راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

اعلامیّۀ تاریخی
«گروه» منشعب از
«سازمان چریکهای فدائی خلق»
وداع با اسلحه
اینگونه پذیرفته شد
بخش اول
 

باز انتشار کتاب ارزنده زنده یاد تورج حیدری بیگوند، در هفته های گذشته به پایان رسید. اما انتشار اعلامیه مهم و تاریخی گروه منشعب که اعلامیه توضیحی این گروه برای ترک مواضع چریکی و پیوستن به مشی توده ای بود و در پایان کتاب بیگوند در تهران منتشر شده، ماند تا با دقت تایپ شده و جداگانه منتشر شود. خوشبختانه تایپ آن اعلامیه نیز به پایان رسید و برای راه توده ارسال شد. ما مطالعه چند باره و دقیق این اعلامیه را به همه نسل جدیدی که پا به میدان مبارزه چپ در داخل کشور گذاشته توصیه موکد می کنیم. این اعلامیه ایست که با خون نوشته شده است و جای آن در قلب هر مبارز چپی است که شاهرگ هایش این خون را به قلب می رساند. این اعلامیه حاصل 7 سال تجربه تلخ و خونینی است که نباید اجازه داد بار دیگر در ایران تکرار شود. آن دست هائی که دردرون حاکمیت جمهوری اسلامی در پی دامن زدن به این مشی برای راه انداختن سیل خون و توجیه شکست‌ها و ناتوانی های خود در پاسخ به خواست های توده های مردم ایران هستند باید قطع شوند. این قطع دست ممکن نیست، مگر با آگاهی از آنچه در گذشته روی داده است. آن که به ایجاد رعب و وحشت برای ادامه حاکمیت خود می اندیشد، نباید بتواند چنین فاجعه ای را به نسل جدید چپ ایران تحمیل کند. این اعلامیه را نیز از این شماره و در چند بخش می خوانید:
 


اعلامیّۀ توضیحی
مواضع ایدئولوژیک «گروه» منشعب
از «سازمان چریکهای فدائی خلق»


مقدمه

رزمندۀ انقلابی !
در آبانماه سال گذشته، انشعابی به مثابه نتیجۀ منطقی سیرایدئولوژی "سازمان چریکهای فدائی خلق" در این سازمان بوقوع پیوست. این انشعاب نه تنها محصول رشد تناقضات درونی این سازمان، بلکه به طور عمده واکنشی در جهت تصحیح نارسائی‌ها و بن بستی به شمار می رفت که کل جریان "مسلحانه" در حل مسائل و معضلات جنبش انقلابی کشور ما بدانها دچار گردیده بود .
جریان "مسلحانه" در زمانی بشیوه خود به خودی جو جامعه ما را تسخیر کرد و یک شیوۀ عبث و زیانبار مبارزه را به مبارزان صادق، پرشور، جوان و ناآگاه تحمیل نمود که روند رو به رشد انقلاب جهانی هرچه بیشتر در جهت گرایش روز افزون توده‌ها به سوسیالیسم و نزدیکی متزاید دموکراتهای انقلابی به کمونیستها و اردوگاه سوسیالیستی صورت می گرفت. تناقضات حاد درونی سیستم جهانی سرمایه داری و منطق مبارزه بی امان طبقاتی، آنچنان مسايل ناگهانی در پیش پای انقلابیون قرار می داد که پاسخ صحیح اینان، در جهت پیگیری منافع توده‌های زحمتکش نمی توانست جز با طرد اشکال و ایدئولوژی های نادرست و علیل مبارزه ارائه گردد.
در چنین شرایطی از تسریع روند جهانی بسوی سوسیالیسم، صلح و ترقی اجتماعی، در متن دورانی که محتوای آن را گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم تشکیل می دهد، زمانی بیش از 6 سال لازم نبود تا سترونی این جریان "انقلابی " که محمل های تئوریکش جز با نفی ضروریات رو به گسترش جامعۀ ما فراهم نمی گردید، آزمایش شود.
ایدئولوژی جریانی که ما در بطن آن قرار داشتیم و خود جزء مهمی از جریان "مسلحانه" به شمار می رفت معجونی از تناقضات و آش در هم جوشی از تکه پاره های تئوریهای گوناگونی بود که به هیچوجه تشابهی با مارکسیسم نداشتند. این تناقضات که در ابتدا ناچیز می نمودند و هیجانات اولیه برآنها سرپوش می گذاردند، در برخورد با واقعیات جامعه اندک اندک رشد می کردند. هر قدر مبارزات توده‌ها گسترش می یافت، ناتوانی این جریان در پیوند با آنان آشکارتر و مشخص تر می گردید.
جریان "مسلحانه" که خود از هیجانات روشنفکرانه تغذیه می کرد و بقای خویش را در دامن زدن به همین هیجانات کاذب می دید، نمی توانست با اندک وزش نسیمی از جانب مبارزات واقعی توده ها رنگ نبازد. منطق و عقل سلیم مبارزۀ طبقاتی، بی حاصلی این شیوۀ مبارزه را بوضوح در آنان که گوشی شنوا و چشمانی باز داشتند، آشکار می‌ساخت.
جریان "مسلحانه" که ابتدا مدعی بود مبارزۀ ایدئولوژیک (یکی از سه زمینه مبارزه طبقاتی یعنی مبارزه ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی) اهمیت خود را از دست داده است و جنبش ما به پراتیسین بیشتر احتیاج دارد تا تئوریسین (مسعود احمد زاده – " مبارزه مسلحانه، هم استراتژی، هم تاکتیک ")، درگیر تضادهای ایدئولوژیک دهشتناکی گردید. عدم وجود هیچگونه تحلیل صحیحی از جامعه و طبقات، عدم وجود هیچگونه برنامه درست و دقیقی برای انقلاب و نامشخص بودن هدف در عین کم بها دادن بدان، عملاً با لنینیسم که معتقد بود بدون تئوری انقلابی، جنبش انقلابی نیز نمی تواند وجود داشته باشد " ( لنین – "چه باید کرد؟" ) در تناقض فاحش قرار می‌گرفت. حتی در تحلیل موارد بسیار ساده و ابتدائی نیز در این جریان اتفاق نظر به چشم نمی خورد. جریان "مسلحانه " بیشتر از شعار رویژیونیستی "جنبش همه چیز هدف نهائی هیچ" پیروی می کرد تا از آن تئوری ای که بتوان آنرا تئوری پیشرو نامید.
اما تضاد فوق تنها هنگامی می توانست حل شود که عملاً جنبه های گوناگون آن در روحیه افراد جداگانه متجلی گردد. تا زمانیکه این تناقضات من حیث المجموع در جهان بینی یکایک افراد این جریان وجود داشت، نمی شد از مبارزۀ دو خط مشی مستقل سخن گفت.
در اواخر سال 54 نطفه های مخالفت جدی با خط مشی غیر انقلابی حاکم بر این جریان شکل گرفت و ادامه مبارزه به شکاف موجود صورت جدی تری بخشید. رشد تناقضات طبقاتی، گسترش مبارزات اعتصابی طبقه کارگر در بهار سال 55، نازائی تئوریک و ناتوانی عملی این جریان را بر رفقائی که شخصاً در جریان این اعتصابات قرار داشتند آشکارتر ساخت و مطالعات متون کلاسیک مارکسیستی، عمق و ژرفای بی مایگی این جریان را برجسته نمود.
ضربات بهار و تابستان 55 در رشد این جریان صحیح که ایده های خویش را مستقیما از آموزش آموزگاران کبیر پرولتاریا کسب می کرد، وقفه ای کوتاه مدت ایجاد کرد، ولی پس از برطرف شدن نسبی حملات دشمن، تکامل و گسترش آن به سرعت ادامه یافت.
حل تضادهای جریان " مسلحانه " در سیر منطقی حرکتش، به صورت " انشعاب " در یکی از دو سازمان عمده اش صورت پذیرفت، و اکنون انشعاب کنندگان از جریانی که در طول قریب 7 سال مبارزۀ طولانیش برای خلق، جز نابود ساختن جمعی از بهترین و پرشورترین سازمان دهان، مبلغان، و مروجان بالقوۀ وی کاری صورت نداده است، نمی توانند انجام وظایف انقلابی خود را، جز با انتقادی بیرحمانه از خویش آغاز کنند .
بیش از 6 سال پیش مبارزه ای به جنبش انقلابی و خلق زحمتکش ما تحمیل گردید که بی ثمری و زیانباری آن بارها و بارها در تاریخ مبارزات طبقاتی به ثبوت رسیده است. دریغا که ارائه دهندگان این مبارزه جوانانی ناآگاه بودند و علیرغم اینکه عشق آتشین نسبت به پرولتاریا و توده های ستمکش و ایمان استوار به پیروزی سوسیالیسم و سعادت خلق‌های کشور ما را با نفرتی عمیق از امپریالیسم و وابستگان داخلی وی به یکدیگر پیوند می دادند، از مبارزۀ واقعی جهت تحقق این اهداف درک درستی نداشتند. اینان با آنچنان شوری به جانبازی و فداکاری پرداختند و نمود آنچنان انرژی انقلابی عظیمی را در جامعۀ ما متظاهر ساختند که شاید عمق صداقت انرژی مواج در آن در تاریخ جنبش انقلابی کشور ما بی سابقه باشد. چنین التهاب و انرژی جوشانی که بیدریغ جان را در مقابل مبارزه به خاطر نیکبختی توده ها ناچیز می شمرد، تنها نشانۀ آن بود که خلق ما برای تأمین نیازهای رشد و توسعه و حل تضادهای مزمنش از پشتوانه ای غنی برخوردار است . پشتوانه ای که غنای آن تراکم انرژی عظیمی است که به دشمنان خلق نشان می دهد که دیگر وی به آنها اجازه نخواهد داد تا به سادگی بحران انقلابی آینده را به سفرۀ عیش و نوش دیرپای دیگری تبدیل سازند.
اما تنها عشق به توده ها نمی تواند ما را از لطمه زدن به منافع واقعی آنها مصون دارد. هنگامیکه به عمل و التهاب فزون از حد و صداقت و جانبازی و فداکاری تحسین انگیز رفقای خود می اندیشیم، نمی توانیم از زخم و دردی که این دوران بسیار دراز و پر هیاهو بر خلق ما وارد آورده است، متأسف نباشیم.
اگر ما این شیوه از مبارزه را مورد انتقاد قرار می دهیم و آنرا مردود می شماریم، به هیچوجه بدان معنی نیست که شخصیت برجستۀ این مبارزان مورد تردید قرار گیرد. اگر ایرادی وجود دارد نه کمبود تلاش و انرژی برای رسیدن به هدف است، چراکه تا آنجا که سخن از پایداری و پایمردی در این جهت است این مبارزان با عرضه داشتن حداکثر آنچه که از یک انقلابی صادق می توان انتظار داشت، کمبودی را در این زمینه باقی نگذاردند، بلکه انتقاد ما اینست که اینان برای رسیدن به هدف از تئوری ای پیروی می کردند که در ماهیت امر به هیچ وجه انقلابی نبود و نه تنها لحظۀ دستیابی به هدف را نزدیک نمی کرد، بلکه به شدت بدان زیان می رساند. سخن بر سر این نیست که چرا اینان جانبازی را شرط اول مبارزه قرار دادند، بلکه بر سر آنست که فداکاری اینان نه به نفع توده های زحمتکش، بلکه مستقیماً به نفع دشمن خلق تمام می شد.

راه توده 177 19.05.2008
 


 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت