بازگشت

 

 گفتگو با سحابی
 
ضربه و بازسازی
حزب توده ایران

  

مهندس عزت الله سحابی كه اكنون رئیس شورای نوبنیاد ملی ـ مذهبی ایران شده، در ادامه سلسله گفتگوهائی كه با اسماعیل آزادی درباره احزاب و سابقه فعالیت آنها در ایران دارد و در روزنامه اقبال منتشر می ‌شود، فصل مشروحی را به تاریخ حزب توده ایران و دلیل ریشه دواندن آن در ایران اختصاص داده است. سحابی در این مصاحبه به واقعیاتی اشاره می ‌كند كه از دهان او خواندنی است. همان اندازه كه سئوالات جهت دار اسماعیل آزادی قابل چشم پوشی!

بخش‌هائی از این مصاحبه را در زیر می‌ خوانید:

 

سحابی: با شكل‌ گیری مجلس شورای ملی در دوران مشروطیت شاهد آغاز فعالیت فراكسیون ‌های مجلس به عنوان زیرساخت احزاب بودیم و طی یكصد سالی كه از آن دوران می ‌گذرد احزاب سازمان یافته‌ای چون حزب توده و احزاب متكی به فرد چون حزب اراده ملی سیدضیاء به فعالیت‌های حزبی پرداختند و اكنون نیز احزاب برخاسته از درون جمهوری اسلامی به فعالیت سیاسی مشغولند، اما پس از یك قرن هنوز جامعه ایران نتوانسته است به یك نظام حزبی فراگیر دست یابد.

به عنوان نمونه حزب توده از آغاز تأسیس یعنی مهرماه سال 1320 كه پس از رفتن رضاشاه و آمدن متفقین اكثریت آن 53 نفری كه در زندان رضاشاه بودند آزاد شدند و چند نفری نیز خارج از این عده آمدند و بلافاصله با استفاده از فضای آزاد موجود حزب توده را تشكیل دادند. حزب توده ابتدا حزب ملی- اجتماعی بود و اصلاً حزب كمونیستی نبود. بعدها كمونیستی شد كه بحث دیگری است. اصولاً مؤسس آن مرحوم سلیمان میرزای اسكندری بود كه جزو رجال نسبتاً سوسیال- دموكرات مشروطیت بود و هر چند گرایش سوسیالیستی داشت اما متدین و مذهبی بود.

حزب توده با استبداد حاكم به‌ خصوص با جناح راست آن زمان درگیری شدیدی داشت لكن به برخی مسائل اجتماعی نیز شدیداً رسیدگی می‌ كرد كه یكی مسئله كارگران بود. حزب توده از ابتدا، شروع به تشكیل سندیكاهای كارگری كرد.

سندیكاهای كارگری در آن سال‌ها عملاً در انحصار حزب توده بود. حال آنكه سندیكاها ذاتاً غیرسیاسی و صنفی هستند اما عملاً ابزار حزب توده شد اما به قدری وسعت پیدا كرد كه در سال 1324 بعد از پایان جنگ جهانی دوم كه تازه كشور فرانسه دولت آزاد و مستقل تشكیل داده بود، فردی جوان به نام «لویی سایان» دبیر اتحادیه جهانی سندیكاهای كارگری كه در زمان اشغال فرانسه به وسیله نازی‌ ها مدت‌ ها در زندان بود ولی بعداً آزاد شد به صورت یك شخصیت درآمده بود. ایشان به ایران آمد و در شورای متحد مركزی حزب توده (مجموعه سندیكاهای كارگری) در خیابان سوم اسفند سابق در بالكن ساختمان حزب سخنرانی می ‌كرد. سندیكاهای كارگری مختلف و حتی كارگران حمام‌ ها و... هم آمده بودند و جمعیت زیادی گرد آمده بود. آن زمان من دانش‌آموز و شاهد این سخنرانی بودم مانند تظاهرات بعد از انقلاب كه انبوه جمعیت به قدری زیاد بود كه چند خیابان را پر می‌كرد كه بیشتر كارگران بودند.

از آن موقع حزب توده به طرفدارای از كارگران معروف شد و اینكه می‌ خواهد حقوق كارگران را تأمین كند و... منظور بنده این است كه حزب توده فقط به یك مفهوم خاص مثلاً آزادی، مردمسالاری و غیره نپرداخت. وقتی در زمان جنگ جهانی حزب توده تشكیل شد ایران در اشغال شوروی ‌ها بود و حزب توده نیز به نفع متفقین به خصوص شوروی جبهه ‌گیری كرد. از این جهت نیز عده‌ای را كه ضدفاشیست و ضدنازی بودند یا عده‌ای كه عدالت ‌طلب بودند و بیشتر انگیزه عدالت طلبی داشتند تا آزادی و غیره به طرفداران حزب توده در ایران اضافه شدند. به ‌خصوص روی مسئله حقوق افراد و طبقات و اقشار مختلف جامعه مثلاً روی حقوق معلمین تأكید و پافشاری داشت و به این ترتیب بخش عمده‌ای از آموزگاران و معلمین را جذب كرد. بنابراین حزب توده در عرض سه سال چنان رشدی كرد كه...

 

ـ آیا رشدی معقول بود؟

البته اسم آن را رشد سرطانی نمی ‌گذارم چون این حزب برای تمام این طبقات حرف داشت و توانست آنها را جذب كند كه هنوز هم عده‌ای از اینها پایبند حزب هستند. هرچند حزب توده بعدها اشتباهاتی كرد كه حتی به آن نسبت خیانت می ‌دهند یا نه (به آن كاری نداریم) اما به ‌دلیل اشتباهاتش چند بار شكست خورد، خیلی‌ها از آن بریدند، جدا شدند ولی هنوز طرفدارانی دارد. من كارگرانی می ‌شناسم كه پیرمرد شده‌اند اما هنوز عشقشان حزب توده است. به هر حال این حزب توده به لحاظ تشكیلاتی برای ما یك الگو و نمونه است كه اگر یك جریان سیاسی فقط به وجه سیاسی به جامعه نگاه نكند و به ابعاد دیگر ساختمان جامعه و ستون ‌های نگهدارنده جامعه توجه كند می ‌تواند به توفیق آن جریان امیدوار باشد.

حزب عدالت طرفدار پولدارها بود بعد از سال 1321 و 1322 در ابتدای سال 1324 در انتخابات مجلس چهاردهم خود حزب عدالت متوجه شد توانایی مقابله با حزب توده را كه یكدفعه رشد كرده و در تمام اعماق جامعه ایران نفوذ كرده بود ندارد. هیأت حاكم آن زمان مثل مرحوم محمدعلی فروغی و افراد و جناح‌های دیگری كه عوامل دربار پهلوی و... بودند و بعد از رفتن رضاشاه دوروبر محمدرضا شاه جمع شده بودند، دیدند حزب دشتی توانایی مقابله با حزب توده را ندارد لذا دیگر به او توجه نكردند و حزب دشتی آرام آرام بدون این كه كسی آن را تعطیل كند خودش مرد و به این ترتیب بدنه حزب آرام آرام از آن جدا شدند.

 

- در واقع حزب دشتی كاركرد اجتماعی نداشت...

بله، هم كاركرد اجتماعی نداشت هم این كه دیدند علی دشتی كسی نیست كه با بدنه حزب، وحدت و یگانگی داشته باشد بلكه خودش یكی از ابزار قدرت حاكمیت است و آن را وسیله‌ای برای قدرت ‌نمایی در مقابل مخالفین خود قرار داده بود. یكی از مخالفین دشتی حزب توده بود اما با دكتر مصدق و جناح‌های ملی و غیره هم مخالفت داشت. گذشته از حزب توده اصولاً این احزاب در ایران دكانی برای شخصیت‌هایی بود كه خود در بازی قدرت حضور داشتند و حزب ابزار آن ها بود...

 

- در واقع نگاه ابزاری به حزب داشتند؟

بله، نگاهی ابزاری داشتند و از بدنه حزب الهام نمی ‌گرفتند، خواست ‌های مردم را زیاد در نظر نمی‌ گرفتند و از سوی دیگر چیزهایی را هم به آن تحمیل می‌ كردند.

 

ـ آیا می ‌‌توان این فرآیند را در نظر داشت كسانی كه جذب حزب می ‌شدند آینده اقتصادی و زندگی خود را در اهداف حزب متجلی می ‌دیدند؟

بله، به ‌دنبال این هدف بودند اما می ‌دیدند كه رهبری حزب به فكر خودش است.

 

- آیا اصولاً باید به همین صورت باشد كه بدنه حزب آینده خود را در اهداف حزب ببیند؟

بله، باید به این شكل باشد و حزب توده این گونه بود. اگر حزب برای آینده آن ها شغل هم درست نمی ‌كرد اما این امید را داشتند كه هر شغلی داشته باشند، مثلاً تحصیل كنند و دبیر یا مهندس شوند یا اگر تحصیلات ندارند كارگر فلان كارخانه شوند به هرحال حزب از حقوق آن ها دفاع خواهد كرد. در حالی كه حزب علی دشتی اصلاً به این شكل نبود.

حزب توده قدرت تبلیغاتی عظیمی داشت اما این قدرت متعلق به خود او نبود بلكه یك نهضت ماركسیستی- كمونیستی جهانی با طول عمر 150- 100 ساله بود كه یك دنیا آثار فرهنگی درست كرده بود لذا وقتی حزب توده در ایران تشكیل شد رهبران و مؤسسین اولیه آن نیازی نداشتند كه فكر كنند و برای حزب تعلیمات درست كنند بلكه كارشان فقط ترجمه منابع و مآخذ روسی، انگلیسی، فرانسه و... بود.

 

- جبهه ملی چنین مبانی نظری‌ای در اختیار نداشت؟

بله. جبهه ملی این مبانی را نداشت.

 

- در واقع بیشتر فضای ماركسیستی در دانشگاه‌ها حاكم بود؟

بله، صددرصد. در حقیقت فضای فرهنگی دانشگاه دربست در اختیار حزب توده بود.

همان طور كه می ‌دانید بخش عمده ادبیات جدید به وسیله نویسندگان حزب توده به ایران آمد. مثلاً «ژان پل سارتر» كمونیست نبود اما توده‌ای‌ ها آثار او را ترجمه می ‌كردند. مثلاً دبیر ادبیات دبیرستان من به نام دكتر "صادق گوهری" كه فردی بسیار توانا بود و به قدری قشنگ حرف می ‌زد كه باعث جذب بچه‌ها می ‌شد، از میان آثار ادبیات جدید ما را تشویق به خواندن آثار ژان پل سارتر می ‌كرد. اصولاً ادبیات جدید به وسیله حزب توده ترجمه شد و كلاً نهضت حزب توده نهضتی ترجمه‌ای بود. البته در درون ترجمه نویسندگانی نیز پدیدار شد مثل احسان طبری كه آن زمان واقعاً قلم او بیداد می‌ كرد، ایشان كتابی به نام «شكنجه و امید» نوشته با اینكه مخالف حزب توده بودم اما خواندن این كتاب من را به آسمان‌ ها می ‌برد. در واقع حزب توده یك دفعه مقدار زیادی فرهنگ وارد جامعه ایران كرد. جامعه‌ای كه در زمان رضاشاه آن را خالی نگه داشته بودند. البته 80-70 درصد این فرهنگ ماركسیستی بود اما 30- 20 درصد نیز فرهنگ ‌های جدید و غیرماركسیستی بود.

مثلاً یكی از كتاب ‌های سارتر به نام «دیوار» كه از ادبیات جدید اگزیستانسیالیستی بود چنان مورد استقبال واقع شده بود كه همه آن را می‌ خواندند. این كتاب را نیز توده‌ای‌ ها ترجمه كردند هر چند حزب توده شدیداً با مكتب اگزیستانسیالیست مخالفت می ‌كرد اما در عین حال منابع آن ها را نیز منتشر می ‌كردند.

به این ترتیب مردم به خصوص نسل جوان كه تشنه حرف‌ های جدید بودند از حزب توده آثار فرهنگی زیادی می ‌دید كه همین وسیله‌ای برای جذب افراد به حزب توده بود. البته تا این تاریخ هنوز حزب توده كمونیست نشده بود و هر كسی كه وارد حوزه‌های حزب می ‌شد مورد تعلیم قرار می ‌گرفت و كسانی كه قبلاً چنین حرف ‌هایی نشنیده بودند، جذب می ‌شدند. خود حزب نیز از لحاظ تشكیلاتی و تبلیغاتی به قدری وسیع شده بود كه مثلاً در سال1328 هر چند از میان 6 هزار دانشجوی دانشگاه تهران 600 نفر آن ها بیشتر توده‌ای نبودند اما فضای دانشگاه فضای حزب توده بود.

 

- آقای مهندس! بحث حزب توده را به عنوان یك الگو مطرح و همان طور كه اشاره كردید بحث كار تشكیلاتی حزب بحث خیلی مهمی است و حزب توده توانست آن را ایجاد و نیروهای تحصیلكرده داخلی و خارجی را جذب كند. به نظر شما حزب توده در بحث تشكیلات چه نوع مواجهه‌ای داشت آیا مانیفست ‌ها، ساختارها و چارت‌های آماده‌ای داشتند كه می ‌توانستند براساس آن موفق عمل كنند یا مسئله دیگری وجود داشت؟

بله. حزب توده چیزهای آماده شده‌ای داشت كه همه تجربه شده بود چه از حزب سوسیال دموكرات روسیه كه حزبی با 70- 60 سال سابقه بود و چه مسائل و مفاهیمی گذشته ‌تر از آن. زیرا همان طور كه می ‌دانید حزب سوسیال دموكرات روسیه از سال 1820 تا سال 1917 كه انقلاب شد این حزب صد سال سابقه داشت.

از درون این حزب سوسیالیست، اشخاصی مثل پلخانف و شخصیت ‌های بزرگ دیگری به وجود آمده بودند، لذا حزب دارای ادبیات، شعر و همه چیز بود و همه اینها پشتوانه حزب توده شده بود به این ترتیب كه ترجمه می‌ شد و در اختیار مردم قرار می ‌گرفت.

بنابراین می‌ توان گفت حزب توده منابع نظری و نیروهای تشكیلاتی كه چه از خارج و چه از داخل جذب شده بودند را در اختیار داشت. فضا نیز آزاد بود.

 

- اما بحث دیگر مسائل مالی حزب است

تاكنون كسی حتی مخالفین حزب توده نسبت به داشتن منابع مالی خارجی حزب توده اشاره‌ای نكرده‌اند. زیرا حزب توده به دلیل وسعت عضویت و گرفتن حق عضویت دارای تشكیلات مالی بسیار قوی بود.

یكی از مؤلفه‌ها، مؤلفه مادی و اقتصادی است. دیگر مؤلفه در روابط اجتماعی و عدم تبعیض است كه حزب توده به هر دوی این مؤلفه‌ ها توجه داشت به این جهت حزب توده طی 63 سال عمر خود هرچند چندین بار از حاكمیت در صحنه اجتماعی- سیاسی ایران شكست خورده اما الگوی مناسبی برای احزاب ایران است و هر چند حزب توده چون طرفدار شوروی بود اشتباهات زیادی كرد مثلاً با ملی شدن صنعت نفت مخالفت كرد اما در عین حال هنوز هست و اكنون نیز دوباره تجدید حیات كرده و فعال شده است. افرادی كه آن زمان عضو حزب بودند امروز جلو افتاده‌اند و افراد جدید جذب می ‌كنند.

 ما احزاب دیگری نیز داشتیم مثل حزب عدالت (سال‌های 20 تا 22) كه متعلق به علی دشتی بود. این حزب در درجه اول با حزب توده مقابله می ‌كرد مثلاً ضدشوروی و طرفدار سرمایه ‌داران بود. البته آن زمان سرمایه ‌دار صنعتی نداشتیم، در واقع حزب عدالت طرفدار پولدارها بود بعد از سال 1321 و 1322 در ابتدای سال 1324 در انتخابات مجلس چهاردهم خود حزب عدالت متوجه شد توانایی مقابله با حزب توده را كه یكدفعه رشد كرده و در تمام اعماق جامعه ایران نفوذ كرده بود ندارد. هیأت حاكم آن زمان مثل مرحوم محمدعلی فروغی و افراد و جناح ‌های دیگری كه عوامل دربار پهلوی و... بودند و بعد از رفتن رضاشاه دوروبر محمدرضا شاه جمع شده بودند، دیدند حزب دشتی توانایی مقابله با حزب توده را ندارد لذا دیگر به او توجه نكردند و حزب دشتی آرام آرام بدون این كه كسی آن را تعطیل كند خودش مرد و به این ترتیب بدنه حزب آرام آرام از آن جدا شدند.

 

- آیا با گرفتن حق عضویت می ‌توان یك حزب را سر پا نگه داشت؟

بله. اگر حزبی دارای جمعیت زیادی باشد این كار ممكن است. اما اگر كم جمعیت باشد ممكن نیست. ما و همه، آن زمان از این موضوع خبر داشتیم زیرا حزب توده عده‌ای كادر تمام وقت داشت كه شغل دیگری نداشتند و فقط برای حزب كار می‌ كردند و زندگیشان با حقوقی كه از حزب می ‌گرفتند تأمین می‌ شد. هیچ حزبی غیر از حزب توده نتوانست آنچنان قدرت مالی پیدا كند كه بتواند عده‌ای را تمام وقت به كار گیرد. البته بعدها سازمان مجاهدین خلق نیز به همین صورت عمل كرد.

 

- البته هیأت مؤتلفه نیز تاحدی به همین شكل است.

طبیعی است چون مؤتلفه همه بازاری و پولدار هستند و پول بیشتری می ‌دهند و عده‌ای تمام وقت در اختیارشان هست.

آن زمان ما نیز در نهضت آزادی قدری مشكلات مالی داشتیم زیرا نهضت توانایی آن را نداشت كه افرادی را به طور تمام وقت و حقوق بگیر در اختیار بگیرد. لذا كار نهضت هیچ ‌وقت نتوانست عمق تشكیلاتی حزب توده را پیدا كند و همچنین نتوانست عمق تشكیلاتی‌ای كه سازمان مجاهدین بعدها به آن دست یافت را پیدا كند. به این علت كه هم تعداد اعضای آن كم و حق عضویت ناچیز بود هم این كه در گرفتن كمك از برخی جاهایی پرهیز داشت.

هیأت حاكمه آن زمان نیز تشخیص داد كه حزب عدالت علی دشتی توانایی مقابله با حزب توده را ندارد. لذا سیدضیاءالدین طباطبایی را كه تا شهریور 1320 از ایران تبعید و در لبنان و فلسطین و... بود به ایران آوردند. سید ضیاءالدین در مدت 20 ـ 22 سالی كه در فلسطین و لبنان تبعید بود به صورت یك عامل مستقیم انگلستان درآمده بود در عین حال كه توانایی‌ هایی نیز داشت و توانسته بود بسیاری از رجال و شخصیت‌های اسلامی آن روز كشورهای عربی را به خود جذب كند و شخصیت معروفی شود. لذا هیأت حاكمه وقت تشخیص داد كه سید ضیاءالدین برخلاف دشتی این توانایی را دارد. آنها به این منظور سید ضیاء را وارد صحنه كردند كه نیروهای راست ایران را تحت رهبری یك حزب جمع كند و سازمان دهد. بنابراین سید ضیاء بعد از ورود به ایران حزب "اراده ملی" را تشكیل داد. حزب اراده ملی جزوه‌ای منتشر كرد كه در آن از كلمات سنگین عربی خیلی استفاده كرده بود كه جزوه خیلی معروفی شد و همه جا پیچیده بود. ساختار این حزب به شكل یك حزب ناسیونالیست شدیداً راست مثل حزب فاشیست‌ها بود ولیكن تمام اعضای اولیه آن پولدارها‏، ثروتمندها‏، تجار بزرگ و غیره بودند كه كمك‌های مالی زیادی به حزب می ‌كردند. سید ضیاء وقتی از ایران رفته بود آدم یك لاقبای فقیری بود اما در بازگشت صاحب سعادت‌آباد بود (سعادت‌آباد را تجار به سید ضیاء اهدا كردند) به طوری كه مثلاً زندان اوین جزو املاك سید ضیاء بود و در آنجا یونجه كشت می ‌كرد.

 

- املاك زیادی هم در بویین زهرای قزوین داشت.

بله. همه این املاك را مالكین، تجار بزرگ و افرادی كه از حزب توده می‌ ترسیدند، به سیدضیاء اهدا می‌ كردند. چون سید ضیاء یزدی بود و شهر یزد یكی از پایگاه‌های او بود و بسیاری از رجال یزد اعم از تجار كه همه ثروتمند بودند و برخی شخصیت‌های سیاسی یزد از سیدضیاء حمایت می‌ كردند، شخصیت‌ های بزرگی مثل دكتر طاهری یزدی، سیدجلیل یزدی، صراف ‌زاده. مثلاً دكتر طاهری یزدی در مجلس چهاردهم و به خصوص پانزدهم جزو رهبران مجلس بود، رهبری كه تمام نمایندگان راست مجلس چشمشان به او بود. هر چند دكتر طاهری حتی یك ‌بار هم در مجلس سخنرانی نكرد ولی كارگردان عجیبی بود، مثلاً چنان نفوذی داشت كه وقتی موضوعی برای رأی ‌گیری مطرح می ‌شد همه چشم‌ ها به طاهری بود، اگر او سرش را پایین می ‌انداخت و پشت گردن خود را می‌ خاراند به معنی رأی نه و منفی بود لذا همه رأی نه می ‌دادند. طاهری با چنین شخصیتی و نفوذی جزو افراد سیدضیاءالدین شد. بعد از طاهری، سید جلیل یزدی كه از رهبران دوره پانزدهم مجلس شورای ملی بود و بعداً با تشكیل مجلس سنا‏، به سناتوری رسید و در سنا همین سمت (طاهری) را داشت. سیدجلیل بافوری بود به همین دلیل معروف بود كه سیاست كشور ایران دور و بر منقل سیدجلیل یزدی شكل می ‌گیرد. این افراد برای خود پایگاهی بودند و سیدضیاء چنان شخصیتی داشت كه وقتی وارد ایران شد تمام این افراد دور او جمع شدند.

حزب توده نیروهای مردمی مثل كارگران‏، دبیران، معلمین و دانشجویان را دور خود جمع كرد و سیدضیاء قدرت‌های مالی و سیاسی قدیمی را اطراف خود جمع كرد. بنابراین حزب سیدضیاء حزبی بود كه كم و بیش پایگاه اجتماعی را كه احزاب باید داشته باشند، داشت، محل درآمد هم داشت به علاوه این كه سیدضیاء خود قدرتی بود چنانچه در مجلس چهاردهم دو شخصیت حضور داشت یكی دكتر مصدق و دیگری سیدضیاء. این دو شخصیت با هم جنگ سیاسی داشتند. سیدضیاء به شدت طرفدار سیاست انگلستان بود و آن را پنهان نمی‌ كرد و به طور صریح و علنی نشان می ‌داد.

حزب سیدضیاءالدین با تمام توانایی‌ هایی كه داشت از سال‌ های 28-1327 كه نهضت ملی و مصدق و غیره در ایران به راه افتاد و اوج گرفت، دیگر تمام شد. فقط سیدضیاء خود شخصیت كارگردانی بود كه محمدرضا شاه جوان مشورت‌ های اصلی خود را با او انجام می‌داد و هفته‌ای یك روز با او ناهار می ‌خورد. همین سعادت‌آباد مركز قدرت سیدضیاء شده بود و هركسی می‌ خواست كاری سیاسی انجام دهد به سعادت آباد راه می ‌یافت تا «آقا» را ببیند و از آقا دستورالعمل یا رهنمود بگیرد.

روزنامه «رعد امروز» كه متعلق به حزب اراده ملی بود در سال 1322 درست رقیب روزنامه «مردم» حزب توده بود به طوری كه عده‌ای رعد امروز و عده‌ای مردم می ‌خواندند اما این بار در سال 1329 سیدضیاء موفق نشد. در واقع حزب اراده ملی و سیدضیاء در همان حوزه قدرت و دربار باقی ماند. حرفی نداشت تا بتواند نیروها را جذب كند در حالی كه حزب توده برای جذب نیروها حرف داشت. بنابراین حزب در درجه اول باید برای جذب نیروهای مردمی حرفی داشته باشد تا آن ها را به مردم بیاموزد.

سیدضیاء اصلاً‌ در حال و هوای مردم زحمتكش نبود و به این قضیه توجه نداشت كه آن ها احساس بی‌ عدالتی می ‌كنند و به حقوقشان تجاوز می ‌شود و غیره. بلكه همواره متوجه حقوق هیأت حاكمه و حقوق انگلستان در ایران بود.

- ما شاهد بودیم جبهه ملی نیز حرفی برای گفتن نداشت اما برنامه‌ای برای اجرا داشت...
بله، جبهه ملی برنامه داشت و به دلیل همان برنامه كارش گرفت و با جلو رفتن برنامه و سپس شكست آن و در نهایت كودتای 28 مرداد دیگر جبهه ملی تمام شد زیرا رسالتش تمام شد و دیگر كاری نداشت و كسی طرف آن نمی ‌رفت.

 

- در واقع می ‌توان جبهه ملی را یك حزب دانست؟

بله، جبهه ملی فقط یك حركت بود نه یك حزب، حركتی كه چند حزب در آن وجود داشت.

 

- یك جنبش بود؟

بله، جبهه ملی یك جنبش ملی بود كه روی توده مردم اتكا داشت.

جبهه ملی ضعف ‌هایی داشت كه باعث افول آن شد زیرا شخصیت‌ های مختلفی درون آن بودند كه به دلیل درخشش مصدق دوروبر مصدق جمع شده بودند اما با یكدیگر هیچ ‌گونه وحدت مرامی، مسلكی، هدفی و اخلاقی نداشتند.در حالی كه حزب توده وقتی تشكیل شد همه مؤسسین و افراد آن كسانی بودند كه یا در زندان‌های رضا شاه بودند یا در حین تحصیل در خارج از كشور جذب احزاب (كمونیست) شده بودند لذا دارای مرام و مسلك بودند، حرف داشتند، درد داشتند و...

 

- و حرفشان هم یكی بود؟

بله. همه حرف‌ هایشان یكی بود در حالی كه جبهه ملی این گونه نبود. جبهه ملی در همان زمان مصدق دچار چند انشعاب شد. مظفر بقایی، مكی، حائری ‌زاده و عبدالقدیر آزاد در مجلس پانزدهم و مصدق هم خارج از مجلس پایه‌گذار نهضت ملی بودند. اما هر چهار نفر بعداً از مصدق بریدند و جدا شدند.

 

- موانع شكل ‌گیری احزاب در دوره ما چیست؟

بدون تردید حزب محتاج یك مكتب، مرام یا ایدئولوژی است. زیرا حزب مثل جبهه نیست كه بگوییم فقط برای آزادی و استقلال كشور تلاش می‌ كند، بلكه باید روشن باشد كه این حزب می‌ خواهد این آزادی و استقلال را از چه طریق تأمین كند؟ از طریق بسط عدالت یا بسط آزادی یا اتكا به طبقات مولد، ثروتمند یا صنعتگر و تجار یا نه طبقات كارگر، دانشجو و... نكته مهم این است كه باید پایگاه اجتماعی حزب و مرام و مسلك آن مشخص باشد و حرفی برای آموزش دادن و ارائه به جامعه داشته باشد. در حالی كه امروزه اكثر احزاب ما فاقد این مشخصات هستند. دوم اینكه امروزه شرایط تاریخی خاصی است مثلاً در قرن نوزدهم و بیستم مكاتبی به نام مكتب لیبرال دموكراسی یا سوسیال دموكراسی، سوسیالیسم یا كمونیسم و... در دنیا جایگاه داشتند. اما امروزه در اثر سیاست ‌های جهانی شدن و به قول خودشان "گلوبال استراتژی" شرایط فرق كرده است. هلموت اشمیت رهبر حزب سوسیال دموكرات كه چند سال صدراعظم آلمان بود در كتاب خود به نام گلوبال استراتژی عنوان كرده بود كه همه به دنبال این هستند كه یك استراتژی كلی و جهانی هم در مقابل كمونیست و هم در مقابل مسائل جهانی ایجاد كنند. این مكتب گلوبال استراتژی ما در زمینه «جهانی شدن» است و با آمدن آن سوسیال دموكراسی و لیبرال دموكراسی و دموكرات‌های مسیحی و... مرزهایش قاطی شد. یعنی امروزه هیچ حزب سوسیال دموكراتی نیست كه به طور مشخص و معین از حزب لیبرال دموكرات متمایز باشد و حرف ‌هایی داشته باشد كه حزب لیبرال دموكرات آن حرف‌ها را نداشته باشد. یا بالعكس لیبرال دموكرات‌هایی هستند كه حرف ‌هایی دارند اما حرف‌ هایشان خیلی با سوسیال دموكرات‌ها تفاوت ندارد. در واقع امروزه (بعد از جنگ سرد) شرایطی در دنیا به وجود آمده كه مرزهای مرام‌ ها و مسلك‌ ها درهم ریخته است. مثلاً حزب سوسیال دموكراتی كه تشكیل می‌ شود نسبت به حزب لیبرال دموكرات خیلی تمایز ندارد. یا مثلاً حزب سوسیال دموكرات با حزب دموكرات مسیحی كه در ایران به آن دموكرات اسلامی می‌ گوییم با هم تفاوت‌های اجتماعی، سیاسی و برنامه‌ای زیادی ندارند. به همین دلیل به بچه‌ هایی كه حزب «آزادی ملت ایران» را تشكیل دادند گفتم شما می ‌خواهید چه چیزی را اعلام كنید؟ زیرا حزب بی ‌مرام و مكتب نمی ‌شود اما وقتی هم كه اعلام می ‌شود می ‌بینیم خیلی با نهضت آزادی تفاوت ندارد چرا كه هر دو می ‌گویند "آزادی".

 

  

 

  فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت