نرسیده و نمی رسد چون این اهداف اصولا قابل تحقق نبوده و نیست. شعارهایی را مطرح کرده که این شعارها به اندازه کافی رادیکال نبوده و حتی در صورت تحقق تغییری در اوضاع نمی دهد. همراهی آنان با این جنبش برای پیروزی آن نیست، به امید شکست آن است. آنان منتظرند تا ببینند که این جبنش  چه وقت  شکست می خورد تا مردم بفهمند که همراهی با این شعارها و این شیوه ها و این رهبران که این آقایان آنها را قبول ندارند بی نتیجه است. آنان منتظر آن هستند که مردم در اثر این شکست به شعارها و حرفهای آنان برسند. همراهی لفظی و نیم بند آنان با جنبش کنونی از اینجا ناشی می شود.

بنظر ما جنبش کنونی درست از آنجایی که جنبشی است برای احیای آرمان های انقلاب 57 این ظرفیت را دارد که بتواند یک دگرگونی انقلابی در سراپای جامعه ایران ایجاد کند. این جنبش ظرفیت آن را دارد که نه تنها طوماراحمدی نژاد بلکه حامیان او را در هر مقام و سطحی باشند در هم بپیچد.  

به صحنه ای دیگر نگاه کنیم تا تفاوت اپورتونیسم و فرصت طلبی را با ایستادگی بر مواضع اصولی درک کنیم.  سالهاست(بلافاصله پس از انتشار نامه زنده یاد کیانوری در راه توده تحت عنوان "سخنی با همه توده ایها" که از هاشمی رفسنجانی حربه تبلیغاتی علیه راه توده درست کرده اند که چرا حساب رفسنجانی را از ارتجاع جدا کرده؟ یا در انتخابات مجلس پنجم از رای دادن به حزب کارگزاران پشتیبانی کرده؟ یا در دور دوم انتخابات نهم از هاشمی رفسنجانی دربرابر احمدی نژاد حمایت کرده است؟ و همه اینها بنام انقلابی بودن و ضدلیبرالیسم بودن و غیره علیه راه توده صورت گرفته است. در تمام این 17 سال ما بر تفاوت هاشمی رفسنجانی با جریان نظامی گرا تاکید کرده ایم و معقتد بوده ایم هاشمی رفسنجانی را می توان به جنبش نزدیک کرد و این کار در موقع بوجود آمدن یک شرایط انقلابی می تواند به شکاف در حکومت و افزایش قدرت جنبش کمک کند. میلیون ها نفر اکنون به همین نتیجه نرسیده اند؟ پیامد استفاده از این حربه تبلیغاتی برای استفاده کنندگان آن علیه راه توده چه بود؟ این که در سر بزنگاه و درست آنجا که می شد و لازم بود از وزنه هاشمی رفسنجانی بسود گسترش جنبش استفاده کرد منفعل شدند. مردم را نمی توانستند به نماز جمعه تاریخی هاشمی رفسنجانی دعوت کنند چون از ضدیت با او حربه تبلیغاتی علیه راه توده ساخته بودند. مسایل بزرگ کشور و جنبش ما را به مسایل تبلیغاتی و بی ارزش در این سطح تقلیل داده بودند.

17 سال ایستادگی راه توده بر سر مواضعی که درستی و نه تنها درستی بلکه محتوای انقلابی و دگرگون ساز آن امروز روشن شده است چیزی نیست که دیگر پنهان مانده باشد و در آینده نیز بیش از امروز اشکار خواهد شد و ما سخن بسیار داریم که در آینده درباره آن بگوییم و سفره خونین دل خود را باز کنیم.

 

بازگشت