راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

درخت تنومندی
بنام
"هویت ایرانی"

 

رحیم مشائی رئیس دفتر و در واقع معاون اول احمدی نژاد، سخنانی در جهت دفاع از "مکتب ایرانی اسلام" گفته است.
درحاشیه جنجالی که بر سر سخنان راه افتاده واقعیاتی نهفته است که هم رحیم مشائی و طیف همفکران احمدی نژاد و هم منتقدان سخنان اخیر رحیم مشائی از آن باخبرند.
آن واقعیت اینست:
مردم ایران از عرب زدگی جمهوری اسلامی بشدت دلزده و ناراحت اند. این دلزدگی و ناراحتی نه به آن معناست که نسبت به سرنوشت مردم فلسطین بی تفاوت شده اند و یا دولت متجاوز اسرائیل را تائید می کنند. بلکه مجموعه سیاست هائی که جمهوری اسلامی در ارتباط با لبنان و فلسطین داشته و ایران را به مناقشه ای نظامی متصل کرده ناراضی اند. از پول بی حساب و کتابی که در خدمت این سیاست، به کشورهای عرب منطقه منتقل می شود، از تبدیل زبان عربی به اولین زبان اجباری مدارس – پس از فارسی- ناراضی اند. از آلوده شدن هرچه بیشتر زبان فارسی به عربی نگرانند. از دخالت های نظامی و سیاسی واحد سپاه قدس در امور داخلی ایران ناراضی اند. سپاهی که عمدتا لبنانی و عراقی و فلسطینی اند. این رشته سر دراز دارد.
از ریشه این نارضائی نهائی روئیده است که آقای رحیم مشائی و احمدی نژاد می خواهند به آن دخیل ببندند. این نهال که می رود تا به درختی تنومند تبدیل شود چه نام و هویتی دارد؟
مردم ایران و بویژه نسل جوان – حداقل در دو دهه اخیر- بشدت بدنبال هویت ملی خویش اند. کتاب های تاریخ ایران هرگز باندازه 20 سال گذشته درایران خواننده نداشته است.
چه کسی می تواند مدعی شود که بیش از سالهای اخیر در ایران مردم شاهنامه خریده و شاهنامه خوانده اند؟ یکی از کتاب‌هایی كه بی وقفه در انتشاراتی های ایران زیر چاپ می رود شاهنامه است. از روی شاهنامه چاپ مسكو چندین چاپ بیرون آمده كه بعد از مدتی تمام شده است. شاهنامه معروف به خالقی كه در امریكا چاپ شده بود و چند هزار دلار قیمت داشت دوباره در ایران چاپ شد كه آن هم نایاب است. اینها را احمدی نژاد و رحیم مشائی و منتقدان سخنان اخیر مشائی خوب میدانند.
رحیم مشائی که در کابینه احمدی نژاد رئیس سازمان گردشگری و میراث فرهنگی بود و این سازمان را نابود کرد، خوب می داند. می داند که آثار باستانی ایران و حتی غارهای دل کوه ها در دوران اخیر بیشترین بازدید کننده را دارد. برای دیدن باغ فین کاشان که خودکامگی رگ امیرکبیر را در آن زد، مردم صف می بندند. در سالهای آخر دوران شاه، سالی یکبار حافظیه شیراز بواسطه جشن هنر درباری میزبان مهمانان تشریفاتی بود. حالا در تمام طول سال مردم و بویژه نسل جوان کشور، از هر فرصتی استفاده کرده و در حافظیه جمع می شود. حتی در جریان اعتراض سبز به کودتای انتخاباتی 22 خرداد. موزه های ایران هرگز در گذشته چنین رونق و بازدید کننده نداشت که اکنون دارد. چه کسی می تواند مدعی شود که نسل جوان کشور در سالهای پیش از انقلاب حتی با گورستان ظهرالدوله آشنا بود و از محل آن با خبر؟ حالا نسل جوان کشور هر بار که راهی دربند و توچال می شود، سر راه، سری هم به این شناسنامه هنری- ادبی ایران می زند. شناسنامه ای که بر سنگ قبرها نقش بسته است.
هرگز نسل جوان ایران در گذشته، اینگونه طرفدار موسیقی اصیل ایرانی نبود. هرگز در چنین وسعتی جوانان در پی یادگیری موسیقی ایرانی و آموزش یکی از ادوات آن نبودند...
و این همه، پایداری مردم ایران در برابر حاکمیتی است که با "ملی"؛ با "ملیت" و با "هویت ملی" سر ستیز دارد و به این ستیز لباس عربی و اسلامی پوشانده است.
مردم ایران، در تاریخی ترین وسعت، امروز می دانند که ایرانی با شمشیر مسلمان شد، اما با کلام و فرهنگ خود که بسیار براتر و فراتر از فرهنگ و شمشیر عرب بود، به اسلام هویتی ایرانی بخشید. مردم ایران به نیز تشیع که با شمشیر صفویه آن را پذیرفتند هویتی ایرانی بخشیدند. حتی روحانیون ایران نیز خود خوب میدانند که روحانی تحصیل کرده حوزه های علمیه ایران، تا چند سالی در حوزه های نجف به زانو ننشیند و خواندن قرآن را از ته گلو یاد نگیرد، روحانی از آب گذشته به حساب نمی آید. و این یعنی روحانیون نجف، روحانی تحصیل کرده در ایران را، روحانی ایرانی و متاثر از فرهنگ ایرانی میدانند!
رجعت گسترده مردم ایران به آئین های ملی، سنن ایرانی، جشن های ایرانی و حتی شرکت و حضور در مراسم و آئین های زرتشتیان ایران... که هر اندازه حاکمیت با آنها ستیز می کند، مردم بیشتر بدان‌ها گرایش پیدا می کنند، معنای دیگری ندارد جز این که مردم ایران می خواهند هویت ملی خود را در کنار باورهای مذهبی خویش حفظ کنند.
طبیعی است که این واقعیات، در قد و قواره کابینه احمدی نژاد نمی گنجد. دولتی که بیش از هر دولت دیگری علیه هویت ملی ایران اقدام و توطئه کرده است. بنابراین، سخنان آقای رحیم مشائی که از مکتب اسلام ایرانی سخن گفته را باید بذر پاشی در زمین شخم خورده و آماده ای ارزیابی کرد، که وی برای جمع کردن محصول آینده آن،- یعنی انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری- کیسه دوخته است.
احمدی نژاد خوب میداند که اگر نتواند قانون اساسی را تغییر داده و رئیس جمهور مادام العمر شود و یا نتواند با یک کودتای خونین تر از کودتای 22 خرداد به کمک حزب پادگانی قدرت را یکپارچه دراختیار بگیرد و ناچار شود تن به برگزاری انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری بدهد، باید از هم اکنون چاره ای بیاندیشد که رئیس دفترش،- رحیم مشائی- از مردم رای بگیرد. یعنی همین مردم و بویژه نسل جوانی که در پی هویت ایرانی خویش است. رحیم مشائی در همآهنگی با احمدی نژاد، برای چیدن میوه درختی که در ابتدا به آن اشاره شد، از این درخت بالا رفته است!
احمدی نژاد که مردم ایران را دست کم گرفته، فکر کرده می تواند شعار ایران برای همه ایرانیان را كه در دوران محمد خاتمی و میرحسین موسوی مطرح شد مصادره کند، که البته این خود یعنی پذیرش شكست همه شعارهایی كه در این 5 سال و اندی او و حامیانش داده اند و پاسخ آن را هم در انتخابات 22 خرداد از مردم گرفتند.
او می کوشد برای رسیدن به این هدف، از رحیم مشائی که به اعتراف خودش، از یک مرتاض هندی الهام می گیرد و با او در هندوستان دیدارهای نوبتی و مذاکره دارد(؟!)، چهره ای بسازد ملی و حامی هویت ملی ایرانیان!
آنها هنوز از خواب بیدار نشده و نفهمیده اند که مردم پشت دست موافقین و مخالفین سخنان اخیر رحیم مشائی را خوانده اند. مردم ایران به همان اندازه که به دفاع از هویت ملی خویش برخاسته اند، به همان اندازه نیز در شناخت ماهیت حاکمیت و دولت کنونی زبردست شده اند و با این بازی ها، نه تنها در چاه جمکران، که در چاله چوله های این بحث ها نیز نمی افتند.


راه توده 283 13.09.2010
 

بازگشت