بازگشت

 

هر مرحله از جنبش ها

راهکار نوین می طلبد

ک. رحمانی

  

تاریخ می تواند هم در سطح عملی و هم تئوریکی درک شود. درعین حال هردوی اینها واحد هستند، چون تئوری درک فاکت ها را درنظر دارد و بر شالوده عملی رشد می کند و از سوی دیگر متضاد نیز هستند. علاوه بر این تطبیق مستقیم برخی ادعاهای عملی با احکام تئوریکی می توانند بصورت مستقیم حذف کننده یکدیگر عمل کنند.

در نیمه نخست سال های دهه هشتاد در جامعه شناسی شوروی، بطور رسمی جامعه شناسی مارکسیستی ای که در واقع شبه مارکسیستی و در ماهیت خود اسکولاستیک بود، مسلط و در مقابل آن بطور رسمی یا نیمه رسمی مواضع جامعه شناسی عملی و یا تجربی که از غرب اقتباس شد، گسترش و استیلاء یافت. بطور نمونه از نیمه دوم سال های دهه هشتاد جامعه شناسی تجربی به پدیده ای مسلط تبدیل شد که بطورکلی با خط مشی رسمی «نوسازی» دوره پروسترویکا مطابقت داشت و مرحله تدارکاتی حکومت بورژوازی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود.

برای یک امپریکِ پیگیر هرگونه تئوری اسکولاستیک عمل می کند و برای او سطح تجربی (آگاهانه یا نا آگاهانه) آخرین چیز تصور می شود و مافوق آن هیچ چیزی نمی تواند باشد. برای جامعه شناس اسکولاستیک نیز مانند امپریک، جامعه شناسی تئوریک واقعی و زنده غیر قابل فهم است و گونه ای از نسبی گرایی وانمود شده که بطور بی اساسی مطلق ها را رد می کند.

دوران کنونی و گرایشات آن برای برداشت تئوریکی یک تحلیل ناقص به نظر می رسد. در اینجا مقیاس دیگری ضروری است، که آن مقیاس چیزی جز مقیاس همه تاریخ، کشف قانونمندی های همه تکامل بشریت نیست. برای درک تئوریکی جهان معاصر حتی شده بازگویی شماتیک نقاط گرهی تاریخ واقعا ضروری است.

در اعماق سرمایه داری و تکامل ضروری آن، پیش شرط های مادی و معنوی حذف سرمایه داری و مالکیت خصوصی بطور کلی فراهم می آیند. برای تظاهر عمل خودبخودی نیرو های اجتماعی، آنارشی تولید و بحران های اقتصادی یکی از نمونه ها است. سرمایه ضمن تکامل، شرایط تلاشی خود و موجبات جامعه نو و آتی را بوجود می آورد. چنانچه این منطق و قانونمندی تاریخی را با قانون نفی در نفی دیالکتیکی به جمهوری وارد مرحله جدید شده اسلامی ایران انطباق دهیم، در اعماق و ژرفای آن، نفی آنچه که اکنون نو است، روییده می شود. وقتی می گوییم جمهوری اسلامی وارد مرجله جدید شد، این جدید خود جدید نمی ماند و وارد مرحله کهنه یا نفی دیالکتیکی خود می شود.

آرایش موجود نیروهای طبقاتی و اجتماعی در ایران در مرحله جدید نشان می دهد که موقعیت سیاسی نیروها و مردم چنین نمی ماند که چنان نمانده و به تضاد های جدی دیگر در مرحله دیگر جمهوری می انجامد. اهمیتی ندارد که این تضاد ها در چه پوشش ایدئولوژیکی قرار می گیرند. آنچه در این شناخت اهمیت کلیدی دارد، تضاد منافع اجتماعی و طبقاتی است که بمثابه پلی بین واقعیت موجود و ذهن توده ها عمل می کند. این کاریکاتور گماشته شده در مرحله جدید جمهوری اسلامی نیز با تمام وعده های خود به محض برخورد با واقعیت های جامعه، یا باید به حل آن بپردازد ویا این شر اجتماعی به کنار خواهد رفت. هر نویی نو نمی ماند و بقول انگلس، « برای دیالکتیک هیچ چیز مطلق و قطعی نیست.»

تضاد ها درکشور ما به اندازه کافی به پیچیدگی رسیده است. نکته اینجا است که طبقات و گروه های اجتماعی برای منافع خود در مرحله کنونی ملزم به راهکارهای نوین خود هستند. در تاریخ جمهوری اسلامی هیچگاه موقعیت سیاسی طبقات و گروه های اجتماعی اینگونه سیال و انعطاف پذیر نبوده است. شرایط عینی جدید بی شک به تعمیق فعالیت نیروی های اجتماعی کمک و آن را حادتر خواهد کرد. اما چگونگی و شکل آن را با قاطعیت از پیش نمی توان تعیین کرد.

دیالکتیک نفی در نفی در تکامل تاریخ بشریت ضروری است. با نفی در نفی در مراحل مبداء تکامل بشریت «تصفیه» از اشکال آنتاگونیستی تکامل روی می دهد. هدف اساسی تولید ساده زندگی فیزیکی افراد و مصرف ساده نعمات معنویی و مادی آن ها به عنوان افراد ویژه و ممتاز نیست، بلکه تولید و باز تولید انسان بمثابه عنصر آزاد، همه جانبه رشد یافته بشریت و عضو جامعه بشری است. مرحله نفی در نفی زمانی امکان پذیر می شود که تولید قادر به تامین مناسب ترین زندگی و نیاز های بیولوژیکی افراد باشد. این به معنی گذار به نوع جدید تکامل، گذار به حذف مبارزه افراد با یکدیگر بخاطر حیات بیولوژیکی است.

در برابر بشریت باز بطور آگاهانه آلترناتیویی که چندان کفایت نمی کند، پیش می آید: یا نابودی یا زودتر یا دیرتر گذار به مرحله کیفا نوین تکامل، مرحله نفی در نفی. چنین است روند کلی تاریخ. اما تاریخ هیچگاه در خط مستقیم حرکت نمی کند. در آن بسیاری وقفه ها و بازگشت به عقب وجود دارد و نه تنها انقلابات، دوران تحولات آرام تکامل، هم اما  ضد انقلابی که در تاریخ پدیده نادری نیست، روی می دهد. ضد انقلاب پدیده تازه ای نیست، بلکه همزاد انقلاب است. هرگاه که انقلاب نتوانسته به وظایف خود عمل کند، ضد انقلاب همچون خوره ای بر آن چیره گشته است.

می دانیم که ضد انقلاب در جمهوری های شمال ایتالیا، زمانی که در آنجا نظام سرمایه داری برقرار شده بود، وجود داشت و سپس ارتجاع فئودالی بر آن تعرض کرد. ما می دانیم که انقلاب در انگلستان به پیروزی ضد انقلاب انجامید، که بطور کلی از تکامل این کشور به سمت سرمایه داری جلوگیری کرد. یا در فرانسه که انقلاب کبیر بورژوازی توسط ضد انقلاب پایان گرفت.

همه این مسائل بصورت عملی در همه کشورهای اروپای غربی یعنی آنجایی که سرمایه داری برای نخستین بار در تاریخ بوجود آمد، روی داد. درک تئوریک طبقه ارتجاعی که با حرکت تاریخ متضاد است، ارائه تصویر مخدوش از واقعیات جامعه، تاریخ و حرکت های اجتماعی است. دلیل آن هم این است که ارتجاع تاریخ را در دست ندارد و به لحاظ فکری کاملا عقب مانده است یا تاریخ را بد فهمیده، که در آن صورت چیز بسیار خطرناکی است.

و امروز نیز ما گرفتار ضد انقلاب هستیم. گرفتار ضد انقلاب بورژوازی، سرمایه داری و ارتجاع،  چه در کشور ما و چه در کشورهایی که زمانی در آنجا انقلاب صورت گرفته بود. ضد انقلاب مانند انقلاب نیست و از هیچ نیز بوجود نمی آید. ضدانقلاب ترسیم تاریخ را واژگون جلوه می دهد، خود را انقلابی، چپ ها را راست یا راست گرا معرفی می کند. هر قدر که ضد انقلاب غلبه کند، دندان نمایی وحشیانه و کاراکتر ضد مردمی آن ها هرچه بیشتر مشهودتر شده و راست گراها به نظر چپ و چپ ها راست گرا می شوند. به پایان انجامیدن این پروسه با پیروزی ضد انقلاب، به معنی آغاز پایان آن خواهد بود. درست است که حقیقت نسبت به طبقات اجتماعی بی تفاوت است، اما طبقات و گروه های اجتماعی هستند که نسبت به حقیقت بی تفاوت نخواهند بود.

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت