راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

بیانیه گروه منشعب-3
این منطق
خلع سلاح چریکی
را با خود آورد
 

اشاره- بخش سوم بیانیه گروه منشعب از چریک های فدائی خلق را دراین شماره راه توده می خوانید. این بیانیه را رحمان هاتفی بر مبنای چهار صفحه نظراتی که رفقای رابط منشعبین بعنوان جمعبندی خود دراختیار وی گذاشتند نوشته شد. گروه منشعب آن را تائید کرده و وسیعا تکثیر و توزیع کرد. این بیانیه پایان مشی چریکی و ترور و پیوستن به مشی توده ای بود و سرانجام بحث های طولانی که هاتفی با زنده یاد فرزاد دادگر بعنوان رابط گروه داشت. در اصل، این بیانیه مفصل، خلاصه آن بحث های طولانی است که هاتفی با رفقای منشعب داشت و مسائلی که در آن طرح شده و می خوانید، تدقیق شده و تدوین شده همان بحث هاست. از این نظر، خواندن دقیق بیانیه نه تنها عمق تسلط هاتفی به تاریخ و تئوری مارکسیستی، بلکه شیوه استدلال او و آگاهی کامل از بحث های دوران چریکی و کتابچه هائی را نشان میدهد که بعنوان کارپایه توسط احمد زاده و پویان و دیگران نوشته و بین نسل جوان چپ آن زمان توزیع می شد. درعین حال، با خواندن دقیق این بیانیه، شما نیز عملا درجریان آن بحث هائی قرار می گیرد که در کُنج تک اتاق زیر شیروانی ابتدای خیابان امیرآباد تهران پیش برده شد و به نتیجه نیز رسید. بازجوانی این حوادث و اطلاع از این بحث ها و این دوران، برای نسل جدید چپ ایران یک میراث است و ما امیدواریم از این میراث پاسداری شود.

بخش سوم:

... نباید تصور کرد که تمام نمایندگان دموکراسی دکاندار یا مفتون دکانداران هستند . اینان از نظر معلومات و موقعیت فردی خویش می توانند زمین تا آسمان با آنها تفاوت داشته باشند . عاملی که آنها را به نمایندگان خرده بورژوا بدل می سازد اینست که مغز آنها نمی تواند از حدی که خرده بورژوا در زندگی خود قادر به گذشتن از آن نیست – فراتر رود و بدینجهت در زمینۀ تئوریک به همان مسائل و همان راه حل هائی می رسند که خرده بورژوا به حکم منافع مادی و موقعیت اجتماعی خود در زمینۀ پراتیک به آن می رسد . به طور کلی رابطۀ نمایندگان سیاسی و ادبی یک طبقه با خود طبقه ای که نمایندگی آن را دارند نیز بر همین منوال است."
( مارکس – " هجدهم برومر لوئی بناپارت " )
اصطلاحات ارضی رشد روابط سرمایه داری را در جامعۀ ما به شدت تسریع کرد . نیروی کار بسیار زیادی که بر اثر این عقب نشینی طبقۀ حاکمه آزاد گردید به سرعت جذب واحدهای تولیدی کوچک و بزرگ شده و طبقۀ کارگر رشد کمّی عظیمی یافت و به موازات آن استثمار کار مزدوری و انباشت سرمایه ها (که خود در ارتباط مستقیم با سرمایه های امپریالیستی صورت می پذیرفت) غول آسا گسترش یافت. در این شرایط مسئولیت بسیار سنگینی بر دوش مبارزان انقلابی، بویژه کمونیستها در تدارک انقلاب آینده در زمینۀ کار پیگیر ترویجی، تبلیغی و سازمانی در میان طبقۀ کارگر جوانی که به سرعت قوام می یافت و تجارب مبارزات قبلی در آن پراکنده و کمرنگ می گردید، قرار می گرفت .
دور نمای بحران آینده را به خوبی می شد از وضعیت سیستم اجتماعی – اقتصادی جامعه دریافت: اصطلاحات ارضی به سرعت عدم توانائی خویش را در برآوردن خواستهای دهقانان بروز می داد و وابستگی شدید اقتصاد کشور به اقتصاد سرمایه داری جهانی از قریب الوقوع بودن یک بحران عمیق اقتصادی و سیاسی حکایت داشت .
رونق1 اقتصادی سرسام آوری که به دنبال اصلاحات ارضی پدید آمد، در سالهای پیدایش جریان "مسلحانه " با تورمی اندک، دوران اوج خود را می گذرانید. در شرایطی که تضادهای درونی طبقۀ حاکمه نمود چشمگیری نداشته و اصولاً نمی شد از " ناتوانی وی در حکومت به شیوۀ سابق " سخن گفت، خرده بورژوازی که خود قشری رو به نابودی است و در شرایط دیکتاتوری خفقان بار، با سرکوب بوروکراتیک و نظامی به جانب این سرنوشت محتوم رانده می شد بدون آنکه بتواند شرایط واقعی برای مبارزۀ مستقیم را درک کند به نبرد مرگ و زندگی دست زد . ناشکیبائی وی به او اجازه نداد تا از وسوسۀ یک ماجراجوئی بی موقع و زیانبار احتراز کند .
روشنفکران که عمدتاً خود از چنین منشاء طبقاتی برخوردار بوده و دیکتاتوری به شدت تمایلات دموکراتیک آنان را می آزرد، با تأثیر مستقیمی که از تلاطمات جهانی و پیروزیهای پی در پی خلقها کسب می کردند، تحت تأثیر تئوریهای معیوب و غیر علمی به مبارزه پرداختند .لنین می نویسد :
« خرده بورژوای دیوانه شده از دهشت های سرمایه داری پدیده ایست که بسان آنارشیسم از خصایص تمام کشورهای سرمایه داری است، نا استواری این انقلابی گری سترونی آن، خاصیت تبدیل سریع آن به اطاعت و تسلیم، بی عملی، پندار حتی شیفتگی دیوانه وارش به این یا آن جریان بورژوائی مد روز، همۀ اینها مطالبی است بر همگان معلوم، ولی پذیرش تجریدی و تئوریک این حقایق هنوز به هیچوجه احزاب انقلابی را از ارتکاب اشتباهات کهنه ای که همواره به علل ناگهانی، به شکلی کمی تازه و با پوشش و یا آرایش قبلاً دیده نشده، در محیطی خاص و کم و بیش بکر بروز می کند، مصون نخواهد گرداند . »
( لنین – " بیماری کودکی ... " )
این " اشتباهات کهنه " که لنین بدان اشاره می کند، در جامعۀ ما همان تئوری پوسیده "ترور فردی" بود که با " شکل کمی تازه " و پرطمطراق " تبلیغ مسلحانه " یا " مبارزۀ مسلحانه در محیط " بکر " روشنفکران ناآگاه از مبارزات طبقاتی، بروز کرد .
لنین در مورد چنین جریانات مشابهی که در روسیه به علت محیط سنگین خرده بورژوائیش به کرّات و با هیاهوی بسیار به سطح آمده و به مبارزه با مارکسیسم می پرداختند می گفت :
« جریانات بیانگر نظریات سیّال و ناپایدار صرفاً سنتی قشرهای میانه و غیر مشخصی روشنفکران می کوشند تا هرقدر حوادث پرآوازه تر باشند، اقدامات شلوغتری جایگزین نزدیکی با طبقات معین کنند . " شلوغ کنیم داداش، شلوغ کنیم "، همین است شعار بسیاری از عناصر دارای روحیات انقلابی که گردباد حوادث آنها را به شور آورده، ولی هیچگونه تکیه گاه تئوریک و اجتماعی ندارند . »
( لنین – " ماجراجوئی انقلابی " )
انقلابیگری خرده بورژوائی که مشخص ترین خصیصۀ این جریان همه گیر در جامعۀ ما بود، در واقعیت امر بر تئوری انقلابی مبتنی نیست . این انقلابیگری عصیان خرده بورژوای برآشفته ای است که حتی منافع واقعی خود خرده بورژوازی را نیز نمی تواند تأمین کند و بدین جهت بیانگران آن را اصولاً نمی توان نمایندۀ منافع واقعی هیچگونه قشر یا طبقۀ خلقی نامید سرنوشت عصیان خرده بورژوازی شکست است و مبارزه وی تنها آن هنگام منافع واقعی وی را تا خواهد کرد که در جریان این مبارزه به نقطه نظرهای پرولتاریا نزدیک گردد و آن را بپذیرد.

« مبارزۀ مسلحانه " یا " ترور فردی »


« ترور منطق خود را دارد، منطق نومید شدن از حزب و از انقلاب خلقی، منطق باور از دست رفته به توانائی توده ها به مبارزۀ مستقیم انقلابی، منطق حالت غیر عادی و هیستریک مختص روشنفکران، منطق ناتوانی در کار پیگیر و مصرانه، منطق ناتوانی در به کار بردن اصول اساسی تاکتیکی و تئوریک در شرایط تغییر یافته، منطق ناتوانی در کار ترویجی، تهییجی و سازمانی ... »
( لنین – " مجموعۀ آثار "، جلد 15، ص 144 )
رفقای ما در ابتدا، قبل از اقدام به "عملیات مسلحانه"، طبق وظایفی که مارکسیسم بر عهدۀ آنان قرار می داد به جانب کار تبلیغی و ترویجی و سازمانی، روان شدند ولی خیلی از آنان سرخوردند. اینان توانائی ارائۀ یک کار مستمر و پیگیر را در خود ندیدند و فشار دیکتاتوری آنان را بر آن داشت که به جای پرداختن به کار دشوار و بسیار دشوار فعالیت در میان توده ها و با لا بردن آگاهی آنان و تدارک ارتش سیاسی انقلاب در مقابل این دشواری زانو بزنند و به کار ساده و بسیار ساده " ترور فردی " روی بیاورند:
« کسی که ایمان خود را به این پیوند " ( با توده ها ) " از دست داده و یا هیچگاه بدان ایمان نداشته، برایش دشوار است که احساس برآشفتگی و نیروی انقلابی خود را در راهی جز ترور به کار برد .»
( لنین – " چه باید کرد ؟ " )
رفقای ما هنگامیکه برای کار واقعی در میان توده ها به آنان رو می کنند در مواجهه با دشواری وجود ایمان خود را به برقراری پیوند با آنان از کف می دهند و در مقابل این دشواری سر تسلیم فرود می آورند :
« از یکطرف مواجه می شویم با ضربات و یورشهای پی در پی پلیس به گروههای کمونیستی و از طرف دیگر مسئلۀ ارتباط با توده ها چنان دشوار به نظر می رسد که واقعاً حل آن از عهدۀ نیروهائی چون ما بعید می نماید . »
( " مبارزۀ مسلحانه هم ... "، ص 38 )
و در قبال از کف دادن این ایمان و تسلیم شدن به شکیبائی خویش، تمایلات ذهنی خود را واقعیات عینی پنداشته و ندا در می دهند که :
" تنها راه، عمل مسلحانه است . "
" نفی شرایط عینی اپورتونیسم، سازشکار رفرمیسم ... است . "
" چرا قیام کار توده ها ست ؟ یک موتور کوچک صلح هم می تواند قیام را آغاز کند . "
( از کتاب " مبارزۀ مسلحانه هم .... " )
یک گروه کوچک روشنفکر و علاقمند به انقلاب و توده ها آن هنگام که می خواهند از دایره محدود که در آن قرار دارند بیرون آمده به خارج از خود نظر کند، با ضربات پلیس روبرو می شود و به آن نتیجه می رسد که حتی آنقدر نیرو ندارد که با تودۀ مردم تماس برقرار کند و آنوقت این تز شگفت آور را به میان می آورد که قیام کار توده ها نیست و خود ما چند نفر که آنقدر نیرو نداشته ایم که با مردم تماس بگیریم، قیام را آغاز می کنیم . به نظر این رفقا آغاز "انقلاب " کاریست به مراتب آسانتر از ارتباط با توده هائی که انقلاب بدست آنها و عمل انقلاب به خاطر آنها انجام می شود کاریست که حتی اگر مردم آمادگی نداشته باشند هم، می توان به آنها تحمیل کرد !!
اینان که در جائی دشمن را " ببر کاغذی " ( احمد زاده ) می نامند و قدرت او را در مقابل انقلابیون ناچیز می پندارند، در جای دیگر این قدرت را مطلق می کنند و خود را در مقابل آن به شدت عاجز می بینند .
اینان که به قول خود برای شکستن سد خفقان و ترور دشمن مبارزه می کردند، وقتی عجز و بی ثمری مبارزۀ خویش را در تحقق اهدافشان می دیدند، به یکباره 180 درجه عقب گرد کرده و می گفتند که قصد آنان نه شکستن قدرت ترور دشمن بلکه تشدید آنست که گویا مبارزۀ مردم را به اوج می رساند :
« از آن پس این دشمن است که برای بقای خود ... از طریق اعمال قهر ضد انقلابی بر عناصر مبارز، فشار خود را بر همۀ طبقات و اقشار زیر سلطه افزایش می دهد ... او چون خرس تیر خورده دیوانه وار حمله می کند ... به زندان می اندازد، شکنجه می کند، تیرباران می کند ... و هر لحظه تعداد بیشتری از توده ها را به جریان مبارزه می کشاند و مبارزه را به خلق تحمیل می کند . »
( پویان – " ضرورت مبارزۀ مسلحانه و رد تئوری بقاء " )
این تنها، سخن پویان نیست . سایر این مبارزان نیز که به دنبال شکستن سد ترور و اثبات آسیب پذیر بودن دشمن رفته بودند، تنها ارمغانی که به دنبال آوردند، تشدید ترور پلیسی این ادعای جدید بود که ترور ( پلیسی ) هرچه بیشتر بهتر، خشونت پلیس هرچه عریانتر، بهتر !!
اینان به جای آسیب پذیر بودن دشمن از طریق کار پیگیر و مصرانۀ ترویجی و تبلیغی سازمانی در میان توده ها با پخش افشاگریهای سیاسی و شبنامه و استفاده از هر فرصتی برای آگاه کردن همین توده ها، با عرضه داشتن " ترور فردی " بعنوان " تنها راه " فقط آشفته فکری خود را بیان می کردند . لنین در مورد تروریستهای آن روز روسیه می نوشت :
« هر قدر نیروی مکانیکی ارتجاع قویتر و پیوند با توده ها سست تر است، عاجلتر است که آگاهی توده ها فراهم آید ( نه اینکه مستقیماً وارد عمل شوند ) و راههای ایجاد شده توسط قدرت کهنه، برای تهییج و ترویج مورد استفاده قرار گیرد ( نه اینکه توده ها به حملۀ مستقیم علیه خود قدرت کهنه مبادرت ورزند ) . »
( لنین – " مجموعۀ آثار "، جلد 16، ص 20 )
و نیز : " اشکال عالی مبارزه که هیچ جا در جهان بدون فشار مستقیم توده ها نمی تواند موفقیت داشته باشد، در زمان ارتجاع خشمگین، قبل از هر شکلی، به عنوان اشکال ممکن " ( در جامعۀ ما " تنها راه" ) " توصیه می شوند و بر عکس اشکال پائین مبارزه که کمتر نقض قوانین توسط مبارزۀ توده ها و بیشتر استفاده از این قوانین برای ترویج و تهییج را در بردارد و آگاهی توده ها را برای مبارزه فراهم می آورد، به عنوان اشکال غیر ممکن " ( در جامعۀ ما، رفرمیستی، اپورتونیستی سازشکارانه ) " عرضه می شوند . "
( لنین – " مجموعۀ آثار "، جلد 16، ص 19 )
اما برای مبارزان ما ایده های آنارشیستی، کشش بیشتری دارد تا مارکسیسم لنینیسم :
« البته تردیدی نیست که دستگاه طبقۀ حاکمه به خشونت خواهد گرائید و مجازاتهای شدید تری را در پیش خواهد گرفت، ولی فراموش نکنیم که همین امر مبارزۀ واقعی را دامن زده و دستگاه حاکمه را به میدانی می کشد که با پای خود حاضر به دخول در آن نیست . »
( " ضرورت مبارزۀ مسلحانه و ... "، ص 25 )
اینان که قبلاً معتقد بودند دیکتاتوری سد راه مبارزه توده ها قرار دارد، به این نتیجه می رسند که نه، تنها تشدید درندگی این دیکتاتوری مبارزۀ توده ها را جاری خواهد کرد . " باکونین " پدر بدترین نوع آنارشیسم و بزرگترین دشمن مارکسیسم می گفت :
« با اعتقاد به اینکه رهائی کامل و خوشبختی مردم فقیر و زحمتکش تنها از طریق یک انقلاب همه خلقی و ویرانگر مقدور است، جمعیت ما باید با تمام قوا و با استفاده از تمام وسایل به تکامل گسترش آن فلاکتها و بدبختیهائی کمک کند که باید سرانجام کاسۀ صبر مردم را لبریز کرده و آنها را به قیام برانگیزد . »
( باکونین – " دولتمداری و آنارشی " ، ص 418 )
با کونین تنها اعتقادات مبارزان ما را کمی واضح تر توضیح داده است :
" تحمیل مبارزه به تودۀ مردم از طریق تشدید ترور حکومت " و مجبور کردن گام بر میدارد، ناخشنود است و به شدت زیان می بیند .
دکانداران کوچک : قشر دیگر خرده بورژوازی شهری دکانداران کوچک هستند که بخش عمده ای از توزیع کالاهای مصرفی را در سراسر کشور در دست دارد . این قشر از طرف سرمایه داری بزرگ داخلی و سرمایه های انحصاری بین المللی که با تأسیس شبکۀ فروشگاههای بزرگ، حمله برای تسخیر جریان توزیع را در سراسر کشور آغاز کرده است، مورد فشار و تهدید جدی است . بویژه در دوران اخیر این فشار از راه دستگاه نظامی – بوروکراتیک رژیم به حد اعلی رسیده است . رژیم به کمک دستگاه بوروکراتیک خود در کنار ایجاد تسهیلات گوناگون برای انواع فروشگاههای بزرگ، می کوشد مسئولیت تورم و گرانی را که نتیجۀ سیاستهای ضد خلقی خود اوست، به گردن این قشر بیاندازد .
تولید کنندگان و دکانداران کوچک سنتهای جدی شرکت در مبارزات ضد امپریالیستی دموکراتیک داشته و آمادۀ اتحاد با طبقۀ کارگر هستند .
روشنفکران : روشنفکران قشری مختلط با وابستگیهای طبقاتی گوناگون را تشکیل می دهند . تعداد روشنفکران ایران، شامل دانشجویان، روشنفکران فنی، فرهنگی، اداری، هنری و روشنفکران دارای مشاغل آزاد، رو به افزایش است . همزمان با این رشد کمّی جریان جدائی بین روشنفکران زحمتکش که اکثریت را تشکیل می دهند با اقلیتی که وابسته به طبقات حاکمه هستند و یا به خدمت آن درمی آیند، سرعت و عمق بیشتری پیدا می کند . با وجودیکه رژیم می کوشد با دادن امتیازاتی به بخش معینی از روشنفکران این قشر را در صف هواداران خود نگاه دارد، معذالک هم بر اثر فشار مادی و هم بر اثر احساسات شدید ضد امپریالیستی که با وابستگی روز افزون رژیم به امپریالیسم امریکا، روزبه روز شدیدتر می شود و ناخشنودی شدید از نبودن آزادی و رنج از اختناق سیاه پلیسی، اکثریت روشنفکران ایران خواستار تحولات بنیادی در جامعۀ ایران هستند . نشانۀ این خشنودی که به صورت مبارزۀ جدی سیاسی علیه رژیم ترور و اختناق تظاهر می کند . تعداد بیشمار روشنفکرانی است که در سالهای اخیر به زندان افتاده اند و یا در زیر شکنجه و یا در میدانهای اعدام و یا در کوچه ها و خیابانها به شهادت رسیده اند .
دانشجویان در اکثریت خود نمایندگان اقشار بینابینی جامعه هستند . تعداد آنان در سالهای اخیر به سرعت افزایش یافته و در حال افزایش است . همۀ فشارها و تبلیغات فریبنده و وعده و وعیدهای رژیم نتوانسته است مانع از گسترش شرکت مستقیم دانشجویان در مبارزات ضد رژیم گردد . مبارزات اعتصابی از پدیده های روزمرۀ زندگی دانشگاههای ایران شده است . وجود گرایش به جهان بینی علمی و مارکسیسم – لنینیسم در میان بخش مهمی از دانشجویان – علیرغم اینکه اکثریت این قشر مارکسیسم – لنینیسم را در چارچوب تصورات خرده بورژوائی خود درک می کنند – شرایط را برای اتحاد طبقۀ کارگر با بخش مهمی از دانشجویان و روشنفکران ایران در جریان گسترش مبارزات انقلابی آینده بیش از پیش مساعد می سازد .
کارمندان بخش دولتی و خصوصی، بخش مهمی از روشنفکران به معنای کارکنان فکری در دستگاه های دولتی و موسسات خصوصی را تشکیل می دهند . این قشر نیز در دوران اخیر رشد کمّی نسبتاً زیادی پیدا کرده و در آینده نیز دورنمای رشد دارد . از لحاظ کیفی تجزیۀ این قشر به دو سمت متقابل در حال گسترش است . شرایط زندگی اکثریت شکنندۀ افراد این قشر، یعنی کارمندان جزء، که حقوق ماهیانه تنها درآمدشان است و به درآمدهای دلالی و دزدی و ارتشاء تن نمی دهند، دشوار است و پیوسته دشوارتر می شود . ناخشنودی این کارمندان، علیرغم اختناق موجود، در مواردی به اعتصابهای دسته جمعی انجامیده است، قشر بالائی کارمندان دولت و موسسات اقتصادی که بورژوازی بوروکراتیک را تشکیل می دهند، هر روز بیشتر با سرمایه داری بزرگ پیوند یافته و در صف دشمنان خلق قرار می گیرد .
روحانیون : روحانیون نیز در اکثریت خود از وابستگان اقشار بینابینی جامعه می باشند . شرکت بخشی از روحانیون در مبارزات خلق، چه در انقلاب مشروطه، چه در دوران جنگ جهانی اول و همچنین در مبارزات برای ملی کردن نفت و نیز در سالهای اخیر به صورت سنتی تاریخی درآمده است . این بخش در عین دارا بودن ویژگیهای معینی، می تواند در جنبش رهائی – بخش ملی ایران برای انقلاب ضد امپریالیستی و دموکراتیک در جبهۀ خلق شرکت نماید .
ارتش : ارتش ایران در بخش عمده اش ارتش مزدور نیست و افراد آن چه در میان سربازان و چه در میان افسران و درجه داران از جوانان کارگر، دهقان و روشنفکر و سایر اقشار بینابینی می باشند . در ارتش ایران به موازات سنت تحمیلی دفاع از منافع ارتجاع داخلی و امپریالیستها، همواره یک سنت ترقی خواهانه و ضد امپریالیستی نیز وجود داشته، که پیوسته با رشد جنبش رهائی بخش ملی گسترش یافته و به نیروی قابل توجهی تبدیل شده است . فشار تورم، بحران و گرانی به زندگی افسران جوان و تودۀ نیروهای ارتش که نارضائی اقشار بینابینی را با خود پیوسته به ارتش آورده و رشد می دهد، در مقایسه با ریخت و پاشهای میلیارد دلاری رژیم و دزدیهای اقشار فوقانی ارتش، تسلط افسران و درجه داران امریکائی بر ارتش ایران و رفتار زننده آنان با افسران، درجه داران و سربازان ایرانی، خرید های بی حساب تسلیهاتی و ... موجب رشد نارضائی و بروز تمایلات ضد رژیم، احساسات میهن پرستانه و ترقی خواهاه در صفوف ارتش می گردند . هر چندی یک بار خبر کشف توطئه ای از افسران که به بازداشت و محاکمه و اعدام آنها منجر می شود، از گوشه و کنار به گوش می رسد که آخرین آن خبر کشف توطئۀ یک کودتا از سوی گروهی از افسران ترقی خواه در شهریور ماه سال جاری بود. در شرایط رشد جنبش رهائی بخش ملی می توان روی پیدایش امکانات مساعدی برای اتحاد طبقۀ کارگر با بخشی از نیروهای مسلح حساب کرد .

4 – بورژوازی ملی
قشرهای متوسط و کوچک بورژوازی ایران با وجودیکه در چارچوب معینی از اختناق کنونی که هرگونه مبارزۀ طبقۀ کارگر را برای بدست آوردن خواستهای خود دشوار می سازد، بهره می برند، معذالک در مجموع از تسلط سرمایه های بزرگ انحصاری داخلی و خارجی و رقابت آنها با تولیدات داخلی، از فشار اختناق پلیسی و از پائین آمدن قدرت خرید مردم در نتیجه سیاستهای ضد خلقی رژیم، ناراضی بوده، موجودیت خود را در خطر می بینند . بورژوازی ملی متحد ناپایداری است و در شرایط اوج جنبش کارگری به احتمال زیاد از همکاری با طبقۀ کارگر دست بر می دارد و حتی به دشمنان خلق می پیوندد . ولی در شرایط فشار سرمایه داری امپریالیستی و سرمایه های بزرگ داخلی وابسته به آن، آمادۀ همکاری برای پیروزی انقلاب ملی و دموکراتیک بوده و می کوشد تا این تحول را در چارچوب منافع خود نگه دارد . با در نظر گرفتن این خصوصیات متضاد، طبقۀ کارگر می تواند در دوران تدارک و انجام انقلاب ملی و دموکراتیک با این نیرو نیز متحد شود .

5 – جنبشهای ملی برای خود مختاری
ایران کشوری است کثیرالمله که در آن خلقهای متعدد، مانند، فارسها، ترکها، کردها، بلوچها، ترکمنها، عربها و غیره با هم زندگی می کنند . به دلیل وجود ستم ملی بدون تردید یکی دیگر از نیروهای ذخیرۀ طبقۀ کارگر، جنبشهای ملی خلقهای محروم در ایران است و دراین زمینه امکانات عظیم بالقوه ای برای تجهیز جبهۀ دیگری علیه ارتجاع و امپریالیسم موجود می باشد . همکاری طبقۀ کارگر با جنبشهای ملی خلقهای محروم ایران از سنتهای تاریخی درخشانی برخوردار است . تنها طبقۀ کارگر است که بی ریا طرفدار حل کامل مسئلۀ ملی بود و تمام نیروی خود را برای رسیدن به این هدف به کار می بندد .

6 – طبقۀ حاکمه
بورژوازی ایران در دوران اخیر دستخوش تغییرات کمّی و کیفی مهمی شده است . این تغییرات اولاً معلول بسط مناسبات سرمایه داری در شهر و روستای کشور، ثانیاً نتیجۀ این واقعیت که امپریالیسم در کشورهای " جهان سوم " راه رشد سرمایه داری را تشویق می کند و می کوشد به کمک شیوه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نو استعماری با بورژوازی محلی هم پیوندی و درآمیختگی یابد و نوعی کمپرادور جدید در مقیاس وسیع و نه فقط بازرگانی، بلکه در عرصه های تولید صنعتی، بانکداری، خدمات و تولید کشاورزی به وجود آورد و ثالثاً ثمرۀ درآمد روزافزون نفت است که از 334 میلیون دلار در سال 1340 به 4 میلیارد دلار در سال 50 و به سالانه بیش از 20 میلیارد دلار در سه سال اخیر بالغ گشته است .
بورژوازی بوروکراتیک متشکل از مقامات بالای لشکری و کشوری، یکی از اقشار بورژوازی بزرگ وابستۀ ایران بوده که از محل حق السهم های کلان در معاملات خرید اسلحه، واردات بخش عمومی، مقاطعه های گرانقیمت تأسیسات نظامی و ... به نفوذ و گرد آوری سرمایه های قابل توجهی دست یافته است و در رأس آن دربار و شخص شاه قرار دارد . این قشر نزدیکترین ارتباطهای مالی – اقتصادی را با سرمایه های امپریالیستی داشته و عمده ترین پایگاه رژیم دیکتاتوری وابستۀ کنونی است .
بخش دیگری از بورژوازی عمدۀ ایران به فعالیت در زمینه های غیر مولد و به دلالی مستقیم کالاهای امپریالیستی پرداخته است . این بخش مستقیماً از اجرای سیاست " درهای باز " رژیم سود می برد و از نظر سلیقۀ سیاسی بسیار نزدیک به بورژوازی بوروکراتیک بوده و قشری از آن اصولاً جزئی از همین بورژوازی به شمار می رود .
آن بخش از بورژوازی بزرگ ایران که بیشتر به فعالیتهای تولیدی اشتغال داشته و مستقیماً در ولخرجیهای گزاف تسلیحاتی رژیم و دادن انواع وامها و اعتبارهای کلان به اقتصاد ورشکستۀ غرب و واردات بی حساب کالاهای مصرفی و ... ذینفع نیست، خواستار استفادۀ هر چه بیشتر از درآمد نفت در جهت واگذاری اعتبارات سرمایه ای در بخش تولید و تحدید نفوذ، اختیارات و موقعیت بخش بوروکراتیک در سیاست و اقتصاد کشور است .
در کنار اینان، زمینداران بزرگ نیز قرار دارند که با در دست داشتن اراضی مرقوب بایر و زیر سدها بسیاری از مؤسسات بزرگ دامپروری را نیز در زیر سلطۀ سرمایه های خویش دارند و در مواردی سرمایه های آنان با سرمایه های امپریالیستی درآمیخته است .
گرچه این اقشار بورژوازی بزرگ و وابستۀ ایران بر سر تصرف بازار داخلی، بر سر مواضع با صرفه تر به سود خویش و بر سر بسط فعالیت و دامنۀ عمل سیاسی خود با سرمایه داری امپریالیستی و با یکدیگر تضادهائی دارند، لیکن در مجموع به حل اختلافهای موجوده از طریق سازش تمایل دارند . در مرحلۀ انقلاب ملی و دموکراتیک، این اقشار که در واقع طبقۀ حاکمۀ کنونی را تشکیل می دهند به طور پیگیر در جبهۀ ضد انقلاب خواهند بود
.
 

 

 

1 البته باید اضافه کرد که اگر از رونق اقتصادی سخن می گوئیم ، نه به معنای رشد سالم یک اقتصاد متوازن ، بلکه به معنای رشد سرطانی یک اقتصاد بیمارگونه است .

 


 

راه توده 179 02.06.2008
 


 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت