راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

جنبش علیه دیکتاتوری است
حاکمیت دنبال سرنگونی ج. اسلامی

 

 نبردی كه میان حكومت و جنبش سبز مردم ما جریان دارد بر سر آنست که كدامیك نماد جمهوری اسلامی و وارث انقلاب 57 هستند. نتیجه این نبرد سرنوشت حكومت و جنبش سبز را مشخص خواهد كرد. جنبش سبز مردم در حال حاضر دست بالا را نسبت به حكومت پیدا كرده و جامعه بیش از آنكه علی خامنه ای و احمدی نژاد و امثال جنتی و احمد خاتمی و روح الله حسینیان را نماینده جمهوری اسلامی بداند، رهبران و همراهان جنبش سبز را نماینده جمهوری اسلامی می داند. به همین دلیل شعار سرنگونی جمهوری اسلامی به جای سرنگونی دیکتاتوری، یعنی کمک به حاکمیت برای فرار از بن بست و ادامه حیات حاکمیتی که خود یعنی انحلال جمهوری اسلامی بیرون آمده از انقلاب 57

 

با تحولات هفته های اخیر و بویژه تظاهرات روز عاشورا بحث درباره ماهیت و چشم انداز جنبش سبز مجددا بالا گرفته است. استنباط برخی، از تظاهرات روز عاشورا و مقاومت مردم در این روز آنست كه جنبش سبز تبدیل به یک جنبش انقلابی شده و ضمن رادیكالیزه شدن، در حال عبور از اصلاح به سرنگونی جمهوری اسلامی است.

در مقابل، برخی دیگر استدلال می كنند كه هدف جنبش سبز ایجاد دموكراسی در کشور است و رادیکالیزه شدن جنبش و رفتن آن بسوی انقلاب و خواست سرنگونی جمهوری اسلامی موج خشونتی را به همراه خواهد داشت كه هم به زیان جنبش سبز است و هم مانعی در راه دموكراسی. ابن گروه نسبت به خطر انحراف شعارها بسوی سرنگونی هشدار می دهد.
این هر دو گروه، یعنی هم آن گروه که به سرنگونی نزدیک شده و هم گروه دوم که از بالا گرفتن خشونت نگران است، در یك چیز مشتركند. اینكه انقلاب یعنی خشونت و خشونت مساویست با سرنگونی جمهوری اسلامی!

واقعیت چیست؟

واقعیت اینست که بحرانی كه كشور ما امروز درگیر آنست آشكارا، نه بحران، بلکه یک جنبش انقلابی است و به زحمت بتوان نامی دیگر بر آن گذاشت. جنبش انقلابی یعنی آنكه طبقه حاكم نمی تواند مانند گذشته حكومت كند و مردم هم نمی خواهند مانند گذشته بر آنان حكومت شود. در عین حال سیاسی شدن و شور و شوق و انرژی انقلابی مردم به حد بسیار بالایی رسیده است. اما، همه این شرایط بدان معنا نیست كه نتیجه منطقی تحول و رادیكالیزه شدن جنبش و ارتقاء خواست های انقلابی آن، به سمت سرنگونی جمهوری اسلامی می رود. زیرا مسئله اصلی در هر جنبش انقلابی به زیر كشیدن طبقه و رژیم حاكم است و نه الزاما سرنگونی نظام حاكم. زمانی به زیر كشیدن طبقه حاكم در ادامه منطقی رادیكالیزه شدن جنبش به سرنگونی نظام حاكم می انجامد كه طبقه حاكم نماد نظام حاكم نیز باشد، یعنی میان طبقه حاكم و نظام حاكم این همانی و علامت تساوی وجود داشته باشد. برای مثال شخص شاه نماد رژیم استبدادی و نظام سلطنتی بود و بنابراین خواست رفتن شاه در بطن خود حامل خواست و امكان رفتن سلطنت هم بود. اما آیا احمدی نژاد یا علی خامنه ای از نظر مردم نماد "جمهوری اسلامی" هستند كه خواست رفتن یا محدود شدن قدرت آنان مساوی با رفتن جمهوری اسلامی هم باشد؟ یا برعكس آنان نماد خیانت به آن جمهوری اسلامی هستند كه مردم در انقلاب 57 خواهان برپایی آن شدند و اكنون جنبش سبز مردم ما می خواهد آن را احیا كند؟ آیا این خواست جنبش، که روز به روز بار انقلابی آن نیز افزوده می شود، یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی؟
تمام جنگ فكری و ایدئولوژیك میان جنبش سبز و حكومت درست و دقیقا در همینجاست. تمام اهمیت مسئله نیز در همینجاست.

از یكسو حكومت خود را نماد جمهوری اسلامی و وارث آقای خمینی و انقلاب 57 معرفی می كند، برعكس جنبش سبز نیز معقتد است كه این حكومت نماینده آن جمهوری اسلامی نیست كه مردم برایش انقلاب كردند و در قانون اساسی آمده است. شعار میرحسین موسوی برای بازگشت به جمهوری اسلامی ابتدای انقلاب و اجرای بدون تنازل قانون اساسی دقیقا همین معنا را می دهد كه حكومت كنونی نماینده و نماد جمهوری اسلامی انقلاب 57 نیست. جنبش سبز نه تنها حكومت و طبقه حاكم كنونی را نماد جمهوری اسلامی نمی داند، بلكه خود را نماد جمهوری اسلامی می داند. در چنین حالتی و در برابر چنین واقعیتی، شعار سرنگونی جمهوری اسلامی چگونه می تواند شعار جنبش انقلابی و سبز مردم ما باشد؟
نبردی كه میان حكومت و جنبش سبز مردم ما وجود دارد بر سر آنست که كدامیك نماد جمهوری اسلامی و وارث انقلاب 57 هستند. سرنوشت حكومت و جنبش سبز را، نتیجه این نبرد مشخص خواهد كرد.

این واقعیت كه رهبران جنبش سبز یكی هشت سال نخست وزیر جمهوری اسلامی بوده، دیگری دو بار رئیس جمهور آن، سومی دوبار رئیس مجلس جمهوری اسلامی، به جنبش سبز این مشروعیت را می دهد كه خود را نماینده انقلاب 57 و جمهوری برآمده از آن بداند. دشمنی كه حكومت و بویژه دولت تحمیلی و کودتائی کنونی با خانواده آیت الله خمینی دارد نیز درست در همین رابطه است كه می بیند حمایت بیت آیت الله خمینی از جنبش سبز به این جنبش مشروعیت وارث انقلاب را می دهد. از سوی دیگر وقتی می بینیم صدها هزار تن  برای سوگواری درگذشت آیت الله منتظری به خیابان ها می ریزند، صرفنظر از ابعاد سیاسی آن، یك زنگ خطر برای حكومت است، از این جهت كه آیت الله منتظری خود یكی از بنیانگذاران جمهوری اسلامی، رئیس مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی و بالاخره نزدیك به یك دهه شخص دوم كشور پس از آقای خمینی بود. تركیب رهبری جنبش سبز، شعارهای آقای موسوی در دوران فعالیت های انتخاباتی و پس از آن، همراهان این جنبش، یا مواردی نظیر شركت مردم در تظاهرات تشییع آیت الله منتظری همگی نشان می دهد كه جنبش سبز مردم ما در حال حاضر برای دفاع از آن جمهوری اسلامی که بعد از سرنگونی رژیم استبدادی شاه بنیانگذاری شد، دست بالا را در مقایسه با ادعای حكومت که مدعی جمهوری اسلامی است پیدا كرده است. واقعیت اینست که جامعه بیش از آنكه علی خامنه ای و احمدی نژاد و امثال جنتی و احمد خاتمی و روح الله حسینیان را نماینده جمهوری اسلامی بداند، رهبران و همراهان جنبش سبز را نماینده جمهوری اسلامی می داند.
از همینجا كاملا روشن می شود كه رفتن شعارها به سمت سرنگونی جمهوری اسلامی یك خطر مرگبار برای جنبش انقلابی و سبز مردم ایران است.

متاسفانه كسانی كه نگران شعارها هستند، چون به زیر كشیدن طبقه حاكم كه هدف اصلی جنبش است را با سرنگونی نظام جمهوری اسلامی یکسان تصور کرده و چنین سمت گیری را رادیکالیزه شدن جنبش انقلابی فرض کرده اند، بنابراین ایده انقلاب را مدام می كوبند. درحالیکه هدف جنبش انقلابی کنونی به زیر کشیدن طبقه حاکم است و مسئله سرنگونی جمهوری اسلامی مطرح نیست. حتی وقتی  شعار سرنگونی نیز داده می شود، هدف حاکمیتی است که خود را نظام جمهوری اسلامی معرفی می کند. به این سردرگمی و تناقض باید خاتمه داد. ببینیم، اگر این تناقض ادامه پیدا کند، کار در کجا گره می خورد:

اگر انقلاب چیز بدیست، پس چرا ما می خواهیم بازگردیم به انقلاب 57 و نظامی كه از آن انقلاب بیرون آمده است؟

حمله مدام به اصل فكر انقلاب و مساوی دانستن آن با خشونت، ضمنا در تناقض است با تجربه مردم ما در كوچه ها و خیابان ها. مردمی كه می بینند مسئولیت خشونت یا جلوگیری از خشونت بعهده آنان گذاشته می شود، در حالیكه آنها نه قصد خشونت دارند و نه امكان جلوگیری از خشونت را. این حكومت است كه دست به خشونت می زند. مردم ما امروز در خیابان ها نه تنها خود را در تناقض با انقلاب و انقلاب 57 نمی بینند، بلكه شرایط نسل انقلابی پیشین خود را بهتر از هر زمانی درك می كنند. آنان امروز بخوبی می دانند كه نسل انقلابی سال 57 هم - باوجود همه داستان هایی كه در چند دهه اخیر در مورد خشوت انقلاب 57 ساخته شده- نمی خواست خشونت كند و نكرد. این رژیم شاه بود كه خشونت كرد و خشونت را به آنان در اینجا و آنجا تحمیل كرد. بنابراین نام مقاومت مردم در برابر خشونت حکومتی  "رادیکالیزه" شدن جنبش و یا خطر انقلابی شدن جنبش نیست. جنبش دارای بار و وزن انقلابی است و انقلاب الزاما به معنای سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. درعین حال که حتی ماهیت شعار سرنگونی جمهوری اسلامی نیز سرنگونی  حاکمیتی که در برابر مردم ایستاده و دست به خشونت زده و می زند. وقتی حاکمیتی می گوید "نظام یعنی من"، شعار سرنگونی نظام، معنائی جز این دارد که زنده باد سرنگونی "تو"؟
ما با اصل هشدار نسبت به خطر نفوذ عوامل حکومت در جنبش سبز و به انحراف کشاندن شعارها به سمت شعار سرنگونی جمهوری اسلامی موافقیم، اما به شرطی که آنچه در بالا به آن اشاره شد دقیقا روشن باشد.

اما، چند نکته دیگر

شعار سرنگونی جمهوری اسلامی، برخلاف ظاهرش یعنی پیروزی طبقه حاكم و سرنگونی جنبش سبز. سرنگونی جمهوری اسلامی یعنی كه این احمدی نژاد و خامنه ای و بسیج و نظامی های در لباس شخصی و مداحان و اعوان و انصار آنها یعنی جمهوری اسلامی و جنبش سبز یعنی علیه جمهوری اسلامی! درحالیکه جنبش سبز یعنی جمهوری اسلامی و علیه حاکمیت کنونی.

اگر پایه را غلط بگذاریم، آنگاه امثال خمینی و منتظری و بهشتی و موسوی و خاتمی و همان مردمی بر سکوی اتهام باید بایستند كه در سال 57 این جمهوری اسلامی که شاهدش هستیم را بنیان گذاشتند. دراینصورت آنها در برابر فاجعه کنونی مقصر و متهم اند، نه امثال احمدی نژاد یا چماقداران بسیجی و مداحانی كه اصلا نقشی در ایجاد جمهوری اسلامی سال 57-58  نداشتند.

شعار سرنگونی جمهوری اسلامی یعنی سلب مشروعیت و صلاحیت رهبری كنونی جنبش سبز برای در دست گرفتن حاکمیت جمهوری اسلامی و واگذاری مشروعیت و میراث انقلاب 57 به علی خامنه ای و گروه حاكم بر كشور.
شعار سرنگونی جمهوری اسلامی در عین حال یعنی پایان بن بست طبقه حاكم. زیرا تغییر خواست و شعار مردم از سرنگونی دیكتاتوری حاکم به سرنگونی جمهوری اسلامی یعنی اجازه دادن به طبقه حاكم كه خود، کار سرنگونی جمهوری اسلامی اولیه را تام کند و حاكمیت خویش را از چنگال جنبش انقلابی و سبز مردم ایران نجات دهد.

فراموش نکنیم و تجربه 7 ماه گذشته پس از کودتای 22 خرداد را در برابر خویش قرار داده و از خویش سئوال کنیم:

سپاه و نظامیان و گروه حاكم برای ماندن خود در قدرت حاضرنیستند جمهوری اسلامی را هم سرنگون كنند؟

چرا؟ و به چه دلیل؟

به این دلیل ساده که میراث انقلاب 57، میراث دهه اول انقلاب، نقل قول های آیت الله خمینی، جایگاه رهبران جنبش در انقلاب 57، قانون اساسی جمهوری اسلامی ... همه اینها مزاحم سپاه و نظامیان است نه بسود آنها. همه اینها دست آنها را بسته است. نخستین مصاحبه فرمانده کل سپاه پاسداران "عزیز جعفری" پس از کودتای 22 خرداد را بخوانید و این جمله آن را به حافظه خویش بسپارید که گفت:هر بار که انتخابات پیش می آید، نظام به چالش کشیده می شود. انتخابات باعث دردسر است.(نقل به مضمون)

حاکمیت بر این تصور است که شرایط كنونی بهترین فرصت برای خلاص شدن از میراث انقلاب 57 است، و جنبش سبز بر این یقین است که شرایط کنونی بهترین فرصت برای دفاع از میراث انقلاب 57. سرنوشت این نبرد، سرنوشت جمهوری اسلامی را تعیین خواهد کرد.

تلاش حاکمیت برای کشاندن جنبش به ورطه خشونت و متهم کردن جنبش به خواست سرنگونی جمهوری اسلامی و نه حاکمیت جمهوری اسلامی کنونی، برای دستیابی به همین هدف است. یعنی خلاص شدن قطعی از شر جمهوری اسلامی بیرون آمده از انقلاب 57.

آنها می کوشند جنبه نظامی و خشن مقابله با جنبش را هر چه بیشتر تقویت کنند و برای رسیدن به این هدف طبیعی است که دست به تحریف شعارها و حتی شعار سازی و صحنه سازی نیز می زنند. چنان که در تمام طول 7 ماه گذشته شاهد این صحنه سازی ها، دروغ پردازی ها، تحریف ها، وارونه جلوه دادن رویدادها و خواست های مردم و... بوده ایم.

هدف آنها به هیچ روی دفاع و یا تقویت جمهوری اسلامی نیست، چنان که می بینیم چگونه قانون اساسی آن را زیر پا له می کنند. کافی است مردم خسته شده و از صحنه دفاع از جمهوری اسلامی كنار بروند تا خود جمهوری اسلامی را بطور کامل سرنگون كنند.
 كافیست مردم ما خواست خود را از به زیر كشیدن گروه حاكم به رفتن نظام حاكم تغییر دهند تا جمهوری اسلامی از طریق كودتای درون حكومتی یا از طریق تهاجم قدرت های بیرونی سرنگون شود. در اینصورت، این سرنگونی هیچ تغییری در ماهیت حاكمیت و واقعیت سلطه غارت و دروغ و نیرنگ و فریبكاری بر جامعه نخواهد داد.

همه اینها البته بدان معنا نیست كه جمهوری اسلامی، حتی در آن شكل ایدآلی كه در قانون اساسی آمده، سرنوشت نهایی مردم و كشور ماست. این شكل و این نام هم به هر حال جنبه تاریخی دارد و دیرتر یا زودتر می تواند تغییر كند یا اصلاح شود. همانطور كه قانون اساسی هم می تواند و در مواردی باید تغییر كند. اما این تغییرات مربوط به زمانی است كه مردم ابتدا پیروز شده باشند و امكان اجرای بی خدشه قانون اساسی را بوجود آورده و همه ظرفیت های مترقی شكل كنونی را محقق كرده باشند تا بعد بتوانند آن را در سمت مطلوب و مترقی اصلاح كرد. در شرایط كنونی كه جمهوری اسلامی احمدی نژاد- خامنه ای، که در واقع نام آن "جمهوری نظامی" است، با جمهوری اسلامی ابتدای انقلاب هیچ شباهتی ندارد و حقوق اولیه مندرج در قانون اساسی مانند حق تجمع و راه پیمایی و احزاب و مطبوعات رعایت نمی شود یا قدرت تحمیل رعایت آنها وجود ندارد، سخن از سرنگونی جمهوری اسلامی یا تغییر قانون اساسی گفتن به معنای آن است كه ناتوانی در عرصه واقعیت را در فرار به جلو در عرصه تخیل پنهان كنیم و بدتر از آن تغییر و تحول مثبت و مترقی را ناممكن بدانیم.

راه توده 251 11.01.2009

 

بازگشت