الهیات رهائی بخش

هم عدالت - هم دمکراسی

جدال دو اسلام - نبرد دو مسیحیت

مصاحبه اومانیته با کشیش عدالتخواهی که پاپ جدید او را

محاکمه  و مانند آیت الله منتظری به قطع ارتباط با مردم محکوم شده بود.

   

"لئونارد بوف" كشیش مترقی برزیلی و از پایه گذاران "الهیات رهایی" بخش در امریكای لاتین است. وی در دوران پاپ "ژان پل دوم" که اخیرا درگذشت خلع لباس شد. با انتخاب كاردینال "راتزینگر" بعنوان پاپ جدید، بطور متضاد نام "بوف" بر سر زبان‌ها افتاد، زیرا پاپ جدید از سرسخت ‌ترین مخالفان اندیشه‌های بوف و الهیات رهایی بخش محسوب می‌ شود. کاردینالی که رئیس دایره تحقیقات و در واقع سازمان اطلاعاتی واتیکان بود و بدون تائید او هیچ کشیشی در سال های گذشته نمی توانست کاردینال شود. او مرد قدرتمند واتیکان بود و به همین دلیل نیز برگزیدن او بعنوان جانشین پاپ نه به بحث نیاز داشت و نه مناقشه ای را می توانست در آن اتاق در بسته که دود سفید خیلی زود از آن بلند شد موجب شود!

در دوران او جهان شاهد "بنیادگرائی مسیحی" در تقابل با "بنیادگرائی اسلامی" و رقابت با "بنیادگرائی یهودی" خواهد شد؟ الهیات رهائی بخش که به رقیبی پرقدرت و برخوردار از حمایت توده های وسیع محرومان در امریکا لاتین تبدیل شده، چنین اجازه ای به واتیکان خواهد داد؟

متن زیر مصاحبه اومانیته، روزنامه كمونیست‌های فرانسه، با لئوناردو بوف است. بوف در این مصاحبه فاش می ‌كند كه چند تن از وزرای كابینه "لولا" رییس جمهور كنونی برزیل وابسته به جنبش الهیات رهایی بخش هستند. ظاهرا برای آنكه اینان مانند كشیش‌های عضو كابینه دولت ساندینیست نیكاراگوئه مورد خشم واتیكان قرار نگیرند از اعلام علنی وابستگی‌های مذهبیشان خودداری شده است. همچنین به گفته وی طرفداران این كلیسا نقش مهمی در "اجلاس سوسیال جهانی" دارند كه هر سال نیروهای مترقی سراسر جهان را كه خواهان یافتن بدیلی در برابر سرمایه داری هستند در خود گرد می آاورد. قبلا تصور می ‌شد كه عمده شركت كنندگان در این اجلاس را چپ ‌های ماركسیست، طرفداران محیط زیست و فمینیست‌ها تشكیل می ‌دهند.

تا آن جا كه به اندیشه اسلامی مربوط می شود، فعلا بخش مهمی از سیاسی ‌ترین اندیشمندان جهان اسلام كه در ایران گرد آمده اند، به مكافات اشتباهات سیاسی گذشته خویش، دوران شیفتگی در برابر " لیبرالیسم اقتصادی" را تجربه می ‌كنند. آنها چنان میدان را خالی کرده اند که مرتجع ترین و عقب مانده ترین طیف مذهبی حاکمیت و پیرامون آن، با هدف به حاشیه راندن هرچه بیشتر همین متفکران اسلامی و به تبع آن دگراندیشان ملی- مذهبی و چپ ایران، پرچم لیبرال ستیزی را بلند کرده اند. آنها درعین حال، زیر همین پرچم به پیاده نظام سرمایه داری تجاری سرکوبگر و مخالف آزادی تبدیل شده اند. ظاهرا باید این دوران بگذرد و خاكستر خود را برجای گذارد تا چپ اسلامی آنچنان نیرو و استقلالی بدست آورد كه مسلمانان جهان نیز بتوانند در كنار دیگر جنبش‌های ضدسرمایه داری جهانی قرار گیرند و امثال بن لادن در افغانستان و احمد جنتی در ایران نتوانند خود را نماینده خشم و امید آنان جا بزنند.

اومانیته: شما در سال 1984، در دوران پاپ ژان پل دوم، بدلیل نظریاتی كه در مورد الهیات رهایی ‌بخش طرح كرده بودید در محكمه‌ای كه رییس آن " ژوزف راتزینگر" كاردینال وقت و پاپ كنونی بود به یك سال "سكوت تنبیهی" محكوم و ملزم شدید. شما این دوران را چگونه گذراندید؟

لئوناردو بوف: این نمادی از خودكامگی كلیسا بود. الهی دانان سلاح دیگری جز كلام گفتاری و نوشتاری در اختیار ندارند. محروم كردن آنان از چنین امكانی یعنی او را كاملا خلع سلاح كردن. حق بیان اندیشه یكی از حقوق بنیادین انسان است. می توان این اندیشه را نقد كرد اما نمی توان آن را مجازات كرد. عیسی مسیح جز شیاطین هرگز كسی را محكوم به سكوت نكرده بود. واتیكان هیچگاه به حقوق انسانی حساسیتی نشان نداده چرا كه دستگاه كلیسا از نظر سیاسی یك نظام سلطنتی مطلقه معنوی محسوب می ‌شود.

- شما چه احساسی از انتخاب ژوزف راتزینگر بعنوان پاپ دارید؟

- در ابتدا بشدت مایوس شدم. بعد دیدم كه او قول می ‌دهد كه اندیشه اصلاحاتی را كه در جریان واتیكان دوم (تحولات مثبت كلیسا طی سال‌های 1962- 1965) طرح شد ادامه دهد. این در حالیست كه او قبلا همراه با ژان پل دوم از "احیای كلیسا" سخن می ‌گفت. یعنی در واقع ضداصلاحات در برابر اصلاحات كاتولیكی. راتزینگر در زمان كاردینالی اش مسئول مجمع تشخیص ایمان (نام جدیدی كه كلیسا بر انكیزیسون سابق و سازمان اطلاعات و امنیت گذاشته) بود. اما اكنون بعنوان پاپ ناگزیر شده در برابر كلیسای جهانی باز باشد. نگرانی من این است كه این پاپ جدید تنها بخواهد متكلم و الهی دان باشد. توضیحا بگویم كه از نظر عیسی مسیح و كلیسای واقعی الهی دان و متكلم بودن كافی نیست. پاپ باید بعد عرفانی داشته باشد. بعبارت دیگر پاپ باید صدای خدا را بشنود و كنش روح القدس را بر تاریخ، ایدئولوژی‌ ها و مذاهب ببیند. او باید بكوشد با همه جنبش‌هایی كه درصدد دادن مفهومی به زندگی هستند گفتگو كند. پشت همه این جنبش‌ها موجود انسانی قرار دارد كه در جستجوی حقیقت و معرفت است. ما نیاز داریم آنچه این جنبش‌ها یافته‌اند را گرد بیاوریم و در آن اثر خدا بر جهان را ببینیم. اما این پاپ اگر بخواهد همچنان فقط الهی دان باشد، گروگان آموزه‌های مذهبی خود قرار خواهد گرفت. ایمان، اعتقاد به خدا نیست بلكه دیدن خدا در همه اشیاست. پاپ باید از این نظر یك بعد عرفانی نیرومند داشته باشد.

- با این انتخاب، همه امیدها به اینكه پاپی از یك قاره محروم و بویژه امریكای لاتین در راس كلیسا قرار گیرد ظاهرا نقش بر آب شده است. بنظر شما چرا كاردینال‌ ها از راتزینگر حمایت كردند؟ انتخاب بسیار بحث انگیز بنوای شانزدهم بنظر شما خبر از بروز اختلافات تازه در كلیسا نخواهد داد؟

-  بنظر من یكی از مهمترین وظایف پاپ جدید برقراری آرامش در داخل كلیسا خواهد بود چرا كه هم اكنون جراحت ‌ها، ناامیدی‌ ها و اختلاف ‌های بسیار در داخل كلیسا وجود دارد. ادعاهای او نیز فعلا در همین سمت است. ما نیاز به روحیه كشیشی همكاری داریم، نه روحیه ایمانی كه می ‌خواهد همه را مثل همدیگر كند.

- پاپ جدید در سخنرانی افتتاحی خود اعلام كرد كه "كلیسا حامل آینده جهان است". چه چالش‌هایی در انتظار پاپ خواهد بود؟

- همه چیز بستگی به آن دارد كه نگرانی‌های اصلی حكومت "بنوای شانزدهم" چه باشد: اگر نگرانی اصلی این باشد كه مذهب و قدرت تاریخی مسیحیت را باید نجات داد، در اینصورت مسایل موجود اروپا عمده می‌ شود و رقابت با گرایش‌های فرهنگی معاصر از جمله در افریقا شروع خواهد شد و گفتگو با اسلام اهمیت خواهد یافت. اما اگر نگرانی عمده پاپ، مسایل اجتماعی جهانی، نابرابری فزاینده، جنگ و نابودی طبیعت ... باشد در آنصورت مسئله اخلاق، همبستگی، رابطه میان فرهنگ‌ها عمده خواهد شد. شخصا معتقدم كه مسایل جهانی اهمیتی بیشتر دارد زیرا كلیسا برای خود نیست، برای مردم است. ما در شرایطی خطرناك زندگی می ‌كنیم كه می تواند برنامه ‌ها و طرح‌ های آینده انسان‌ ها در سیاره ما را نابود كند. مسیحیت باید آینده‌ای بهتر را برای زمین و بشریت تضمین كند. مذهب در خدمت این هدف می ‌تواند باشد.

- بنوای شانزدهم معتقد است ضرورتی برای هماهنگ شدن كلیسا با جامعه وجود ندارد. آیا این خود به معنای نوعی تصلب در این نهاد نخواهد بود؟

- كلیسا یك ارگانیسم و سازواره زنده است. شرط بقای آن برقراری یك گفتگوی پیوسته با دیگر فرهنگ‌ها و درك چالش‌های اخلاقی و روحی ناشی از شرایط جدید بشری پس از سقوط دستگاه شوروی و داده‌های جدید پس از یازدهم سپتامبر است. مسئله این نیست كه كلیسا باید با این تحولات هماهنگ شود یا نه. مسئله این است كه "گفتگو" را با عزیمت از چه معیارهایی باید پیش برد؟ آیا كلیسا اصل را بر گشوده بودن، درك دیگران و یافت نكات مشترك قرار می‌ دهد، یا نقطه عزیمتش دیدگاه‌ها و اصول خود است و با نوعی انعطاف ناپذیری یا حتی غرور كسی كه انحصار حقیقت را در دست خود دارد می‌ خواهد حركت كند. كلیسا باید بیاموزد كه با فروتنی بیشتر برخورد كند و خود را با همه آنان كه در جستجوی نوری برای همه بشریت هستند متحد كند.

- چگونه و چرا ژان پل دوم به مبارزه با الهیات رهایی بخش برخاست؟

- تفسیر واتیكان از الهیات رهایی ‌بخش از دیدگاه‌های مخالفان آن نشات می ‌گرفت كه این مخالفان خود در طبقات حاكم امریكای لاتین، رژیم‌های نظامی و كشیش‌های سنتی ‌بی‌اعتنا به مسایل مردم ریشه داشتند. هركه از تحول جامعه صحبت می‌ كرد فورا لقب ماركسیست می ‌گرفت (فراموش نكنیم كه آن زمان دوران جنگ سرد بود). از نظر آنان الهیات رهایی بخش اسب تروای ماركسیسم در امریكای لاتین بود. این تفسیری نادرست بود. خطر بزرگ در امریكای لاتین هیچگاه ماركسیسم نبوده است، بلكه سرمایه داری وحشی و ‌بی ‌اعتنایی طبقات حاكم، مدعی مسیحیت و ضدمردم بوده است. پس از سقوط دیوار برلین و شوروی دیگر خطری وجود نداشت. تازه آن موقع بود كه پاپ به فكر فهم این الهیات افتاد و در 1991 به كنفرانس كشیشان برزیل نوشت: در برابر وضعیت فقرا و ‌بی‌عدالتی "الهیات رهایی بخش نه تنها سودمند بلكه لازم است".

- علیرغم دیدگاه‌ های پاپ و خالی كردن كلیسا از مفهوم "آزادیبخش" آن، كلیسای كاتولیك در زمان وی در جهان پیش رفت. آیا بنظر شما در اینجا تضادی وجود ندارد؟ شما اعتقادات مسیحیان امروز را با اعتقادات دهه هفتاد و هشتاد چگونه مقایسه می ‌كنید؟

-  بواسطه وسایل ارتباط جمعی، كلیسا توانست كیفیت نوینی به حضور خود در جهان بدهد. در این جهانی كه فاقد رهبران سیاسی و معنویست، چهره پاپ از خلال وسایل ارتباط جمعی متمایز شد. میلیون‌ها تنی كه به دیدار او می ‌رفتند دلیل همه آنان اعتقادات قلبی خود یا شخص پاپ نبود بلكه بدیدار یك سوپر ستاره مذهبی می ‌رفتند. پاپ ژان پل دوم از خود پیام خاصی بجا نگذاشت بلكه تصویری برجای گذاشت. این تصویر بزرگ شده توسط وسایل ارتباط جمعی این تصور اشتباه را بوجود می آاورد كه گرایش به مسیحیت افزایش یافته است. اكثریت عظیمی با پاپ همراهی می كردند ولی همان ها نظرات محافظه كارانه او را نمی ‌پذیرند.

- آیا واتیكان با هدف جلوگیری از رشد الهیات رهایی بخش به رشد كلیسای پروتستان كمك كرد؟ اگر پاسخ مثبت است آیا این به زیان نفوذ كلیسای كاتولیك تمام نمی شد؟

- كلیسا و مذاهب در شرایطی رشد كردند كه ارزش‌های سنتی ویران می ‌شدند. تحت تاثیر روند عظیم شهری شدن در سطح جهانی میلیون‌ها انسان از ریشه ‌های خود كنده می ‌شدند. این انسان ‌ها برای بقا نیاز به مفهومی از زندگی و عناصری داشتند كه به آن ها احساس همبستگی و پیوستگی دهد. آنان دنبال كاشانه‌ای معنوی بودند. از آنجا كه نهادهای كلیسای كاتولیك در بحران بسر می ‌بردند و از نظر نفرات كمبود داشتند راه برای شكلگیری دیگر كلیساها و مذاهب باز شد. مثلا كلیسای برزیل به 200.000 كشیش برای 140 میلیون كاتولیك نیاز دارد. تعداد آنان حداكثر 17000 است! یعنی در شرایطی نیست كه همه مومنان را پاسخگو باشد. دلیل اصلی آن اصرار بر مجرد ماندن كشیش‌هاست در غیراینصورت هم اكنون تعداد لازم كشیش وجود داشت. من مخالف با حضور كلیساهای دیگر نیستم. من از تنوع كلیساها دفاع می ‌كنم زیرا هر كدام می ‌توانند ابعاد دیگری از پیام مسیح را ارائه دهد كه تنها از طریق كلیسای كاتولیك نمی تواند بیان شود.

- در میان بسیاری ملت‌ های قاره امریكای جنوبی و از جمله در برزیل هم اكنون شاهد گردش به چپ هستیم. آیا بنظر شما این با میراث اجتماعی"‌الهیات رهایی بخش" ارتباطی ندارد؟

- الهیات رهایی بخش به شكلگیری حزب كارگران برزیل كه اكنون " لولا" را به ریاست جمهوری برزیل رسانده نقش داشت. چندین وزیر دولت جدید ریشه در الهیات رهایی بخش دارند و قبلا در كلیسای برزیل نقش مهمی داشته اند. واتیكان و حتی اكثریت مردم از این موضوع خبر ندارند. به همین دلیل است كه بنظر ما، كلیسای الهیات رهایی بخش، كلیسایی كه سمتگیری كمك به محرومین را در پیش گرفته و در محافل مردمی ریشه دوانده به نحوی چشمگیر در تحولات سیاسی در بسیاری از كشورهای امریكای لاتین نقش دارد و به یك خط مشی سیاسی كه بیشتر از عدالت اجتماعی، شفافیت و سیاستمداران اخلاق گراتر دفاع می ‌كند یاری كرده است.

- فكر می‌ كنید علیرغم انتخاب بنوای شانزدهم، با تلاش شما و امثال شما در مسیر الهیات رهایی بخش، این الهیات مجددا رشد خواهد گرفت؟

- در پایان ژانویه اجلاس جهانی الهیات رهایی بخش در شهر "پورتو الجر" برزیل برگزار شد كه 200 شخصیت كلیسایی در آن شركت داشتند. برگزاری این اجلاس درست چند روز پیش از "اجلاس سوسیال جهانی" بود كه نشان داد این الهیات در گرایش‌ ها و تجلیات مختلف آن مثلا الهیات رهایی بخش زنان، بومیان، محیط زیست گرایان، آفریقایی ‌ها، آسیایی ‌ها و غیره بسیار نیرومند است. این الهیات علیرغم سركوب و پیگرد واتیكان همچنان پرقدرت است زیرا می‌ كوشد به مسایل مشخص مردم پاسخ دهد: عدالت، گرسنگی، حقوق بشر، دمكراسی و احترام به فرهنگ ‌های محلی. در اساس این الهیات كوشیده همان كاری را كند كه در هر مرحله تاریخی الهیات جدی كلیسایی در گذشته انجام داده: آشتی دادن ایمان و فرهنگ، دین و سیاست، عرفان و تعهد اجتماعی. این الهیات امروز باید به مقابله با قدرت‌ های ستمگر این جهان برود كه آن را سركوب می ‌كنند و می ‌خواهند سكوت را به آن تحمیل و مدفونش كنند. برای مسیحیت بسیار دردناك است كه بسیاری از جوامع مسیحی در واتیكان و پاپ چهره فردی را می ‌دیدند كه در كنار ستمگران است و به آنان یاری می ‌كند. اگر كلیسا به صدای ستمدیدگان گوش ندهد، محرومین جهان را از دست خواهد داد. و اگر اینان را از دست دهد آیا می ‌توان گفت كه همچنان به میراث مسیح، آزادی دهنده، پای بند است؟

 مصاحبه از : كاتی كیب- ترجمه از: پیک نت

 

 

 

 

  مقاله در فرمات PDF :                                                                                             بازگشت