راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

"فمینیسم"
یک جنبش اجتماعی
نه یک کانون زنانه!

 

نقش زنان و سهم ویژه آنها در تحولات اجتماعی روز به روز بیشتر می‌شود و مبارزه آنان در جهت برابری و برخورداری کامل از حقوق انسانی گسترش می‌یابد. سهم بزرگ زنان در جنبش سبز و شمار بزرگ زنان محكوم و زندانی و زنانی كه همچون مادر و همسر از مبارزه دست نمی كشند شاهدی بر این ادعاست. ولی مبارزه امروز زنان بدون پیشینه نیست و برای خود تاریخی پرافتخار و گاه بسیار دردناك دارد. كمتر كسی است كه نداند مبارزه برای حقوق زنان در كشور ما با نام حزب توده ایران گره خورده است. حزب توده ایران نخستین حزب سیاسی و تا مدت‌ها تنها حزب سیاسی بود که زنان را به صفوف خود فراخواند و مبارزه برای حقوق آنان را در شرایط یک نظام خانسالاری عقب مانده آغاز کرد. زنان ایران در شرایطی در حزب توده ایران امکان سخن گفتن و مشارکت برابر در فعالیت سیاسی را یافتند که از حداقل حقوق سیاسی و اجتماعی محروم بوده و حتی حق رای آنان به رسمیت شناخته نمی شد. بتدریج و به ویژه طی ده‌های 40 و 50 مبارزه زنان ایران گسترش بسیاری یافت و در کنار حزب توده ایران، از جمله در صفوف سازمان‌های مجاهدین خلق و چریک‌های فدائی خلق ایران زنان بسیاری به مبارزه جلب گردیده و نقش مهمی را در تحول جنبش زنان میهن ما ایفاء کردند. بدون تردید بزرگ ترین تحول در عرصه مبارزات زنان ایران با انقلاب بهمن 1357 در ارتباط مستقیم قرار دارد. انقلاب 57 مبارزه و حضور مردم و از جمله زنان را از بزرگ ترین شهرها به دور افتاده ترین نقاط کشور و بسته ترین خانه‌ها و ذهن‌ها کشاند. هزاران هزار زن به خیابان ریختند و جمع عظیمی به صفوف سازمان‌های مبارز مذهبی یا چپ غیر‌مذهبی جذب شدند. با این حال انقلاب ایران در این عرصه نیز، مانند همه عرصه‌های دیگر، تاثیر متضاد بر سرنوشت جامعه و از جمله بر سرنوشت زنان برجای گذاشت. به همان اندازه که انقلاب به پیش می‌رفت و به خانه‌های فقیر ترین و محروم ترین مردم راه می‌یافت و آنها و از جمله زنان را به "حضور در صحنه" فرا می‌خواند، به همان اندازه که انقلاب بر نقش انسان زحمتکش و از جمله زنان زحمتکش ارزش مجدد می‌گذاشت، به همان اندازه متقابلا تلاش نیروهای ارتجاعی و واپسگرا برای متوقف ساختن این روند با حمله به زنان و محدود کردن حقوق و آزادی‌های آنان بیشتر گره می‌خورد. نیروهای ارتجاعی و واپسگرا با تکیه بر نقش نیروهای مذهبی در انقلاب، ضمنا موفق شدند میان خواست‌های زنان مذهبی که اکثریت بزرگ زنان ایران را تشکیل می‌دهند، با زنان غیر‌مذهبی جدائی افکنده و به حقوق زن در مجموع خود لطمه‌ای جدی وارد آورند. با این حال تردید نیست که جنبش عظیمی که انقلاب به مبارزه زنان و حضور آنها در جامعه داده است، بسیار نیرومندتر و تعیین کننده تر از آن بود كه حاكمیت بتواند آن را محدود كند. چنانكه جنبش اصلاحات و سپس جنبش بزرگ سبز مراحل مهم دیگری در تكامل جنبش زنان بوجود آورد كه دستاوردهای آن در آینده بیش از پیش آشكار خواهد شد.

 

"فمینیسم" در برابر سرمایه داری!

در تاریخ حزب ما، مسئله مبارزه برای حقوق زنان همواره جایگاه ویژه‌ای داشته است، ولی بدلیل عدم آزادی‌ها در ایران، از جمله برای جنبش‌های فمینیستی، مسئله نحوه برخورد با این جنبش‌ها برای حزب توده ايران نمی‌توانسته مطرح باشد و به همین دلیل بررسی تجربه جنبش کمونیستی در این عرصه بسیار ضروری است. می‌دانیم در گذشته و در کشورهای پیشرفته سرمایه داری که در آن جنبش فمینیستی سابقه نسبتا طولانی دارد، احزاب کمونیست نسبت به فعالیت‌های صرف فمینیستی نظر مساعدی نداشته و آن را نوعی مبارزه انحرافی و رو در رو قرار دادن زنان در برابر مردان تلقی می‌کردند. اما امروز در مورد این مسئله نیز مانند بسیاری مسایل دیگر بحث و گفتگو و گاه نظرات متفاوت در سطح جنبش کمونیستی وجود دارد و برخی احزاب ضرورت بازبینی جدی در شیوه برخورد گذشته با این جنبش‌ها را امری مبرم تلقی می‌کنند. به نظر این گروه بسیاری از اصولی که در گذشته مبنای برخورد با جنبش فمینیستی  را تشکیل می‌داد، امروز به دلیل شرایط نوین و ضرورت در پیش گرفتن مشی و استراتژی نوین، اعتبار خود را از دست داده است. در واقع در مرحله کنونی از بحران نظام سرمایه داری که این نظام به مرزهای محدودیت تاریخی خود رسیده است، هر شکل از مبارزه اجتماعی و پیشترفت اجتماعی نمی تواند با سرمایه‌داری روبرو نگردیده و آن را به این یا آن شکل تضعیف ننماید. متقابلا درک نوین از نحوه تحول انقلابی که برای خواست‌های روز و اصلاحات اجتماعی اهمیتی فوق العاده قائل است، می‌تواند با تکیه بر خواست‌های جنبش فمینیستی راه پیشرفت اجتماعی را بگشاید. در عین حال "فمینیسم" مانند هر مفهوم و پدیده دیگر محتوای ثابت و ابدی ندارد و باید آن را در چارچوب شرایط مشخص و استراتژی مشخص تعریف کرد. به همین دلیل وظیفه جنبش کمونیستی آن است که تعریف ویژه خود را از "فمینیسم" متناسب با عمق نیازهای دوران و خواسته‌های زنان ارائه داده و این تعریف و درک نوین را به درون جامعه و جنبش‌های فمینیستی کشانده و در کنار آنها برای تحقق خواسته‌های زنان مبارزه کند.

مطالبی که نشریات وابسته به احزاب کمونیست اروپا اخیرا منتشر می‌کنند و اصولا پیگیری بحثی که در این زمینه در جنبش مترقی و چپ جهانی وجود دارد، حکایت از توجه به همان مفهوم نوین و نقشی دارد که جنبش فمینیستی می‌تواند در دوران نوین و در مقابله با سرمایه داری ایفاء کند. به عنوان مثال، حزب کمونیست فرانسه، مطابق مطالبی که در ارگان‌های انتشاراتی آن نظیر دفاتر کمونیستی معتقد است:

 «زنان به شکلی مستقیم تر و حادتر از مردان با استثمار، ستم، ذهنیات و سنت‌ها و ارثیه گذشته درگیر هستند. رهائی و آزادی آنان انتقادی رادیکال‌تر از تاریک اندیشی و تصورات عقب مانده را می‌طلبد. از این روست که برای ساختن تمدنی انسانی تر، حضور و مبارزه زنان اهمیت درجه نخست خواهد داشت. برای کمونیست‌ها مبارزه برای آزادی زنان دارای یک محتوای مترقی ضد سرمایه داری است و در این رابطه فمینیسم یکی از ابعاد اساسی هویت کمونیستی کنونی ما محسوب می‌شود.»

نگاهی به تاریخ

کمونیست‌ها همواره در صف نخست مبارزه برای رهائی انسان قرار داشته‌اند. آنها می‌کوشیدند، تا انسان‌ها را نسبت به علل اجتماعی دشواری‌های زندگی خود آگاه ساخته و برای غلبه بر آنها و تحول عمیق جامعه مبارزه نمایند. متقابلا تحول جامعه می‌بایست با تحول مناسبات اجتماعی، تحول در ذهنیات و دیدگاه‌های مردم همراه شود. از این رو بود که آزادی زنان مشروط به مبارزه علیه سرمایه داری و بهبود شرایط زنان وابسته به پیشرفت تمام جامعه تلقی می‌شد. اما بتدریج و با گذشت زمان محدودیت‌های این دیدگاه که از استراتژی معین و درک معینی از تحول انقلابی ناشی می‌گردید، آشکار می‌شد. با درک فوق مبارزه در چارچوب دیگر می‌توانست نه تنها بی فایده، بلکه حتی خطرناک و موجب انحراف از عرصه اصلی مبارزه نیز تلقی گردد. این مطلب به ویژه در مورد "فمینیسم" صادق بود. طی یک دوران طولانی ما جنبش‌های فمینیستی را سرزنش می‌کردیم که مبارزه جداگانه‌ای را دنبال می‌کنند، در حالی که آنها به نیازهای واقعا موجود پاسخ می‌دادند. ما آنها را سرزنش می‌کردیم که مجموعه نظام را به زیر سئوال نمی برند، مسئله تحول سیاسی را مطرح نمی سازند، در حالیکه وظیفه آنها اصولا این نبود!

بدین ترتیب ما نه تنها مبارزه آنها را نادیده گرفتیم، بلکه اساسا مسائلی را که این جنبش مطرح می‌ساخت، نمی توانستیم جدی تلقی کنیم و از اینجا تناقضی در کار ما پدید آمد. از یک سو هیچ نیروی سیاسی به اندازه کمونیست‌ها از کارگران، مردم و ملت دفاع نکرده و برای آزادی و شکوفائی فرد انسانی و طبقات زحمتکش و محروم و رهائی زنان مبارزه نکرده است. از سوی دیگر در این مبارزه ما آن چه را که "فمینیسم" می‌نامیدیم، محکوم می‌کردیم و بدین ترتیب خود را از نیروهای مترقی جدا می‌ساختیم. بنابر این، اگر کمونیست‌ها در صف مقدم دفاع و مبارزه برای آزادی زنان قرار داشتند، مبارزه آنها بدون موانع و بدون اشتباهات نبوده است. اما استراتژی کنونی و خط مشی نوین ما، هم چنان آزادی زنان را به هیچ وجه امری جداگانه تلقی نمی کند، بلکه آن را در قلب انسانیتی نوین قرار می‌دهد.

عناصر نوین

برای زنان سیاست یعنی انسان‌ها، نگرانی‌ها و امیدواری‌های آنان، زنان از سیاست چیزی مشخص را انتظار دارند و هر آن چه به زندگی هر روزه آنان مربوط می‌شود، در زندگی سیاسی ادغام شده است. در این مفهوم زنان می‌توانند بسیاری عناصر نوین در اختیار سیاست قرار دهند. سیاست که اکنون ظاهرا دور از نگرانی‌های آنها تصور می‌شود. امروز مبارزات فمینیستی ابعادی نوین یافته است. فعالیت و مراقبت برای جلوگیری از نابودی دستآوردهای گذشته گسترش می‌یابد. هم زمان فشار ایدئولوژیکی ویژه‌ای وارد می‌آید، تا بیکاری، محرومیت و فقر را در درجه نخست متوجه زنان سازند و بر آنهائی که حاضر به بازگشت به خانه یا کار تحقیر آمیز نیستند فشار آورند. همه چیز در خدمت استثمار بیشتر قرار گرفته است. در عین حال ما شاهد خواسته‌های عمیق زنان برای دخالت در زندگی اجتماعی و سیاسی و این که به عنوان یک شهروند کامل در نظر گرفته شوند، هستیم.

درک کنونی ما از چگونگی تحول اجتماعی، پایان دادن به ادعای این که پاسخ همه سئوالات را در آستین داریم، سیاست نوین ما، به ما اجازه می‌دهد که ضمن اقدام به هویت ویژه هر زن، هر سازمان، در عین حال نقش خاص خود را در بارآوری این رابطه ایفاء نمائیم.

 

برابری در همه عرصه‌ها

همه مردم از تعداد اندک و تمسخر گونه زنانی که مسئولیت‌های سیاسی دارند، آگاه هستند. از هر ابتکاری که در جهت برهم زدن این عدم توازن باشد، باید استقبال کرد. ضرورت بیان نظرات و شنیده شدن آنها، ضرورت مشارکت، دمکراسی برای زنان همراه است با آن که جایگاه آنان در جامعه به طور کاملا برابر به رسمیت شناخته شود. گسترش ابتکارات کمونیست‌ها در این عرصه مستلزم آن است که زنان کمونیست بیش از هر زمان دیگر به عنوان یک "زن" فعالیت نمایند و ابتکارات خود را در عرصه حقوق زنان گسترش دهند.

زنان از وقت محدودی برای انجام وظایف متنوع خود برخوردار هستند. آنها وقت خود را صرف کاری نخواهند کرد، مگر آن که آن را مفید و سازنده تلقی کرده و به آن علاقه قلبی داشته باشند.

مبارزه برای برابری یکی از ابعاد اساسی فمینیسم است، اما باید از این بسیار پیشتر رفت و آزادی مشارکت و سهم وِیژه زنان را در هر عرصه طلب کرد. "شال فوریه"، سوسیالیست نامدار در آغاز قرن نوزدهم نوشت: «معیار یک دوران تاریخی همواره بر اساس پیشرفت زنان به سمت آزادی تعیین می‌شود...» درجه آزادی زنان، معیار طبیعی سنجش درجه آزادی عمومی است.» عکس این مسئله هم درست است، محدود کردن آزادی زنان تهدیدی است در سمت عقبگرد عمومی جامعه و تمدن انسانی. همه اقدامات ارتجاعی و واپسگرایانه همواره با خشونت، تحقیر و استثمار زنان همراه بوده است. نام "جنگ" پیوسته یعنی تجاوز و قتل و عام زنان. نام فقر و انقیاد به صندوق بین المللی پول یعنی بردگی زنان، نام انتگریسم و اصولگرائی مذهبی- هر نوع مذهبی که باشد- یعنی نفرت نسبت به زنان...

داشتن درکی دقیق از خرد انسانی، هویت و شخصیت ویژه او و خواست شکوفائی شخصیت همگانی ممکن نیست، مگر در باور به سهم این نیمه بشریت که زنان باشند. به همین دلیل است که به نظر ما اگر "فمینیسم" را به معنی مداخله زنان برای عقب راندن هر گونه ستم و سلطه که قربانی آن هستند، درک کنیم، ستم‌های مربوط به نظام سرمایه‌داری، ستم‌های مربوط به تاریخ جوامع، مربوط به ذهنیات و اعتقادات، آن گاه این مبارزه رهائی بخش و آزاد ساز عنصر اساسی هر گونه پیشرفت و ترقی به سمت جامعه‌ای انسانی تر و همبسته تر خواهد بود و بدین گونه کمونیسم، اومانیسم و فمینیسم با یک دیگر گره می‌خورد.

 

 

                راه توده 294    8 آذر ماه 1389
 

بازگشت