بازگشت

 

هیتلر و آلمان ها (ورنر پاریس ـ ادیسیون سوسیال ـ 1982)

نوشته "پی ‌یر آنجل" آلمان شناس و تاریخدان ماركسیست فرانسوی

ترجمه علیرضا خیرخواه برای راه توده

 

عروج فاشیسم در آلمان

دزد سوم

میوه اختلافات کمونیست ها

و سوسیال دمکراتها را چید

(7)

  

سوسيال دمكراسی و عروج هيتلريسم

 

پس از انتخابات نوامبر 1932 كه موضع نازی‌ها كمی ضعيف شد، حزب سوسيال دمكرات تصور كرد خطر نازيسم تمام شده است.

بنابراين تنها يك رقيب باقی مانده بود: حزب كمونيست آلمان.

رهبران سوسيال دمكرات با اين ارزيابی به تمام پيشنهادهای اتحاد عمل كمونيست‌ها پاسخ منفی می‌دادند. اين وضع حتی تا انتصاب هيتلر بعنوان صدراعظم در 30 ژانويه 1933 ادامه داشت. توجيه اين مخالفت چنين بود: " ما براساس قانون اساسی مبارزه می‌كنيم" و هيتلر هم بطور قانونی به قدرت رسيده است. اما آيا در هر حال آن زمان ديگر دير نشده بود؟ و. هوگنر يكی از رهبران سوسيال دمكراسی بعدها اعلام كرد: "در 1932 و حتی در 1933 بيش از هر زمان ديگر آلمان‌هايی وجود داشتند كه آماده مبارزه با فاشيسم ، برای دفاع از آزادی‌های مردمی بودند. اما 30 ژانويه 1933 آنان را به مقاومت دعوت نكردند."

اين درست است كه نازی‌ها در آن زمان سازمان‌های پرقدرت و پرشمار در اختيار داشتند و دستگاه دولتی هم از طريق هيتلر در اختيار آنها قرار گرفته بود، اما سوسيال دمكراسی نيز مقاومت را بر نيروهای عظيمی كه در اختيار داشت ممنوع كرده بود. در نتيجه عملا همه سازمان‌های ديگر كه بدون همراهی سوسيال دمكراسی تنها مي توانستند وارد يك مبارزه نااميدانه و از قبل باخته شوند خودبخود به محكوم به‌ بی‌عملی بودند. بدينسان سرمايه عظيمی از مبارزه و ايثار از دست رفت. به گفته هوگنر"با انسان‌هايی مصمم در رهبری، ما شكست ناپذير بوديم."

از سوی ديگر شكافی كه در فردای جنگ جهانی اول ميان رفرميست‌ها و انقلابيون بوجود آمده بود با گذشت زمان نه تنها كاهش نمی يافت كه هر روز عميق تر می‌شد. مداخلات "نوسكه" وزير دفاع سوسيال دمكرات و نيروهای آن، سركوب انقلاب و درهم شكستن تظاهرات كارگری، ممنوع كردن جبهه سرخ، حوداث اول ماه مه 1929 در برلين و سپس 17 ژوييه 1932در آلتون اين زخم را ديگر ترميم ناپذير كرده بود. البته اشتباهات و حملات كمونيستها به رهبران سوسيال دمكرات نيز بنوبه خود مناسبات ميان دو حزب را تخريب كرده بود. وانگهی اگر كمونيستها رهبران سوسيال دمكرات را سوسيال فاشيست می‌ناميدند، متقابلا رهبران سوسيال دمكرات هم مدعی بودند كه هيچ تفاوتی ميان نازی‌ها و كمونيستها نمی بينند. بهر گفته "اوتو ولز" رهبر حزب سوسيال دمكرات كمونيستها حتی ازفاشيست‌ها خطرناك تر هستند. رودلف هيلفردينگ هم مدعی بود كه اقدامات كمونيستها ماكياولی است. اينان سياست هرچه بدتر را پيش گرفته بودند و با باز كردن راه هيتلر به قدرت ، منتظرند كه ميوه آن را بچينند.

واقعيات اين تزها را كاملا رد می‌كند. جنبش كارگری در صورت اتحاد به اندازه كافی نيرومند بود كه بتواند عقب نشينی نازی‌ها در نوامبر 1932 را به هزيمت بازگشت ناپذير آنان تبديل كند. اما در اينصورت ما باز به همان معضل هميشگی باز می‌گرديم: سوسيال دمكراسی در 1918 يكبار برای هميشه حفظ نظام موجود را بر انقلاب سوسياليستی انتخاب نكرده بود؟ دست زدن به يك حركت تهاجمی همان پيامدی را بدنبال داشت كه سوسيال دمكراسی همواره ميخواست از آن احتناب كند. اين نگرش به همان اندازه كه برای جمهوری مرگبار بود به كمك نازی‌ها می‌آمد. انگيزه‌های اين رفتار سوسيال دمكراتها روشن بود: آنان نمی خواستند بخت خود را برای شركت در يك دولت ائتلافی با احزاب بورژوايی به خطر بياندازند. در نتيجه با هر گونه اقدام جدی و متحد كه ممكن بود راه را بر يك انقلاب بگشايد مخالف بودند. همان سه يا چهار باری هم كه شرايط، اتحاد عمل مقطعی با حزب كمونيست آلمان را به سوسيال دمكراسی تحميل كرد اين وضع با دشواری تحمل شد. سوسيال دمكراسی با فاصله گرفتن از ماركسيسم، عليرغم اشاره گاه و بيگاه به آن، ديگر قادر نبود از اوضاع اقتصادی و اجتماعی كشور تحليلی دقيق ارائه دهد، مضمون دولت را عمدا ناديده می‌گرفت و از ماهيت فاشيسم دركی نادرست داشت و نمي توانست آن را همچون يك پديده توده‌ای تحليل كند. فاشيسم را يك انحراف روانی، ناشی از افراط‌های جوانان پرهيجان و در نتيجه پديده‌ای موقت و حاشيه‌ای، ويژه جوامع عقب مانده می‌دانست. بعدها نيز فاشيسم را بعنوان شورش "خرده بورژوازی خشمگين" تفسير كرد.

اگر برخی از رهبران سوسيال دمكرات معتقد بودند كه نازيسم در خدمت سرمايه بزرگ قرار گرفته است، رهبری حزب از اين تحليل هيچ نتيجه مشخصی نمی گرفت. سوسيال دمكراسی چنان به فضايل "دولت دمكراتيك" ايمان يافته بود كه معتقد بود اين دولت همواره و به گونه‌ای بازگشت ناپذير در مسير درست حركت می‌كند. بنا به ادعای بهترين اقتصاددانان كه در كنگره "كيل" (1927) گرد آمده بودند، سرمايه داری توانسته بر تضادهای خود غلبه كند، تضادهايی كه در گذشته موجب بحران‌های اقتصادی و تنش‌های اجتماعی شده بود. دو سال پس از اين تحليل‌ها يك بحران بسيار شديد 1929  سوسيال دمكراتها را غافلگير كرد، بحرانی كه متقابلا به تقويت شديد نازی‌ها انجاميد. با اينحال سوسيال دمكراسی حاضر به بازبينی موضع خود نشد. شعار مورد علاقه آنان چنين بود: آلمان، ايتاليا نيست. حتی زمانی كه اوضاع خراب و خراب تر شده بود سوسيال دمكراسی حاضر به كنار گذاشتن تخيلات خود نبود. با اين تحليل‌ها حزب سوسيال دمكرات فعاليت ميليون‌ها هوادار خود را كه منتظر علامتی برای آغاز مبارزه بودند منحرف كرد. شعارهای آن اين وضعيت انفعال و انتظار را بيان می‌كرد: "مسئله اساسی "آماده بودن" است، شعار ما سازمان يافتن است نه تظاهرات كردن و ..."

برای يافتن ريشه‌ قدرت بسيج زدای سوسيال دمكراسی بايد به دورتر رفت. پيش از جنگ جهانی اول روزا لوكزامبورگ خطاب به آگوست ببل رهبر بلامنازع و مورد احترام جنبش كارگری چنين گفت: "رفيق ببل! برای ترمز كردن به شما نياز نداريم." اما بعدا عناصر بسيار محافظه كارتری نظير "ابرت" (صدراعظم بعدی جمهوری المان) به سوسيال دمكراسی پيوستند و جايگزين كسانی نظير ببل شدند كه در 1913 درگذشت. آنان رسما به نفرت خود از انقلاب اقرار می‌كردند و همه تلاش خود را برای حفظ نظام اقتصادی اجتماعی موجود بكار گرفته بودند.

پسر شاه "ساكس" بعدها در "خاطرات" خود در مورد "ابرت" نوشت: او دست همه را می‌فشرد بشرطی كه با كمونيستها مبارزه می‌كردند."

 

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت