راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

ونزوئلا
انقلاب در پی استقلال
روزنامه یونگه ولت آلمان- ترجمه رضا نافعی

 

پنجشنبه ی سبز، در سال 1810، در کاراکاس، همآنطور شروع شد که معمولا در یک مستعمره اسپانیائی و کاتولیک در آمریکای جنوبی باید شروع می شد. شهروندان نجیب و اشراف برای شرکت در مراسم عبادی در کلیسای جامع شهر در راه بودند و ژنرال کاپیتان ونسان دِ اِمپارانی اوربه، فرماندار و نماینده پادشاه اسپانیا در ونزوئلا، نیز در روز نوزدهم آوریل ، خود را آماده انجام آن وظیفه ای می کرد که یک مسیحی خوب می کند. او جانشین فرماندار 63 ساله سابق شده بود که دو سال پیش، در 1808 از سوی اشغالگران فرانسوی شبه جزیره ایبری، یعنی "ژزف"، برادر ناپلئون، بفرمانداری منطقه منصوب شده بود.
ژزف برادر ناپلئون بناپارت، که از سوی او به پادشاهی اسپانیا منصوب شد، برای رسیدن به مادرید و تاج و تخت اسپانیا با مقاومت اسپانیائی هائی روبرو شد، که درAranjuez واقع در پنجاه کیلومتری جنوب مادرید، حکومتی در مخالفت با او برپا کرده بودند و حاضر به قبول تصمیم ناپلئون نبودند. آنها خود را نماینده فردیناند هفتم، پادشاه قبلی اسپانیا، می دانستند که در آنزمان در والنسیا محبوس ناپلئون بود. و اینها تا ماهها به نبرد پارتیزانی با اشغالگران فرانسوی ادامه دادند .
گرچه ونسان دِ اِمپاران قبل از آغاز سفر به ونزوئلا به فردیناند سوگند وفاداری یاد کرده بود و خونتا هم او را بعنوان ژنرال کاپیتان مورد تایید قرار داده بود، ولی در ونزوئلا به او به چشم عروسک دست فرانسویان می نگریستند و الیگارشی ثروتمند کاراکاس مخالف او بود. این الیگارشی خواه ناخواه از اوضاع راضی نبود، زیرا قدرت استعماری مانع رشد اقتصادی آنها بود و انحصاراتی بسود خود ایجاد کرده و به زیان آنها مالیات های سنگین وضع کرده بود. قدرت استعماری، در عین حال، به ”پاردوس” ها ( افرادی که از لحاظ نژادی سفید یک دست نبودند) و نیز بردگان پیشین، این امکان را می داد که با پرداخت پول، به مزایای ”سفید پوستی” دست یابند. این سیاست هم غرور الیگارشی را جریحه دار می کرد.

بر ضد اسپانیا
در گذشته، در ونزوئلا نیز بردگان بارها قیام کرده بودند. از جمله در سال1795Jose Leonardo Chirino در شهر Coro قیامی را رهبری کرد که با همکاری نیروهای اسپانیائی و ملاکان بزرگ سرکوب شد. اعقاب اسپانیائی ها که در مستعمرات متولد شده و رشد یافته بودند – و Kreol نامیده می شدند -آزادی و استقلال را فقط برای خود می خواستند. و در آغاز حتی بفکر مردم تهیدست هم نبودند، چه رسد به بردگان سیاهپوست.
در روز نوزدهم آوریل 1810 اشراف و بورژوازی کاراکاس گرد هم آمدند تا پایان وفاداری خود را به اِمپاران اعلام کنند. وقتی که او از این قصد باخبر شد، در میدان مایور، واقع در مرکز کاراکاس که امروز میدان بولیوار نام دارد، روی به مردمی که آنجا گرد آمده بودند کرد و از آنان پرسید که آیا از او حمایت می کنند؟ حاضران یکصدا و چندین بار پشت سر هم گفتند "نه" . بدنبال آن اِمپاران با این جمله استعفای خود را اعلام کرد: ”من هم دیگر نمی خواهم“. اندک زمانی بعد او به اسپانیا بازگشت. توطئه کنندگان یک شورای دولتی برپا کردند بنام فردیناند هفتم. گرچه این جنبش بسرعت به مناطق دیگری چون کومانا، باریناس، بارسلونا، تروخیلو، مِریدا و جزیره مارگاریتا گسترش یافت و فقط ایالات ماراکایبو، کورو و گوایانا باسپانیا وفادار ماندند، ولی اگر اتفاقات بعدی رخ نمی داد، اینها هم بعنوان رویدادی گذرا فراموش می شدند. اما همه ی این ها مقدمه ای بود برای استقلال کامل ونزوئلا، که با شتاب رشد کرد و روز پنجم ژوئیه 1811 باعلام رسمی استقلال و پس از سالها جنگ، سرانجام در ژوئن 1821، به بیرون راندن نهائی اسپانیائی ها انجامید.
این جنبش از پشتیبانی مردی 27 ساله نیز برخوردار بود که در رویدادهای 19 آوریل 1810 نقش برجسته ای ایفا نمی کرد ولی بعدا در زمانی کوتاه، در نبرد استقلال ونزوئلا تبدیل به شخصیت مرکزی این نبرد شد و مهر خود را بر مسیر آن کوبید. نام او سیمون بولیوار بود. اشراف زاده ای از خاندان ملاکان بزرگ، از طبقه ای با منش حکمرانی که خود تغییر مسیر داد و به انساندوستی پیشرو تبدیل گشت و بفرمان او برده داری بر افتاد. او هنگام نبرد برای آزادی ونزوئلا از چنگ استعمار اسپانیا، از پرزیدنت آلکساندر پتیئون، رئیس جمهور هائیتی، کمک گرفت و در ازای کمکی که گرفت به او قول داده بود برده داری را براندازد . فرمان او چنین بود ”آن بخش از برادران نگون بخت ما که از نکبت بردگی در رنج بودند، اینک آزادند. طبیعت، عدالت و سیاست خواستار آزادی بردگان از بند هستند. از این پس در ونزوئلا فقط یک طبقه خواهیم داشت. همه مردم شهروند خواهند بود.”
گرچه در نبرد های استقلال طلبانه، بردگان آزاد شده نیز پیکار می کردند ولی ملاکان بزرگ و اشرافیت شهر نشین، اندک زمانی پس از پیروزی نظامی بر استعمار گران، برده داری را دوباره بر قرار کردند. تازه در سال 1854، تقریبا یک ربع قرن پس از مرگ بولیوار، پرزیدنت خوزه گره گوریو موناگاس توانست، علیرغم مقاومت سرسختانه مخالفان، برده داری را بطور قطع براندازد.
سیمون بولیوار از جمله ی چند شخصیت نادر دوران خود بود که در سال 1829 خطری را که از جانب ایالات متحده ی جوان، در آمریکای شمالی ، بر می خاست شناخت. و در نامه ای برای پاتریسیو کامپ بلا، دیپلمات انگلیسی نوشت: ”بنظر می رسد سرنوشت برای ایالات متحده چنین خواسته است که بنام آزادی نکبت را برخاک آمریکا مسلط سازد”. سه سال پیش از آن، بولیوار مجبور شد دست از تلاش برای آزاد ساختن کوبا از بند استعمار اسپانیا بردارد. چون خوزه رافائل رِوِنگا وزیر خارجه ایالات متحده به او هشدار داده بود که در این راه گام برندارد، زیرا خود قصد بلعیدن کوبا را داشت. بولیوار خطر استعمار دوباره را برای دیگر کشورهای قاره پیش بینی می کرد و از اینرو پیوسته خواستار اتحاد جمهوری های آمریکای لاتین بود و حتی پیشنهاد ایجاد یک اتحادیه نظامی میان کلمبیا، گواتمالا و مکزیک را مطرح ساخت ”تنها کشورهائی که از خطر حمله شمال بیمناک هستند”.
در واقع هم چنین شد که پس از بیرون راندن استعمارگران اسپانیائی آمریکای شمالی بیش از صد سال به خود اجازه داد که دولت های شبه قاره آمریکای مرکزی و جنوبی را مطابق میل و علائق خود بر کار یا برکنار کند. از اینروست که دولت های پیشرو این منطقه نبرد امروز خود را دنباله نبرد دویست سال گذشته برای تحقق استقلال خود می دانند
.
بیانیه پرزیدنت چاوز
به حکم والاترین وظیفه و عزم جزم برای دستیابی به حداکثر بازدهی سیاسی و کیفیت انقلابی در راه ساختن سوسیالیسم و نوآفرینی ملت ونزوئلا بر اساس اصول هومانیسم، اخلاق و اتیک و ویژگی های قومی برا ی پیشرفت میهن و جامعه از آنجا که در روز 19 اوریل، 200 سال از آغاز عمل قهرمانانه خلق ونزوئلا برای کسب آزادی می گذرد و وظیفه همه ی ما پیروی از پدرانمان است، که پدران آزادی ما هستند. از آنجا که نبرد استقلالی که امروز در قاره ما ادامه می یابد، چون نبرد دیروز برخاسته از تعهد برای تحقق رؤیای آزادی و حق حاکمیت میهن ماست. از آنجا که تجلیل از روز 19 آوریل 1810 ایجاب می کند نبرد انقلابی را تقویت و رؤیای بولیواری را تثبیت کنیم.
بفرمان من:
1- ازین پس ماه آوریل ماه استقلال ملی خواهد بود.
2- از ارگانها و دستگاههای قدرت اجتماعی و مجموعه جامعه خواسته می شود که هر سال در ماه آوریل از کارهای تاریخی سیمون بولیوار، که ما آزادی خود را مدیون او هستیم یاد شود و نیز از قهرمانی ها ی پدران مان و ایثارگری های آنها که پیشروان و پیشتازان استقلال میهن ما هستند .


junge Welt/ „ich will auch nicht mehr“ /Geschichte/17.04.10./ Andre Scheer/


راه توده 264 26.04.2010
 

بازگشت