راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

انتخابات ریاست جمهوری
پس از 30 سال
هنوز سرگردانی
باید ادامه یابد؟
منوچهر خاکی

این مقاله، در اصل پاسخی بوده به مقاله ای منتشر شده در یکی از سایت های منتشر کننده نظرات و مقالات طیف توده ای. ما آن را، با حذف جنبه های مستقیم پاسخی و همچنین اندکی ویراستاری – بویژه افزودن نام حزب توده ایران در داخل دو هلال- منتشر می کنیم.

انقلاب شکوهمند بهمن 1357 با خصایص ضد امپریالیستی، ضد استبدادی و عدالت جویانه آن که با حمایت میلیون ها تن از مردم زحمتکش ایران به پیروزی رسید، نقطه عطف بسیار مهمی در تاریخ معاصر میهن عزیز ما ایران است. نکته کلیدی که در مورد اثرات این انقلاب باید درک کرد و در تحلیل های سیاسی مد نظر قرار داد، این است که پس از این انقلاب حاکمیت یگانه نیروهای استبدادی تا بن دندان وابسته به امپریالیسم جهانی جای خود را به حاکمیتی مذهبی داد که از همان ابتدای پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی ایران دارای خصلتی دو گانه و متضاد بود. گروهی از مذهبیون داخل در رهبری انقلاب و جمهوری اسلامی از همان ابتدای پیروزی انقلاب تضاد اصلی را تضاد کفر و اسلام شیعه اثنی عشری می دانستند و خواهان قبضه کردن حاکمیت در دستان خود بودند؛ که نیرو های چپ آن ها را انحصار طلب می نامیدند.
از نظر نیروهای جزم اندیش و انحصار طلب، انقلاب ایران نه ضد امپریالیستی است و نه ضد استبدادی. عدالت اجتماعی هم کفری است که فقط از دهان عناصر کافر و مرتد بیرون می آید. انقلاب ایران برای ترویج اندیشه شیعه اثنی عشری در جهان کفر به وقوع پیوسته است. از این رو اولین وظیفه جمهوری اسلامی تصفیه نیروهای دگر اندیش از هر طیف و وظیفه بعدی آن صدور شیوه تفکر شیعه به تمام نقاط جهان است.
گروه دیگر که نیروهای چپ(حزب توده ایران) آیت اله خمینی و حامیان او، موسوم به نیروهای خط امام را جزء آن به شمار می آوردند، در عین اعتقادات مذهبی عمیق، برداشتی مشابه نیروهای چپ(حزب توده ایران) از انقلاب ایران داشتند. آنها انقلاب ایران را گرچه با برداشت های ویژه خود ولی به هر حال یک انقلاب ضد امپریالیستی می دانستند. هدف انقلاب ایران را هم استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی ارزیابی می کردند.
با وجود اختلاف برداشت ها و اختلاف نظر های جدی نیروهای چپ (حزب توده ایران) با این گروه، در مجموع آن ها متحد طبیعی نیروهای چپ به حساب می آمدند. از نظر نیروهای چپ (حزب توده ایران) این گروه از دو شاخه اصلی تشکیل می شد:
1- نیروهای واقع بین که معتقد بودند باید حضور نیروهای چپ را در جامعه پذیرفت و آن ها را تحمل نمود؛ این گروه گرچه معتقد به همکاری با نیروهای چپ نبودند ولی در برخی موارد جزئی و در موارد اجبار و اضطرار این نوع همکاری ها را می پذیرفتند.
2- بخش دیگر این نیروها نیروهای روشن بین بودند که علاوه بر پذیرش دگر اندیشان و به طور مشخص نیروهای چپ و مارکسیست به عنوان یک واقعیت عینی در جامعه در چارچوب اهداف مشترک و به خصوص برای مقابله با دشمنان مشترک یعنی ارتجاع و امپریالیسم، معتقد به همکاری و اتحاد با این نیرو ها نیز بودند. اگر چه به دلیل فشار جریانات انحصار طلب، این همکاری و اتحاد به شکلی جدی و عمیق هرگز شکل عملی به خود نگرفت، ولی نمی توان وجود و حضور این نیروها را در عرصه سیاسی ایران منکر شد.
از ابتدای پیروزی انقلاب دو گروه اصلی یاد شده در بالا وارد جدال برای تصرف و قبضه قدرت دولتی شدند که حزب توده ایران آن جدال را نبرد "که بر که" می نامید. ارزیابی این بود: با وجود اعوجاج ها، فراز و نشیب ها و تأثیرات آشکار و نهانی که نیروهای انحصار طلب در سیر حوادث داشتند که در برخی از موارد بسیار فاجعه بار و جبران ناپذیر می شد و علی رغم گردش به راست شخص آیت اله خمینی، در مجموع تا زمان حیات آیت اله خمینی، گروه موسوم به خط امام در حاکمیت جمهوری اسلامی دست بالا را داشتند ولی پس از مرگ آیت اله خمینی جریان واژگونه شد. گرچه همچنان نیروهای خط امام، مسلمانان انقلابی یا دمکرات انقلابی در عرصه حاکمیت ولو در حاشیه آن حضور دارند و تا حدی نیز اثر گذارند.
این نیروها با توجه به تجربیات و مطالعات خود در زمانی که از متن قدرت دور بوده اند، اکنون نسبت به گذشته استنباط های عمیق تر و دقیق تری در مورد امپریالیسم، دمکراسی، مبارزات سیاسی و اتحاد نیروها در قیاس با گذشته یافته اند که بالقوه آن ها را به نیروهای چپ واقعی نزدیک تر می سازد.
کسی که واقعیت های مذکور را نبیند، انقلاب بهمن را در نظر نگیرد و شرایط سیاسی ایران پس از انقلاب را با وجود آن همه پیچیدگی اش با شرایط ایران شاهنشاهی یکسان بیانگارد نه دو گام به پس که ده ها گام به عقب برداشته است.
بحث شرکت یا عدم شرکت در انتخابات نه تنها امر ساده ای نیست، بلکه بحثی بسیار پیچیده و چند جانبه نیز هست. در این مورد در هر شرایط مشخصی، تحلیلی مشخص باید ارائه داد. با ارزیابی دقیق از شرایط سیاسی حاکم بر جهان و جامعه، وضعیت رشد جنبش طبقاتی از حیث سازمانی و آگاهی اقشار و طبقات مردم را در نظر گرفت. برای مرحله جنبش اجتماعی از نقطه نظر جایگاه تاریخی و همچنین وضعیت کاندیداهای شرکت کننده در انتخابات پاسخ مناسب یافت و سپس تصمیم گرفت.
در مورد این دوره از انتخابات، بخشی از چپ دمکرات داخل کشور، با در نظر گرفتن مجموعه شرایط مذکور و همچنین با تحلیل انقلاب ایران، مطابق ارزیابی بالا تصمیم گرفته است فعالانه در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند و بصورت همه جانبه از شخص مهندس میر حسین موسوی به عنوان نماینده نیروهای روشن بین انقلاب 57 دفاع کند.
برخی ادعا می کنند شرکت در انتخابات دوره های پیشین دستاورد مثبتی برای مردم نداشته است، بنابراین، شرکت در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری نیز دستآوردی نخواهد داشت.
در واقع چنین نیست. نمی توان منکر شد که شرکت نکردن و تحریم انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری توسط بسیاری از روشنفکران و نیروهای چپ، دستاورد بزرگی داشت؛ اما برخلاف ادعاهائی که می شود، این دستآورد بزرگ همان ضربه بزرگی بود که به منافع محروم ترین طبقات جامعه ما وارد آمد، و همچنین مسدود شدن بازهم بیشتر فضای سیاسی کشور و چند گام به جلو آمدن ارتجاع مذهبی.
فراموش نکنیم که شرکت در انتخابات، کسب تجربه و یادگیری مشارکت سیاسی از سوی طیف های میلیونی مردم نیز، حتی صرفنظر از نتیجه آن، خود گامی است به جلو. مسلماً نمی توان صبر کرد تا جمهوری کاملاً دمکراتیک شده و دارای پارلمانی واقعی شود و سپس ما در انتخابات آن شرکت کنیم. درست برعکس، ما توده های مردم را به شرکت در انتخابات فرا می خوانیم تا گام به گام فضای دمکراتیک را به حاکمیت تحمیل کنند. جمهوری دمکراتیک خود بخود بوجود نمی آید. آمریکا و اسرائیل هم با حمله به کشور ما چنین جمهوری دمکراتیکی را به ارمغان نمی آورند. اگر قرار است مردم چنین جمهوری را بنا نهاده و خود از آن دفاع کنند، باید توسط خود مردم بوجود بیآید. آیا مردمی که تجربه مشارکت سیاسی و شرکت در انتخابات را نداشته باشند قادرند آن جمهوری خیالی را بسازند؟
نیروهای اصیل چپ که دارای پایگاه مشخص اجتماعی بوده و صادقانه با استبداد و امپریالیسم در حال مبارزه بوده و هستند، جز این، چه اندیشه و راه حلی می توانند ارائه دهند؟ آن نیروهایی که مانند قارچ در این سالها روئیده اند و با کمترین تجربه عملی و تاریخی، بزرگترین ادعاها را دارند، می توانند مطابق با حکم تجربه، دانش اندوخته و نیاندوخته خود، در مواردی مانند شرکت یا عدم شرکت در انتخابات نظر بدهند، اما آن نیروی واقعی که من به آن اشاره کردم، به راه تاریخی، دشوار، پرسنگلاخ و ناگزیر خود ادامه خواهد داد.
حاکمیت جمهوری اسلامی هنوز و همچنان یکدست نیست و به همین دلیل نمی توان برای آن حکمی کلی و قطعی صادر کرد.این امر از ابتدای جمهوری اسلامی تاکنون چون یک واقعیت آشکار به حیات خود ادامه میدهد. بنابراین نمی توان در باره مسائل پیچیده ای مانند قتل عام 1367 به سادگی حکمی صادر کرد و این و یا آن فرد را به صرف این که در هنگام آن واقعه مسئولیت این و یا آن قوه از قوای سه گانه - و بنظر من چند دهگانه در جمهوری اسلامی- را بر عهده داشته است،عامل و مقصر واقعه اعلام داشت وآن را پیراهن عثمانی برای توجیه انفعال در انتخابات و ترویج خانه نشینی کرد. بویژه آنان که در تمام این سالها فراموش کرده بودند سمت گیری انتقادی شان باید کدام جبهه را نشانه رود: جناح راست حاکم و یا جناحی که خود زیر ضربات جناح راست است؟ و در ادامه همین گمراهی، اکنون تیغ آخته خود را برای میرحسین موسوی از نیام برکشیده اند.
این نوع موضع گیری ها، بیشتر نظراتی محفلی است تا نظرات اجتماعی؛ همانگونه که انتخابات دوم خرداد شاهد بودیم و دیدیم که بسیاری از همین مروجان سرخ چهره انفعال و تحریم چگونه غافلگیر شدند و باران رای مردم رنگ سرخ چهره شان را شست. آنها که از دوم خرداد درس نگرفتند و در طول 8 سال ریاست جمهوری محمد خاتمی بیشترین حملات را به او وارد آوردند و یادشان رفت کانون قدرت کجاست تا آن را به مردم نشان بدهند، امروز هم در یکی از بزنگاه های تاریخ 30 ساله جمهوری اسلامی یادشان افتاده میرحسین موسوی مسئول قتل عام 67 است! همان ها که بیشترین بی اعتنائی را در حق مجلس تاریخی ششم روا داشتند، حالا دوباره یاد تحریم انتخابات افتاده اند. همه اینها، در تحلیل نهایی ریختن آب به آسیابی نیست که آرد جناح راست در آن بیخته و برای پختن نان آماده می شود؟
این مسائل، بیش از آن که مضحک باشد، مسائل دردانگیر و جدی نیروهای سیاسی جامعه ماست.
اکنون جناح راست حاکم در جمهوری اسلامی، با نام مستعار "اصولگرا" با بحران سیاسی جدی مواجه شده است. آنان هم با احمدی نژاد مشکل پیدا کرده اند و هم نمی خواهند بگذارند میر حسین موسوی رئیس جمهور شود. این نخواستن چنان قدرتمند است که حاضر شده اند 4 سال دیگر ریاست جمهوری احمدی نژاد را خود پذیرفته و به ملت نیز تحمیل کنند. ما دراین میدان کدام موضع را داریم و باید داشته باشیم؟ همسوئی با جناح راست برای حمله به موسوی؟
با صراحت اعلام میکنم واز این گفته خود نیز دفاع می کنم که من با در خطر قرار گرفتن جمهوری اسلامی و سرنگونی آن تحت هر شرایط و توسط هر نیروئی موافق نیستم و نمی توانم باشم. به صراحت می گویم؛ اگر جمهوری اسلامی ایران از جانب اسرائیل، ایالات متحده آمریکا یا سلطنت طلبان وابسته به آنان مورد تهدید یا هجوم قرار گیرد، من در کنار جمهوری اسلامی خواهم بود و نه در کنار تهدید کنندگان آن.
از نظر من، این مطلب هیچگونه منافاتی با نظر من مبنی بر توصیه به نیروهای مترقی که بکوشند با کمک توده های میلیونی مردم جامعه را به سوی تحولات دمکراتیک هدایت کنند ندارد. و در ضمن یکی از راه های حصول چنین تحولاتی شرکت درانتخابات و تجربه اندوزی خود توده هاست!
تا دیرتر نشده است، هرچه سریع تر موضع واقعی خود را نسبت به انتخابات ریاست جمهوری مشخص سازید، آن را اعلام کنید و از آن مهم تر این که، با کارزار انتخاباتی داخل کشور همسو و شانه به شانه شوید. این که نتیجه این پیکار چه خواهد بود، بستگی به میزان آگاهی مردم و توان ما برای رشد آگاهی آنها و تاثیر گذاری روی حوادث دارد. اگر نتیجه ای را که طالبیم نتوانیم بدست آوریم، پیش و بیش از همه باید نگاهی به گذشته خود بیاندازیم. زیرا برخی از همین نقش آفرینی های منفی که اکنون شاهدش هستیم متأسفانه تأثیری به غایت منفی در روند روشن سازی اذهان توده های مردم و بویژه نیروهای جوان و تازه به میدان آمده در دانشگاه ها داشته است. اگر اینگونه به انتخابات نگاه کردیم، آنگاه چه در صورت موفقیت و چه در صورت شکست، برای آینده خود نیز برنامه عملی خواهیم داشت و لاجرم دچار رخوت و انفعال ناشی از شکست های مرحله ای و یا پیروزی های مرحله ای نخواهیم شد.

راه توده 224 25.05.2009

بازگشت