بازگشت

 

حمایت از هاشمی

اشتباه نبود - اجتناب ناپذیر بود

  

بحث پیرامون فراخوان طیف مدافعان اصلاحات، در مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری، جهت حمایت از هاشمی رفسنجانی نه خاتمه یافته و نه ضرورت دارد خاتمه یابد. اتفاقا این بحث را اگر حکومت هم خواهان خاتمه یافتن آن باشد باید از جانب طیفی که در مرحله دوم انتخابات از هاشمی رفسنجانی حمایت کرد ادامه یابد. کانون مرکزی این بحث باید این باشد که به چه دلیل و با چه انگیزه ای چنین حادثه ای روی داد.

پایان مجلس ششم و برگزاری انتخابات پادگانی مجلس هفتم، حجت را نه فقط بر اصلاح طلبان ملایم و یا رادیکال، بلکه بر بخشی از جناح راست- اعم از روحانی و غیر روحانی- نیز تمام کرد که ادامه این روند، جز به نتایج زیر نخواهد انجامید:

 

1-    جنگ و برادر کشی در داخل کشور و دخالت از خارج.

2-    تمرکز دودمان برباد ده قدرت در یک کانون (بیت رهبری، مانند دربار سلطنتی)

3-    بالا گرفتن موج تصفیه های حکومتی به سبک انقلاب فرهنگی چین که این کشور را، به وقت خود دو دهه به عقب برگرداند و ده ها هزار کادر و نیروی برجسته و روشنفکر کشور را به کام مرگ فرستاد.

4-    سلطه فرماندهان سپاه بر حاکمیت و بازگرداندن روحانیت به حوزه ها، در میان هلهله و شادی مردم.

 

اشاراتی به همین مسائل، با مضامین مختلف، سرانجام به کارزار انتخابات ریاست جمهوری راه یافت. آنها که دغدغه فقر و فساد و عدالت اجتماعی را در میان اصلاح طلبان داشتند رادیکال تر و آن ها که عمدتا نگران آینده روحانیت، انفجار اجتماعی، حمله نظامی و... بودند و حتی موقعیت حکومتی خویش را در خطر سلطه کامل دیکتاتوری رهبر می دانستند ملایم تر.

طیف طرفداران اصلاحات و تغییرات با شعارهای مختلف دراین جبهه قرار داشتند و طرفداران ولایت مطلقه، ادامه نظامی گری، ماجراجوئی، تصفیه حکومتی و تبدیل بیت به دربار سلطنتی در جبهه مخالف.

بدین ترتیب، آشکار و نیمه آشکار- حداقل در آن سطح که بدنه حاکمیت هم کاملا در جریان آن قرارگرفته بود- شعار اصلی اما بیان نشده این انتخابات، درهم کوبیدن قدرتی بود که در بیت رهبری بصورت نظامی و امنیتی متمرکز شده است.

در مرحله اول انتخابات، شاید یگانه کاندیدائی که در میان هر دو جبهه صریح تر و روشن تر از هر زمان دیگری از عدالت اجتماعی و ضرورت تغییر ساختار اقتصادی کشور سخن گفت، دکتر معین بود. همچنان که صریح تر از بقیه کاندیداها از ضرورت تغییر ساختار سیاسی کشور و به کنترل درآوردن رهبر و حتی از امکان تغییر آن اصول قانون اساسی که قدرت را در رهبر متمرکز کرده سخن گفت.

بموجب همه شواهد موجود( تبلیغ تحریم و تشویق انفعال مردم، توطئه سازمان یافته جناح راست) پیروزی معین بسیار دشوار بنظر می رسید، مگر با یک انفجار اجتماعی برای رفتن به پای صندوق های رای، که کاملا ناممکن به نظر می رسید. هر نیروی پیشرو و تحول طلبی، در هر جامعه ای و در هر مرحله ای از تحولات اجتماعی موظف به حمایت از پیشرو ترین بخش تحول طلب درون و بیرون حاکمیت است. بخشی که به نمایندگی از طبقات و اقشاروسیع اجتماعی "هراندازه کوچک و هراندازه خُرد" نیازمند تمرکز حداکثر توان و بسیج حداکثر نیرو است. برهمین اساس، حمایت از مصطفی معین نه تنها از سوی نیروهای سیاسی تحول خواه اجتناب ناپذیر بود، بلکه این انتخاب بسرعت در سطح جامعه نیز- علیرغم همه کارشکنی ها و توطئه و شبنامه ها و...- گسترش می یافت. گرچه، کارشکنی ها و بستن راه ارتباطی حمایت کنندگان از معین با مردم از سوی جبهه روبرو از یک طرف و زبان روشنفکرانه و اشاره گونه معین، که ضعف بزرگ اصلاح طلبان از صدر(خاتمی) تا ذیل (مقاله نویس های مطبوعات اصلاح طلب) نیز هست و غفلت از بیان صریح خواست های اقتصادی توده های وسیع کارگران، دهقانان و اقشار غارت شده مردم این امکان را عملا به مردم نداد تا بدقت بدانند ماجرا چیست و دعوا بر سر چیست.

آگاهی جبهه ضد اصلاحات و طرفدار تمرکز قدرت در بیت رهبری با آگاهی از باطن اشاراتی که کاندیداهای اصلاح طلب به ضرورت به کنترل درآوردن رهبر و محدود کردن اختیارات او می کردند، و حتی با اطمینان از انگیزه ورود به صحنه هاشمی رفسنجانی، به آن ها امکان داد تا چند راه حل را در دستور کار آن ها قرار دهد. نخست جلوگیری از راه یافتن معین و مهدی کروبی به مرحله دوم انتخابات که با جابجایی گسترده آراء و تقلب آشکار به سود احمدی نژاد ممکن شد. (آخرین نامه کروبی خطاب به خاتمی در باره تقلب در انتخابات مرحله اول تهران و اصفهان خود یک سند است).

آن ها با اطمینان از ضعف پایگاه مردمی هاشمی رفسنجانی و شناخت مردم از 26 سال حضور او در صحنه سیاسی کشور و ناتوانی او در بیان صریح انگیزه اصلی ورود به انتخابات (شکستن تمرکز قدرت در بیت رهبری و نظامی شدن کشور)، پس از مصادره آراء معین به سود احمدی نژاد، آگاهانه مهدی کروبی را که مقابله با او دشوار تر از مقابله هاشمی بود از صحنه حذف کردند. سپس با میلیاردها تومان هزینه ضد تبلیغ مقابله با رفسنجانی را سازمان دادند.

این که تقلب و ضد تبلیغ چگونه سازمان داده شد و نقش حزب شبه نظامی و حقوق بگیر 300 هزار نفره رهبر چه نقشی در این انتخابات ایفاء کرد و اعتراض ها چه اطلاعاتی را فاش ساختند، تاکنون بارها گفته شده و هنوز بر سر افشای دقیق تر آن بحث است و خاتمی بعنوان رئیس دولت مجری این انتخابات  زیر فشار برای این افشاگری.

آنچه که دراینجا موضوع بحث است، نه تقلب ها و کودتای انتخاباتی، بلکه انگیز اتحاد جنبش اصلاحات برای حمایت از هاشمی رفسنجانی در مرحله دوم انتخابات و عدم درک آن از سوی نیروهای سیاسی است. نیروهائی که پیش از دیدن روندهای اجتماعی روی شخص و لحظه متوقف می شوند.

حقیقت اینست که مقابله با نتیجه اعلام شده مرحله اول انتخابات در عرض یک هفته ای که مرحله دوم برگزار می شد ناممکن بود و اساسا چنین زمینه ای- به شهادت نتیجه مرحله دوم انتخابات- در جامعه نیز وجود نداشت. یگانه امکانی که در این مرحله، بعنوان آخرین امکان ـ هرچند ضعیف ترین حلقه در راست ترین بخش اصلاحات- باقی مانده بود، همانا هاشمی رفسنجانی بود که برای دستیابی به حداقل خواست جنبش، یعنی جلوگیری از تمرکز قدرت در دست فرماندهان سپاه و بیت رهبر- هیچ راه حلی جز حمایت از او وجود نداشت و اتفاقا امکان مانور او در میان روحانیون و حاکمیت برای چنین مقابله ای بیش از بقیه کاندیداهای جبهه اصلاحات نیز بود. بنابراین برای آن ها که در صحنه باقی مانده بودند چاره ای نبود جز یا ماندن در صحنه و بهره گیری از این آخرین و ضعیف ترین امکان و یا پیوستن به تحریم و انفعال که عملا به سود جبهه ضد اصلاحات بود. تمام اسناد و مدارک و افشاگری های پس از مرحله دوم انتخابات کاملا نشان می دهد که بیت رهبری و ضد اصلاحات بیش از طیف گسترده ای از مردم و البته اپوزیسیونی که تا پایان در غفلت ماند، خطر را درک کرده بود و به همین دلیل و با قبول هزینه بزرگ کوبیدن در دهان امثال آیت الله جوادی آملی و آیت الله توسلی و بزرگترین جنگ روانی علیه هاشمی رفسنجانی به مقابله با این هدف جبهه واحد اصلاحات برای حمایت از هاشمی برخاست.

در حقیقت جنبش در این مرحله و در عرض یک هفته به شعار اعلام نشده "ضدانحصار قدرت" و "علیه ولایت فقیه" دست یافت و با آن به میدان آمد. این که هاشمی رفسنجانی می توانست و یا نمی توانست سخنگو و لیدر چنین شعار و خواستی باشد و یا گذشته او چه بوده و یا نبوده، یک بحث است، این که در این مرحله هیچ چاره ای در دفاع از او برای تحقق دو شعار بالا نبود یک بحث دیگر. تاریخ چهره های بسیاری را به یاد دارد که در مراحل مختلف حیات سیاسی خود نقش های گوناگون را ایفاء کرده و در جبهه های مختلف حضور یافته اند. آنچه این افراد را در یک مرحله هدایت می کند و به پیش می برد، پیش از آنکه بینش و یا گذشته این شخصیت ها باشد، قدرت و توان آن نیروئی است که پشت سر آن ها بسیج می شود و ای بسا بر سر اولین پیچ نیز او را جا گذاشته و به راه خود ادامه دهد. همچنان که در صورت ضعف و ناتوانی این حامیان، چنین چهره هائی جنبش را در اولین پیچ جا گذاشته و به راه خود بروند. آنچه که تعیین کننده است، توازن قدرت و نیروی اجتماعی، آگاهی عمومی و فرصت یافتن برای به خود آمدن و سازمان یابی است. اینست آن هدفی که در آن مرحله هاشمی رفسنجانی را یگانه امکان باقی مانده در صحنه یافت و پشت او جمع شد. این که او توان و ظرفیت چنین حمایتی را پس از انتخابات داشته باشد و یا نه نیز، پیش از آنکه به خود وی مربوط باشد، باز هم به امکاناتی بستگی دارد که در جنبش پیش خواهد آمد. در هر مرحله از یک روند اجتماعی، حرکت سیاسی را امکانات موجود در صحنه تعیین می کند، نه آرزوهای سیاسی ما. اینست آن نکته ای که از سوی طیفی از نیروهای سیاسی عمدتا مهاجر، در فاصله دو مرحله از انتخابات ریاست جمهوری درک نشد. در حقیقت "جبهه ضد تمرکز قدرت" درک نشد. آینده، با زمینه های هر چه بیشتر نظامی- فاشیستی شدن حاکمیت، بیش از گذشته و امروز نشان خواهد داد، آن حمایت اشتباه جنبش و اصلاح طلبان داخل و خارج حاکمیت نبود، بلکه اجتناب ناپذیر بود.

 

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت