بازگشت

 

هیتلر و آلمان‌ها" (پاریس - ادیسیون سوسیال - 1982)

 نوشته "پی ‌یر آنجل"

 آلمان شناس و تاریخدان ماركسیست فرانسوی

ترجمه علیرضا خیرخواه برای راه توده

نازیسم بومی

از روی وقایع آلمان کپی

شده و درج.ا پیاده می شود

(4)

  

بخش دیگری از سیر تکاملی نازیسم در آلمان را می خوانید. هیچ نوع دخالت در ترجمه این بخش صورت نگرفته است، حتی در حد تدوین. آنجا که مشابهت های حیرت آور را برخورد کرده ایم در پرانتز و با خط قرمز توضیح برای جلب توجه را افزوده ایم. اهمیت این مسئله در آنست که بنظر ما، یک گروه کارشناس و محقق درجمهوری اسلامی پس از چندسال مطالعه روی تاریخ آلمان در فاصله انقلاب اکتبر و انقلاب آلمان، یعنی از سال 1918 تا روی کار آمد هیتلر با دقت بسیار طرحی را تهیه کرده و بعنوان یک طرح منسجم بومی تقدیم بیت رهبری کرده اند که گام به گام اجرا می شود. به همین دلیل هرچه بر وسعت اطلاع مردم از این ترجمه بیافزائیم نقش ملی خویش را ایفاء کرده ایم. دست های پرقدرتی درجمهوری اسلامی ما را بسوی فاجعه می برند. دست یاری ما را برای افشای این فاجعه بفشارید.

 

نظامی ها و نازیسم

 

ارتشی که پیش از نازیسم ادعای بيطرفی داشت  - بويژه در دوره‌های تنش- يك قطب سياسی مهم و گاه تعيين كننده شد. از همان نخستين روزهای انقلاب نوامبر 1918 در آلمان و خلع امپراطور، ژنرال "گرونر" فرمانده نيروهای مسلح با "فردريك ابر" نخست وزير و كميسر خلق سوسيال دمكرات پيمانی امضا كرد كه هدف آن سركوب خطر اسپارتاكيست‌ها بود. روز 24 اوت 1919 گرونر در نامه‌ای به "نوسكه" وزير سوسيال دمكرات دفاع ملی نوشت: "اگر توانستيم از خطر بلشويسم رهايی پيدا كنيم، بدون هيچ مبالغه آن را مديون افسران ارتش هستيم". وزرای سوسيال دمكرات نظاميان را به برلين دعوت كردند تا انقلاب و شوراهای كارگران و سربازان را درهم بكوبند. روز 8 نوامبر 1918 مارشال هيندنبورگ در نامه ای به كميسر خلق "فردريك ابر" از او خواست مجلس ملی را فراخواند و نهادهای شوراها را الغا و نظم را مجددا برقرار كند. " اِبر" اطاعت كرد.

فرمانده اشلايشر- افسر ارتباط ميان فرماندهی ارتش و نهادهای مدنی - نماد افسران سياستمداری بود كه فعلا جمهوری را تحمل می‌كردند با اين اميد كه بزودی سلطنت احيا خواهد شد. توده افسران نيز همچنان هوادار رژيم گذشته بود و انقلاب را منشا همه بدبختی‌هايی می‌دانست كه بر سر كشور آمده است. افسانه "خنجر از پشت به ارتشی شكست ناپذير" در ميان اين افسران گوشی شنوا می‌يافت.

نيروهای مسلح كه بنياد آن بر انضباط آهنين، احترام به مافوق، اطاعت زيردستان قرار داشت نمی‌توانست دمكراسی را بپذيرد. افسران بسياری از قسم خوردن به پرچم سه رنگ سرخ- سياه - زرد جمهوری خودداری می‌كردند.

ادعانامه افسران برعليه جمهوری در اين بيانيه نظاميان سابق و عضو سازمان جديد "كلاه پولادين‌ها" كاملا روشن است : "انقلاب از ميهن تحت سلطه ما دورنمای آزادی را گرفت. اجازه نداد مردم ما از تهمت دورغين به راه انداختن جنگ مبری شوند و امكان بدست اوردن فضای حياتی لازم در شرق و نظامی‌شدن دوباره مردم آلمان را منتفی كرد." همانطور كه انگلس می‌گويد در دوران امپراطوری "ارتش هدف اصلی دولت محسوب می‌شد" و بالتبع بدنه نظاميان از اينكه پرستيژ خود را پس از سرنگونی امپراطوری از دست داده بود بسيار ناراحت بود. ارتش قبلا بخش نخبه و استخوانبندی كل ملت محسوب می‌شد. انقلاب نوزادی مهيب و ناقص الخلقه بود كه اين نظم مبتنی بر شايستگی‌های فردی و "ازلی و ابدی" را نابود كرده بود. انقلاب نخبگان را ته‌نشين كرده بود و رسوبات را بالا نشين. بسياری از نظاميان نمی‌توانستند اهانت‌هايی را فراموش كنند كه در روزهای نخست انقلاب به آنان شده بود، زمانی كه سربازان ساده از فرامين سرپيچی می‌كردند و مردم عادی سردوشی‌ها و نشان‌های افسران را می‌كندند و توهين‌اشان می‌كردند.

تصادفی نبود كه نظاميان نخستين گروهی بودند كه در برابر انقلاب ايستادند و با اين كار اعتماد را به بورژوازی وحشت زده برگرداندند. نيروهای مسلح كه استثنائا حاضر بودند با شورشيان راست درگير شوند، بسرعت از دستورات نخست وزير "فردريك ابر" برای سركوب ضدانقلابی تبعيت می‌كردند.(نگاه کنید به حمایت همه جانبه سرمایه داری تجاری ایران از ورود به میدان سپاه در 8 سال دولت خاتمی)

اريش زينگر رييس سوسيال دمكرات شورای دولتی ساكسون در بيانيه دولتی 4 مارس 1923 اعلام كرد كه نيروهای مسلح ارتباط‌هايي را با راست افراطی برقرار كرده‌اند. به گفته وی "ما بايد با تلخی اعتراف كنيم كه نيروهای مسلح ارتباط‌های نزديك خود را با سازمانهای فاشيست قطع نكرده‌اند. نيروهای مسلح كه وظيفه‌اشان حمايت از جمهوری بود، كه بايد بعنوان ابزاری قدرتمند در خدمت جمهوری قرار می‌گرفتند، اكنون خود به تهديدی فزاينده برای جمهوری تبديل شده‌اند." وی در پاييز 1923 توسط ارتش بركنار شد.( نگاه کنید به دو انتخابات مجلس و ریاست جمهوری اخیر با نقش آفرینی سپاه و تشکیل کابینه سپاه پاسداران)

به همين شكل نظاميان پيوسته گروه‌های موسوم به "كرپ فرانك يا فرايكورپ" را زير چتر حمايت می‌گرفتند. اينان گروه‌های دواطلبان شبه‌ نظامی ‌بودند كه برای هدف‌های معين تشكيل شده بودند و روزبروز بيشتر به فاشيسم نزديك و به روشهای فاشيستی متوسل می‌شدند. (مقایسه کنید با نقش بسیج و لباس شخصی ها در ایران)

نكته ديگر اين بود كه نيروهای مسلح پس از انقلاب سريعا استقلال خود را بدست آوردند، دولتی درون دولت شدند( نگاه کنید به نقش سپاه در 8 سال اخیر) و به كانون توطئه و مركز مخالفت با جمهوری تبديل شدند. نيروهای مسلح حاضر نبودند از هيچ كجا دستور بگيرند و نظارت پارلمانی بر اقدامات خود را نمی‌پذيرفتند. ما قبلا به اين اشتباه بزرگ سوسيال دمكراسی اشاره كرده بوديم: نداشتن شهامت ايجاد يك نيروی جمهوريخواه قاطع و اجازه دادن به تصفيه نيروهای مسلح در جهت معكوس، يعنی از نظاميان وفادار به آرمان‌های جمهوری. برای اينكه از ژنرالی خواست به قواعد جمهوری احترام گذارد يا او را اخراج كرد لازم بود كه عدم وفاداری او به جمهوری به مرحله‌ای جنجالی رسيده باشد.

بسياری از جمهوريخواهان به ژنرال گرونر اعتماد داشتند، ژنرالی كه نرمتر بود و نسبت به پيشينيان خود آمادگی بيشتری برای سازش داشت. هرچند او به همان اندازه ميليتاريست و توسعه طلب بود اما واقع بينی بيشتری داشت و در فكر خريدن زمان بود. آلمان 1914 از نظر او هنوز توانايی آن را نداشت كه برتری را از چنگ انگلستان دراورد. هدف‌های گرونر و هيتلر تفاوتی نداشت اما گرونر با برخی روش ها و بويژه برخی افراط گری‌های مريدان هيتلر موافق نبود.

گرونر در بهار 1932 سازمان‌های شبه نظامی‌هيتلری‌ها را ممنوع كرد در حالی كه زمستان پيش از ان به افسران ارتش اجازه پيوستن به حزب نازی ها را داده بود.

بيانات "فون سيكت" فرمانده پيشين نيروهای مسلح نيز بيانگر نگرش عمومی‌حاكم بر ارتش در مورد انقلاب بود. وی صريحا اعلام كرده بود كه به جمهوری خدمت خواهد كرد ولی "با نفرت در قلب و نفرين بر لب". شكل نيروهای مسلح تغيير يافته بود ولی روح آن ثابت مانده بود. يادآوری می‌كنيم كه "فون سيكت" زمانی كه ‌بركنار شد فرصتی برای استقرار يك ديكتاتوری نظامی ‌در اختيارش قرار گرفته بود كه از ان ‌استفاده نكرد. اين ديكتاتوری می‌توانست بشارت دهنده استقرار مجدد خاندان سلطنتی باشد. با اينحال كسی در مورد گرايش‌های سلطنت طلبانه او ترديدی نداشت. درواقع دليل انكه "فون سيكت" ناگزير از استعفا شد همانا آن بود كه شاهزاده وارث تاج و تخت را برای شركت در يكی از مانوورهای بزرگ ارتش دعوت كرده بود.

فراموش نكنيم هيتلر از همان ابتدا بشدت مديون نظاميان بود كه با همه وسايل از او پشتيبانی كردند و او را در مدار ميدان سياست قرار دادند. هيتلر حتی پس از سال 1920 و ورودش به زندگی غيرنظامی ‌مناسباتش را با نيروهای مسلح قطع نكرد. بدون اين حمايت فعالانه نظاميان پا گرفتن حزب نازی ناممكن بود. با اينحال هيتلر طبق عادت خود چندان نسبت به برخی افسرانی كه او را بسيار ياری داده بودند حق شناس نبود.( نگاه کنید به سیاست رهبر برای حفظ ارتباط با فرماندهان سپاه و رشد انصارحزب الله، حزب الله، بسیج و حزب یکدست و سازماندهی شده آبادگران)

قدرت و انضباط گروه‌های نازی ناشی از ريشه نظامی ‌آنان بود.(آبادگران) نازی ها از همه امكانات نيروهای مسلح استفاده می‌كردند. حتی كاميون‌های جابجايی افراد و تبليغات از طريق ارتش در اختيار آنان قرار می‌گرفت. بدينسان هيتلر در زير فرمان خود سلاح، ابزار، پول و سپاهی از لباس شخصی‌های شبه نظامی ‌و چماقدار داشت. ضدسرمايه داری ظاهری مورد ادعای نازی ها به مذاق عناصر محافظه كار نظامی ‌كه ريشه‌های زمينداری داشتند خوش نمی‌امد؛ برعكس مطلوب ارتشيان دون پايه‌ای بود كه زير فشارهای اجتماعی بودند. عليرغم اين در مجموعه نيروهای مسلح اين اعتقاد وجود داشت كه بيشتر دشمنان نظاميان و بيشتر اهداف آنان همان اهداف هيتلری‌هاست. ضديت با دمكراسی، سوسياليسم و كمونيسم ميان نظاميان و هيتلر نزديكی كامل برقرار می‌كرد. نظاميان همچون بورژوازی از وجود يك جريان وسيع توده گرا كه هدف خود را روی پا قرار دادن خشن سياسی، اقتصادی و نظامی ‌كشور قرار داده بود حمايت می‌كردند. به احتمال قوی برخی افراط گری‌ها و تندروی‌ها و كارهای زننده نازی‌ها آنان را متاسف می‌كرد. ژنرال های نسل قديم همچنين از سياسی شدن ارتش ناراضی و نگران خطر از هم پاشيدن آن بودند. آنان ضمنا نمی خواستند وقتی می‌شود قدرت را از طريق قانونی بدست گرفت نازی‌ها آن را به زور فتح كنند. اين دسته از نظاميان بيشتر از احتمال يك جنگ داخلی وحشت داشتند و معتقد بودند نيروهای مسلح توان مقابله با منازعه‌ای را نخواهند داشت كه به سراسر كشور گسترش يافته باشد. اما آنان بتدريج و بيش از پيش متقاعد می‌شدند كه پيروزی هيتلر اين امكان را خواهد داد كه نيرومندترين ارتش جهان را بوجود آورند، ارتشی كه بتواند آلمان را به يك قدرت برتر تبديل كند، هدفی كه همه آرزومندانه دنبال تحقق آن بودند.( مقایسه کنید با شعارها و اندیشه های پشت تولید سلاح اتمی در ایران)

نظاميان و حزب نازی هر كدام بديگری نياز داشتند و به همين دليل همگرايی وسيعی ميان آنان وجود داشت. هيتلر سوگند خورده بود انحصار دفاع ملی را به ارتش بسپارد و آن را از وظيفه حفظ نظم معاف كند. البته نقطه افتراق فرعی نيز گاهی اوقات وجود داشت: ژنرال‌ها با همه روسيه ستيزی و روسيه ترسی هيتلر موافق نبودند و معتقد بودند بايد حداقلی از همكاری را با روسيه حفظ كرد. اين اختلاف با اينحال مانع همكاری محسوب نمی‌شد.

از همان 1919 ژنرال گرونر يكی از كسانی كه از همه كمتر با جمهوری مخالف بود اعلام كرد:"اگر می‌خواهيم برای تسلط جهانی مبارزه كنيم بايد از مدتها قبل خود را آماده كنيم با اين روحيه كه پيامدهای خشن ان را بپذيريم ... اما برای اين كار لازم است زمينی كه بر آن ايستاده‌ايم چه در داخل و چه در خارج تزلزل ناپذير باشد." آيا اين همان برنامه هيتلر نبود؟

اشلايدمن نخست وزير سابق سوسيال دمكرات در سخنانی حمايت نظاميان از جنبش‌های ضددمكراتيك را محكوم و چنين پيش بينی كرد:"تا زمانی كه كشتی جمهوری در آبهای گرم به راه خود ادامه می‌دهد از هيچ چيز نبايد ترسيد. اما چه خواهد شد زمانی كه طوفان درگيرد؟ اگر به دورانی پر جوش و خروش وارد شويم نظاميان مخالف با جمهوری دمكراتيك به خطری عظيم تبديل خواهند شد."

آيا هيتلر خود بارها به پيوند ميان نازيسم و نيروهای مسلح اعتراف نكرده بود؟

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت