بازگشت

  

جنگ طلبی و بمب اتم خواهی

نه سیاستی ملی، که ضد ملی است

 

جذب لایه های نظامی حاکمیت به جنبش اجتناب ناپذیر است،

 چرا که حاکمیت در جمهوری اسلامی همچنان و علیرغم سپاهی شدن

 آن یکدست نیست و چنین ظرفیتی نیز منتفی نیست.

 

هم در سال های نخست تاسیس جمهوری اسلامی، هم در سال های اصلاحات و هم در ماه هائی که آن را می توان فصل نوینی در تحولات اجتماعی ایران دانست، سیاست و مشی سیاسی، به خودی خود نه معنی و مفهوم داشته و نه فارغ از جهت گیری طبقاتی بوده و هست. هر سیاستی، چه از سوی اپوزیسیون و چه حاکمیت و طیف بندی های درونی آن همیشه خواستگاه های طبقاتی داشته، دارد و درآینده نیز خواهد داشت.

هر سیاستی در دو صف حکومتی و غیر حکومتی یا در برابر یک روند اجتماعی ـ تاریخی است و یا همسو با آن. ملی بودن و یا غیر ملی بودن یک مشی سیاسی، نه در ادعاهای وابستگان این دو صف، بلکه در ماهیت آن و همسوئی و همراهی با روند تحولات مترقی اجتماعی تعریف می شود.

روندهای اجتماعی نیز نه یک شبه شکل می گیرند و نه حادثه اند که یکباره ظهور کنند و سپس در حوادث بعدی فراموش شوند. این روندها در گذشته ریشه دارند و آینده را می سازند.

زمانی که درباره اوضاع کنونی ایران صحبت می شود، اگر به فرمول های بالا توجه نشود، ذوق زدگی ها، افسردگی ها، نا امیدی ها، پروازهای شتابزده سیاسی و انواع پدیده های روحی- روانی از راه می رسند.

هر روند اجتماعی با پستی و بلندی، حادثه، پیشروی و عقب نشینی، زمین خوردن و برخاستن همراه است. آنچه مهم است در این مسیر، ایمان به قطعی بودن عبور و رسیدن به سرمنزل و پایان یک مرحله و آغاز مرحله و روند جدید است. برای یک حزب و تشکل سیاسی از آن مهم تر شناخت مرحله و پیش بینی رویدادها و افت و خیزهای احتمالی و شکل گیری تدریجی آن و تدوین سیاست است. یعنی همان نکته ای که درابتدای این یادداشت یادآور شدیم.

نزدیک به سه سال پیش، راه توده نوشت که مرحله تشکیل حکومت سپاهی آغاز شده است و برای کنترل جنبش آزادیخواهی و تحول طلبی مردم شکل گیری چنین دولت و حاکمیتی از جمله پیش بینی های قطعی است که تنها با هوشیاری شاید بتوان جلوی آن را گرفت و یا حتی بر مترقی بودن و مترقی شدن چنین رویدادی تاثیر گذاشت، چرا که هر حادثه و رویدادی در دل خود؛ عناصر مترقی نیز دارد که باید آنها را تقویت کرد. همان دوران ما روی ضرورت جلب و جذب فرماندهان سپاه به جنبش اصلاحات تاکید کردیم و حتی یادآور شدیم که اوضاع و ساختار حاکمیت در جمهوری اسلامی به گونه ایست که از این پس نقش نیروهای نظامی پررنگ تر و جدی تر از گذشته مطرح است. نه در عرصه جنگی، بلکه عرصه سیاسی. بنابراین، به میدان سیاست درآمدن نظامی ها الزاما و قطعا منفی نیست و تاریخ جنبش های اجتماعی چنین حضوری را گاه در کنار خود و گاه در برابر خود بسیار دیده است. مهم آنست که این حضور با چه سمت گیری و چه سیاستی است و در خدمت کدام طبقات و اقشار اجتماعی است و چه توانی را جنبش برای جذب آنها دارد.

آنچه که اکنون با آن سرسختانه باید مقابله و مبارزه کرد، آن سیاست جنگی است که چنین ترکیب حکومتی (نظامی- سیاسی) می کوشد به بهانه اسلام گشائی به جامعه تحمیل کند و باید کوشید چنین سیاستی را که در خدمت منافع سرمایه داری غارتگر و تجاری است به سیاستی دیگر و در خدمت منافع ملی ایران تبدیل کرد. برای چنین پیکار مهمی هیچ گریزی جز شناخت آن منافع طبقاتی که پشت چنین سیاستی پنهان شده نیست. همینگونه است سیاست انرژی هسته ای و مشتقات سیاست اتمی حاکمیت. امروز دفاع از تولید انرژی هسته ای در ایران یک سیاست ملی است، اما آنجا که حاکمیت این تولید را در خدمت جهانگشائی اسلامی می خواهد به تولید اتمی تبدیل کند و کشور را به باد نابودی بدهد، قطعا سیاستی غیر ملی است. به همین دلیل، ضرورت تحول در ساختار طبقاتی حاکمیت و ساختار سیاسی آن، همچنان در دستور جنبش باقی می ماند، آنچه که تغییر یافته و باید در محاسبات گنجاند نیروهائی از حاکمیت است که باید چنین ضرورتی را بپذیرد. این ساختار را حاکمیت نظامی کرده برای سیاستی دیگر، جنبش نیز همین ساختار را باید در جهت عکس سیاست حاکمیت به خود جلب کند.

 

  

 

                                                                                         بازگشت