راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

ضرورت فرا رویاندن جنبش ضد کودتا
به جنبشی ملی علیه سیاست جنگی

 

توصیه های حیرت آوری به ما می کنند. از جمله این که اسم آیت الله خمینی را بدون پیشوند و پسوندهائی که خود توصیه کنندگان به کار می برند نبریم! از گرباچف و نظراتش استفاده کنیم! درباره خطر حمله به ایران چیز ننویسیم زیرا به نفع کودتاچی ها برای سرکوب بیشتر است و...

آنها که این نوع توصیه ها را به ما می کنند، دو گروه اند با دو ادبیات. یک ادبیات آلوده به خشم و مخالفت با اصل انقلاب در سال 57، که ویژه وابستگان به نظام دیکتاتوری شاه است، و ادبیات دیگری که رگه هائی از تفکرات توده ای و یا چپ دارد، اما دور افتاده از جامعه و حتی سازمان و حزبی که در آن فعال بوده اند.
ما گاه در پاسخ به پیام و ای میل این افراد، اشاره به دلائل و نظرات خود کرده ایم، اما واقعیت اینست که جدا افتادگی آنها از جامعه ایران چنان عمیق است که با این پیام ها و پاسخ های ما، این عقب ماندگی نمی تواند جبران شود. برای آنکه جانب انصاف را رعایت کرده باشیم، می نویسیم که در میان این دو طیف، هستند کسانی که در داخل کشور زندگی می کنند و پاسخ های ما را، حداقل پس از مدتی که خود به آن اندیشیده و با رویدادهای اطراف خود تطبیق داده اند، پذیرفته اند. مانند تبلیغ هدایت شده "نقش روسیه در کودتای 22 خرداد" که بتدریج منطق جای هیجان را گرفت و بسیاری پذیرفتند که این تبلیغ می تواند کار خود کودتاچی ها و سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی بین‌المللی برای گمراه کردن مردم بوده باشد. همچنان که پذیرفتند تفاوت میان اتحاد شوروی و دولت روسیه کنونی را، که ما خود نیز از منتقدان بسیار جدی دومی و مدافع اولی هستیم.


آنچه درباره آیت الله خمینی می توانیم بگوئیم و در واقع تکرار کنیم و خوشبختانه خمینی ستیزی کودتاچی ها نیز ما را دراین زمینه یاری کرده، اینست که، ما اطلاعات دقیقی از آنچه در سالهای 58 تا 67 در بیت آیت الله خمینی گذشت نداریم و نمی دانیم چه افرادی و چه دست هائی در آنجا فعال بودند و نقش آنها در تصمیمات ایشان و یا تصمیماتی که بنام ایشان اعلام شد چه بوده است. نقش پسر وی، احمد خمینی در این میان چه بود و دهها و دهها مسئله دیگر که از آن با خبر نیستیم. مانند ماجرا فتوای قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67. ما می توانیم وقایع را تحلیل کنیم و برای مثال بگوئیم که آن قتل عام در خدمت کدام جریان حکومتی و به سود چه کسانی بود، اما نمی توانیم درباره نقش افراد با این قاطعیت قضاوت کنیم. خوشبختانه در یکسال اخیر، اطلاعاتی از دهان مقامات گذشته و حال انتشار یافته که می تواند در ادامه خود، به بازگشائی گره های کور گذشته کمک کند. برای نمونه، مصاحبه دادستان جدید تهران که برای تخریب میرحسین موسوی قتل عام را تائید کرد و سعی کرد این توپ را بطرف میرحسین موسوی پرت کند! این درحالی است که هنوز افراد صاحب اطلاعی در این باره – مانند آیت الله موسوی اردبیلی رئیس وقت قوه قضائیه و یا علی خامنه ای رئیس جمهور وقت و یا هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس- دهان نگشوده اند.

نکته بسیار مهم دیگری که ما آن را رعایت می کنیم، احترامی است که توده مردم مذهبی ایران نسبت به آیت الله خمینی دارند و ضمنا ذکر عنوان وی "آیت الله" درعین حال که مراعات احترامی است که مردم برای وی دارند، عنوان مذهبی وی است. وقتی از این جنبه مذهبی فاصله بگیریم و وارد نقش آفرینی سیاسی وی شویم، آنوقت ما هم، نکات برجسته ای را در وی می شناسیم که همراه است با نقاط ضعف سیاسی. بنابراین، باید دو بحث را از هم جدا کرد. نقش وموقعیت مذهبی، نقش و موقعیت سیاسی. درباره اولی ما صاحب نظر نیستیم و درباره دومی هنوز نیازمند اطلاعات دقیق تری برای قضاوت نهائی هستیم.

درباره نقش گرباچف در فروپاشی اتحاد شوروی نیز تاریخ بی رحمانه قضاوت خود را خواهد کرد. آنچه مربوط به مردم جمهوری های اتحاد شوروی سابق است، به خود مردم آن جمهوری ها مربوط است، اما آنچه که بعنوان نقش تاریخی اتحاد شوروی و بویژه حضورش درعرصه بین المللی و انقلابی جهان است، ما این فروپاشی را یک فاجعه می دانیم و نقش آفرینان آن را فاجعه ساز. تردید نداریم که کسانی در دستگاه رهبری وقت حزب کمونیست اتحاد شوروی نفوذ کرده و این فاجعه را ممکن ساختند. البته این به آن معنی نیست که ما ضعف های حزب و رهبری آن را برای هدایت کشور و حفظ انقلاب اکتبر نبینیم. چنان که بارها نیز در راه توده بیان کرده ایم. از جمله درباره تاخیر در رفُرم ها، عدم مقابله با فساد داخل حزبی، بورکراسی حزبی، غفلت از تامین مایحتاج مصرفی مردم، کم بها دادن به ضرورت مدرنیزه کردن تولید مصرفی، چپ روی در مالکیت خصوصی و ...

اما، توصیه سوم که بسیارهم مهم است. یعنی حمله به ایران.

ما برخلاف آن گروه که دوستانه به ما توصیه می کنند کمتر درباره حمله نظامی به ایران بنویسیم، اعتقاد داریم که اتفاقا درباره این خطر باید اکنون نوشت، فردای وقوع این حادثه  دیر است. مانند دوران پیش از حمله ارتش صدام حسین به ایران، که رهبری وقت حزب توده ایران بی وقفه نسبت به این خطر هشدار می داد و یا هشدارهای مکررش درباره پرهیز از افتادن به دام جنگ فرسایشی و ورود به خاک عراق!

بی شک حاکمیت نظامی – کودتائی کنونی در پی فرصت برای خونریزی سیاسی است و حتی این احتمال نیز قوی است که خود تحریک کننده چنین حمله ای برای رسیدن به اهداف خود، یعنی خونریزی سیاسی در داخل و معامله و زدوبند با مهاجم خارجی باشد، اما اگر همین هم باشد، چرا نباید آن را گفت؟ چرا باید درباره خطر حمله سکوت کرد، و چرا نباید هم از خطر حمله گفت و هم در باره نقش حاکمیت دراین زمینه؟

اختلاف ما با این دوستان توصیه کننده، از همینجا آغاز می شود. از اینجا که درباره خطر نباید سکوت کرد، همچنان که در باره دلیل و انگیزه آن نباید سکوت کرد.

ما به شهادت تمام سرمقاله های 5 سال گذشته، از همان ابتدای سپرده شدن سکان ریاست جمهوری به احمدی نژاد و تشکیل کابینه نیمه نظامی- نیمه امنیتی، با صراحت نوشتیم که این فاجعه سرآغاز اجرای یک سیاست جنگی در جمهوری اسلامی است. این مقالات در آرشیو راه توده موجود است و میتوانید به آن مراجعه کنید ( از جمله شماره 85 راه توده)

حتی در یکسال پایانی دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، یگانه نشریه داخل و خارج کشور بودیم که چندین بار با صراحت – حتی در خطاب انتقاد آمیز نسبت به رهبری دفترتحکیم وحدت که در چاله ستیز با محمد خاتمی افتاده بود- نوشتیم که دولت بعدی، دولت سپاهی است!

بنابراین، به جای توصیه سکوت به ما، بهتر است به دلیل و انگیزه روی کار آوردن احمدی نژاد- که با کودتای 22 خرداد آن را ادامه دادند- بیاندیشید. ما اعتقاد داریم که در 5 سال گذشته یک سیاست نظامی – جنگی در جمهوری اسلامی پیگیری شده که عواقب خونینی درداخل کشور داشته است. این سیاست درعین حال جابجائی بسیار جدی در قشربندی طبقاتی حاکمیت نیز بوجود آورده است. یعنی نظام اقتصادی حاکم را که نظامی عمدتا متکی به سرمایه داری تجاری بوده، تبدیل به سرمایه داری تجاری- نظامی کرده است. همین سیاست، سمت گیری تکنولوژی اتمی ایران را نیز تعیین کرده، و باز، همین سیاست میتواند در سرانجام خود به فاجعه حمله نظامی به ایران بیانجامد. یعنی جاده را برای حمله نظامی به ایران و ویرانی و تجزیه کشور هموار کند.

ما می گوئیم، به جای سکوت درباره حمله نظامی به ایران، همه این مجموعه را در کنار هم باید طرح کرد و جنبش اعتراضی داخل کشور را به جنبشی هم علیه کودتا وهم علیه سیاست نظامی حاکم فرا رویاند. اینست آن وظیفه مهمی که افراد، احزاب و گروه های سیاسی مدافع استقلال و آزادی برای گسترش آگاهی مردم دارند.

 

 

راه توده 274    14 تیرماه 1389
 

بازگشت