اول ماه مه، روز جهانی همبستگی
کارگران و زحمتکشان جهان
انقلاب می رسد
درآن لحظه که انتظارش را ندارند
خانم "فرانست لازارد""francette lazard" مسئول موسسه "اسپاس ماركس" فرانسه است. موسسهای که جانشین "انستیتوی پژوهش های ماركسیستی" وابسته به حزب كمونیست فرانسه شده است. او در دورانی که رهبری حزب کمونیست فرانسه را یک هیات سیاسی برعهده داشت، عضو این هیات بود. این رهبری اکنون به یک "شورای ملی" تبدیل شده است.
آنچه به مناسبت روز جهانی کارگر انتخاب، ترجمه و منتشر کرده ایم بخشی از کتابی است که وی با نام "انقلاب نامنتظر" منتشر کرده است.
مبارزه طبقاتی از مفاهیمی است كه دهههاست در پیرامون آن بحث می شود. در دورانهای مختلف و به اشكال مختلف در حول این مفهوم برخوردها و درگیریهای اجتماعی و سیاسی بوجود آمده و مورد تایید و انكار بسیار قرار گرفته است. این تائید و انکار خود نشانه آنست كه ما در پشت این مفهوم و واقعیت آن با مسئلهای حاد و بنیادین سر و كار داریم.
در رابطه با خود مفهوم طبقات اجتماعی نیز پرسشهای بسیار مطرح شده است. آیا با تكیه بر مفهوم طبقات اجتماعی می توان دگرگونیهایی كه اكنون چه در سطح فرد و چه در كل جهان در جریان است و افق نوع انسانی را تغییر داده است درك كرد؟ چالشها و دشواری هایی كه امروز بشریت با آن مواجه است آیا از آشتی ناپذیریهای طبقاتی فراتر نمی رود؟ در شرایطی كه واقعیتهای امروز طلب می كند شیوه هزاران ساله حل تنازعات از طریق جنگ و نابودی دیگر كنار گذاشته شود و این خطر از سر بشریت رفع گردد، آیا تاكید بر دیدگاه طبقاتی موجب نمی شود كه نتوان به سازشها و مصالحههایی كه حافظ منافع همگان باشد دست یافت؟
آرمان شهر جهانی در آرامش، بدون سلاح و جنگ از دیرباز در اذهان انسانها وجود داشته است. امروز تحقق این امر برای میلیاردها انسانی كه از منابع اولیه و حیاتی محروم هستند جنبه مبرم یافته و به مسئله بود و نبود بشریت تبدیل شده است. آیا مبارزه طبقات همانند همه منطقهای جنگ و درگیری به یك كهنه اندیشی مرگ آور تبدیل نشده است كه تفكر بلوك بندیها را ادامه میدهد؟ راه "مدرنیته" آن نیست كه شیوه نوین مشاركت و "مدیریت بحرانها" را بیابیم و بهترین سازشهای ممكن كه حافظ منافع حیاتی همگان باشد را جستجو كنیم؟
در دوران پروسترویكا اندیشه جدیدی در عرصه روابط بین الملل مطرح گردید كه براساس آن همه خلقها در یافتن راه حلهای تازه برای مسایل مشترك بشریت مشاركت نمایند. اما ضربه جنگ خلیج فارس و جنگهای پس از آن و نگاه تحقیرگرانه و برتری طلبانه ایالات متحده آمریكا به جهان نشان داد كه چه موانع عظیمی همچنان بر سر این راه وجود دارد و مسئله ابزارهای رفع این موانع را از نو مطرح ساخت:
یعنی، واقعیت مبارزه طبقات در ابعاد جهانی و ملی از یكسو و چگونگی برخورد با این واقعیت و توسعه اشكال نوین همبستگی انسانی از سوی دیگر.
سطح مسائلی كه در برابر بشریت قرار گرفته و ناممکن شدن نادیده گرفتن تمایلات آزادی خواهانه خلقها، محافل حاكم جهان سرمایه داری را وادار ساخت تا برای مدتی از نظمی نوین مبتنی بر صلح، آزادی و عدالت سخن بگویند. آنان ضمن اینكه این واژهها را از سر ناچاری بكار می گیرند، می كوشند تا با استفاده از خلا ناشی از سقوط نظام شوروی مفهوم مورد نظر خود را بدانان بدهند. محافل حاكم بر جهان از یكسو زور و قدرت نظامی خود را به رخ خلقها می كشانند و از سوی دیگر تسلط خود را بر مبادلات جهانی اقتصادی و پخش تصاویر و اندیشهها تحكیم می كنند. تمام حدت تضادهای امروز در ارزشهایی كه جنبه جهانشمول و عام به خود گرفتهاند منعكس می شوند. آرزوی رهایی از سلطه و جهانی همبسته و صلح جو، فارغ از قدرت و خشونت، مبتنی بر عدالت و توازن مناسبات انسانی هسته بنیادین این ارزشهای نوین است كه به مشخصه دوران كنونی ما تبدیل گردیده اند. اما برعكس انحصار سرمایه داری بر ابزارها و اندیشهها گسترش می یابد، سود آوری سرمایه به معیار سنجش كارایی اقتصادی تبدیل گردیده و قانون زور و قدرت بیش از هر زمان دیگری بر بشریت تحمیل می شود.
در این شرایط این پرسش مجددا مطرح میشود كه : چگونه میتوان جنبشی جهانی، بین المللی از خلقها را در سطح نیازها و ضرورتهای دوران معاصر بوجود آورد؟ جنبشی كه قادر باشد جنگ را به عنوان ابزار حل منازعات كنار بگذارد و در برابر انحصاری كردن سرمایه داری و شیوه انباشت منابع آن بایستد؟
پاسخ به این پرسشها را به طور كلیشهای و با تكرار سخنان گذشته نمی توان داد. اما كنار گذاشتن اصل مسئله زیر پوشش مدرنیته بیش از آنكه مدعیان آن وانمود می كنند حاوی كهنه اندیشی است. از جمله این كهنه اندیشیها تسلیم شدن به این ادعای قدرت های حاكم است كه گویا وحدت جامعه و تمدن امروز مدیون وجود همین قدرتهاست و گویا آنان هستند كه حافظ انسجام اجتماعی بر علیه دشمنان بیرونی و درونیاند و از منافع جمع در برابر منتقدین و آشوبگران، كه مخالف با وضع حاكم و البته "ضد مردم" هستند دفاع می كنند. قدرتهای حاكم در این چارچوب مبارزه طبقات را با دشمنی و خشونت یكسان معرفی می كنند.
وحدت ملی و تقسیم طبقاتی
به یقین مسئله مركزی در هر نظم اجتماعی عبارت است از آنكه حاكمین بتوانند خود را چونان نیرویی نشان دهند كه قادر است انسجام اجتماعی و پیشرفت عمومی جامعه را تضمین كند. دركی كه هر فرد از مفهوم آینده احتمالی تمدن دارد در این چارچوب شكل می گیرد. این كه اكثریت مردم یك سازمان اجتماعی را بپذیرند مشروط است به توان نیروهای حاكم و قوام پایههای یك نظم دمكراتیك. در این عرصه است كه نفوذ اجتماعی بوجود میآید و و تناسب قوای سیاسی شكل می گیرد. دولت تا به امروز آن چارچوب عمدهای بوده كه در آن هژمونی طبقاتی اعمال شده است. در دورانهای جنك دولتها موضوع "اتحاد مقدس" ملت را پیش می كشیدند و بیش از گذشته بر وحدت ملی تاكید می كرند. اما صرفنظر از شكلهای حادی كه توسل به مفاهیم ملت و میهن در دورانهای جنگ به خود می گرفته، بورژوازی همیشه به نام اتحاد ملت و تفاهم اجتماعی بوده و هست كه در برابر سازمان و عمل جنبش انقلابی میایستد و بنام منافع عموم جامعه است كه مبارزه طبقات را محكوم می كند. طبقات حاكم در پشت ادعای "صلح اجتماعی" به طبقات زیر سلطه چون طبقات خطرناك نگریستهاند و اكنون همانا سراب ادغام این طبقات در نظم جامعه سرمایه داری است كه به عنوان شكل متمدنانه قرارداد اجتماعی عنوان می شود. نظم نوینی كه قدرتهای بزرگ هدایت ان را بر عهده گرفته اند، به ادعای آنان همان عصر نوینی است كه باید با این "كهنه اندیشی خطرناك" مبارزه طبقات وداع كند. كارشناسان آنان مدعی هستند تحولات تكنولوژیك موجود كه در حال تغییر سطح مسایل در مقیاس بشریت هستند ناقوس مرگ آنچه بنام طبقه كارگر نواخته می شد را به صدا در آورده است.
اینها مسائلی جدیست. بشریت اكنون در همه جا به مثابه دهكده ای شكننده در نظر گرفته می شود. اما در این جهانی كه انسانها در آن با یكدیگر شریك شده اند، خط شكاف میان سلطه گر و زیرسلطه نه تنها از میان نرفته بلكه بیش از هر زمان دیگری پررنگ تر شده است. زمانی ادعا می شد وجود بلوكها و تفكرات مبتنی بر "اردوگاهها" خطر بزرگ برای بقای بشریت است. اما امروز در نبود بلوكهای سابق آشكارا دیده میشود كه این سلطه طبقاتی است كه سرنوشت نوع انسان را با خطر مواجه ساخته است.
سرنوشت مفهوم مبارزه طبقات نیز مانند سرنوشت انسانهاست. هر زمان كه مرگ آنان اعلام می شود به یاد ارزشهای گذشته شان می افتیم. اكنون نیز طبقه كارگر و مبارزه طبقات به عنوان مفاهیمی عنوان می شوند كه هر چند در گذشته وجود داشت و واقعی بود ولی امروز و از این پس دیگر واقعی نیست. این هم برای خود دیگر قاعدهای شده است. دهها سال با این مفاهیم جنگیده شده و به بهانه برقراری نظم مطلوب اجتماعی نفی شدهاند و امروز می گویند كه این مفاهیم تا دیروز درست بود ولی از این پس متعلق به گذشتهای است كه پایان یافته است...
مفهوم طبقات چه در گذشته و چه امروز یكی از عمده ترین مفاهیم در مبارزه فكری و سیاسی است. انقلابی كه در مناسبات میان انسان و طبیعت در جریان است با سرعت بسیار در حال ایجاد تغییر در همه مناسبات انسانی است. ظرفیتهای این انقلاب به شرطی می توانند به تمامی آزاد شوند و بكار افتند كه در عرصه اجتماعی سلطه طبقاتی پشت سر گذاشته شود. همین واقعیت است كه به تلاش برای یافتن راهی انقلابی كه در آن طبقه كارگر نقشی ویژه خواهد داشت تمام مدرنیته آن را اعطا می كند.
دو تصویر در دو قطب مقابل عمق شكاف دوران امروز را نشان می دهند. تصویر فضانوردی كه با حركات آرام به تعمیر مكانیكی سفینه خود مشغول است از یكسو و تصویر كودكانی كه در زیر بار كار بردگی روزانه و پایان ناپذیر خم و خرد شده اند، از سوی دیگر.
واقعیت كار، شكنجه برای یك گروه، رهایی برای گروهی دیگر، تمام تضادها و چالشهایی را كه بشریت اكنون با آن مواجه است منعكس می سازد. آیا این تصاویر استثنا هستند و قاعده عبارت است از محو تمایزات و ایجاد یك "پیكر مركزی" از مزدبران كه در آن تقسیم كهنه جامعه به طبقات كنار می رود؟ این ادعا نخست توسط جامعه شناسان امریكایی مطرح شد و سپس به اروپا آمد و شكوفا گردید. بر اساس همین ادعا بود كه پایان یافتن آشتی ناپذیریهای طبقاتی و برقراری همرایی اجتماعی اعلام شد.
ابهام و تعدد اصطلاحات رایج (مثل طبقه كارگر، پرولتاریا، تولید كنندگان، زحمتكشان، كاركنان، كارگران، جنبش كارگری، یا از سوی دیگر سرمایه دار، نیروهای سرمایه داری، كارفرماها، طبقات حاكم، محافل مالی، استثمارگران و غیره) دشواری گذار از مرحله توصیف تمایزات اجتماعی به مرحله درك دقیق تحول مناسبات اجتماعی را نشان می دهد. این امر ضرورت تلاش برای تحلیل واقعیت آشتی ناپذیریهای طبقاتی را نشان می دهد تا بتوان با آنانی كه می خواهند تحولات اجتماعی را به شكلی توصیف كنند كه مضمون متضاد آن نایده گرفته شود مبارزه كرد.
درست است كه میان كار فضانوردی كه بر دانش فنی و علمی در بالاترین سطح آن متكی است و كار آنانی كه از تمدن دوران خود طرد شده اند، تشخیص درك مفهوم طبقه كارگر آسان نیست. همانطور كه مفهوم سرمایه از میان انگلهای بورس كه با بورس بازی مبالغ هنگفتی به جیب می زنند، از صاحب كاری كه ناگزیر به وام گرفتن برای تامین یك كار تولیدی مبتكرانه است نیز ساده نیست. و جالب اینجاست كه در حالی كه هر روز دهها پژوهش پیچیده منتشر می شود تا مرگ طبقه كارگر را به اثبات برساند، در مورد سرنوشت بورژوازی كسی تحقیقی نمی كند. كه خود نشان از اهمیت مسئله دارد...
نكته مركزی آنست كه تحولات اجتماعی دوران كنونی نه فقط در سمت هماهنگ سازی گروههای اجتماعی نیست، بلكه در سمت تشدید نابرابریها عمل می كند. این نابرابری ها در سطح جهانی آن چنان تعمیق شدهاند كه دیگر هیچكس را توان انكار آن نیست. زمانی بود كه برخی دوزخیان روی زمین را در جنوب، در برابر مردم نازپرورده شمال می گذاشتند كه گویا آشتی ناپذیریهای درونی خود را هضم كرده اند. تحولات دهه هشتاد به این توهمات نیز خاتمه داد. امروز در همه كشورهای سرمایه داری پیشرفته نیز نابرابریها افزایش می یابند. نه ثروت و نه فقر پدیدههای فرعی كه در جنب تحولات بنیادین قرار دارند نیستند، بلكه در مركز آن هستند. انباشت ثروت در یك قطب جامعه، انباشت مسكنت و رنج در قطب دیگر در این مرحله از بحران تجلی واقعیت مناسبات طبقاتی است كه جامعه سرمایه داری را تقسیم كرده است. به نحوی متفاوت با گذشته ولی نه كمتر از گذشته.
در این هزاره سوم، طبقه كارگر زاییده انقلاب صنعتی چه سرنوشتی دارد؟ در شرایط توسعه فزاینده بحران در سرتاسر جهان آیا می توان گفت آینده سازمانهایی كه بر مبنای مبارزه طبقات عمل می كنند، در پشت سر آنان قرار گرفته است؟
چنین ادعاهایی هر روز تكرار می شود و می كوشد خود را از خلال تحولات بزرگی كه در عرصه فعالیتهای صنعتی در جریان است توجیه كند. این ادعاها علیرغم اینكه مدام واژه "مدرنیته" را یدك می كشند از دركی كاملا مكانیستی از تحول حكایت دارند. اینان مرحلهای از تحول نیروهای مولده انسانی، یعنی انقلاب صنعتی را به معیار قطعی و همیشگی عمل تولید تبدیل می كنند و می كوشند مفهوم علمی طبقه كارگر را با كار دستی در صنایع بزرگ ابتدای قرن بیستم یكسان معرفی كند.
اكنون تحولاتی با ابعاد انقلابی در عرصه تقسیم كار جریان دارد. تولید با ابزارهایی صورت میگیرد كه از این پس بخش فزایندهای از فعالیتهای مشخصا فكری انسان را طلب می كند. تكنولوژیهای امروز ضمن اینكه از ابزارها و دانش فنی و عملی كه این تكنولوژی ها را بكار می اندازد جدایی ناپذیرند، مرزهایی كه زمانی كار مادی را از كار فكری، اجرا را از طراحی جدا می كرد، جابجا می سازند.
نفوذ متقابل میان كار تولیدی و غیرتولیدی تقسیم كار را به شكلی كه از نظر تاریخی تا به امروز شكل گرفته است را عمیقا تغییر داده است. این امر مرزهایی كه طبقات و گروههای اجتماعی كار فكری و كار مادی را از یكدیگر جدا می كرد جابجا كرده است.
در اینجا نیز باید مفهوم دقیق واژهها را مشخص كرد. مثلا نباید كار غیرمولد را همان كار بی فایده یا بدتر از آن كار پارازیت دانست. تمایز میان فعالیتهای تولید مادی و دیگر فعالیتها، چون تمایز میان كار مادی و كار فكری به دورانهای بسیار دور ماقبل تاریخ انسانی باز می گردد. همین تمایزات امكان توسعه انسانی را فراهم آورد. اما تا همین اواخر و همین امروز "شكنجه" كار تولید مادی سهم اكثریت عظیم مردم و سرنوشت طبقات "پایین" بود كه به كار اجباری وادار شده بودند. از اینطریق بود كه "طبقات بالا" وقت آزاد می یافتند كه به فعالیتهای "شریف" مانند اعمال زور و قدرت در همه ابعاد آن بپردازند.
با پیدایش سرمایه داری توسعه تمدن از مرحلهای تعیین كننده عبور كرد. ماركس نخستین كسی بود كه نیروهای محركه نوین این مرحله را كشف كرد. وی نشان داد كه نیروی كار تنها منبع ارزش مصرف یا ارزش مبادله نیست. نیروی كار در روند ارزشافزایی سرمایه شركت می كند و منبع تولید ارزش اضافی است. در این شرایط از نظر سرمایه در مجموع خود، فعالیتهای خارج از تولید خواستهای مادی از لحظهای كه بر سود سرمایه اثر منفی می گذارد "غیرمولد" محسوب می شود. *
حال انقلابی كه در مناسبات انسان با طبیعت در حال انجام است حامل چه شرایط نوین و چه تحولی در تقسیم كار و مناسبات اجتماعی است؟ اكنون ما با روند "عینیت یافتن" هوش و فكر در قلب روند تولید خواستهای مادی مواجه هستیم كه در نتیجه آن جنبش دوگانهای شتاب گرفته است. كار غیرمولد در مفهوم سرمایه داری كلمه گسترش می یابد. در عین حال فعالیتهای فكری كه تا كنون از تولید مادی جدا بود در آن ادغام می شود. در تنوع مناسبات میان علوم، تكنولوژی، مدیریت و انگیزه انسان ها، اشكال نوینی ظهور می كند و براساس آن همجوشی نوینی در موسسات و كارخانه ها بوجود می آید.
این تحولات عظیم هر چند بر مبنای بخشهای مختلف تولید، كشورها، قارهها به شكلی نابرابر توسعه یافته اند، اما در تنوع فوق العاده شرایطی كه در عین حال در وابستگی متقابل به یكدیگر قرار دارند، دارای ابعاد جهانشمول می باشند. ویژگی عمده دوران ما عبارت از آن است كه پایان گرفتن انقلاب صنعتی با آغاز انقلاب اطلاعاتی تلاقی كرده است. در همه جا مناسبات اجتماعی دگرگون میشوند. مزدبران شهری عمومیت می یابند، زنانه می شوند، جنبه فكری كار آنان افزایش پیدا می كند. همانطور كه دهقان قبل و بعد از انقلاب صنعتی یكی نیست، كارگر دستی، باربر، كارمند و كارگر بی مهارت نیز از یك سوی جهان در آنسوی و در پیوند با تحولات كنونی یكی نیست.
كارگر جمعی نوینی ظهور می كند كه در سمت همشكلی حركت ندارد. مناسبات میان طراحی و اجرا تغییر می یابند و مداخله انسان بر روی موضوع كار بیشتر و بیشتر غیرمستقیم می شود. تولید كنندگان، كارمندان، مدیران، مهندسان، پژوهشگران، مناسبات نوینی میان خود برقرار می كنند كه شكافهای حرفهای گذشته، ساختارهای سلسله مراتبی یا صنفی را دور می زند. این تحولات در آن واحد و بطور متضاد گرایش در سمت یكسان سازی و تمایزگذاری را تشدید می كند.
تركیب و نقش طبقه كارگر در این شرایط متحول می شود. این طبقه در پیوند با تولید مادی است كه بدون آن حیات اجتماعی وجود نخواهد داشت. طبقه كارگر در موضع حساسی قرار دارد كه می تواند شیوه نوینی از تجمع انسانها را در برابر تفرقه ناشی از انحصار سرمایه داری بر ابزار تولید برقرار سازد. زیرا كه از این پس تمام مناسبات مبتنی بر سلطه در بحران قرار دارند. باستانی ترین اشكال سلطه قبل از جامعه طبقاتی ریشه در مناسبات انسان با طبیعت یا با جنس مخالف داشته است. مناسبات سلطه امروز با پیچیدگی مناسبات استثماری در جوامع سرمایه داری پیشرفته مشخص می شوند. همه تلاشها برای تحول كار و نوسازی و مدرنیزه كردن مناسبات اجتماعی با واقعیت مناسبات طبقاتی برخورد می كند. طبقه كارگر دور از آنكه در نظم سرمایه داری مستحیل شود نقشی ویژه و در حال گسترش پیدا كرده است، نقشی كه ناشی از تماس مستقیم آن با انحصار سرمایه داری بر ابزارهای تولید و تمركز قدرت سیاسی و اقتصادی در دستان سرمایه است.
غنی شدن طبقه كارگر در نتیجه تنوع یافتن بخشهای مختلف آن و تحكیم این طبقه براثر افزایش مهارتها و دانش آن، در واقع این طبقه را در قلب همه تضادهایی قرار داده است كه پیشرفته ترین جوامع سرمایه داری را در بحران فرو برده است. اكنون در تمام كشورهای سرمایه داری پیشرفته بجز جنبش اعتراضی طبقه كارگر تقریبا جنبش اجتماعی دیگری دیده نمی شود كه خود نشان از نقش اساسی این طبقه برای به حركت درآوردن تدریجی دیگر جنبشهای اجتماعی دارد. طبقه كارگر در سرچشمه تولید محصولات و خواستهای مادی قرار گرفته و مستقیما در مقابل سیستم حاكم قدرت و مدیریت قرار دارد، سیستمی كه بجای افزایش قدرت خرید نیروی كار و افزایش و پذیرش صلاحیتها و اجرای مسئولیتها فقط و فقط سود و انباشت سرمایه مالی را بر همه چیز مرجح و حاكم می داند و می خواهد. طبقه كارگر برای رهایی خود مستقیما در ضرورت مفهومی دیگر از جایگاه انسان، مضمون تكنولوژی ها و بكارگیری منابع برای همه جامعه درگیر شده است. تحولات اخیر در كشورهای پیشرفته نه فقط اهمیت مداخله طبقه كارگر را كاهش نداده، بلكه به این مداخله طنین تازهای بخشیده است. با اینحال سهم این طبقه در مبارزه برای تحولات رهایی بخش انكار می شود. آیا طبقه كارگر باید برای دستیابی به اتحاد و تجمع و یافتن و بكاربستن راه حلهای تازه بر مبنای منافع همه جامعه و بشریت، از بیان دیدگاه طبقاتی خود صرفنظر كند؟
این پرسش با همه ابعاد عام و جهانشمول آن نسبتا تازه است. اما تنها امروز نیست كه نیروهای انقلابی با آن درگیر هستند. مسئله اساسی عبارت از آن است كه : چگونه می توان با عزیمت از دیدگاه ویژه یك طبقه (كارگر) تمام نیروی های فعال یك ملت را متحد و جمع كرد؟ چگونه می توان در برابر بورژوازی حاكم كه منافع خود را تجلی منافع عمومی جامعه معرفی می كند ایستاد؟
امروز ما رویكرد نوینی را به این پرسش قدیمی پیشنهاد می كنیم كه در آن بیان منافع طبقاتی بر روی یافتن اتحادها و تجمعهای جسورانه تر باز است. این رویكرد بتدریج در طول دهههای گذشته و در تلاش برای آزاد شدن از تنگ بینیهای گذشته شكل گرفت و می كوشد بدون فراموش كردن واقعیت آشتی ناپذیریهای طبقاتی كه تحولات بزرگ دوران بیش از هر زمان دیگر ان را آشكار كرده است به وسیع ترین اتحادها دست یابد.
مسئله اتحاد در گذشته برای كمونیست ها بدین شكل مطرح بود كه چگونه می توان برای جلوگیری از شكست جنبش مردمی متحد شد و در همان حال چشم انداز دیكتاتوری پرولتاریا را كه سنگ بنای مبارزه طبقاتی تصور می شد به متحدان خود قبولاند؟ در این شرایط چارهای جز آن نبود كه آنچه را موجب تفرقه است موقتا مسكوت گذاشت و در نتیجه بخشی از اعتقادات و هویت كمونیستها را برجسته نكرد. در واقع چنین بنظر می رسید كه دیدگاه طبقاتی مانعی در برابر بیان منافع مشترك در عرصه سیاسی است.
در دوران جبهه خلق (در فرانسه قبل از جنگ دوم جهانی) و مقاومت ضد فاشیستی ظرفیت كمونیستها برای رسیدن به اتحاد ثمرات خود را نشان داد. با اینحال تضادهای خط مشی پیش گفته را برطرف نكرد. بورژوازی استراتژی خود را دنبال می كرد و در برابر پیشرفت های دمكراتیك می ایستاد. آشتی ناپذیری های طبقاتی، كه كمونیستها برای رسیدن به اتحاد، تكیه بر آن را موقتا مسكوت می گذاشتند با نخستین دشواری ها، بصورت تنشها خود را به پیشاپیش صحنه می كشاند. مجددا تاكید بر دیدگاه طبقاتی برای حفظ هویت و مشخص كردن موانع ضروری می گردید. اما باز هم به عامل تفرقه در برابر اتحادی كه برای پیروزی اساسی بود تبدیل می شد و و ائتلاف قبلی به سود طبقه حاكم شكسته می شد. نتیجه بن بست بود. در دهه هشتاد حزب سوسیالیست فرانسه با استفاده از اینكه همچنان مفهومی كهنه از اتحاد در اذهان غالب است، كمونیست ها را در برابر یك آلترناتیو دام گونه قرار داد : "یا از بیان دیدگاه طبقاتی خودداری كنید تا متحد شویم، یا در بیان هویت انقلابی در انزوا بپوسید." پایان حزب كمونیست اتحاد شوروی در ابتدای دهه نود به این ادعا ابعادی تازه و توجیه پذیر داد : حزب كمونیست فرانسه راهی ندارد جز آنكه یا خود را در جنبش سوسیال دمكراسی منحل سازد، یا در گرداب حوادث شوروی صاف و ساده ناپدید شود. علیرغم همه فشارهایی كه در ابتدای آن دهه وارد می آمد حوادث بعدی نشان داد كه این پیش بینیها درست از آب در نخواهد آمد....
نگرش نوینی كه كمونیست ها پیشنهاد می كنند، می كوشد تا این آلترناتیو قدیمی را پشت سر بگذارد و راه را برای درك مناسبات نوینی میان بیان منافع طبقاتی و در نظر گرفتن واقعیت های ملی و جهانی، میان تمایز نیروهای اجتماعی درگیر در یك روند تحول و اتحاد سیاسی میان آنان باز كند. این مشی با ابعاد دمكراتیك و پلورالیستی خود تنوع اوضاع و انگیزههای همگان را در تجمعهایی كه برای هر گونه پیشرفت مثبت لازم است در نظر می گیرد. مسئله برای ما دیگر این نیست كه آنچه موجب اختلاف است كنار بگذاریم تا منافع همگان را مطرح كنیم. مسئله عبارت است از آنكه دیدگاههای مختلف را با یكدیگر در تقابل و گفتگو قرار دهیم تا به بهترین شكل ممكن و با آهنگی كه مورد نظر بیشترین تعداد و اكثریت است، به پیش رویم. دیدگاه طبقاتی فهرستی از یك سلسله اصول اعتقادی كلی نیست كه با مسایل مشخصی كه حل آن پیشاروی ماست ارتباطی ندارد. با عزیمت از این مسایل مشخص و تحولات ناشی از آن است كه دیدگاه طبقاتی شكل می گیرد. دیدگاه طبقاتی را همه كسانی كه در جستجوی مبارزه كارآمد برضد گزینشهای سرمایه داری هستند در جریان مبارزه و بنای سازمان كمونیست تدوین می كنند و شكل می بخشند. این نگرش از كمونیست ها می طلبد، در جریان مبارزه و اندیشه، بجای تكرار یك سلسله اصول كلی، تجربیات و درك ویژه خود را دربرابر قدرت سرمایه، در محل كار و در جامعه وارد كنند.
پیشرفت جوامع در مبارزه طبقات و از خلال آن تحقق یافته است و هویت پیچیده و متعارض این مبارزه است كه ویژگی خود را به جوامع انسانی داده است. هیچ دستاورد و هیچ حقی وجود ندارد كه بدون مبارزه به قدرتهای حاكم تحمیل شده باشد. این دستاوردها سپس خود به ابزارهای تازهای برای مبارزه با نابرابری، تفرقه و فقر اجتماعی تبدیل شده اند. این حقوق كسب شده و دستاوردهای مبارزه مردم توانستهاند سیاستهای استثمار و سلطه را كه می كوشد تا هر گونه قدرت مداخله مزدبران در وضعیت محل كار و اصولا در حیات اجتماعی را ممنوع سازد، محدود كنند. طبقات حاكم همیشه مزدبران را باركش خود دانسته و در صورت لزوم دورانداختنی تلقی كرده اند. روزانه هشت ساعت كار، مرخصی با دستمزد، قراردادها و تضمینهای دستجمعی كار، بخش خدمات عمومی و اجتماعی، آموزش و پرورش ملی، تامین اجتماعی، حق كار و ... همه در پی مبارزه بدست آمده و نشان از نقش نبرد طبقاتی در پیشرفت جامعه و در رشد تمدن دارد. همین دستاوردهاست كه بهترین برگهای برنده یك ملت محسوب میشوند.
ماركس در زمان خود این پیش بینی پراهمیت را نمود كه پرولتاریا با آزادی خود، همه جامعه را آزاد میسازد. نقش رهایی بخش این طبقه ریشه در آن دارد كه شیوهای از رشد و توسعه را كه تا به امروز پیشروی تمدن در چارجوب آن انجام شده است را پشت سر میگذارد، شیوهای كه اساس آن بر سلطه، غارت، محرومیت بخش اعظم انسانها مبتنی بوده است.
اندیشه شورش محرومان و گرسنگان علیه ثروتمندان و نازپروردگان بسیار بیش از جنبش كارگری قدمت دارد. و ریشههای آن به خشم، محرومیت و شورش همه اسپارتاكوسهای تاریخ باز می گردد. این اندیشه به دركی از دیكتاتوری ـ حاکمیت- پرولتاریا انجامید که بعدا ابزار انتقام از طبقات ستمگر و حاکم شد. این مفهوم تنگ و محدود برای دوران طولانی در صفوف جنبش كارگری و كمونیستی حاكم گردید. استالینیسم تصویر دشمن طبقاتی را به بدترین انحرافات و سركوبها كشاند. اثر این انحراف در بسیاری از متن هایی كه همچنان مبارزه طبقاتی را با جنگ اجتماعی مخلوط می كند، باقی است. اما ضرورت پایان دادن به این انحراف به معنای آنست كه باید ضرورت تاكید بر نقش تضادهای طبقاتی را نیز به كنار گذاشت؟ یا برعكس بر ضرورت ابداع و پیشبرد مشیای تاكید دارد كه هر لحظه به بیان منافع عمومی حساس باشد و بتواند به همگان اندیشه روشن و سودمندی ارائه دهد كه معضلات طبقاتی و مضمون موانعی را كه باید از سر راه برداشته شود روشن كند؟
محافل حاكم سرمایه داری امروز بیش از گذشته حاضر نیستند، بخودی خود از امتیازاتی كه بدان دست یافتهاند صرفنظر كنند و به ضرورتهای توسعه انسانی بیاندیشند. برعكس بهترین استراتژهای خود را بكار گرفتهاند تا آرزوهای رهایی انسانها را منحرف كنند و به یوغ كشند. اما هیچكس نمی تواند جنبش یك خلق را برای همیشه متوقف سازد. اندیشه درباره مسایل طبقاتی نه نتیجه فراخوان این یا آن دكترین است و نه تكیه بر آن ناشی از ضرورت نشان دادن هویتی خاص است. باید نقش طبقات را شناخت و بر آن تكیه كرد، زیرا به بحث درباره مسایل جامعه امروز در بحران و چگونگی ایجاد جسورترین تجمع نیروها برای تغییر سیر اوضاع یاری می رساند.
چگونه، با چه مضمون و در كدام چشم انداز می توان شیوه نوینی از همبستگی را ساخت كه در آن بیان دیدگاه طبقاتی تحرك نوینی را پدید آورد؟ فروپاشی نظام شوروی برای یك دوره بر همه قارهها اثر گذاشت و همه نیروهایی كه می كوشیدند تا فشار سلطه سرمایه داری را تنگ كنند تحت تاثیر قرار داد. با اینحال در هر چهار گوشه دنیا، شبكه آنانی كه حاضر به جستجوی همبستگی و یافتن پاسخهایی غیرسرمایه داری هستند همچنان زنده است. پیوندهای نوینی برقرار می شود میان همه جریانهای فكری، مذهبی، فرهنگ ها، جنبش كمونیستی، بخشی از انترناسیونال سوسیالیست، جنبشهای فمینیستی یا محیط زیست، جنبشهای ملی كه در نتیجه تضادهای داخلی خود تكه تكه شده اند، تا محافل صلح طلب كه در نتیجه ظهور دنیایی "تك قطبی"بی پشتوانه شدهاند و سازمانهای غیردولتی كه به بشریت و فقر جهان می اندیشند.
در هر یك از این خانوادهها، در تنوع فوق العاده اوضاع، نیروها و افرادی را می توان یافت كه در برابر هژمونی سرمایه داری حاكم سر فرو آورده اند. هدف خود را به برپایی لانههایی برای بقایا مجراهایی برای انحراف جنبش مردم قرار داده اند. اما در همه این جریانها پرسش هایی نوین مطرح می شود، اراده به آنكه در برابر وضع كنونی ایستاد و همراه با دیگران راهی دیگر را ساخت بالا می گیرد.
یكی از نمونههای بسیار گویای این پدیده را می توان در رشد الهیات رهایی بخش در امریكای جنوبی دید كه عمیقا در بالا گرفتن جنبش خلقی در این قاره ریشه دارد. روحانیان مسیحی كه در این قاره همراه با روستاییان بی زمین زندگی می كنند جزیی از آن اتحاد و تجمع بنیادین هستند كه از خلال آن در برادری، احترام و مبارزه مشترك امید به رهایی زنده نگاه داشته می شود. مالكان بزرگ ارضی، شركت های چند ملیتی كه به غارت منابع این كشورها مشغول هستند برای مهار كردن این جنبش از همه ابزارهای سركوب و فساد استفاده میكنند.
امیدها و رنجهای انباشته شده بازتابهایی بی سابقه در اندیشه برخی از مهمترین الهی دانان پدید آورده است. آنان از خلال ایمان مذهبی، ضرورت مبارزه آزادیبخش را بر علیه "معصیت ساختاری" سلطه و استثمار توجیه می كنند. برخی حتی به ماركس استناد می كنند و اهمیت نقش او در تاكید بر مبارزه طبقاتی را می پذیرند. علیرغم تلاش پیگیر مقامات واتیكان الهیات رهایی بخش همچنان زنده است زیرا احساس خطر در برابر واقعیت نگران كننده دنیای كنونی و پیامدهای احتمالی هزمونی سرمایه داری لجام گسیخته بالا گرفته است.
دورانی كه "جنبش كمونیستی" انحصار آگاهی طبقاتی را مختص به خود می پنداشت واقعا سپری شده است. مسایل مبرمی كه خلقها با آن درگیر هستند موجب می شود نیروهایی كه برای یافتن آلترناتیوی در برابر وضع موجود می كوشند هر چه بیشتر افزایش می یابند. ما خواهان آن هستیم كه در احترام كامل به تنوع و هویت هر كس و هر نیروی اجتماعی در كنار این جوشش همگانی قرار داشته باشیم.
برای دستیابی به هر پیشرفتی هر قدر هم كوچك باشد و رسیدن به هماهنگی در سمت وسیع ترین خواستها هیچ پیش شرط قبلی و هیچ محدودهای وجود ندارد. اصل آن است كه در جهانی كه تهدید پسرفت تمدن بر فراز ان سنگینی می كند همه آنانی را كه در سمت آزادی انسانی عمل می كنند متحد كرد و خواستهای آزادیخواهانه را در آن افزایش داد.
ما امروز نیاز داریم كه گونهای دیگر از جنبش كمونیستی را بسازیم. این جنبش در عمل فعالانه در برابر هر گونه سلطه و برقراری چشم اندازی تازه از رهایی انسان ساخته می شود. كمونیستها تنها نیرویی نیستند كه خواهان آزادی، صلح و توسعه نظم نوین بین المللی بر مبنای عدالت و حقوق هستند و چه بهتر. ویژگی آنان در روشن ساختن محدوده سرمایه داری و در این اراده است كه بر موانعی كه در برابر گسترش همبستگی قرار دارد غلبه كنند و پاسخی دیگر غیر از پاسخ های سرمایه داری را بتدریج غلبه بخشند. امروز مسایل مبارزه طبقات شكلی دیگر به خود گرفته اند، اما مبارزه برای پشت سر گذاشتن محدوده تاریخی سرمایه داری بیش از هر زمان دیگری مبرم و ضروری شده است. در جهانی كه در بند شبكه سلطه سرمایه داری قرار دارد، هر مبارزه متعهدانه، هر همبستگی، هر گام به جلو جنبه جهانشمول و عام پیدا می كند. در درك اهمیت این مسایل است كه خطوط یك جنبش كمونیستی نوین در احترام به نظریات و مشیها ترسیم می شود. پذیرش ماركسیسم را نمی توان پیش شرط رسمی این جنبش قرار داد. اما ارجاع به ماركسیسم می تواند همچون نتیجه زنده تنوع راههای تئوریك و فرضیههای كار، عمل مشترك و تبادل نظر قرار گیرد.
با آشكار ساختن واقعیت و موانع طبقاتی است كه می توان سهم سودمندی در گشایش چشم انداز آزادی انسانی داشت. در غیر اینصورت این خطر وجود دارد كه گسترش ناامیدی و خشم در مسیرهای انحرافی قرار گیرد و به پسرفت هایی نگران كننده در جهانی اینگونه بی ثبات منجر شود. افسانه " انسان آزاد در بازار آزاد" به دشواری قادر است واقعیت سلطه طبقاتی را كه امروز از هر زمان دیگری شدیدتر است بپوشاند. بازار سرمایه داری آینده بشریت نیست.
* ارزش اضافی ارزشی است كه كار مولد مزد بر اضافه بر ارزش نیروی كار خود تولید می كند. این ارزش اضافی منبع سود، بهره و رانت و ... است. همانطور كه ماركس می نویسد: "با آنكه تنها بخشی از كار روزانه كارگر پرداخت می شود و بخش دیگر آن پرداخت نشده باقی می ماند، و دقیقا همین بخش پرداخت نشده یا كار اضافه است كه بر اساس آن ارزش اضافی یا سود شكل می گیرد. اما در ظاهر چنین به نظر می رسد كه تمام روزانه كار پرداخت شده است. این ظاهر گمراه ساز است كه كار مزد بری را از دیگر اشكال تاریخی كار متمایز می كند." (ماركس – مزد، بها، سود)