بخش دوم نوشته 62 صفحه ای
نورالدين كيانوری
بازگشت رهبری حزب از مهاجرت
و آغاز مبارزه دشوار سياسی!
پيرامون سياست حزب تودهايران در برابر دولت موقت مهندس بازرگان، مخالفت حزب توده ايران با رياست جمهوری ابوالحسن بني صدر، اتحاد رو به وحدت سازمان فدائيان خلقايران با حزب تودهايران و تقويت ستون چپ واقعي در ايران و دگرگوني مواضع امروز برخي رهبران سالهاي اول تشكيل جمهوري اسلامي و حمايت حزب تودهايران از مواضع آن ها در آن سالها بسيار گفته و نوشتهاند.
در بسياري از گفتهها و نوشتهها، اگر هم نكات واقع بينانهاي وجود داشته باشد، چنان آغشته به تودهاي ستيزي و انقلاب ستيزي است كه اين واقع بيني هاي احتمالي كمتر جلوه مي كند! دو محور اساسي در اين نوع نوشتهها و گفتهها وجود دارد:
1- گروهي از اساس با انقلاب 57 مخالف بوده و هستند. از اين گروه آن ها كه در خارج كشورند، آشكارا و بي پرده نظرات خود را اعلام مي كنند و سهم حزب تودهايران در انقلاب را هم البته فراموش نمي كنند! جمع ديگري از اين گروه كه اغلب در داخل كشور بسر ميبرند، از آنجا كه نمي توانند آشكارا با انقلاب مخالفت كنند و براي حمله به حزب تودهايران نيز هيچ مانعي در برابر خود ندارند، حزب تودهايران را به عنوان نماد و پرچم انقلاب 57 زير ضربات تبليغاتي خود مي گيرند. در اين ارتباط نكته بسيار مهم و قابل توجه آنست كه بخش قابل توجهي از اين گروه، كه نه تنها در انقلاب نقش و سهم نداشتهاند، بلكه در برابر آن هم ايستاده بودند، اكنون در حاكميت نيز حضور دارند. اين ها شعار دفاع از ارزشهاي اسلامي و دفاع از آن ارزش هائي را سر مي دهند كه جانشين ارزشهاي واقعي انقلاب 57 كردهاند! مانند رهبران جمعيت موتلفه اسلامي، رهبران حجتيه، سران ارتجاع مذهبي و غارتگراني كه همچنان از سايه حزب ما ترس دارند.
2- گروه دوم نيز خود به دو دسته تقسيم مي شود. دسته نخست كساني هستند، كه نسبت به اوضاع كنوني ايران انتقادات واقعي دارند و حاكميت ارتجاع بر كشور را بدرستي يك فاجعه مي دانند. از اين دسته، آن ها كه در سالهاي پرمخاطره و پر حادثه آستانه انقلاب و ابتداي پيروزي انقلاب، بدلائل گوناگون و از جمله سن و سال حضوري جدي در صحنه سياسي و مبارزاتي نداشتهاند، تحت تاثير گفتهها و نوشتههاي تودهاي ستيزانه گروه اول تصور مي كنند حزب تودهايران نقشي در روي كار آمدن و تسلط ارتجاع حاكم داشتهاست و اساسا حزب ما براي چنين حاكميتي از انقلاب 57 و جمهوري اسلامي دفاع كردهاست!
دسته دوم از اين گروه، فعالان سياسي و حتي برخي سازمانهاي سياسياند، كه در آن سالها به نوعي از انقلاب و تا حدودي از سياستي كه حزب ما در برابر جمهوري اسلامي داشته متاثر بودهاند و يا مانند سازمان فدائيان خلق ايران، در اكثريت خود آن را پذيرا شدند و به آن پيوستند. با كمال تاسف و تحت تاثير حوادث و تحولات منفي در جمهوري اسلامي – از سال 62 به بعد- از يك طرف و زير فشار گروه اول در مهاجرت، اين دسته اغلب به نفي گذشته خويش و سياستي كه در برابر انقلاب و جمهوري اسلامي داشتهاند برخاسته و عملا تيغ بر چهره سياسي خويش كشيده و هنوز هم مي كشند.
از جمله، در سالهاي گذشت بحثهاي رايج بين اين دسته در مهاجرت پيش كشيدن اين انتقاد است كه چرا حزب تودهايران از دولت بازرگان در برابر آيتالله خميني حمايت نكرد و يا چرا شعار جبهه آزادي را به جاي جبهه متحد خلق نداد!
اين افراد، با فراموش كردن سال هاي اول پيروزي انقلاب ابتدا اين پيش فرض را قطعي تصور كردهاند كه آيتالله خميني از بدو بازگشت به ايران و يا در دوراني كه خود را در پاريس آماده بازگشت به ايران مي كرد ضد آزادي بود و يا اين كه مهندس بازرگان طرفدار آزادي همه احزاب و سازمانهاي سياسي و از جمله حزب تودهايران بود و از اين نظر در برابر آيتالله خميني قرار داشت. اين افراد همچنين بر اين تصورند كه دولت بازرگان از حمايت اردوگاه انقلاب جهاني از انقلاب ايران حمايت مي كرد و در برابر ارتجاع مذهبي و رهبران مذهبي بازار سنتي ايران قرار داشت! اين ها فرضياتي است كه با واقعيات آن سالها انطباق ندارد و كافي است فعاليتهاي سياسي دهه 40 و 50 نيروهاي مذهبي و گرايشهاي موجود در حاكميت پس از پيروزي انقلاب با دقت دوباره خواني شود تا در بسياري از پيش فرضها تجديد نظر شود. همين افراد، با همين پيش فرضهاي نادرست، سپس جبههاي را پيشنهاد مي كنند كه اساسا در سالهاي نخست پيروزي انقلاب محلي از اعراب نداشت، چرا كه وقتي آزادي هاي برآمده از انقلاب وجود داشت ديگر جبهه آزادي چه معنائي ميتوانست داشته باشد؟ تمام كوشش بايد اين مي بود كه آن آزاديها به نفع توده مردم ايران حفظ شود و اين نيز ممكن نبود مگر با محدود كردن آزادي ارتجاع مذهبي، غارتگران بازاري و در مجموع، متزلزل ترين اقشار و طبقاتي كه در انقلاب شركت كرده و خواهان كنترل روند انقلاب و تثبيت و تحكيم موقعيت خود در حاكميت بودند. اين همان وضعي است كه امروز شاهدش هستيم. يعني جبهه انقلاب، كه حزب تودهايران آن را جبهه متحد خلق اعلام كرده بود، به دلائل مختلف نتوانست تشكيل شود و عرصه براي همان اقشار و طبقات متزلزل شركت كننده در مرحله اول انقلاب، يعني سرنگوني دربار شاهنشاهي و حفظ ساختار نظام شاهنشاهي خالي ماند. آن ها به صورت متشكل، با برنامه و تحت حمايت امپرياليسم امريكا و پيركهنه كار استعمار جهاني انگلستان توانستند از يك طرف مانع تشكيل جبهه انقلاب شوند و از سوي ديگر جبهه خود را مستحكم كرده و به انقلاب يورش بردند. بنابراين، شعار حزب تودهايران براي تشكيل جبهه متحد خلق براي دفاع از آزادي خلق و دفاع از دستآوردهاي انقلاب بهمن 57 كه با عنوان "جبهه متحد خلق" در دو پلنوم تاريخي حزب تودهايران (پلنوم 16 بلافاصله پس از پيروزي انقلاب و پلنوم وسيع 17 در داخل كشور) تدوين و به عنوان شعار مرحلهاي انقلاب اعلام شد، شعاري دقيق، برخاسته از واقعيت جامعه انقلابي آن روز ايران و داراي محتواي انقلابي و واقع بينانه بود. همانطور كه شعار "جبهه آزادي" در آن سال هائي كه تاريخي ترين آزادي ها به پشتوانه انقلاب ايران در جامعه وجود داشت بي محتوا و غير واقع بينانه بود. همه كوشش بايد آن مي بود كه دست مخالفان آن آزادي ها از قدرت كوتاه مانده و يا كوتاه بشود تا اين آزاديها محدود نشود و از چپ روي ها و حادثه جوئي هائي كه مي توانست دست مخالفان آن آزادي ها را در حاكميت تقويت كند جلوگيري شود. هيچ نيروي سياسي و شخصيت سياسي واقع بين و حقيقت جوئي نمي تواند منكر كوشش تاريخي حزب تودهايران در آن سال ها و در تمامي اين عرصه ها شود.
حزب تودهايران، آزادي را طبقاتي مي ديد و مي بيند و به همين دليل، در آن سال ها از جبهه متحد خلق، به عنوان آزادي خلق انقلابي ايران دفاع مي كرد تا آزادي ارتجاع مذهبي و غارتگران تجاري را محدود كند و يا محدود نگهدارد.
تحت تاثير انتخابات مجلس پنجم، انتخابات رياست جمهوري دوره هفتم و بالاخره انتخابات شوراها و مجلس ششم، تجديد نظرهائي در نوع برداشتها نسبت به واقعيات ايران، بويژه در ميان فعالان سياسي خارج كشور شكل گرفتهاست، اما از آنجا كه اين نوع تجديد نظرها با حضور در صحنه اصلي نبرد و مبارزه همراه نيست، هنوز داراي آن عمق لازم براي اتخاذ يك سياست پيگير و اصولي نيست و به همين دليل شاهديم كه بر اثر حوادث منفي داخل كشور طي يكسال و نيم- دو سال اخير، بار ديگر زمزمههاي ياس و بازگشت به لاك خويش و حتي برخي تجديد نظرهاي منفي شكل گرفتهاست. بحث پيرامون بن بست اصلاحات و يا انتقادات نابجائي كه به محمدخاتمي، در حد توصيه به كناره گيري وي از شركت در دوره دوم رياست جمهوري مي شود، نشانههاي اين امر است.
با توجه به اين بحثها و ضرورت پاسخگوئي مستند به آن ها، از گزارش 62 صفحهاي نورالدين كيانوري، براي شماره 106 راه توده آن بخشهائي را در نظر گرفتهايم كه تا حدودي هم يادآوري گذشتهاست و هم هشداري نسبت به آينده.
در همين نوشته، در حالي كه نورالدين كيانوري از پيروزي محمدخاتمي در انتخابات دوم خرداد 76 به عنوان يك پيروزي بزرگ براي مردم ايران ياد مي كند، در عين حال و با صراحت از ادامه تلاش اختاپوس ارتجاع و بازاريان غارتگر براي بازگشت به اقتدار گذشته نيز ياد كرده و نسبت به آن هشدار مي دهد. اهميت اين ياد آوري و هشدار باش در آنست كه نورالدين كيانوري آن را، با توجه به توازن نيروها در جمهوري اسلامي و با فاصله گيري از اراده گرائي و تخيل پروري، در تاريخ 9 ارديبهشت ماه 1378 يادآور مي شود. يعني دو سال پيش، كه هنوز يورش به مطبوعات، ترور حجاريان، دستگيري ها و دهها توطئه ديگر از سوي مافياي اقتصادي و مافياي قدرت به اجرا گذاشته نشده بود!
در اين بخش از نوشته گزارش 62 صفحهاي نورالدين كيانوري، به مسائل مطرح شده در بالا تا حدود قابل توجهي پرداخته شدهاست، گرچه بدليل موقعيتي كه او براي دسترسي به همه منابع داشته و با توجه به محدوديت زماني، به جزئيات نپرداخته و تنها كليات را طرح كردهاست.
بخش اول اين نوشته 62 صفحهاي كيانوري در شماره گذشته راه توده (105) منتشر شد و آنچه را در ادامه مي خوانيد بخش دوم اين نوشتهاست، كه با عنوان «انتخابات دو خرداد 76 و سياست حزب تودهايران در برابر دولت مهندس بازرگان» مي خوانيد. كليه عناوين توسط راه توده و با توجه به مضامين مطرح شده در نوشته كيانوري انتخاب شدهاست. توضيحات راه توده در پي نوشت و يا در ميان پرانتز اضافه شده و براي حفظ ارتباط برخي موضوعات مطرح شده در نوشته به ناچار اصلاحات بسيار اندكي در برخي جمله بنديها صورت گرفته است.
اسناد مربوط به سياست حزب توده ايران
در برابر انقلاب 57 و حاكميت چند پارچه جمهوري اسلامي
را با سرفرازي به ميان مردم ببريد
و حقانيت آن را در عمل به مردم نشان دهيد!
حكومت 500 روحاني بر مملكت يك توطئه است!
روز فرياد مردم عليه اختناق
و خيانت به انقلاب بود!
فرمانرواياني كه در هر انتخاباتي از مردم شكست خوردهاند، هنوز اميد خود را براي بازگشت به پيش از دوم خرداد 76 از دست ندادهاند و به ترفندهاي جديد دست خواهند زد!
بسياري از همكاران آيتالله خميني در سالهاي اول انقلاب، در دهه دوم جمهوري اسلامي به توابهائي تبديل شدند كه خود را تسليم بازار و ارتجاع مذهبي كردند!
عليخامنهاي و هاشمي رفسنجاني، آنچه كه امروز مي گويند، با آنچه كه در سال هاي اول انقلاب مي گفتند بكلي متفاوت است!
ما با اين واقعيت روبرو هستيم كه در 8 سال فرمانروائي و رهبري علي خامنهاي و تحت رياست جمهوري پر اختيار هاشمي رفسنجاني، ميلياردرهاي جديد مثل قارچ از زمين روئيدند و دهها ميليون مردم زحمتكش ايران به خاك سياه نشستند!
در سالهاي باصطلاح سازندگي،
اژدهاي سيري ناپذير بازار هست و نيست مردم را به جيب زد!
اكثريت مطلق روحانيت شيعه، از ابتداي انقلاب با آزادي و جمهوريت مخالف بود و ميبينيم كه امروز هم مخالف است!
قدرت طلبي بني صدر، او را به سمت اتحاد با مجاهدين خلق و مسعود رجوي، كه سياست جديدي را در سال 60 اتخاذ كرده بودند برد و اين اتحاد و ماجراجوئي هاي آن ضربات بزرگي به انقلاب زد!
پس از پيروزي انقلاب در 22 بهمن 1357 بازگشت مسئولان و كادرهاي حزبي از مهاجرت به ميهن آغاز شد. رفقا فرجالله ميزاني و مريم فيروز بلافاصله پس از 22 بهمن به ايران باز گشتند و از آغاز سال 1358 بازگشت ديگران آغاز شد. رفيق ميزاني (جوانشير) با تلاش كم نظير در خيابان 16 آذر - خيابان غربي دانشگاه تهران- ساختماني را براي دفتر مركزي حزب اجاره كرده و آماده كرده بود و تودهاي هاي قديمي با شور و شادي به آنجا راه يافتند. من، به عنوان دبيراول حزب در روزهاي اول ارديبهشت 1358 به ايران وارد شدم. مقداري در فرودگاه معطلي پيدا شد و ماموران پس از گرفتن رابطه با مهندس بازرگان نخست وزير و موافقت او اجازه ورود به من دادند.
نمي توانم با كلمات شادي را كه در همان روز ورود به تهران و رفتن به دفتر مركزي آماده شده حزب و ديدن چهرههاي دوست داشتني رفقاي ديرين حزبي و به ويژه قهرمانان زجر كشيدهاي مانند رفقا عباس حجري، محمدعلي عموئي، هدايتالله معلم، اسماعيل ذوالقدر، ابوتراب باقرزاده، آصف رزم ديده، رضا شلتوكي و خاوری بيان كنم. چند روز بعد به ديدن عزيزاني كه در گروه «نويد» شاه را به ستوه آورده بودند، نائل شدم.
كار حزبي با شور بي مانندي به كمك دوستان ايران و آنان كه از مهاجرت آمده بودند آغاز شد.
انتشار روزنامه «مردم»، راهاندازي همايشهاي پرسش و پاسخ تاثير بسياري زيادي در روشن كردن سياست حزب و خنثي ساختن تبليغات بسيار شديدي داشت كه نه تنها از سوي باقيماندههاي رژيم سرنگون شده، بلكه توسط گروههاي چريكي چپ گرا و مجاهدين خلق براي بدنام كردن حزب داشت. پرسش و پاسخ ها به صورت جزوه و نوار تهيه و پخش مي شد. هنوز هستند كساني از افراد حزبي كه تمام نوارها را نگهداشتهاند. من خودم به طور تصادف با يك راننده تاكسي برخورد كردم كه مرا شناخت و اظهار محبت فراوان نسبت به من كرد و براي نشان دادن علاقه خود به راه حزب به من گفت كه تمام نوارهاي پرسش و پاسخها را نگهداري كردهاست.
مشكلات موجود بر سر راه انقلاب و در برابر حزب ما در دفاع از انقلاب!
تحكيم پايههاي پيروزي تاريخي مردم ايران، هسته اساسي كار كرد رهبري حزب را تشكيل مي داد. هنوز خطرهاي زيادي هم از درون و هم از بيرون كشور انقلاب را تهديد مي كرد.
پيش از همه و بيش از همه كشورهاي قدرتمند امپرياليستي امريكا، انگلستان و فرانسه، شركاي كنسرسيوم پر درآمد نفت ايران با تمام نيرو و امكانات خود در پي براندازي انقلاب بودند. اين نيروي جهنمي افزون بر توانائي هاي جهاني خود، مانند برقراري محاصره اقتصادي، جلوگيري از فروش نفت ايران در بازارهاي جهاني، مسدود كردن دارائي هاي ارزي ايران در بانك هاي جهاني… هنوز پايگاه بسيار نيرومندي در درون ايران، چه در ارتش و پليس و ژاندارمري و چه در همه ادارات دولتي داشت و همانگونه كه ديديم بارها از اين امكانات هم از درون- كودتاها- و هم از بيرون- تجاوز ارتش عراق به كشور ما- بهره گيري كرد.
در درون كشور خطر بزرگي كه انقلاب را تهديد مي كرد بسيار جدي بود. اين خطر بزرگ در ناهمگوني نيروهائي بود كه در پيروزي انقلاب شركت كرده بودند و بيش از همه و خطرناكتر از همه، ناهمگوني بسيار جدي در عمده ترين نيروي رهبري كننده انقلاب، يعني روحانيت شيعه بود.
واقعيت اين بود كه اكثريت مطلق روحانيت شيعه كه بدون دادن كمترين تلفات، يكي از عمده ترين پايگاههاي امپرياليسم را با به ميدان كشيدن تودههاي ميليوني زير شعارهاي "استقلال- آزادي- جمهوري اسلامي و عدالت اجتماعي" به اين پيروزي دست يافته بود، با اين شعارها نه تنها موافق نبود، بلكه با آن به شدت دشمني مي ورزيد و هنوز هم كه بيست سال از انقلاب گذشته است در همين مواضع خصمانه خود با دو شعار عمده انقلاب يعني "آزادي" و "جمهوريت" - يعني تعيين كننده بودن راي مردم- و عدالت اجتماعي دشمني آشتي ناپذير خود را دنبال مي كند.
اين نكتهاي بود كه همان موقع آيتالله خميني نيز در گفتاري كاملا علني به آن اشاره كرد و مخالفت خود را با آن نشان داد. او گفت:
«... آن وقت شيطنت اين بود كه سياست از مذهب جداست و بسيار ضربه به ما زدند و ما بسيار ضربه خورديم و آن ها هم بسيار نفع بردند. اين مطلب شكست خورد. حالا مي گوئيد سياست حق مجتهدان است، يعني در امور سياسي در ايران پانصد نفر دخالت كنند، باقي شان بروند سراغ كارشان، يعني مردم بروند سراغ كارشان و هيچ كار به مسائل اجتماعي نداشته باشند و چند نفر پيرمرد ملا بيايند و دخالت كنند. اين از آن توطئه سابق بدتر است براي ايران.» (نقل از روزنامه سلام 19 تيرماه 1376)
حالا ببينيم، در مقابله با اين نظرات آيتالله خميني دبير كنوني شوراي نگهبان قانون اساسي، كه بعد از آيتالله خميني به اين سمت رسيده و در 10 سال گذشته يكي از سياست گذاران پشت و جلوي صحنه سياسي جمهوري اسلامي بوده چه مي گويد. آقاي جنتي، دبير شوراي نگهبان در نماز جمعه تهران، با بي پروائي ادعا مي كند: «مردم يتيم هستند و روحانيت قيم يتيمان هستند!»
مانند اين گونه ادعاها را و در مواردي شديدتر از آن را در گفتارهاي نماز جمعه از كساني مانند آقاي يزدي، رئيس قوه قضائيه، آيتالله خزعلي، عضو شوراي نگهبان و مصباح يزدي در نطقهاي پيش از دستور نماز جمعه شنيدهايم. (1)
اين نظريات مافوق ارتجاعي در تمام سالهاي پس از درگذشت آيتالله خميني تاكنون بر جو سياسي در كشور ما فرمانروائي داشته است و تنها بيست و پنج ميليون نفر از سي ميليون راي دهندگان در انتخابات رياست جمهوري (دوره هفتم) با راي خود به آقاي خاتمي فرياد خود را عليه اين اختناق به گوش همه مردم جهان رساندند و با اين فرياد گردانندگان اختناق را كه در خواب خرگوشي فرو رفته بودند و در خواب هم به عنوان يك "بختك" چنين رويدادي را نمي ديدند از خواب بيدار كرد.
اولين واكنش اين "فرمانروايان" كه حاكميت خود را ابدي مي دانستند اين بود كه با چه ترفندهائي اوضاع كشور با به پيش از دوم خرداد برگردانند و اين تلاش تا امروز هم به رغم رسوا شدن دسيسههاي رنگارنگشان كه ننگين ترين آن آدم كشيهاي دهشت انگيز بخشي از گردانندگان وزارت اطلاعات و امنيت كشور بود هنوز اميد را از دست نداده و در جستجوي ترفندهاي تازه هستند. آن ها مي كوشند با بهره گيري از شوراي نگهبان كه مجمعي از سنگوارهاي قرون وسطائي در آن جا گرفتهاند و اكثريت مافوق ارتجاعي مجلس و از همه نيرومندتر، از گردانندگان نيرومند "بازار سنتي" كه با غارت هست و نيست اكثريت مطلق مردم كشور در سالهاي به اصطلاح "سازندگي" به اژدهاي سير نشدني دگرديسي پيدا كرده و نبض اقتصاد روزمره كشور را در دست دارند، هرگونه تلاش دولت را براي سامان دادن به اوضاع اقتصادي كشور غير ممكن سازند و با تظاهر به داشتن مواضع دشمنانه نسبت به امريكای جهانخوار در عمل به صورت همدستان آن كه با تحريمهاي رنگارنگ هر روز دشواري هاي تازهاي براي دولت بوجود مي آورد، در آمدهاند.
اين را هم بايد بيافزايم كه شكست هاي پي در پي از دوم خرداد 1376 شكافي را گرچه نه خيلي ژرف در گروه حاكم به وجود آورده است و اين شكاف به خوبي در جريان انتخابات شوراهاي شهر و روستا، ديده شد. همه تلاش جناح فوق ارتجاعي در جهت جلوگيري از انجام انتخابات شوراها و پس از آن در راه سنگ اندازي اكثريت مجلس در راه جلوگيري از پيروزي هواداران سياست آقاي خاتمي رئيس جمهور، به طور كاملا آشكار ديده شد و اين خود پيروزي بزرگي براي نيروهاي هوادار آزادي به شمار ميرود. (2)
تسلط آن ديدگاههائي كه نمونه آن را از قول دبيرشوراي نگهبان در بالا آوردم و تسلط اختاپوس بازار سنتي در ده سال پس از درگذشت آيتالله خميني را با يادي از دگرديسي در ديدگاه ها و كاركرد مسئولان بالاي كشور در همين ده سال مي توانيم دنبال كنيم. (3)
مثلا در زمينه عدالت اجتماعي، هاشمي رفسنجاني مي گفت:
«خدا مي داند، آن روزي كه بتوانيم توي اين مملكت مسئله مسكن را حل كنيم، مسئله استضعاف را حل كنيم، با اجراي اصل 49 قانون اساسي اين گردن كلفتهاي اقتصادي را، اموال نامشروعشان را از توي حلقشان بيرون بياوريم و حتي از مهريه زنانشان پس بگيريم و با همه اين ها بتوانيم حرفهايمان را به دنيا بزنيم، كاري را هم كه كردهايم ارائه دهيم، آن روز روز اسلام است.» (هاشمي رفسنجاني نماز جمعه 6 اسفند 1362)
همين مواضع راديكال را، كه با مواضع امروز رهبر جمهوري اسلامي زمين تا آسمان فرق مي كند، از قول علي خامنهاي بخوانيم كه مي گفت:
«آنهائي كه حاضرند به قيمت پولدار شدن خودشان، به قيمت افلاس و بيچارگي، خود را و كيسه خود را انباشته كنند، اين ها دشمنان انقلاب هستند، دشمن هميشه شمشير بدست نمي گيرد و اسلحه نمي بندد. دشمن سخت تر و سنگين تر اين است كه اساس نظام جمهوري اسلامي را با اين روشها و اخلاقيات متزلزل كند.» (آقاي خامنهاي نماز جمعه 21 فروردين 1360)
اكنون سالهاست كه ما با اين واقعيت روبرو هستيم كه در دوران 8 ساله پس از در گذشت آيت الله خميني، كه آقاي خامنهاي در مقام رهبري جمهوري اسلامي و آقاي هاشمي رفسنجاني با اختيارات پردامنه رئيس جمهوري قرار داشتند، نه تنها ميلياردها چندين بار ميلياردرتر شدند، بلكه افزون بر آن صدها و صدها ميلياردر و نيمچه ميلياردر مانند قارچ از زمين كشور ما روئيدند و دهها ميليون نفر از زحمتكشان و روشنفكران شريف ميهن ما به خاك سياه فقر دچار شدند.
فعاليت در محاصره سياسي
مشكل ديگر براي حزب ما در زمينه سياست درون كشور مناسبات با ده ها سازمان، گروه كوچك و بزرگ بود، كه پس از پيروزي انقلاب در ميدان مبارزات داخلي با سمتگيري هاي گوناگون فعال شده بودند. حزب ما با انبوهي از بدخواهان روبرو بود. غير از شمار بسيار كمي از عناصر وابسته به روحانيت و همراهان غير روحاني شان كه براي مبارزات حزب ارزش قائل بودند، اكثريت نزديك به تمام اين قشر كه قدرت حاكم را در دست داشت، حزب تودهايران را دشمن خود مي دانست و تنها چون آيتالله خميني و گروه كوچكي از روحانيون با اعتبار مانند آيتالله منتظري، آيتالله طالقاني با فعاليت علني حزب ما موافق بودند، اين وضع را تحمل مي كردند. در كنار اين اكثريت سنگين روحانيت، گروههاي سياسي چپ و راست و بازماندگان مخفي نظام سرنگون شده، با كينه توزي حزب ما را مورد سنگين ترين اتهامات قرار مي دادند. سازمانهائي مانند "مجاهدين خلق"، "چريكهاي فدائي"، " جبهه ملي" و بدتر از همه آن ها، گروههاي كوچك رنگارنگ مدعي ماركسيسم كه مانند قارچ از زمين روئيده بودند در اين طيف دشمنان و بدخواهان جا گرفته بودند.
سازمان رنجبران، اتحاديه كمونيستهاي ايران، سازمان پيكار براي آزادي طبقه كارگر، رزمندگان طبقه كارگر، حزب زحمتكشان ملت ايران به رهبري مظفر بقائي و… در عين داشتن دشمني شديد سياسي خود با حزب ما، در دشمني آشكار عليه حزب ما جبهه متحدي را تشكيل داده بودند. در چنين شرايط دشواري حزب ما فعاليت سياسي خود را آغاز كرد كه با موفقيت و ناكاميهاي گوناگون نيز روبرو گرديد.
در اين ميدان نبرد نابرابر، حزب ما توانست با گرد آوردن تودهايهاي قديمي كه نسبت به آرمانهاي خود پابرجا باقي مانده بودند چندين هزار مبارز جوان، دختر و پسر را به صفوف خود و سازمان جوانان حزب گرد آورد.
كاميابي چشمگير ديگري كه حزب ما بدست آورد و كينه دشمنان حزب را دو چندان كرد جلب سازمان فدائيان خلق ايران به راه همكاري و دوستي با حزب بود. "سازمان فدائيان خلق" نيروي قابل توجهي از جوانان پرشور و انقلابي را گرد آورده بود و در ميان نيروهاي غير متشكل هم هواداران بسياري داشت. جدا شدن دو گرده، يعني سازمان فدائيان خلق (اقليت) و گروه «كشتگر- هليلرودي» با همه سروصدائي كه راه انداختند، اثرشان در ضعيف كردن سازمان فدائيان بسيار ناچيز بود. همسوئي اين سازمان با حزب ما به نيرومندتر شدن هر دو سازمان كمك زياد كرد و در پي آن نيروي راستين چپ به يك عامل موثر در سياست كشور مبدل گرديد.
حزب تودهايران و دولت مهندس بازرگان
برخلاف آنچه كه ادعا ميكنند، حزب ما با شناختي كه از گذشته مبارزات درخشان مهندس مهدي بازرگان در دوران نظام شاه داشت از برگزيده شدن او به مقام نخست وزيري از سوي آيتالله خميني شاد شد و تصميم به پشتيباني او گرفت، اما خيلي زود معلوم شد كه سياست عملي دولت او، زير تاثير عوامل گوناگون، با خواستهاي انقلاب در تضاد قرار گرفته است. برجسته ترين ويژگي هاي سياست مرحوم بازرگان ترس و وحشت از كمونيسم و نفوذ ماركسيسم در تار و پود مقامات موثر كشور، اعتماد و گرايش به جلب كمك و ياري از امريكا براي روياروئي با "خطر" خيالي شوروي و كمونيسم، مخالفت با ملي كردن موسسات و سرمايههاي متعلق به غارتگران فراري و يك سلسله ديگر از اين نوع گرايش ها و سياست ها بود.
خطرناك ترين بخش اين سياست نادرست، اعتماد به امريكا و تصور گرفتن كمك از آن "اژدهاي" جهانخوار براي حل مشكلات انقلاب بود، كه طبعا حزب توده ايران نمي توانست به عنوان مدافع سرسخت انقلاب با آن موافق باشد. بنابراين و بر خلاف ادعاهائي كه اكنون مي شود، مخالفت ما نه با مهندس بازرگان، بلكه با سياستهاي دولت او بود و آن هم نه در همسوئي با روحانيون مرتجعي كه با دولت بازرگان و آزاديها مخالف بودند، بلكه در دفاع از آزادي نيروهاي طرفدار انقلاب، كه حزب ما در اين جبهه بود. براي روشن كردن اين سياست (بايد توجه داشت كه در اينجا صحبت از سياست است!) خطرناك، در زير گفتگوي "عباس اميرانتظام"، معاون سياسي و سخنگوي دولت مهندي بازرگان را با ماموران سفارت امريكا، به نقل از انتشارات دانشجويان خط امام نقل مي كنم. اين اسناد نشان مي دهد كه امريكائي ها چگونه با تردستي سياسي و با استفاده از يك روش "بچه گولزن" در زماني كه از يك سو عراق را براي تجاوز به ايران تشويق مي كردند و در درون كشور نيروهاي ضد انقلابي را براي كودتاي نظامي آماده مي ساختند، با وعده و وعيد پوچ دولت بارزگان را از "خطري" كه از سوي شوروي ها ايران را تهديد مي كند مي ترساندند، آن هم در شرايطي كه نمايندگان شوروي در ايران مصرانه و با پيگيري خستگي ناپذير به مقامات دولت ايران مراجعه مي كردند و آمادگي دولت خود را براي هر گونه كمك براي رفع مشكلات ناشي از تحريم هاي امريكا و ديگر كشورهاي اردوگاه امپرياليستي در اقتصاد كشور پيدا شده بود اعلام مي داشتند. در اين باره اين جمله امير انتظام به امريكائي ها بيش از اندازه گوياست:
امير انتظام به بدگماني رهبران انقلاب به اتحاد شوروي اشاره كرد و گفت: «در عين حال سفير شوروي فعال ترين شخص در تهران است. روزانه به موسسات دولتي با پيشنهادات هر نوع كمك مراجعه مي كند. او مداوم پس زده مي شود، ولي دوباره پديدار ميشود تا دوباره كوشش كند. امير انتظام گفت، فعاليت شوروي ها مشخصا مقابل موضع امريكا كه به چشم خيلي از ايرانيان والا مقام انفعالي است قرار دارد.» (از گفتگوي اول اكتبر 1979 امير انتظام با امريكائي ها)
از گزارش لينگن (كاردار سفارت امريكا در تهران بعد از انقلاب) به وزير خارجه- فوري 18-4-58
موضوع: علاقه امير انتظام به اطلاعات مشترك
1- تمام مطالب محرمانهاست.
«همانطور كه مرجع اطلاعاتي نشان مي دهد، معاون فعلي نخست وزير "انتظام" كه اكنون سفير تعيين شده براي پنج كشور اسكانديناوي است، در ملاقات با من قويا خواستار مبادله هرگونه اطلاعات در مورد سياستهاي داخلي ايران و مقاصد عراق نسبت به ايران شد.
ما قصد نداريم در سياستهاي داخلي ايران مداخله كنيم، ولي متشكر ميشويم اگر وزارت در نظر بگيرد كه آيا جواب دادن در مورد عراق براي ما مفيد نيست؟
اميرانتظام اظهار داشت كه نگراني خود را در مورد مقاصد عراق قبلا با "ناس" مطرح كرده و بازرگان نيز حداقل در يكي از ملاقات هايش با سوليوان (سفير امريكا در ايران) به اين مطلب اشاره كرده است.
انتظام در برخوردش با من گفت كه نگرانياش مربوط به وضعيت رهبران بغداد و شوروي نسبت به ايران مي باشد؛ و بر اين تاكيد كرد كه معتقد است كه اين يكي از نكات منافع مشترك بين دولت موقت و امريكاست.
همان طور كه در منبع اطلاعاتي منعكس شده است، جواب من به انتظام يك سلسله اطلاعات كلي از گزارش موجود در سفارت از بغداد بود و سپس گفتم ما اين مسئله را بررسي خواهيم كرد تا ببينيم آيا در موقعيتي هستيم كه اطلاعات دقيق تري بدهيم؟
من راهنمائي وزارت را در اين مورد خواستارم. از نقطه نظر منافع ما در اينجا جواب مثبت مي تواند به مراتب سودمند تر باشد. سهيم كردن دولت موقت در ارزيابي از وضع عراق مي تواند معرف اين باشد كه امريكا همان طور كه مي گويد توجه زيادي به ثبات در منطقه خليج فارس دارد. فرض كنيم كه مي توانيم چيزهائي بدهيم مبني بر اين كه عراق قصد جنگ ندارد و در اين مسایل تعادل ببخشيم. اين، مي تواند مواضع ميانه روي را تقويت نمايد. اما در مورد اطلاعاتي كه ما مبادله مي كنيم مي تواند از نوع ارزيابي هاي ژوئن 1962 بغداد باشد. البته بايد به صورتي كه لازم باشد سانسور شود، ولي اطلاعات در مورد نقل و انتقالات نيروهاي عراق و توانائي آن ها از حساسيت بيشتري برخوردار است، ولي در اين مورد نيز ممكن است مواردي وجود داشته باشد كه تبادل آن ها در منافع ما باشد.» (4)
اين مواضع امريكا و فريبكاري آن ها را، كه خواه ناخواه اميرانتظام به درون دولت موقت منتقل مي كرد و اساس سياست دولت بازرگان قرار مي گرفت مقايسه كنيد با مواضع صريح و روشن اتحاد شوروي در همان سالهاي بحراني براي دفاع از انقلاب ايران. با اين مقايسه است كه مي توان فهميد در ميان روحانيون و غير روحانيون حاكم چه كساني درك درستي از دوستان و دشمنان انقلاب در داخل كشور و در عرصه بينالمللي داشتند، چه كساني تا لحظه ورود ارتش عراق به ايران در خواب فرو رفتند، چه كساني آدرس هاي اشتباهي به مردم دادند و چه كساني كمونيسم ستيزي را جانشين آماده شدن براي دفاع از انقلاب و ميهن كردند. اين ها نكات بسيار اساسي در انقلاب ايران و آن سال هاي بسيار بحراني و پر حادثه اول انقلاب است، كه اگر آن ها را نديده بگيريم، نمي توانيم سياست حزب توده ايران و اهميت جانفشاني هاي آن را براي دفاع از انقلاب درك كرده و از آن دفاع كنيم. هرگز نبايد فراموش كرد، كه تجاوز ارتش عراق به ايران و تحميل يك جنگ فرسايشي به انقلاب ايران، مهمترین نقش را در ايجاد انحراف در مسير انقلاب، قدرت يابي مرتجعين و اختاپوس بازار بر حاكميت و رساندن جمهوري اسلامي به اوضاع كنوني آن داشته است. به همين دليل است كه حزب ما، در عين حال كه از عملكردهاي مثبت دولت موقت حمايت مي كرد و هنوز هم از آن ها دفاع مي كند، از اين نوع مناسبات و خوش خيالي ها به شدت انتقاد داشته و دارد. شما در همين سند مي بينيد كه چگونه امريكا دولت موقت و اميرانتظام را در خواب خرگوشي نگه مي دارد و در عين حال عراق را آماده جنگ با ايران مي كند.
اين اسناد و موضعگيري هاي دولت موقت نشان مي دهد كه دشمني با كمونيسم و در پي آن، دشمني با بزرگترين مركز جهاني آن اتحاد شوروي تا چه اندازه بينائي سياستمداران ايران انقلابي را در حساس ترين دوران، دوراني كه امريكاي شكست خورده در پي انقلاب باتمام نيرو مي كوشيد شرايط براندازي انقلاب را آماده سازد و اتحاد شوروي مي كوشيد نقشههاي شيطاني امريكا را ناكام سازد، تا مرز كوري و نديدن واقعيات روشن و روشنگري هاي حزب توده ايران در زمينه خطر امريكا شدت بخشيد.
حزب ما و حوادث كردستان
مسئله ديگري كه مطرح مي كنند مواضع حزب تودهايران در آن سالها، در برابر حوادث كردستان و حزب دمكرات كردستان ايران است. البته، قضاوت در باره آن سال ها و آن حوادث امروز به دشواري گذشته نيست، چرا كه گذشت زمان نشان داد ماجراجوئي ها و تشنج هاي منطقهاي هيچكدام نه به سود انقلاب و نه به سود جرياناتي تمام شد كه در پيش آمدن آن حوادث نقش مهمي داشتند. ما بسيار كوشيديم تا از اين ماجراجوئي ها جلوگيري كنيم، زيرا آن را به سود متزلزل ترين و كم نقش ترين نيروهاي اجتماعي در جريان انقلاب مي دانستيم. يعني بخش عمدهاي از روحانيون مرتجع و طرفدار زمينداري فئودالي و بازاري هاي چپاولگر. هوشياري امروز نيروهاي سياسي موجود در صحنه جنبش و پرهيز همه آن ها از ماجراجوئي و مخالف با هر نوع آن در دوران بعد از انتخابات رياست جمهوري درسي است كه آن ها از اشتباهات گروهها و سازمانهاي سياسي حاضر در صحنه در سال هاي اول پيروزي انقلاب گرفتهاند؛ و اين همان نكته مهمي است كه در باره ماهيت جنبش كنوني بايد به خاطر بسپاريم. يعني اين كه جنبش كنوني در ادامه انقلاب 57 و دستاورد آن انقلاب است و از تجربه 20 ساله بعد از انقلاب استفاده مي كند.
براي آن كه بهتر دانسته شود چرا سياست حزب توده ايران در آن سال ها در مقابله با حوادث جنگي در كردستان قرار داشت و امريكا و اسرائيل چگونه مي كوشيدند از حوادث كردستان به سود خود بهره برداري كنند به يك سند بسيار مهم استناد مي كنم. اين سند، در عين حال نشان مي دهد كه خوش خيالي دولت بازرگان در جلب حمايت امريكا، نديده گرفتن حمايتهاي اتحاد شوروي، كه اميرانتظام در مذاكرات خود با لينكن دقيقا به آن اشاره مي كند، تا چه اندازه به سود سياست عمده امريكا در قطع كردن حمايتهاي اتحاد شوروي از انقلاب ايران بودهاست. اين سند هم از سلسله اسنادي است كه دانشجويان خط امام منتشر كردهاند.
اين سند مربوط است به يادداشت برژينسكي، مشاور امنيتي جيمي كارتر، رئيس جمهور وقت امريكا به وزارت خارجه، از سوي رئيس جمهور در باره سياست امريكا در باره ايران.
اين يادداشت دو يا سه ماه پيش از ملاقات برژينسكي با مهندس بازرگان و دكتر ابراهيم يزدي و دكتر چمران در الجزيره و نزديك به سه ماه پيش از اشغال سفارت امريكا به وسيله دانشجويان پيرو خط امام، يعني تقريبا در 15 مرداد نوشته شده است:
«يادداشت برژينسكي به وزارت خارجه، از سوي رئيس جمهور درباره سياست امريكا درباره ايران: به موجب اين يادداشت شما مجاز هستيد اقداماتي را كه در حيطه شايستگي مسئوليت وزارت امور خارجه است به عمل آوريد. در مورد اقداماتي كه براي نفوذ كردن در سير تحولات ايران مشخص شدهاند، رئيس جمهور معتقد است كه اقدامات مورد نظر مي بايستي با هماهنگي با وزارت دفاع و سازمان اطلاعات مركزي "سيا" و همچنين ساير ادارات و موسسات هر كجا لازم باشد و با توجه به نظراتي كه شاه ايران در مشورت اخير داده است صورت پذيرد.
رئيس جمهور معتقد است كه لازم است جو سوء ظن و عدم اعتمادي را كه بين ايران و همسايگانش وجود دارد مورد بهره برداري قرار گيرد.
رئيس جمهور معتقد است كه پايان حمايت سياسي از جمهوري اسلامي خميني، خصوصا توسط اتحاد جماهير شوروي حتما به تضعيف مواضع سياست خارجي رژيم خميني منجر خواهد شد.
رئيس جمهور همچنين تاكيد كرد كه با توجه به قابل پيشبيني نبودن حوادث و تحولات آينده در ايران، الزاما مهم است كه امريكا با رهبران سازمان ها و گرايشات سياسي، بدون استثنا، منجمله اقليتهاي نژادي و يا مذهبي و گروههاي افراطي كه قادر به مقاومت هاي مسلحانه عليه رژيم خميني را تحريك كنند تماس هائي برقرار كند، اما بهرحال با در نظر گرفتن طبيعت بسيار ظريف اين نوع عمليات، رئيس جمهور با برقراری هرگونه تماس با رهبران مذهبي يا سياسي و يا باند خميني و يا عناصر مخالف و فرماندهان عاليرتبه در ايران بدون مشورت امنيتي با "سيا" مخالف است.»
اين دستور رئيس جمهور امريكا را مي توان چنين خلاصه كرد:
1- تيره كردن مناسبات ايران با اتحاد شوروي كه پشتيبان سرسخت انقلاب و آماده براي رساندن هرگونه كمك مورد نياز ايران بود، با كمك از هر گونه دروغ از قبيل نياز اتحاد شوروي به نفت در آينده نزديك،
2- كمك به هر گروه و سازمان در ايران براي وارد آوردن ضربههاي مسلحانه به دولت.
در مورد اول، دولت بازرگان كه از وضع انرژي در جهان بكلي بي اطلاع بود و نمي دانست كه اتحاد شوروي از بزرگترين توليد كنندگان و صادركنندگان نفت در جهان است و بزرگترين ذخائر گاز جهان را دارد، بازيچه سياست "دوستان" امريكائي شد و به بهانه عدم پذيرش چهار برابر كردن قيمت گاز صادراتي به شوروي، صدور گاز را قطع كرد! البته روزنامه اطلاعات، پس از بركناري دولت مهندس بازرگان پا را فراتر از همه گذاشت و اين اقدام را "خيانت آشكار به منافع ملي" ارزيابي كرد، كه ايران را از درآمد چند صد ميليون دلاري محروم ساخت.
اشغال سفارت امريكا
هنگامي كه در الجزيره، "برژينسكي" مرد دوم دولت امريكا مشغول گول زدن و در خواب نگه داشتن دولت موقت بود، آيتالله خميني جريان اشغال سفارت امريكا را به دست دانشجويان پيرو خط امام و به رهبري يكي از مطمئن ترين و با وفاترين شاگردانش، آقاي خوئينيها ترتيب داد. اين ضربه، موجب از بين رفتن خواب و خيالها و نقشههاي امريكا تا آن موقع شد، اما اين شكست و استعفاي دولت بازرگان نه تنها امريكا را نااميد نكرد، بلكه هارتر و درنده تر نيز كرد. از اين پس امريكا سياست خود را روي چند محور استوار ساخت:
1- تدارك كودتاي نظامي بدست نيروهاي ضد انقلاب باقيمانده در ارتش ايران،
2- آماده ساختن صدام حسين ديكتاتور عراق براي تجاوز به ايران و اشغال خوزستان و تدارك سرنگون ساختن دولت انقلابي،
3- بهره گيري از ديگر افراد در رهبري جمهوري اسلامي كه به علت داشتن كينه ضد شوروي آماده همكاري با امريكا بودند و يا مي توانستند بشوند و مورد اعتماد رهبر انقلاب هم بودند. مهمترين اين افراد بنيصدر و قطب زاده بودند،
4- تحريم اقتصادي ايران با كمك ديگر كشورهاي امپرياليستي، جلوگيري از فروش نفت و…
انتخاب بني صدر اشتباه بود!
پنجم بهمن ماه 1358، كمي پس از استعفاي مهندس بازرگان بني صدر با پشتيباني آشكار رهبر انقلاب و با هزينه سنگين تبليغاتي، با اكثريت سنگين آراي مردم به عنوان رئيس جمهوري اسلامي برگزيده شد.
رهبري حزب توده ايران كه بني صدر را از دوران طولاني اقامتش در پاريس مي شناخت با صراحت كامل اعلام كرد كه ملت ايران با انتخاب بني صدر به عنوان رئيس جمهوري مرتكب اشتباه بزرگي شد و چيزي نخواهد گذشت كه به اين اشتباه خود پي خواهد برد. شمار زيادي از افراد خود را نامزد رياست جمهوري كرده بودند، مانند صادق قطب زاده، صادق طباطبائي، دكتر مكري، دكتر حسن حبيبي و…
حزب توده ايران كه دكتر حبيبي (معاون اول كنوني محمد خاتمي) را هم از دوران تحصيل و اقامتش در پاريس مي شناخت و او را فردي شريف و بي شيله پيله، درستكار مي شناخت از او حمايت كرد و با تمام امكانات خود به مبارزه انتخاباتي اش كمك رسانيد.
در دو ويژگي بني صدر با مهندس بازرگان و يارانش در جبهه آزادي همانند بود، يكي دشمني شديد با كمونيسم و اتحاد شوروي و ديگري در علاقه به جلب دوستي و همكاري امريكا. دو ويژگي كه در واقع دو روي يك سكه بودند، ولي در ديگر ويژگيها وابستگي هاي زندگي ميان بني صدر و مهندس بازرگان و يارانش تضاد آشتي ناپذير وجود داشت. مهندس بازرگان و يارانش افرادي بي غل و غشي و دور از جاه طلبي بودند و در برابر آنان بني صدر فردي بي اندازه جاه طلب و قدرت طلب و آماده دست زدن به هر عملي براي رسيدن به آماج هاي جاه طلبانهاش. يعني همان خصلتي كه موجب نزديكي بني صدر به مجاهدين خلق و رجوي شد و بزرگترين و دردناك ترين حوادث را براي انقلاب ايران در داخل كشور بوجود آورد. تاريخ قضاوت خود را تا همين حالا هم كردهاست، اما شك ندارم كه در آينده بسيار دقيق تر و بيشتر از امروز در اين باره قضاوت خواهد كرد كه اين نزديكي، همكاري و حادثه جوئيهاي متعاقب آن تا چه اندازه به ضرر نيروهاي طرفدار انقلاب و به سود نيروهاي ضد انقلاب و دار و دسته حجتيه تمام شد.
يكسال و چهار ماه حكومت بني صدر بسياري از اين ويژگيها را بر ملا ساخت و نشان داد كه رهبري حزب تودهايران در تشخيص خود دقيق عمل كرده است.
البته، در زمينه گرايش به دوستي و همكاري با امريكا ميان بني صدر و قطب زاده از يكسو و مهندس بازرگان و يارانش از سوي ديگر اختلاف با ماهيت بنيادي وجود داشت. نمونههاي زير از ميان اظهار نظرها و عملكردها اين دو نشان مي دهد كه آن ها دقيقا در جهت اجراي دستوراتي عمل مي كردند كه برژينسكي از سوي كارتر به وزارت خارجه امريكا داده بود و من در بالا آن را نقل كردم. يعني تيره كردن مناسبات ايران و اتحاد شوروي. اينك چند سند از اين عملكرد:
1- بني صدر پس از تائيد انتخاب به رياست جمهوري در اولين سخنرانياش چنين گفت: «درست است كه امريكا دشمن ماست ولي خطر براي ايران ندارد چون خيلي دور است، دشمن خطرناك تر پشت سرحدات شمالي ما ايستاده است!»
2- روزنامه انقلاب اسلامي، ارگان رسمي بني صدر در يكي از شمارههاي اوائل دي ماه 1359، يعني روزهاي دردناك اولين ماههاي پس از تجاوز عراق به ايران چنين پيشنهاد كرد: «ما بايد برويم و جمهوري هاي مسلمان نشين شوروي را آزاد كنيم و دولت افغانستان را سرنگون سازيم.»
جالب توجه اين است كه اين اظهار نظر فرمانده كل قوا، هم زمان بود با تهديدهاي علني و مشابه "رونالد ريگان"، رئيس جمهور جانشين جيمي كارتر! مثلا وزارت خارج امريكا همان زمان اعلام كرد: «در صورت لزوم به تجاوز نظامي عليه ايران دست خواهيم زد. جزاير ايران در خليج فارس را اشغال خواهيم كرد. بنادر ايران را مين گذاري خواهيم كرد.»
قطب زاده هم به عنوان وزير خارجه دستور داد كه 21 نفر از نايب اولهاي سفارت شوروي بدون هيچگونه دليلي ايران را ظرف يك هفته ترك كنند و اعلام كرد كه ايران به طور يك طرفه مهمترین ماده پيمان 1921 ايران و شوروي را كه شامل تعهدات ايران در مقابل شوروي بود لغو ميكند! قطب زاده، كه نمي توانست در كابينه بني صدر، بدون هماهنگي با او دست به كاري بزند، در يك دستور تعجب آور و تحريك آميز ديگر، كه دقيقا در خط امريكا و توصيه برژينسكي بود دستور داد:
به مسافريني كه از راه مسكو به كشورهاي اروپاي غربي با استفاده از هواپيماهاي شوروي كه به مراتب ارزان تر از ديگر خطوط هوائي اروپائي بود مي رفتند ديگر حق استفاده از اين امكان را ندهند و حتي مسافريني كه بليت گرفته و جا گرفته بودند نيز از فرودگاه مهر آباد برگردانده شدند.
قطب زاده با اين اقدامات تحريك آميز خود افتخار مي كرد كه مناسبات ايران و شوروي را براي بيست سال تيره ساخته است.
در همان دوران و ماه هاي دلهره آوري كه خاك ميهن ما در اشغال ارتش عراق بود، قطب زاده جلو افتاده و با آمدن "كورت والدهايم"، دبيركل وقت سازمان ملل متحد به ايران در پي تحميل خواست هاي امريكا به رهبري انقلاب بود. شرايط پيشنهادي امريكا چنين بود:
1- دولت ايران سياست ضد كمونيستي و ضد شوروي آشكاري در پيش گيرد و به امريكا اطمينان دهد كه از راه ايران هيچگونه راهي براي نفوذ كمونيسم به مناطق نفت خيز جنوب وجود نخواهد داشت.
2- ايران در سركوب جنبش انقلابي افغانستان در كنار ساير نيروها در جبهه امريكا و پاكستان و مصر و عربستان سعودي شركت كند،
3- ايران همكاري اقتصادي خود را با كشورهاي غربي طرح ريزي كند و توسعه دهد و از هر گونه همكاري وسيع اقتصادي با كشورهاي سوسياليستي خود داري كند،
4- دولت جمهوري اسلامي با بهانه گيري كه چپ نماها زير پرچم كمونيسم انجام ميدهد، حزب توده ايران را سركوب كند،
5- گروگانهاي سفارت امريكا را به شيوه گام به گام تحويل دهد و با امريكا رابطه حسنه برقرار كند،
در برابر اين اقدامات و تعهدات، امريكا به ايران وعده مي دهد:
1- انقلاب ايران را به رسميت بشناسد،
2- استقلال سياسي و اقتصادي ايران را مي پذيرد و ديگر مانند دوران شاه در امور داخلي ايران دخالت نخواهد كرد،
3- در مورد برگرداندن و محاكمه شاه مقاومتي نخواهد كرد.
كميسيون رسيدگي به جنايات امريكا از سوي سازمان ملل به ايران آمد و در ظاهر رسيدگي هائي كرد، اما در همان دوران قطب زاده براي خفه كردن اين سروصدا يك كنگره ديگري در مورد افغانستان براه انداخت!
كميسيون سازمان ملل تقاضاي ديدار با گروگان ها را كرد. آيتالله خميني شرط اجازه براي ديدار را انتشار نتيجه ديدار كميسيون كرد. كميسيون فرداي آن روز بدون خداحافظي ايران را ترك كرد و يك صفحه هم از نتيجه رسيدگي منتشر نساخت!
قطع رابطه از سوي امريكا
امريكا در تاريخ 20 فروردين 1359 رسما مناسبات سياسي خود را با ايران قطع كرد و در اول خرداد 1359 محاصره اقتصادي ايران را آغاز كرد.
اردیبهشت ماه 1380
--------------------------------------------
1- اين مقاله پيش از تغيير رئيس قوه قضائيه و كنار رفتن آيتالله خزعلي از عضويت در شوراي نگهبان نوشته شده است. گرچه اين افراد همچنان به اعلام نظراتشان و اعتمال آن ادامه مي دهند. آيتالله يزدي اكنون عضو شوراي نگهبان قانون اساسي است!
2- اشاره به مجلس پنجم و انتخابات مجلس ششم است كه با پيروزي طرفداران اصلاحات خاتمه يافت. مقاله پيش از اين انتخابات نوشته شدهاست.
3- اين دگرديسي را يكي از زندانيان جان بدر برده قتلعام سال 67، اخيرا در تفسيري پيرامون "تواب"ها در جمهوري اسلامي، نوع ديگري از "تواب" شدن چهرههاي شاخص سالهاي اول پيروزي انقلاب در حاكميت جمهوري اسلامي تعبير كرد. چهرههائي كه در آن سالها مواضعي كاملا متفاوت با مواضع امروز خود داشتند و ارائه مي دادند، اما به تدريج و بويژه در دوران رهبري "علي خامنهاي" با ابراز ندامت از عملكرد خويش در سال هاي حيات آيتالله خميني، تسليم حجتيه، موتلفه اسلامي، ارتجاع مذهبي و بازاري ها شدند.
4- در اين بخش از مقاله، نمونه هاي متعددي به نقل از اسناد منتشر شده توسط دانشجويان خط امام وجود دارد كه آن را جداگانه و به عنوان بخشي از سردرگمي و اشتباهات دولت بازرگان در محاسبه دوستان و دشمنان داخلي و خارجي انقلاب ايران منتشر خواهيم كرد.